#ایوب_بلندی
#قسمت۲۱
چند روز قبل از عمل دست ایوب حساب کتاب میکردم، با پولی ک داشتیم ایوب زیاد نمیتوانست بستری بماند.
ناگهان در زدند.
ایوب پشت در بود.
با سر و صورت کبود و خونی. ?
جیغ کشیدم “چی شده ایوب؟”
آوردمش داخل خانه
“هیچی،کتک خوردم….”
هول کردم
“از کی؟ کجا؟”
_ توی راه منافق ها جمع شده بودند، پلاکارد گرفته بودند دستشان که ما را توی ایران شکنجه می کنند. من هم رفتم جلو و گفتم دروغ می گویید که ریختند سرم
آستینش را بالا زدم
+ فقط همین؟
پلک هایش را از درد به هم فشار می داد.
_ خب قیافه ام هم تابلو است که #بسیجی ام و خندید.
دستش کبود شده بود.
گفتم:
+ باز جای شکرش باقی است قبل از عمل اینطور شدی
ایوب بالاخره بستری شد و عمل شد.
خدا رو شکر عمل موفقیت آمیز بود.
چند روز بعد با ایوب رفتیم شهر را بگردیم. میخواست همه جای لندن را نشانم بدهد
دوربین عکاسیش را برداشت?
من هم محمد حسین را گذاشتم داخل کالسکه و چادرم را سرم کردم و رفتیم. توی راه بستنی خریدیم. تنها خوراکی بود که می شد با خیال راحت خورد و نگران #حلال و حرام بودنش نبود.
منافق ها توی خیابان بودند.
چند قدمی مسیرمان با مسیر راهپیمایی آنها یکی می شد.
رویم را کیپ گرفتم و کالسکه را دنبال ایوب هل دادم، ما را که دیدند بلندتر شعار دادند.
شیطنت ایوب گل کرد دوربین را بالا گرفت که مثلا عکس بگیرد، چند نفر آمدند که دوربینش را بگیرند. ایوب واقعا هیچ عکسی نیانداخته بود.
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#هرچی_توبخوای
#قسمت38
-اینکه خودتون بنده ی خوبی باشین فقط براتون مهمه؟😕
-نه. ☝️ازدواج یه رابطه #دوطرفه ست.پیشرفت زن باعث پیشرفت مرد میشه و همینطور پیشرفت مرد باعث پیشرفت زن.👌من همیشه دلم میخواست با کسی ازدواج کنم که همچین #هدفی از ازدواج داشته باشه.چون به نظرم کسی که #خدا براش مهمه دیگه بداخلاقی و خیانت و کارهای ناشایست دیگه هم انجام نمیده.
من خصوصیات اخلاقی امین رو تا حد زیادی میشناختم...
بخاطر همین سؤالهای معمول رو لازم نبود بپرسم...😇
وقتی سؤالهامو پرسیدم و امین خیلی خوب جواب داد،
گفتم:
_یه مسأله ای که خیلی برای من مهمه داشتن #روزی_حلال هست.نه اینکه در همین حد که مطمئن باشم حرام نیست، برام کافی باشه،نه..☝️باید مطمئنا حلال باشه.میدونید که این دو تا با هم فرق داره.گاهی آدم نمیدونه حرامه یا نه.من میخوام #مطمئن باشم حلاله.البته #انتظار هم ندارم دونه گندم رو از ابتدا بررسی کنید.
-جالب بود برام.👌
-حتی اگه #درآمدکم_باشه مهم نیست ولی همون کم باید یقینا #حلال باشه..قبول میکنید؟☝️
-خیلی خوبه.😊👌ان شاءالله که بتونم ولی اگه جایی کوتاهی شد،دلیل بر بی توجهی نذارید. #تذکر بدید حتما سعی میکنم اصلاح بشه.
-من سؤال دیگه ای ندارم.اگه شما مطلبی دارید،بفرمایید.
باتعجب گفت:
_واقعا سؤال دیگه ای ندارید؟!!😳🤔
-نه.
-در مورد سوریه رفتن من چیزی نمیخواین بگین؟!!!😟
-واقعا سؤالی نداشتم ولی الان یه سؤالی برام پیش اومد..شما نگران نیستین که دلبستگی های بعد ازدواج #مانع سوریه رفتن تون بشه؟
چیزی نگفت....
سکوتش طول کشید.یعنی به این موضوع فکر نکرده بود.سرش پایین بود.
-آقای رضاپور
چیزی نگفت.تکان هم نمیخورد.نگران شدم...
-آقای رضاپور..حالتون خوبه؟😥
جواب نمیداد....
بلند شدم برم محمد رو صدا کنم.نزدیک در بودم که گفت:
_خانم روشن.
برگشتم سمتش.هنوز سرش پایین بود.
گفت:
_خوبم.نگران نباشید...
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#شهید مدافع حرم،
حمیدرضا باب الخانی🍃⚘🍃
درتاریخ ۱۳۶۷/۱۰/۱۷ درخانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
در سن ۲۵ سالگی بود که موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته عمران شد.
در همین ایام تصمیم گرفت در فرمانداری استخدام بشود،مدتی طول کشيد که مدارک مورد نياز و رزومه کاری ارائه بدهد، به خاطر اينکه دانشجوی ممتاز و محقق و پژوهشگر بود شرايط استخدامش فراهم شد.
🍃⚘🍃
بعدبا یکی از دوستانش مشورت کرد، دوست ایشان با توجه به شرایط موجود در استانداری و با شناختی که از روحیاتش داشت به ایشان گفت: اگر میخواهی نان #حلال سر سفره خانوادهات ببری برو و در #سپاه استخدام شو.
🍃⚘🍃
پس از این صحبت به صورت #داوطلبانه عضو #نیروی قدس سپاه و مدتی بعد هم برای #دفاع از حرم راهی #سوریه شد.
🍃⚘🍃
متاهل بود و تنها یادگارش، آقا محمد حسن ، ۶ ماه پس از #شهادتش متولد شد.
🍃⚘🍃
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─