18.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جزءخوانی
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء بیستم ودوم
قاری معتز آقایی
🍃حدود30 دقیقه باخدا
🍃💐🍃دور#ششم قرآن کریم
هدیه به مادرمان حضرت زهراسلام الله علیها
و حضرت فاطمه معصومه سلام الله
مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها
✅جهت سرنگونی استکبارجهانی
✅ازبین رفتن صهیونیسم
✅ نجات قدس ازبحرتانهر
✅وظهورمنجی عالم بشریت
#به_عشق_امامم_ماسک_میزنم
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
18.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جزءخوانی
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء بیستم وسوم
قاری معتز آقایی
🍃حدود30 دقیقه باخدا
🍃💐🍃دور#ششم قرآن کریم
هدیه به مادرمان حضرت زهراسلام الله علیها
و حضرت فاطمه معصومه سلام الله
مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها
✅جهت سرنگونی استکبارجهانی
✅ازبین رفتن صهیونیسم
✅ نجات قدس ازبحرتانهر
✅وظهورمنجی عالم بشریت
#به_عشق_امامم_ماسک_میزنم
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#جزءخوانی
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء بیستم وچهارم
قاری معتز آقایی
🍃حدود30 دقیقه باخدا
🍃💐🍃دور#ششم قرآن کریم
هدیه به مادرمان حضرت زهراسلام الله علیها
و حضرت فاطمه معصومه سلام الله
مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها
✅جهت سرنگونی استکبارجهانی
✅ازبین رفتن صهیونیسم
✅ نجات قدس ازبحرتانهر
✅وظهورمنجی عالم بشریت
#به_عشق_امامم_ماسک_میزنم
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
18.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جزءخوانی
⁉️(ضمن عذرخواهی ازدوستانی که ختم قرآن دارندازاینکه روزگذشته سهوا صوت گذاشته نشده بود)
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء بیستم وپنجم
قاری معتز آقایی
🍃حدود30 دقیقه باخدا
🍃💐🍃دور#ششم قرآن کریم
هدیه به #امام_حسین_علیه_السلام
و۷۲تن یارصدیق ایشان
ومادرمان #حضرت_زهراسلام_الله_علیها
، حضرت #فاطمه_معصومه_سلام_الله
مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت #نرجس_خاتون_سلام_الله_علیها
✅جهت سرنگونی استکبارجهانی
✅ازبین رفتن صهیونیسم
✅ نجات قدس ازبحرتانهر
✅وظهورمنجی عالم بشریت
#به_عشق_امامم_ماسک_میزنم
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
18.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جزءخوانی
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء بیستم وششم
قاری معتز آقایی
🍃حدود30 دقیقه باخدا
🍃💐🍃دور#ششم قرآن کریم
هدیه به #امام_حسین_علیه_السلام
و۷۲تن یارصدیق ایشان
ومادرمان #حضرت_زهراسلام_الله_علیها
، حضرت #فاطمه_معصومه_سلام_الله
مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت #نرجس_خاتون_سلام_الله_علیها
✅جهت سرنگونی استکبارجهانی
✅ازبین رفتن صهیونیسم
✅ نجات قدس ازبحرتانهر
✅وظهورمنجی عالم بشریت
#محرم
#ماه_حسین
#ماه_پیروزی_حق_بر_باطل
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
18.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جزءخوانی
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء بیستم وهفتم
قاری معتز آقایی
🍃حدود30 دقیقه باخدا
🍃💐🍃دور#ششم قرآن کریم
هدیه به #امام_حسین_علیه_السلام
و۷۲تن یارصدیق ایشان
ومادرمان #حضرت_زهراسلام_الله_علیها
، حضرت #فاطمه_معصومه_سلام_الله
مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت #نرجس_خاتون_سلام_الله_علیها
✅جهت سرنگونی استکبارجهانی
✅ازبین رفتن صهیونیسم
✅ نجات قدس ازبحرتانهر
✅وظهورمنجی عالم بشریت
#محرم
#ماه_حسین
#ماه_پیروزی_حق_بر_باطل
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
18.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جزءخوانی
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء بیستم وهشتم
قاری معتز آقایی
🍃حدود30 دقیقه باخدا
🍃💐🍃دور#ششم قرآن کریم
هدیه به #امام_حسین_علیه_السلام
و۷۲تن یارصدیق ایشان
ومادرمان #حضرت_زهراسلام_الله_علیها
، حضرت #فاطمه_معصومه_سلام_الله
مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت #نرجس_خاتون_سلام_الله_علیها
✅جهت سرنگونی استکبارجهانی
✅ازبین رفتن صهیونیسم
✅ نجات قدس ازبحرتانهر
✅وظهورمنجی عالم بشریت
#محرم
#ماه_حسین
#ماه_پیروزی_حق_بر_باطل
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
18.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جزءخوانی
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء بیستم ونهم
قاری معتز آقایی
🍃حدود30 دقیقه باخدا
🍃💐🍃دور#ششم قرآن کریم
هدیه به #امام_حسین_علیه_السلام
و۷۲تن یارصدیق ایشان
ومادرمان #حضرت_زهراسلام_الله_علیها
، حضرت #فاطمه_معصومه_سلام_الله
مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت #نرجس_خاتون_سلام_الله_علیها
✅جهت سرنگونی استکبارجهانی
✅ازبین رفتن صهیونیسم
✅ نجات قدس ازبحرتانهر
✅وظهورمنجی عالم بشریت
#محرم
#ماه_حسین
#ماه_پیروزی_حق_بر_باطل
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
18.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جزءخوانی
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء 30
قاری معتز آقایی
🍃حدود30 دقیقه باخدا
🍃💐🍃دور#ششم قرآن کریم
هدیه به #امام_حسین_علیه_السلام
و۷۲تن یارصدیق ایشان
ومادرمان #حضرت_زهراسلام_الله_علیها
، حضرت #فاطمه_معصومه_سلام_الله
مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت #نرجس_خاتون_سلام_الله_علیها
✅جهت سرنگونی استکبارجهانی
✅ازبین رفتن صهیونیسم
✅ نجات قدس ازبحرتانهر
✅وظهورمنجی عالم بشریت
#محرم
#ماه_حسین
#ماه_پیروزی_حق_بر_باطل
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان محتوایی ناب😍👌
🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے
🌷 قسمت #ششم
پوزخندی زد و گفت:
_راحت باش...
(به خودش اشاره کرد)
_بگو من لیاقت تو رو ندارم.😏
بلند شدم و گفتم:
_دیگه بهتره بریم داخل.
برگشتم سمت پله ها که برم بالا،با یه حرکت ناگهانی اومد جلوم،با دستش مانع رفتنم شد.
صاف تو چشمهام نگاه کرد و گفت:
_چکار کنم لایقت بشم؟😒چکار کنم راضی میشی؟😒
باتعجب😳 و اخم😠 تو چشمهاش خیره شدم که شاید بفهمم چی تو سرشه.
ازچیزی که میدیدم ترس افتاد تو دلم،😥نگاهش واقعا ملتمسانه بود.
تعجبم بیشتر شد.گفت:
_هرکاری بگی میکنم.😕به کسی نگاه نکنم خوبه؟ریش داشته باشم خوبه؟😐
دستشو برد سمت دکمه یقه ش وگفت:
_اینو ببندم خوبه؟
-یعنی برداشت شما از من و عقاید و تفکراتم اینه؟!!😐
پله ها رو رفتم بالا.پشت در بودم که گفت:
_بذار بفهمم تفکرات و عقاید تو چیه؟😕
نمیدونستم بهش چی بگم،..
ولی #مطمئن بودم حتی اگه تغییر کنه هم #حاضرنیستم باهاش ازدواج کنم...
از سکوت و تعلل من برای رفتن به خونه استفاده کرد و اومد نزدیکم و گفت:
_بذار بیشتر همدیگه رو بشناسیم.😊
-در موردش فکر میکنم.
اون که انگار به هدفش رسیده باشه خوشحال گفت:
_ممنونم زهراخانوم.☺️
بعد با لبخند درو باز کرد و گفت:
_بفرمایید.
یه دفعه همه برگشتن سمت ما...
از نگاه هاشون میشد فهمید چی تو سرشونه. خانم و آقای صادقی خوشحال نگاهمون میکردن. مامان و بابا اول تعجب کردن بعد جواب نگاه های خانم و آقای صادقی رو بالبخند دادن.
نگاه محمد پر از تعجب و سؤال و نگرانی و ناراحتی بود...
بالاخره خانواده ی صادقی رفتن.منم داشتم میرفتم سمت اتاقم که بابا صدام کرد:
_زهرا
-جانم بابا
-بیا بشین
نشستم روی مبل،رو به روی محمد.بابا گفت:نظرت چیه؟
به چشمهای بابا نگاه کردم ببینم #چی دوست داره #بشنوه.
نگاهش سؤالی بود و کمی نگران.حتما فهمیده سهیل اونی که باید باشه نیست.
محمد گفت:
_بابا شما که سهیل رو دیدید.فهمیدید چه جور آدمیه.این...😕
بابا پرید وسط حرفش و گفت:
_بذار خودش جواب بده.😐
مامان گفت:
_آخه زهرا هیچ وقت با خواستگارش جوری حرف نمیزد که پسره خوشحال بیاد تو خونه!
همه ساکت بودن و به من نگاه میکردن ولی محمد کلافه سرش پایین بود.گفتم:
_من نمیدونم چرا آقای صادقی اون طور رفتار کرد.من فقط بهش گفتم درمورد پیشنهادش فکرمیکنم.
بلندشدم که برم،مامان گفت:
_یعنی فقط از اینکه بهش فکرکنی اینقدر خوشحال شد؟!!😟
شانه بالا انداختم و گفتم:
_چی بگم؟فقط همین بود.🙁
چندقدم رفتم و برگشتم،بالبخند گفتم:
_شاید اینقدر جاهای مختلف رفته خواستگاری همون اول بهش نه گفتن😅 از اینکه من به پیشنهادش فکر کنم خوشحال شده.😁
همه لبخند زدن😊😊😏 و محمد پوزخند زد.منم رفتم تو اتاقم.
مریم اومد پیشم و گفت:
_چی شده؟محمد خیلی ناراحته!😕
-خودم هم نمیدونم چرا سهیل اونطوری رفتار کرد.فردا یه سرمیام خونه تون،باید با تو و محمد حرف بزنم.😊
-خوشحال میشیم.😊
اینکه خواستم بعدا با محمد صحبت کنم آروم ترش کرده بود.
وقتی داشت میرفت...
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #ششم
#هوالعشق
#نفس_فاطمه
#زینب_نوشت
-مامان جان اونارو اونطور گره نزن ٬پاپیونش کن ٬ 🎀ببین اینطوری
-وا مادر خب منم اینطوری زدم دیگه پانیون
-واااای مردم از خنده مامان٬پانیون نه پاپیون😁🎀
-حالا همون پاسیون هر پاچیزی که هست
-الهی دورت بگردم ملیحه خاتون
-خدانکنه زینبم
صدای تلفن ☎️خانه توجهم را جلب کرد
٬به سمت تلفن گام برداشتم علی بود صدایش میلرزید و نفس نفس میزد.
-الو داداش٬چیشده٬الووو
-زینب...زینب بیا..... فاطمه..😞😨
-فاطمه چیی؟
-فاطمه تصادف کرده.
-یا فاطمه زهرا😰
تلفن از دستم افتاد روی سرامیک و مانیتورش شکست مادر با وحشت به طرفم برگشت٬ماتم برده بود.
-چیشده زینب چرا رنگت پریده دختر؟
-....
-زینببببب چیشده جون به لبم کردی
-فاطمه تصادف کرده مامان
-یا جدسادات😱
با مادر سریع حاضر شدیم
و به طرف بیمارستانی که علی ادرسش را پیامک کرده بود راه افتادیم٬تمام بدنم میلرزید مادر فقط ذکر میگفت و گریه میکرد..
-دکتر سماوات به بخش آی سیو ...دکتر سماوات به بخش آی سیو
صدای بیمارستان شلوغ در ذهنم اکو میشد .
در راهرو به دنبال علی میگشتم ته سالن دوم آن را پیداکردم ٬باچادر مادر را به آن سمت هدایت کردم٬حدسم درست بود علی آشفته تر از آشفتگان جهان بود..
-علی داداشم٬سلام
-فاطمه...😣😞
-علی مادر چیشد؟چطور تصادف کردید؟الان فاطمه کجاست؟دکترا چی گفتن؟اخه ما که..
-الله اکبر مامان تروخدا یک دقیقه وایسید دیگه
_٬داداش؟الان فاطمه کجاست؟
-فاطمه...
مثل دیوانه ها شده بود
به گوشه ای خیره بود و بعد هر سوالم نام فاطمه را نجوا میکرد ٬هرکس نمیدانست من میدانستم جانشان به هم وابسته بود.. اینطور نمیشد
خودم باید با دکترش صحبت میکردم٬در اتاق باز شد و پزشک کهنسالی با عینک فرم پروفسوری سمتمان آمد
-همراه خانم پایدار؟
-بله ماهستیم
-لطفا همراهم بیاید
-من میرم زینب
-نه داداش تو حالت خوب نیست باید..
-پس باهام بیا
مادر روی صندلی نشست و همراه علی به اتاق پزشک رفتیم.دکتر سریعا توضیحاتش را شروع کرد ...
-خب ببینید٬خانم پایدار دچار ضربه مغزی شدند و الان در حالت کما به سر میبرند
در همین لحظه علی روی صندلی سر خورد و جسم ناتوانش را به آن تکیه داد
-به نخاع ضربه شدیدی وارد نشده اما این احتمال وجود داره بعد بهوش اومدنشون یک دستشون فلج بشه.
علی یاحسین گفت و شانه هایش میلرزید😰😭 و من تنها درشوک بودم😳😰 که مگر چه شده فاطمه اینطور شد و علی حالش خوب است.
-و یک بحث دیگه اینکه ممکنه بعد بهوش اومدن حافظه کوتاه مدتشون رو از دست بدن
-یعنی چی دکتر؟
-شما خواهرشون هستید؟
-نه خواهر همسرشون تازه میخواستند عقد کنن
-یعنی شاید هیچ کدوم شمارو به یاد نیاره..
اینبار علی لب به سخن باز کرد٬
-خوب میشه؟
-ما سعیمونو میکنیم بقیش باخداست دعا کنید
علی سریعا از اتاق خارج شد
٬باعذر خواهی به سمت علی دویدم و دیدم در راهرو رفته و به در میکوبید تمام بیمارستان راجمع کرده بود برادرم وجودش را میخواست و به او نمیدادند ٬چند مامور ازحراست امدند و علی را به بیرون هدایت کردند.
مادر فقط گریه میکرد و من میان زمین و اسمان مانده بودم...
علی در حیاط بیمارستان راه میرفت بی قرارتر از بیقراری های ادم ها چون عاسق بود٬عاشق..
به پدر و مادر فاطمه تلفن زدم تا موضوع را گفتم
مرا به هزار حرف ناجور بستند😔 و گفتند شما لیاقت دختر ما را ندارید ودوروز کنار شما بود به کشتنش دادید از شما شکایت میکنم ادم کش ها و ..
مادر به نمازخانه میرفت
و دعا میکرد٬پدر هم که رسید مشغول دلداری مادر شد٬
علی سرگردان بود می آمد و میرفت پشت در اتاق به شیشه ای مینگریست که صورت و جسم فاطمه اش را قاب کرده بود...
فاطمه خواب بود خوابی عمیق..
🌺🍃ادامه دارد....
نویسنده: نهال سلطانی
#نفس_فاطمه
#عاشقانه_دو_انسان_خدایی
#نبود_فاطمه
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 #نکتههای_ناب | #روزه گرفتن از نظر علم #پزشکی
🍃🌹🍃
1⃣ در #شش روز نخست ماه مبارک #رمضان: حرارت بدن ۵/۱ درجه پایین می آید که افرادی که دارای عفونت هستند، عفونت بدن کاهش پیدا می کند.
2⃣ از روز #ششم ماه مبارک رمضان تا #دهم: عفونت های بدن دفع پیدا می کنند و همچنین کلسیم مازاد از بدن خارج می شود، معده شروع به پاکسازی می کند و مواد زائد را خارج می کند.
3⃣ از روز #دهم تا #چهاردهم ماه مبارک رمضان: پاکسازی سیستم عصبی و تقویت سیستم عصبی انجام می گیرد.
4⃣ از روز #چهاردهم تا #بیست_و_یکم ماه مبارک رمضان: پاکسازی عروق و قلب انجام می گیرد. غلظت خون در این روز ها پاکسازی و تخلیه می شود.
5⃣ از روز #بیست_و_یکم تا #سی_ام ماه مبارک رمضان: تمامی عفونتها و مواد زائد از بدن بیرون می رود.
6⃣ در #پایان ماه مبارک رمضان: با بدنی سالم و تصفیه شده از مواد زائد روبرو هستیم، به شرط تغذیه ای صحیح در #ماه_رمضان
#رمضان | #ماه_رمضان
#ایران_قوی
#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─