eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸حسین ۲۷ سال داشت و جمعاً "۲۵ بار" رفت. اولین سفرش را در ۲۰ سالگی رفت. در مناسبت‌های مختلف به‌ صورت جدای از سازمان حج و زیارت به کربلا میرفت 🔹اغلب با ماشین دوست‌هایش میرفت. وقتی هم خانمش را کرد، او را به کربلا برد. کربلا بود. حتی اگر چند روز مرخصی داشت، آن چند روز را به میرفت. 🔸یک بار، یک کربلای روزه رفت. میخواست "شب جمعه" را کربلا باشد. وقتی عراقی‌ها گذرنامه‌اش را دیده بودند، به او گفته بودند : أنتَ مجنون 🌷 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
khadem shohada: ❤❤❤ کجا و ازدواج ماها کجا...❗❓ . گاهی دلم برای ازدواج هایی به سبک تنگ می شود... . . ❤️ ازدواجی به سبک .... که بجای اینکه به فکرِ برگزاری مراسم تجملاتی باشد به فکر رساندن کارت عروسی به حرم س بود... مراقب بود در مجلسش نشود... آخه س مهمان ویژه ی مجلسش بود... . . ❤️ ازدواجی مثل ... که شبِ عقد از همسرش مُهر در خواست کرد تا بجا آورد‌... میتوانست مثل خیلی های دیگر شب عقد مشغول رقص و بی بند و باری باشد ، اما فهمید که نعمت خداست و در قبال نعمت باید شکر کرد نه عصیان... . . ❤️ یا مثلا ازدواجی شبیه به ... که همسرش گفت نمیخواهم مهریه ام بیشتر از یک و باشد... او هم میتوانست هزار جور بهانه بیاورد و بگوید مهریه پشتوانه است و حق زن است و ... . . ❤️ یا دلم برای ازدواجی به سبک تنگ شده... که خرید همسرش یک و یک جفت کیف و کفش بود و مراسم عقدش را خیلی ساده با سی چهل نفر مهمون برگزار کرد... . . ❤️ یا شهید که زندگی شان را در اتاق کوچکی روی پشت بام شروع کردند! دریغ از یک چراغ خوراک پزی در اوایل زندگی... . . ❤️یا شهید که اهل سادگی بود و از تجملات بیزار.. که زندگی را در دو اتاق خانه ی پدری شروع کردند! همراه با وسایل ضروری زندگی که آن قدر کم بود در یک پیکان استیشن جا می شد... . . آن روز ها مراسم را ساده میگرفتند..✅ در انتخاب همسر به و توجه میکردند نه پول و ظواهر...✅ عمل میکردند و زندگی میکردند...✅ و در نهایت زندگیشان پایدار بود... . . این روزها سخت درگیر تجملات و ظواهر شدیم و معترض هم هستیم که چرا اینقدر و بدبختی زیاد است...⛔ ما بجای توجه به "شعائر" الهی به "ظواهر" دنیوی توجه میکنیم....⛔ و در نهایت زندگیمان شده این...! . . . به راستی که همه ی ما میدانیم راه و شهدا چیست ... و وای به حال ما که میدانیم و اینگونه عمل می کنیم...❗ . . . این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
۱۳ چند روز مانده به مراسم عقدمان، ایوب رفت به و دیرتر از موعد برگشت. به وقتی که از ای برای گرفته بودیم نرسیدیم. عاقد خبر کردیم تا توی خانه خطبه بخواند. دو شاهد لازم داشتیم. رضا که منطقه بود. ایوب بلند شد. _ میروم شاهد بیاورم. رفت توی کوچه، مامان چادر سفیدی که زمان خودش سرش بود برایم اورد. چادر مشکی را از سرم برداشت و چادرش را سرم کرد. ایوب با دو نفر برگشت. _ این هم شاهد از لباس های خاکیشان معلوم بود تازه از جبهه برگشته اند. یکی از آنها به لباسش اشاره کرد و گفت + آخه با این وضع؟ نگفته بودی برای عقد میخواهی! _ خیلی هم خوشگل هستید، آقا بفرمایید. نشست کنارم. مامان اشکش را پاک کرد و خم شد، از توی قندان دو حبه قند برداشت. عاقد شروع کرد. صدا خرت خرت قندی ک مامان بالای سرم میسایید بلند شد. آقا جون راننده بود، همیشه قبل از اینکه از خانه بیرون برود، همه ی ما بچه ها را می بوسید و بعد پیشانی مادر را? یک بار یادش رفت. چنان قشقرقی به پا کردیم که آقاجون از ترس ابرویش برگشت و پیشانی مامان را بوسید و رفت. برای خودشان لیلی و مجنونی بودند. برای همین مامان خیلی عصبانی شد، بعد از شش ماه هنوز ایوب را “برادر بلندی” صدا می زنم. با دلخوری گفت: _ گناه دارد شهلا، جلویش با چادر که می نشینی، مثل غریبه ها هم که صدایش می زنی. طفلک برادرت نیست، شوهرت است. ایوب خیلی زود با من صمیمی شد، یک بار بعد عقدمان جلوی مامان گفت: _ لااقل این جمله ای که می گویم را تکرار کن، دل من خوش باشد. گفتم: + چی دل شما را خوش می کند؟ گفت: _ به من بگو، مثل بچه ای که به مادرش محتاج است، به من احتیاج داری. شمرده شمرده گفت که خوب کلماتش را بشنوم. رنگم از خجالت سرخ شد.? چادرم را زیر گلویم محکم گرفتم و عین کلمات را تکرار کردم. همان فردای عقدمان هم رفته بود ، یک روزه برگشت؛ با دست پر. از اینکه اول کاری برایم هدیه آورده بود، ذوق کرده بودم. قاب عکس بود. از کادو بیرون آوردم، خشکم زد. عکس خودش بود، درحالی که می خندید. + چقدر خودت را تحویل می گیری، برادر بلندی! ایوب قاب را ازدستم گرفت، روی تاقچه گذاشت. یک گلدان کوچک هم گذاشت کنارش. _ منو هر روز می بینی دلت برام تنگ نمیشه. این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
khadem shohada: ❤❤❤ کجا و ازدواج ماها کجا...❗❓ . گاهی دلم برای ازدواج هایی به سبک تنگ می شود... . . ❤️ ازدواجی به سبک .... که بجای اینکه به فکرِ برگزاری مراسم تجملاتی باشد به فکر رساندن کارت عروسی به حرم س بود... مراقب بود در مجلسش نشود... آخه س مهمان ویژه ی مجلسش بود... . . ❤️ ازدواجی مثل ... که شبِ عقد از همسرش مُهر در خواست کرد تا بجا آورد‌... میتوانست مثل خیلی های دیگر شب عقد مشغول رقص و بی بند و باری باشد ، اما فهمید که نعمت خداست و در قبال نعمت باید شکر کرد نه عصیان... . . ❤️ یا مثلا ازدواجی شبیه به ... که همسرش گفت نمیخواهم مهریه ام بیشتر از یک و باشد... او هم میتوانست هزار جور بهانه بیاورد و بگوید مهریه پشتوانه است و حق زن است و ... . . ❤️ یا دلم برای ازدواجی به سبک تنگ شده... که خرید همسرش یک و یک جفت کیف و کفش بود و مراسم عقدش را خیلی ساده با سی چهل نفر مهمون برگزار کرد... . . ❤️ یا شهید که زندگی شان را در اتاق کوچکی روی پشت بام شروع کردند! دریغ از یک چراغ خوراک پزی در اوایل زندگی... . . ❤️یا شهید که اهل سادگی بود و از تجملات بیزار.. که زندگی را در دو اتاق خانه ی پدری شروع کردند! همراه با وسایل ضروری زندگی که آن قدر کم بود در یک پیکان استیشن جا می شد... . . آن روز ها مراسم را ساده میگرفتند..✅ در انتخاب همسر به و توجه میکردند نه پول و ظواهر...✅ عمل میکردند و زندگی میکردند...✅ و در نهایت زندگیشان پایدار بود... . . این روزها سخت درگیر تجملات و ظواهر شدیم و معترض هم هستیم که چرا اینقدر و بدبختی زیاد است...⛔ ما بجای توجه به "شعائر" الهی به "ظواهر" دنیوی توجه میکنیم....⛔ و در نهایت زندگیمان شده این...! . . . به راستی که همه ی ما میدانیم راه و شهدا چیست ... و وای به حال ما که میدانیم و اینگونه عمل می کنیم...❗ . . . این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
❤❤❤ کجا و ازدواج ماها کجا...❗❓ . گاهی دلم برای ازدواج هایی به سبک تنگ می شود... . . ❤️ ازدواجی به سبک .... که بجای اینکه به فکرِ برگزاری مراسم تجملاتی باشد به فکر رساندن کارت عروسی به حرم س بود... مراقب بود در مجلسش نشود... آخه س مهمان ویژه ی مجلسش بود... . . ❤️ ازدواجی مثل ... که شبِ عقد از همسرش مُهر در خواست کرد تا بجا آورد‌... میتوانست مثل خیلی های دیگر شب عقد مشغول رقص و بی بند و باری باشد ، اما فهمید که نعمت خداست و در قبال نعمت باید شکر کرد نه عصیان... . . ❤️ یا مثلا ازدواجی شبیه به ... که همسرش گفت نمیخواهم مهریه ام بیشتر از یک و باشد... او هم میتوانست هزار جور بهانه بیاورد و بگوید مهریه پشتوانه است و حق زن است و ... . . ❤️ یا دلم برای ازدواجی به سبک تنگ شده... که خرید همسرش یک و یک جفت کیف و کفش بود و مراسم عقدش را خیلی ساده با سی چهل نفر مهمون برگزار کرد... . . ❤️ یا شهید که زندگی شان را در اتاق کوچکی روی پشت بام شروع کردند! دریغ از یک چراغ خوراک پزی در اوایل زندگی... . . ❤️یا شهید که اهل سادگی بود و از تجملات بیزار.. که زندگی را در دو اتاق خانه ی پدری شروع کردند! همراه با وسایل ضروری زندگی که آن قدر کم بود در یک پیکان استیشن جا می شد... . . آن روز ها مراسم را ساده میگرفتند..✅ در انتخاب همسر به و توجه میکردند نه پول و ظواهر...✅ عمل میکردند و زندگی میکردند...✅ و در نهایت زندگیشان پایدار بود... . . این روزها سخت درگیر تجملات و ظواهر شدیم و معترض هم هستیم که چرا اینقدر و بدبختی زیاد است...⛔ ما بجای توجه به "شعائر" الهی به "ظواهر" دنیوی توجه میکنیم....⛔ و در نهایت زندگیمان شده این...! . . . به راستی که همه ی ما میدانیم راه و شهدا چیست ... و وای به حال ما که میدانیم و اینگونه عمل می کنیم...❗ . . . این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2