eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
26.1هزار ویدیو
731 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
(علی) زمان ملاقات شده من و آرزو میریم داخل مادر رویاخانم واقاپدرام وخواهر برداررویاخانم وبرادر خانمم و پدر و مادر خانمم داخل اتاقن البته که آقا پدرامم هست با همه سلام و علیک میکنیم و میریم بالا سر تخت نوزاد آرزو:وای رویا دیونه این خیلی نازه وایی چقدسرخه جانم اقا پدرام تبریکات منو بپذیرید😄 پدرام:خواهش میکنم من:وای خدا ماشاالله آرزو جان میخوای ی پنج شش تا ازینا بیاریم؟ آرزو یواش گفت:بزار این یکی سالم ب دنیا بیاد حالا برا خواهر برادراش وقت هست ^زدیم زیر خنده😂 ~یک سال از ازدواج و عروسی مون میگذره و آقا یوسفمون قراره ب دنیا بیاد با هادی و خانمش قرار گذاشتیم بریم گلزار شهدا ~بعد از تموم شدن وقت ملاقات از بیمارستان خارج میشیم و به سمت گلزار شهدا راه می افتیم بعد چن دقیقه میرسیم یاد اون‌موقع افتادم ک با بسیج اومده بودیم اینجا آرزو رو ندیده بودم با چشمانم در ب در دنبالش می‌گشتم خانم محمدی (رئیس بخش بانوان بسیج) باز عینکشون رو توی کانون جا گذاشته بودن منم برداشتم و هیچی نگفتم وقتی رفتیم و رسیدیم گلزار بهشون دادم خنده ای کردن و گفتن ک چقد حواس پرت ان منم خنده ای کردم تا ضایع بازی نشه دلم بندِ ارزو بود یهو یکی رو پیدا کردم ک شبیه اش بود تا خود آگاه میرم سمتش میره کنار ی آرامگاه شهید میشینه و درد و دل میکنه صداشو ک میشنوم میفهمم ک خود ارزوهه من پشت سرش پشت ب ی درخت ایستاده بودم و همه ی حرفاش ک از روی قضاوت نا ب جاش بود رو گوش دادم خیلی بهم فشار اومد طاقت اشکاشو نداشتم اون لحظه باور کردم به عشقم من بدونه اون نمیتونستم بهتر بود به خودشم بگم تا چشاشو بارونی نکنه به چشمام دست کشیدم و اشکایی که بخاطره ارزو ریخته بود روپاک کردم وبه سمتش میرم وبقیه داستان ^هادی و خانمش رو پیدا کردیم بعد از خواندن زیارت شهدا توسط من و کمی زیارت نشستیم روی نیمکت من و هادی بد جوری هوایی شده بودیم با اینکه مردیم اما بغض کرده بودیم به جلو رومون خیره شده بودیم هیچ کدوم از ما چهار نفر هیچ چیز نمیگفت آخرش هادی سکوت رو شکست وگفت: منو یه کم ببین ، سینه زنیم رو هم ببین ببین که خیس شدم ، عرق نوکریمه این دلم یه جوریه ، ولی پر از صبوریه ~منم باهاش ادامه دادم:چقد شهید دارن ، میارن از تو سوریه من باید برم ، آره برم سرم بره نزارم هیچ حرومی طرف حرم بره  یه روزیم بیاد ، نفس آخرم بره حسین(ع) آقام آقام یه دسته گل دارم ، برای این حرم میدم گلم که چیزی نیست ، برا حرم سرم میدم یه دسته گل دارم ، برای این حرم میدم گلم که چیزی نیست ، برا حرم سرم میدم برای قربونی ، اسماعیل رو میدم با عشق خودم با بچه هام ،فدای بانوی دمشق منم یه مادرم ، پسرمو دوسش دارم ولی جوونمو ، به دست بی بی می سپرم بی بی قبول کنه ، بشه مدافع حرم حسین(ع) آقام آقام اینا که از جنون ، یه کلمه نفهمیدن شبیه شامیا ، به گریه هام می خندیدن کنایه می زنن ، دلمو می سوزونو می خوان با حرفاشون ، خالی کنن دل منو قسم به اون بدن ، که چیدنش روی حصیر منم شبیه اون ، عقیله ای که شد اسیر به غیر زیبایی ، نمی بینم تو این مسیر حسین(ع) آقام آقام ای سایه سرم ، تا که تو رفتی همسرم همش بهونه ی ، تو رو می گیره دخترم به جای لالایی ، روضه براش می خونمو دم بابا باباش ، داره می گیره جونمو گناه دخترم ، چی بوده که بابا ندید گلم بابا می خواد ، جواب ناله شو بدید فقط رقیه جون ، صدای بچه مو شنید حسین(ع) آقام آقام ### آرزو وارد خونه میشه منم پشت سرش عصبانیت از سر و کولش میباره ی نفس عمیق میکشه و میگه:اون نمایش مسخره چی بود راه انداخته بودی تو گلزار من:آروم باش عزیزم کدوم نمایش؟ آرزو:ک کدوم نمایش هان؟ من:اره آرزو:خیلی خود خواه ای خیلی ^میزنه زیر گریه و میگه:حق نداری بری منو با این بچه بخوای تنها بزاری دلت میاد علی خیلی دوست داری یوسف بی پدر بزرگ بشه آره؟ کی گفته تو هم باید بری هوم؟ من:آروم باش...من هنوز اینجام جایی نرفتم خواهش میکنم گریه نکن بخاطر یوسف آرزو جیغ زد:نمیخوام دوست دارم جیغ بزنم فریاد بزنم من نخوام شوهرم بره سوریه باید کیو ببینم ~عصبی میشم و میگم:اشتباه نشه خانم! من مردم ها! اختیار دارم،اختیار تو رو اختیار زندگی رو من تصمیم میگیرم چی میشه چی نمیشه تو ک تصمیم نمیگیری اگه قرار بود همه خانما اینطور نزارن شوهراشون برن برای دفاع ک نمیشد ک سنگ روی سنگ بند نمی شد و اون حرومزاده های لعنتی میومدن و ما رو با خاک یکسان میکردن آرزو:این همه مرد چرا تو؟ این همه ها هستن برا حضرت زینب بجنگن چرا تو میخوای بری من:خب اگه همه همینو بگن که نمیشه فدات شم منم میخام مدافع حرم شم😔 ^آرزو با چشمای آلوده به اشکش رفت داخل اتاق درو محکم بست و صدای گریه اش کل خونه رو پر کرد ~طاقت نیاوردم زدم از خونه بیرون دور باشم بهتره😔 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─