#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_صد_بیست_پنج
(آرزو)
علی از کنارم بلند میشه
و از مادرش قرآن رو میگیره
و بعدش دست مادرش و رو میگیره و میبوسه
علی و مادرش خیلی بهم وابسته ن
مادرش خیلی دل نازکه
نمیتونه جلوی اشکاشو بگیره
و پسرشو در آغوش میگیره و سیل اشکاشو روی شونه ی علی جانم سرازیر میکنه
علی اشکای مادرش رو پاک میکنه
و لبخند میزنه
و با قرآن بر میگرده پیشم میشینه
قرآن رو میده دستم
من یواش میگم:علی این کارا چیه
الان چ کار کنم
علی بزور خنده ش رو کنترل میکنه و میگه:سوره نور رو باز کن و بیار بخونیم
من:مگه خودت دست نداری
علی:آرزو خانم زشته بس کن
الان منفجر میشم
باز کن بخونیم الان عاقد عصبی میشه
من:حالا از اول زندگی هم داری ازم بیگاری میکشی نامرد
علی:بیگاری ندیدی خااااااانم
آرزو:بلند میشم میرما!
علی:حرف نباشه سر جات بشین زندگیم
انگار کل زندگی مو تو این لحظه ها خلاصه کردن با بحث خرابش نکن
من:عه علی تمام هستی ام تو........
راوی:چه عاشقانه مذهبی قشنگی😍
عشق دختر فاطمی و پسر علوی ک میگن همینه
من و علی:جناب راوی ساکت
راوی:😷
حس من و علی:💪
سوره نور رو میخونیم
عاقد شروع به خواندن خطبه میکنه
و قبلش کسب اجازه میکنه از پدر من و علی.....
الان تو این شرایط خاص
که بعد 21سال زندگی طعم شیرین زندگی رو کم کم دارم مزه مزه میکنم
ولی نمیدونم چرا ته دلم ی غم بزرگه
غم بزرگ رو ب روم نشسته
داداشی....................
امیرم.....همیشه هر وقت خیلی داغون باشی چشمای یشمی قشنگت تنگ میشه
و کمی سرخ میشی
داری ب چی فکر میکنی؟
چرا نمیفهمی اون رفته و نیست و دیگه نمیاد
حتما حضور آقا رضا و اکرم خانم تورو اذیت میکنه؟
هنوزم بوی حانیه رو از اکرم خانم حس میکنی؟
بگردم برات
اون لیاقتت رو نداشت
امیر تو ظاهرتو شاد نشون میدی ولی ته اعماق وجودت غمه
برات بمیرم که اینقد اون آشغال رو میخواستی....
با صدای عاقد ب خودم میام
عاقد:خانم آرزو عطایی آیا وکیلم؟
آیدا:عروس زیر لفظی میخواد😄
من:با اجازه داداش امیرم و آقا امام زمان بله
همه دست زدند و صلوات فرستادن و خندیدن
^دلیل خنده شونم این بود ک آقا عه باید اول زیر لفظی رو میگرفتی بعد بله میدادی
منم گفتم:با این همه بد بختی این فرشته رو مال خودم کردم حالا بگم زیر لفظی میخوام ک بگم چن مَنِ😂
~حلقه هارو دست هم کردیم
پدر علی(پدر شوهرم😌)دهن همه مون رو شیرین کام کرد
انگار تو آسمون هام
خدا جونم...
سپاس که منو وارد بهشت خودت کردی
سپاس که منو عاشقت کردی
سپاس که بهم یاد دادی عاشق شم
سپاس که زندگی مو تغییر دادی
سپاس بابت وجود پاک و مقدس فرشته ای چون علی....
سپاس خدا تو زندگی مو به من دادی
و دعای آخر
خدایا دوست داشتن اش را از خودت خاستارم🙈
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─