eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
24.1هزار ویدیو
705 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ شهاب نمی دانست که را اینقدر روی این قضیه حساس شده بود نمی دانست از مریم بپرسد یا نه ولی دیدکه اصلا نمی تواند تحمل کند ـــ میگم مریم تو نامزد خانم رضایی رو میشناسی ـــ خانم رضایی؟مهیارو میگی؟ ـــ آره ـــ مهیا اصلا نامزد نداره ـــ پس چرا بهت گفت به عشقش سلام برسونی مریم خندیدو گفت ــــ آها،مهیا به مامانم میگه شهین جونم یا عشقم مامانی حرص میخوره اینم نقطه ضعف پیدا کرده از مامانم به من میگه مری اسم به این قشنگیو خراب میکنه ـــ برو پایین می خوام برم کار دارم مریم پیاده شد آیفون را زد با صدای شهاب برگشت ــــ به مامان بگو رفتم مسجد دیر میکنم نگران نشه ـــ چشم ــــ چشمت بی بلا مری ــــ شهاب خیلی .... شهاب خندید و ماشین را حرکت داد ماشین را کنار پایگاه پارک کرد به سمت مسجد رفت با وارد شدن شهاب کلی چیز به سمتش پرت شد ــــ اِ چتونه محسن اخمی بهش کرد ــــ مرد حسابی گفتی میرم خواهرمو و دوستشو میرسونم دو دقیقه ای اینجام الان یه ساعتی میشه رفتی شهاب کنارشان نشست ــــ شرمنده بخدا دیگه دیر شد همه کارا تموم شد دیگه کاری نداریم ??محسن با حاجی هماهنگ کردی محسن لیست هایی را به سمت شهاب گرفت ــــ خیالت تخت همه چی هماهنگ شده است اینم اسامی دانش آموزا و همراه ها هستن پیشت بمونن ـــ شهاب پسرم شهاب با دیدن احمد آقا بلند شد ــــ سلام حاج آقا خوب هستید ـــ سلام پسرم خوبیم شکر تو خوبی چطورید با زحمتای ما ــــ این چه حرفیه رحمته ـــ پسرم مهیا بهاتونو حواشو داشته باش یکم فضوله سپردمش به تو ــــ چشم حتما نگران نباشید ـــ خب من مزاحمت نمیشم خداحافظ ــــ بسلامت حاج آقا به محض اینکه شهاب نشست علی شروع کرد به خندیدن ـــ چته ؟؟ ــــ خجالت نمیکشی میگی رحمته شهاب گنگ نگاهی به آن ها انداخت با چیدن قضایا کنار هم پوشه را به سمت علی پرت کرد ــــ خجالت بکش مومن من از کجا بدونم از زحمت منظورش دخترشه محسن به هردویشان اخمی کرد ـــ علی خوبیت نداره این بحثو تموم کن برید استراحت کنید فردا کلی کار داریم این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
(ارزو) امیر راست میگفت سبحان ارزشش رو نداشت!هههه اقا سبحان!ان شاءالله ک دخترت بزرگ شد همین بلا سرش بیاد و حتی بد تر اون!ببین ارزویی ک همه رو میخندوند و نمک مجلس بود حالا چجوری غمگین شده!داداش امیرم کلا روی روح و روانم خیلی تاثیر داره اگه بگه غصه نخور غصه نمیخورم اگه بگه ولش کن ولش میکنم!ولی لا مصب تو این دو سال خیلی بهش عادت کرده بودم! قول میدم ازین ب بعد دیگه عاشق هیچ کس نشم!!! از خودم متنفرم وقتی فکر میکنم ک چون من شبیه اتنا بودم سبی با من دوست شد!چقد پَسته! ^اشکامو پاک میکنم و آهنگ پلی میکنم: کاش مهرت ب دلم نمینشست تا ک مبتلای پاییز نشم عشق من کاش ندیده بودمت تابا تنهایی گلاویز نشم کاش ای کاش کنارم بودی تا ببینی چقد دلتنگم تا ببینی ک دارم ب خاطرت با گذشته ی خودم میجنگم! محسن چاووشی کاش ندیده بودمت! ~این اشکای گرم و لعنتی رو پاک میکنم و ب این فکر میکنم ک ایا همه مردا همینجورین؟ همه رابطه ها تهش تلخیه؟ این همه دوست دارم ها عاشقتم ها همش و همش کشکه؟ هی خدا سرنوشت مارو ببین فکر می کردم سبحان برام می‌مونه!!!! اما ن رفت کاش فلج شه کاش حافظه ش از دست بده کاش اصلا بمیره...احساس میکنم دیگه ازش دارم متنفر میشم.... ~میرم و ب صورتم اب میزنم و برای امیر نقشه توپ میکشم ک خواستگار ی امشب کنسل شه ان شاءالله.... از توی دفتر چه تلفن شماره شونو پیدا میکنم مامان نوشته منزل عروس گلم! من نمیدونما ولی مامان فهمید ک یکی عاشق امیر هس و براش کادو بفرستاده ولی بازم رفت خواستگاری جونور خانم برا امیر! البته حق هم داره پسربزرگ کرده 23سال!ب امید اینکه زن بگیره و بچه دار بشه و خوشبختی اش رو ببینه.... شماره شونو تو گوشیم سیو میکنم و میرم بیرون از خونه و از تلفن باجه زنگ میزنم و صدامو عوض میکنم و میگم:الو سلام ببخشید اهو خانم اینجاست؟میشه گوشیو بدید دستش؟ گوشی رو میدن دست آهو اهو:الو سلام اهو هستم من:ببینید خانم ب ظاهر محترم!این آقا یی ک قراره امشب بیاد خاستگاری شما صاحاب داره!عشق داره!معشوق داره! اهو:شما کی هستید؟ من:من صاحابش عشقش معشوقش اصلا همه زندگیش! ~اهو زد زیر گریه و قطع کرد😂 وایی خدا منو ببخش مجبور شدم دیگه☺ حالا این دختر بدبخت ترشیده هم ب این امیر امید داشته دیگه😌 میرم خونه مامان با اعصابی داغون و ناراحت و متعجب داره با تلفن حرف میزنه ~خخخخ چقدر زود و کارساز بودا خخخخ😃دست مریزاد ارزو خانم سبی فدات شه☺ منم ک انگار از همه چی بیخبر هستم😀 مامان تلفن رو قطع میکنه من:وا مادر سلام چرا ناراحتی کی بود پشت تلفن؟ مامان:سلام مادر ارزو جان!نمیدونم کدوم بی پدرمادری ورداشته زنگ زده ب اهو و دری وری گفته در مورد امیر و زنگ زدن گفتن نیایید!خدا لعنتش کنه! من:😑حتما صلاح نبوده!حالاناراحت نباش! ان شاءالله همونی ک برا امیر کادو فرستاد همون عروسمون بشه!ب امید خدا! *** با حانیه وارد دانشگاه میشیم...نمیدونم چرا هر وقت وارد دانشگاه میشم میرم تو فکر حانیه میره سمت ی پسر ای بابا همون پسری ک بهش خوردم و وقتی داشتم کتاب دختر شینا رو میخوندم اومد باهام حرف زد هس! حانی خجالت بکش بی تربیت😑 تو خودت نامزد داری چکار ب این داری بی تربیت بهش دست نده خدایا پسره رو چقد زود خودمونی شد ای .......خداااااااااااااا میرم جلو و سلام میکنم ن بابا ای بابا معلوم هس ک قبلا همو میشناسن عه! حانی:آرزو یادته گفتم پسر خاله م داداش نا تنی م محسوب میشه تو دانشگاه تبریز درس میخونه؟ الان ی چند مدت هست ک اومده تهران ترم اخرشو مهمون دانشگاه ماست! من:بله قبلا افتخار اشنایی پیدا کردیم شما اقای؟؟؟؟؟ پسره:رضایی...علی رضایی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─