eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.9هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰وقتی خدا حاجتت رو بهت نمیده ⛔️باخواست خدامقابله نکن https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
897.5K
شماره ۱۲ راهکار برون رفت از شرایط نابسامان اقتصادی موجود کارشناس سیاسی ؛ استادرجبعلی بازیاد https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
954.5K
شماره ۱3 نقدی بر مصوبه کالابرگ معیشتی مجلس شورای اسلامی کارشناس سیاسی ؛ استادرجبعلی بازیاد https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تضرع و دعا شرط اثربخشی ابزارهای مقابله با کرونا است 🔸 رهبرانقلاب: آن کسی که به ابزارها جان می‌دهد، خداست، «وَ تَسَبَّبَت بِکَ الاَسباب»، سبب‌ها را تو سبب میکنی. هم دعا کنیم، هم تضرع کنیم، هم استغفار کنیم. «اللّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنوبَ الّتی تُنزِلُ النِّقَم» بعضی از گناهان، نقمت الهی را بر انسان‌ها و اجتماعات نازل می‌کند. ۱۳۹۹/۰۸/۰۳ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آیا می دانیدترجمه suspend به فارسی چیست؟ 🔺تنها می توانیدبایک جستجوی کوتاه به معنای آن پی ببرید ⁉️چطور می شودشخصی تحصیلات دانشگاهی خودرا درخارج بگذراند، به زبان انگلیسی مسلط باشد ومذاکرات هسته ای وحتی مصاحبه های برون مرزی خود رابه زبان انگلیسی اجرا کند، اما نداندsuspend به چه معناست❗️❗️❗️ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ کلیپ زیر را با دقت ببینید👇👇👇 😳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺این 33 ثانیه ی تاریخی را گوش کنید 🙄 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
صفحه اول جالب روزنامه «فرهیختگان» در واکنش به اظهارات اخیر جهانگیری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✳️ رئيس جمهور آینده هم اصلاح طلب است؟ الف) اصلاح‌طلبان می‌توانند دولت آینده را به چنگ بیاورند! همان گونه که در هشت سال اخیر، قدرت را در دست داشتند! آنها هنوز از حمایت شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه برخوردارند و فضای مجازی را برای دزدیدن عقل مردم در ایام انتخابات در دست دارند و لشکر سلبریتی‌ها با یک اشاره آنها وارد میدان خواهند شد! ب) اصلاح‌طلبان ترجیح می‌دهند زیر پوشش (به قول حجاریان رحم اجاره‌ای) فردی مانند روحانی به قدرت برسند، چون هم از مزایای قدرت بهره می‌برند و هم ادای اپوزیسیون را درمی‌آورند و هم از زیر بار مسئولیت و پاسخگویی فرار می‌کنند! و اهلش می‌دانند که لذت قدرت در بی‌مسئولیتی و عدم پاسخگویی است. ج) هدف اصلاح‌طلبان از کسب قدرت اداره کشور، حل مشکلات مردم و یا محرومیت زدایی نیست. آنها قدرت را برای اجرای برنامه‌هایی مانند سند ٢٠٣٠ و ترویج نگرش سکولار و پاسخگویی به مطالباتی مانند حذف حجاب اسلامی از جامعه و حضور زنان در استادیوم‌های فوتبال می‌خواهند. اما اگر به شکل مستقیم و مانند دوران خاتمی به قدرت برسند ناگزیر خواهند بود پاسخگوی مطالبات واقعی مردم باشند (همان چیزی که عباس عبدی مواجهه با لشکر قابلمه بدستان! توصیف می‌کرد) و دقیقا به همین دلیل است که ترجیح می‌دهند، با واسطه به قدرت برسند تا هم امکان اجرای برنامه‌هایشان را داشته باشند و هم ملزم به خدمت به مردم و پاسخگویی به خواسته‌های آنها نباشند. د) چرایی انصراف «عارف» در سال ۹۲ و کنار کشیدن «جهانگیری» در سال ۹۶ به همین موضوع باز می‌گردد. این رویه مظلوم‌نمایی و طلبکاری دائمی و بهره برداری از قدرت بی‌مسئولیت آنچنان به اصلاح‌طلبان مزه داده که در سال ۱۴۰۰ هم به دنبال پیاده کردن همین الگو هستند و «علی لاریجانی» می‌تواند طعمه بعدی قدرت‌طلبان اصلاحات باشد. لاریجانی برای کسب قدرت به رأی بدنه اصلاحات نیازمند است و اصلاحات هم دنبال «رحم اجاره‌ای» جدید می‌گردد و همین می‌تواند مبنای توافق دو طرف برای انتخابات ۱۴۰۰ باشد. اصلاحات در قبال استخدام سلبریتی‌ها و سر خط کردن فضای مجازی، سهم خود را از دولت لاریجانی خواهند گرفت. و) علم کردن ظریف به عنوان نامزد اصلاحات در انتخابات ١۴٠٠ را جدی نگیرید. آنها خوب می‌دانند ظریف مرد این میدان نیست! اصلاحات دنبال یکی مانند روحانی است که برای دستیابی به قدرت حاضر و قادر به «بردن هر باری» باشد و بدون تردید لاریجانی روی دیگر سکه روحانی است! ز) در این میان وضعیت جناح اصولگرا دیدنی است! این عزیزان از الان خود را برنده انتخابات سال آینده می‌دانند و مشغول تقسیم وزراتخانه‌ها و مناصب دولتی‌اند و فرصتی برای دیدن واقعیت‌ها ندارند و اصلا بعید نیست که با همان شکل سال ٩٢ وارد انتخابات شوند! "دکتر کوشکی" https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء 25 قاری معتز آقایی 🍃حدود30 دقیقه باخدا 🍃💐🍃دور قرآن کریم هدیه به و۷۲تن یارصدیق ایشان ومادرمان ، حضرت مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت وشفای همه مسلمین ✅جهت سرنگونی استکبارجهانی ✅ازبین رفتن صهیونیسم ✅ نجات قدس ازبحرتانهر ✅وظهورمنجی عالم بشریت https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی_عظم_البلا نماهنگ جدید ویژه دعای فرج ‎الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمان مذهبی و بسیار زیبای با موضوع شهدای مدافع حرم
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 ☔️🌈به نام خداوند عشق آفرین🦋🌈 دوباره مثل همیشه خواب مونده بودم . با عجله با مامان خدا حافظی کردم و به سمت ماشینم دویدم . در خونه رو با ریموت باز کردم و با عجله از حیاط خارج شدم وبه سمت دانشگاه به راه افتادم . دوباره چراغ های راهنمایی با من لج کرده بودند تا بهشون میرسیدم چراغ قرمز میشد و من با حرص لبم رو می جویدم و به زمین و زمان ناسزا میگفتم بالاخره بعد از نیم ساعت به دانشگاه رسیدم . ماشین رو بالاتر از دانشگاه کنار خیابون پارک کردم چون مطمئن بودم نه تو پارکینگ و نه جلوی دانشگاه جای پارکی پیدا نخواهم کرد نگاهی سرسری به خودم تو آینه انداختم و بعد از مطمئن شدن از مرتب بودنم از ماشین پیاده شدم و به سمت دانشگاه رفتم . از ترس این که گیر حراست دانشگاه نیفتم کمی مقنعه ام رو جلو کشیدم و وارد دانشگاه شدم. صدای همهمه دانشجو ها در سالن پیچیده بود .هرچی به کلاسم نزدیکتر میشدم صدای همهمه بیشتر میشد واین نشون میداد استاد هنوز نیومده زیر لب گفتم:خدایا دمت گرم از غرغرای استاد در امان ماندم. در کلاس رو باز کردم همه بچه ها اومده بودند. به سمت اکیپمون که اخر کلاس نشسته بودند رفتم.رو بهشون گفتم : _سلام بر و بچ ,صبح عالی پرتقالی زیباخندید و گفت :روژان بیا اینجا بشین رفتم کنار زیبا نشستم و کیفم روی میز گذاشتم زیبا الکی اخمی کرد وگفت: _روژان خانوم باز که دیر اومدی؟ مهسا: _احتماال باز خانوم خواب مونده طبق معمول مثل بچه ها خودمو لوس کردم و گفتم: _اوهوم دقیقا صدایخنده زیبا و مهسا بلند شد و نگاه همه به سمت ما چرخید . زیبا با ناراحتی گفت: _شنیدین استاد این کتاب تغییر کرده بدون اینکه حواسم باشه صدامو بردم بالا و گفت : _نهههه واقعا!!!حالا استادش کیه؟ مهسادر حالی که لبخندش رو کنترل میکرد گفت: _چه خبرته کلاس رو گذاشتی رو سرت .همون یه ذره ابروی نداشتمون رو هم بردی . _خب حالا مامان بزرگ غرغرات تموم شد.حالا بنال ببینم استادش کیه _مامان بزرگ عمته. نمیدونم دقیق ولی از بچه ها شنیدم که خیلی معتقد و مذهبیه.از اونا که به چشم دانشجوهای دخترش نگاه نمیکنه و همش زمین متر میکنه _عزیزم تکلیف رو روشن کن .عمم مامان بزرگمه یا عممه با اتمام حرفم زیبا پقی زد زیر خنده و سرش رو گذاشت رو میز کم مونده بود از خنده میزو گاز بزنه. مهسا که از دستم کفری شده بود و سعی میکرد لبخند نزنه تا مثلا من و زیبا پررو نشیم گفت: _کوفته در کلاس باز شد به سمت در نگاه کردم استاد جدید وارد شد .زیادی برای استاد بودن جوون بود . به سمت میزش رفت و بعد گذاشتن کیفش روی میز نگاهی به کلاس انداخت و گفت: _سلام علیکم.امیدوارم تعطیلات خوشی را گذرانده باشید وبا انرژی مضاعف به تحصیل بپردازید من کیان شمس هستم این ترم به جای استاد علوی درخدمت شما عزیزان هستم.شاید با دیدن ظاهر من پیش خودتون فکرکرده باشیدکه استاد شمس بد اخلاقه.نه اینطور نیست.من جدیم اما نه به طوری که کلاس رو جولانگاه انتقام از دانشجو قرار بدم .من به قوانینی که قبلا در کلاس داشتید احترام میگذارم ودوستانه با رعایت قوانین استاد علوی در کنارهم به تعلیم و تعلم می پردازیم .چندنکته رو خدمتتون عرض میکنم یک.سعی کنید در کلاس حضور داشته باشید تا مطلب رو خوب فرا بگیرید .اگرهم مشکلی پیش اومد که نمیتونستید تو کلاس حضور پیدا کنید باخودم درمیان بگذارید مشکلی نیست دو.بعداز ورود من به کلاس و شروع درس اگر با دقت تمام حواستون رو به من بدید طبیعتا بهتره و اگر هم کسی کاری داشت با اجازه میتونه انجام بده سه.به محض شروع کلاس همگی باهم گوشیهامون رو سایلنت میکنیم برای تمرکز بهتر در کلاس چهار.انتهای هر فصل ازتون یه امتحان گرفته میشه که اگه نمره بگیرید که چه عالی. و اگرهم نه که مجددا امتحان میگیرم خب دوستان کلاس رو با یاد خدا و همکاری شما شروع میکنیم. خب اول از همه بهتره باهم آشنا بشیم. شمس طبق لیست حضور و غیاب رو شروع کرد . موقع حضور و غیاب به دانشجوهای دختر نگاه نمیکرد و با جدیدت برخورد میکرد .حتی به لحن لوس چندتا از دختر ها که سوال میپرسیدن توجهی نمیکرد . کمی مطالب گذشته رو مرور کرد و در اخر کلاس با گفتن خسته نباشید کلاس تمومه ,کیفش رو برداشت و از کلاس خارج شد صدای همهمه بچه ها بلند شد. یکی میگفت وااای چه استاد جیگری بود . اون یکی میگفت چقدر امل بود میترسید نگاهمون کنه نکنه به گناه بیفته. در حالی که هنوز تو شوک استاد شمس بودم وسایلم رو جمع کردم و با بچه ها از کلاس خارج شدیم &ادامه دارد... 🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 رو به بچه ها کردم و گفتم: -پایه اید بریم بوفه چیزی بخوریم .کم مونده از گشنگی غش کنم زیبا زد تو سرم و گفت: _خاک تو سرت بشه عزیزم میمیری صبح یکم زود بیدار بشی صبحونه بخوری که اینجوری شبیه جنازه نشی _دستت بشکنه الهی.چقدر دستت سنگینه.مگه نشنیدی میگن ترک عادت موجب مرضه.من صبح زود بیدار بشم تا اخر شب کسلم. مهسا خندید و گفت: _باشه بابا توجیه شدیم بیا بریم یه چیزی بگیریم بریزی تو این خندق بلا. _اخ جوون مهمون تو _پرورنشو بچه پررو _مهساجون خودت گفتی بچه پررو ,دیگه حرفی نمی مونه. اوکی جانم زیبا خندید و گفت : _اگه تونستی از پس زبون این بربیای من خودم یه روز شام مهمونت میکنم. درحالی که میخندیدیم به بوفه رسیدیم. صدای موزیک ارامش بخشی تو بوفه پیچیده بود .باهم به سمت میز همیشگیمان رفتیم و نشستیم . روبه مهسا کردم و گفتم: _عزیزم من نسکافه با کیک میخوام _تو رو خدا تعارف نکن .چیزی دیگه میل نداری؟ _نه عزیزم همین کافیه. زیبا که با گوشیش ور میرفت گفت : _واسه منم همینا که این میخواد بگیر! مهسا بدون حرف به سمت اقای عظیمی مسئول بوفه رفت. مهسا با سفارشاتمان آمد کنار من نشست. روبه انها کردم و گفتم: _بچه ها کی پایه اس عصربریم خرید؟ مهسا:من پایه اتم بدجور.فقط بگو چه ساعتی زیبا:خرید بدون من!!مگه داریم مگه میشه؟؟؟ _پس حله ساعت هفت آماده باشید میام دنبالتون. زیبا گوشیش را گذاشت روی میز و گفت: _روژان به نظرت هفت دیر نیست؟؟؟ مهسا گفت: -بی خیال بابا یک شب خوش باشیم بعد شام بریم خونه همان موقع صدای اذان در محوطه دانشگاه به گوش رسید . فنجان نسکافه را روی میز گذاشتم و بلند شدم به بچه ها گفتم: _تا شما قهوه اتون رو بخورید من برم نمازمو بخونم و بیام مهسادر حالی که کیکش را میگذاشت داخل دهانش گفت: _روژان بی خیال بابا .خداکه به نماز خوندن تو نیاز نداره. زیبا گفت: -استثنائا این بارحق با مهساست. بعد از حرفش هم شروع کرد به خندیدن روبه جفتشان کردم و گفتم: _یعنی لازمه من و شما دوتا هرروز سر این قضیه بحث کنیم.خدا به نماز من نیاز نداره ولی من به خوندنش نیازدارم شما مشکلی دارید؟تا شما تو سرو کله هم بزنید من رفتم و برگشتم . بدون توجه به غرغرای همیشگیشان از بوفه بیرون آمدم و با لذت به صدای اذان گوش دادم. با اینکه ادم معتقد و مذهبی نبودم ولی یه حس نابی با شنیدن اذان و خوندن نماز پیدا میکردم. من در یک خانواده 4 نفره زیادی آزاد, بزرگ شدم . یه برادر بزرگتر از خودم دارم که در شرکت پدرم کار میکند.. هیچ وقت بهم نگفتن که نمازبخوان یا حجاب داشته باش یا مثلا با پسری دوست نشو!!! همونطور که به رهام برادرمم نمیگفتن واسه همین هم او دوست دخترهای رنگارنگ زیادی داشت که به قول خودش فقط به درد دوستی میخوردند و نه ازدواج. رهام عقاید عجیب و غریب دارد مثلا همیشه در برابر اصرارمامان برای ازدواج میگوید: هنوز کسی رو ندیدم که عاشقش بشم.اونایی که تو زندگیم هم هستند لیاقت ازدواج ندارند وگرنه که با من دوست نمیشدند. خلاصه اینکه خودش هزارتا غلط میکند ولی خواهان یک فرشته پاک است. مامانم یک نقاش است که از وقتی یادم می اید یا در کارگاهش مشغول نقاشی بوده و یا در گالری های مختلف و سفر به کشورهای دیگر بوده است. وقت زیادی برای خانواده صرف نمیکند و همیشه معتقداست باید آدم دنبال آرزوهایش برود .بابا هم مخالفتی ندارد چون از اول مامان همین شکلی بوده که بابا یک دل نه صد دل عاشقش شده و همیشه سعی کرده همراه او باشد. من بخاطر نبودن های همیشگی مادرم بیشتر در خانه مادربزرگم ,بزرگ شدم. خانجون که مادربزرگ پدریم محسوب میشود بعد از فوت آقاجان تنها زندگی میکرد .منم همیشه از فرصت استفاده میکردم بیشتر وقتم را انجا میگذراندم. خانجون برایم خیلی از خدا صحبت میکرد یکی از دلایل اینکه همیشه نمازمیخواندم خانجون بود . اوایل واسه جلب توجهش ولی بزرگترکه شدم بخاطر آرامشی که به جان و دلم سرازیر می شد. با رسیدن به نماز خانه از فکر به گذشته خارج شدم و وارد سالن شدم &ادامه دارد... 🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 وارد سالن شدم که چشمم به استاد شمس افتاد که وسط سالن با یک اقایی هم سن و سال خودش صحبت میکرد. میخواستم بدون اینکه جلب توجه کنم از کنارش بگذرم . با قدمهایی آهسته به سمت نماز خانه راه افتادم که یک لحظه با شمس چشم تو چشم شدم . استاد شمس سریع نگاهش را گرفت و من در دل به شانس بد خودم بد و بیراه میگفتم . برای اینکه استاد با خودش فکرنکند که چه دانشجوی بی فرهنگی دارد که سرش را دور از جان گاو پایین انداخته و رد میشود . درحالی که به درنمازخانه نزدیک میشدم گفتم : _سلام استاد ظهرتون بخیر شمس در حالی که نگاهش به سرامیک های سالن بود گفت : _سلام خانم .ممنونم یک لحظه متوجه نگاه پر از تمسخر فرد همراه استاد شدم ولی بدون توجه از کنارشان گذشتم . تا دستم را روی دستگیره درنمازخانه گذاشتم . فرد همراه شمس گفت: _مگه امثال این خانم با این تیپ و قیافه هم نماز میخونند؟دانشگاه رو با مجلس عروسی اشتباه گرفتند.یکی نیست دستشون رو بگیره بندازه اشون از این دانشگاه بیرون .دانشگاه رو هم به فساد کشوندن در حالی که از عصبانیت و ناراحتی دستم میلرزید و هرآن ممکن بود بغضم بشکند با نفرت نگاهی به سمتش انداختم که دوباره با شمس چشم تو چشم شدم. که اینبار با دیدن چشمان پر اشکم که هرلحظه ممکن بود سرازیر بشه متعجب شد و سریع نگاهش را گرفت و خواست حرفی بزند که بدون توجه به او و ان پسر احمق سریع وارد نماز خانه شدم و به در تکیه زدم و ناگهان اشکهایم سرازیر شد . خدا رو شکر کسی تو نمازخانه نبود و من راحت میتوانستم بغض گلویم را بشکنم. صدای عصبی شمس را از پشت درشنیدم که به دوستش گفت: _این چه طرز صحبت کردن محسن خان! به قول رهبر عزیزمون نقص این خانم تو ظاهرشه ولی نقص من و تو باطنیه. چطوری تونستی اینقدر راحت بهش توهین کنی؟نمیترسی دل شکسته اش دامنت رو بگیره. محسن جان برادر من اگه تو از این نوع پوشش ناراحتی این راهش نیست .خوبه خودت رو مرید حاج قاسم میدونی و این رفتار رو نشون میدی .مگه حاج قاسم نگفت این ها هم دختران من هستند. داداش بد کردی .نمازخوندن اون خانم هم به ما ربطی نداشت . _بس کن دیگه کیان .باشه حق باتوئه من اشتباه کردم .یکدفعه از کوره در رفتم . اینا رو ولش کن بگو ببینم برنامه کلاسهای سه شنبه چی شد؟؟استاد پیدا کردی؟ _فعلا که نه ولی به فکرشیم.بیا بریم نمازمون رو بخونیم دیر شد .منم الان کلاس دارم. صدای قدمهاشون میومد که از سالن رفتند. با شنیدن حرفهای شمس به فکر فرو رفتم . همیشه برای اقای خامنه ای احترام قائل بودم ولی خب سخنرانی هاش رو گوش نمیدادم . اون حرفی که در مورد دختر هایی مثل من زده بود خیلی برام جالب بود. خیلی دلم میخواست اون حاج قاسم که حرفش بود رو بشناسم ببینم چه جور آدمیه که اون پسراحمق مریدش بود. تکیه ام را از در نمازخانه برداشتم و به سمت کمد چادر ها رفتم و بعد از پوشیدن چادربه نماز ایستادم. بعد از نماز دوباره شدم همان روژان قبل. ناراحتی ازدلم پر کشیده بود و آرامش به دلم راه یافته بود . در حالی که چادر نماز را تا میزدم به یاد بچه ها افتادم با دست زدم و تو سرم و گفتم : _واااای ددم وااای.الان منو میکشن یک ساعته منتظرن . من راحت اینجا نشستم و با خدا عشق بازی میکنم. به سرعت به سمت بوفه به راه افتادم. &ادامه دارد... 🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2