eitaa logo
این عمار
3.2هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
23.2هزار ویدیو
638 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جدید "دکتر جبلی: رسانه ملی پیشران پیشرفت ایرانی اسلامی" https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
جبلی رئیس صداوسیما شد 🔹متن حکم رهبر انقلاب: جناب آقای دکتر پیمان جبلّی دام‌توفیقه، با پایان یافتن دوره‌ مسئولیت پر تلاش جناب آقای دکتر علی‌عسکری که کوشش خستگی‌ناپذیر و دلسوزانه‌ آن مدیر مؤمن و با اخلاص را به همراه داشت، جنابعالی را که از صلاحیت دینی و انقلابی، و تخصص و تجربه‌ طولانی در مدیریت‌های سازمان صداوسیما، و آگاهی از ماهیت و عملکرد و وظائف رسانه‌ ملی برخوردارید، برای یک دوره‌ پنج‌ساله به ریاست آن سازمان منصوب می‌کنم. 🔸هدایت فرهنگی، تقویت روحیه و احساس هویت ملی و انقلابی، ترویجِ سبک زندگی اسلامی- ایرانی، و افزایش همبستگی ملی، در شمار اولویت‌هائی است که باید با ارتقاء سرمایه‌ی انسانی و رشد کیفی برنامه‌ها و بهره‌گیری از ابتکار و با تلاش شبانه‌روزی به آن دست یابید ان‌شاءالله. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحدیر(تندخوانی)جزء16 حدود۳۰دقیقه دورنوزدهم برای ظهور وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💠نماهنگ عظم البلا با استفاده از تکنیک دیپ فیک https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز پنجاه و هفتم (۱۴۰۰/۷/۷) 🔻نامه ۵۸ تا نامه ۵۶
🌹 سهم : از نامه ۵۸ تا نامه ۵۶ ┄═❁🍃❈🦋✨🦋❈🍃❁═┄ 📜 : نامه به شهرهای دور برای روشن ساختن حوادث صفين 🔹افشای حوادث جنگ صفين ♦️آغاز كار چنين بود ما با مردم شام ديدار كرديم كه در ظاهر پروردگار ما يكی و پيامبر ما يكیدو دعوت ما در اسلام يكی بود و در ايمان به خدا و تصديق كردن پيامبرش، هيچ كدام از ما بر ديگری برتری نداشت و با هم وحدت داشتيم جز در خون عثمان كه ما از آن بركناريم، پس به آنان گفتيم: بياييد با خاموش ساختن آتش جنگ و آرام كردن مردم به چاره جویی و درمان بپردازيم، تا كار مسلمانان استوار شود و به وحدت برسند و ما برای اجرای عدالت نيرومند شويم، امّا شاميان پاسخ دادند: «چاره ای جز جنگ نداريم.» پس[ از پیشنهاد حق ما ] سر باز زدند و جنگ درگرفت و تداوم يافت و آتش آن زبانه كشيد. پس آنگاه كه دندان جنگ در ما و آنان فرو رفت و چنگال آن سخت كارگر افتاد، به دعوت ما( صلح و گفتگو )گردن نهادند، و بر آنچه آنان را خوانديم پاسخ دادند. ما هم به درخواست آنان پاسخ داديم و آنچه را خواستند زود پذيرفتيم، تا حجّت را بر آنان تمام كنيم و راه عذرخواهی را ببنديم. آنگاه آنكه بر پيمان خود استوار ماند از هلاكت نجات يافت و آن كس كه در لجاجت خود پا فشرد، خدا پرده ناآگاهی بر جان او كشيد و بلای تيره روزی گرد سرش گردانيد. ┄═❁🍃❈🦋✨🦋❈🍃❁═┄ 📜 : نامه به مردم كوفه در سال ٣٦ هجری، هنگام حرکت از مدینه به سوی بصره. 🔹روش بسيج كردن مردم برای جهاد ♦️پس از ياد خدا و درود، من از جايگاه خود مدينه بيرون آمدم، يا ستمكارم يا ستم ديده، يا سركشی كردم يا از فرمانم سر باز زدند، همانا من خدا را به ياد كسی می آورم كه اين نامه به دست او رسد، تا به سوی من كوچ كند، اگر مرا نيكوكار يافت ياری كند و اگر گناهكار بودم مرا به حق باز گرداند. ┄═❁🍃❈🦋✨🦋❈🍃❁═┄ 📜 : نامه به فرماندار سپاه شُريح بن هانی که او را در سال ٣٦ هجری به سوی شام حرکت داد. 🔹اخلاق فرماندهی ♦️در هر صبح و شام از خدا بترس و از فريبكاری دنيا بر نفس خويش بيمناك باش و هيچگاه از دنيا ايمن مباش، بدان اگر برای چيزهایی كه دوست می داری، يا آنچه را كه خوشايند تو نيست، خود را باز نداری، هوسها تو را به زيانهای فراوانی خواهند كشيد، سپس نفس خود را باز دار و از آن نگهبانی كن و به هنگام خشم بر نفس خويش شكننده و حاكم باش. ┄═❁🍃❈🦋✨🦋❈🍃❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(29).mp3
4.42M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز پنجاه و هفتم ختم نهج البلاغه نامه ۵۸ تا نامه ۵۶
⬅️ طرح بازیافت کاغذ تا ۱۵ مهرماه ادامه دارد... 🌺 با تشکر از همه‌ی بزرگوارانی که در طرح بازیافت کاغذ همکاری و همراهی داشتند، به اطلاع می‌رساند طرح بازیافت تا ۱۵ مهرماه ادامه دارد 🔷 محل تحویل: 🔹 دبستان لبیک: سجاد ۳، میلاد ۱۰، پلاک ۳۸ 🕰 ساعت تحویل: ۸ تا ۱۸ 🔹 دبیرستان لبیک (آینده‌سازان‌انقلاب): بلوار سازمان آب، شهید صادقی ۱۴ (هجرت)، بین هجرت ۵ و ۷ 🕰 ساعت تحویل: ۸ تا ۱۶ 🔹واحد ریحانه (کانون فرهنگی): کلاهدوز ۴۲، پلاک ۱۱۵ 🕰 ساعت تحویل: ۱۴ تا ۱۸ ☎️هماهنگی ارسال: 09151246133 🌐 کانال واحد ریحانه لبیک splus.ir/reyhaneyelabbayk
مراسم شبیه سازی پیاده روی اربعین در باغ نجمه خاتون س https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
رمانی از عاشقانه های شهدا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... رو به آیه و بنیامین کردم و با صدایی که رگه های هیجان توش موج میزد گفتم: +‌خیلی خب بچه ها ، اینم از وضعیت خانم فرهمند. ان شاءالله دیگه فردا مرخص میشن . آیه نگاهشو بین منو بنیامین چرخوند و گفت = د...دادا... نتونست ادامه بده و بغض گلوشو گرفت . بنیامین که شرایطو دید به بهونه گرفتن شام،از اتاق بیرون رفت. به سمت آیه رفتم و محکم در آغوشش گرفتم . + خواهری ؟! سکوت کرد ... یکم باهاش فاصله گرفتم و دستمو گذاشتم زیر چونش و سرشو بلند کردم . + آیه جانم . فین فینی کرد و گفت = جان . +جانت سلامت عزیزم . چرا گریه میکنی ؟ میدونستی بغض بهت نمیاد؟ بعد از گذشت چند ثانیه با خنده گفتم +هر وقت بغض میکنی ، خیلی زشت میشی. نگاه وحشتناکی بهم انداخت و با دستش چشماشو پاک کرد. با دیدن نگاه وحشتناکش،ترسیده دست هام رو بالا آوردم و گفتم +غ...غلط کردم ... همین کارا رو می کنی که میمونی ور دل مامان و بابا و میترشی دیگه... جیغی کشید و پاشو به زمین کوبید. = آراااااد. خنده ای کردم و گفتم +جان آراد. =من ترشیده نیستمممم. حالت متفکری به خودم گرفتم و بعد از چند دقیقه گفتم +ولی هستیا... =نیستمممم من دارم شوهر می کنم... مهد.... +اوه اوه میخواستی بگی اون شوهرته؟ حیا رو خوردی و یه آبم روش؟ نچ نچ نچ... بی شوهری داغونت کرده... آیه همونجا خشکش زد و با چشم های گرد شده نگاهم کرد. منم به افق خیره شدم... چند لحظه تو همون حال بودیم که دست از تماشای افق برداشتم . همین که خواستم لب به عذرخواهی باز کنم ، آب سردی روی صورتم ریخته شد... با دیدن قیافه شیطانی آیه که لبخند خیبیثی به لب داشت،اخم نمایشی به صورتم اضافه کردم که باعث شد آیه ترسیده نگاهم کنه. با دیدن قیافش، پقی زدم زیر خنده. با دیدن خنده من، آیه هم شروع کرد به خندیدن. بعد از گذشت چند دقیقه، اشک چشم هام که نشون دهنده خنده زیاد بود رو با دست هام پاک کردم و گفتم +الانه که پرستارا بیان و بیرونمون کنن. شامتو خوردی برو نماز خونه استراحت کن دیگه نبینم این دور و برایی ها ! آیه لبخند دندون نمایی زد =چشم داداش خوشگلمممم. +بی گناه عزیز دلم. من برم ببینم بنیامین کجا مونده... داشتم به طرف در می رفتم که... ادامه دارد ... 🍃💚🍃💚🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... به سمت در اتاق رفتم که موبایلم زنگ خورد . بخاطر صدای زنگ بلندش سریع تماس رو وصل کردم. + به به . سلام آقا مرتضی . خوب هستی ؟ در همین حین هم سریع از اتاق خارج شدم . × سلام آراد جان. قربانت ممنون ، خداروشکر خوبیم. چه خبر ؟ خانم فرهمند حالشون چطوره ؟! + خانم فرهمند هم حالشون خوبه . تازه دکترشون اومد و معاینشون کرد ، گفت که فردا ان شاءالله مرخص میشن . ×‌خداروشکر . ان شاءالله ... مژده هم که از وقتی شنیده همش گریه میکنه. بهش گفتم یه زنگ بزن به آیه خانوم و جویای حال خانم فرهمند بشو ، زنگ زد به خواهرتون ... آیه خانوم هم بدتر پشت گوشی گریه کرد ، دیگه هیچی ، بزور آرومش کردیم. خنده ای کردم و گفتم +هعییی برادرم... اینا کی میخوان از ترشیدگی در بیان ما یه نفس راحت بکشیم؟ مرتضی با لحن بامزه ای جواب داد: ×کدوم کله خرابی میخواد بیاد بگیرتشون؟ خودمون باید دو نفر رو پیدا کنیم ۵۰۰ میلیون بهشون پول بدیم تا شاید بیان این خواهرای ما رو بگیرن. از اون طرف صدای مژده خانم میومد که هی میگفت با کی حرف میزنی. و در آخر جیغ مرتضی . و بوق ممتد... از خنده کم مونده بود میزِ پذیرش بیمارستان رو گاز بگیرم. بخاطر همین سریع از سالن بیمارستان خارج شدم. هر کاری کردم خندم بند نمیومد... هر کس هم از کنارم رد میشد با تعجب نگاهم میکرد. وقتی حسابی خندیم و دلی از عزا در آوردم با مرتضی تماس گرفتم. بعد از چهار تا بوق جواب داد... ×الو ، داداش. رگه های خنده توی صداش موج میزد. +چیشد چرا قطع کردی؟ ×وقتی داشتم باهات حرف میزدم، مژده اومد و تک تک موهامو کَند. خندیدم و گفتم +اوه اوه پس اوضاع خطری بود. ×آره بدجور . بخدا آراد خیلی درد میکنه ... از دست راحیل خانوم تا حالا اینقدر کتک نخورده بودم... دوباره خندیدم و با لحن شیطونی گفتم +مگه راحیل خانمم کتک میزنن؟! ×آره تا دلت بخواد. باور کن هنوز جای تابه های داغ و سیگارایی که پشتم خاموش کرده،مونده... با صدای بلند تری خندیدم و جواب دادم +مرتضی اینقدر خندیدم که دلم درد گرفت. فکر کنم الاناست که حراست بریزن رو سرم و با تیپا پرتم کنن بیرون. × بله ، شما که کبکت خروس میخونه ... برای عوض کردن جو گفتم: ادامه دارد ... 🍃💚🍃💚🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... برای عوض کردن جو گفتم: +مرتضی جان اگر خانم فرهمند مشکلی نداشتند ما ان شاءالله فردا راه میوفتیم . مرتضی که از عوض کردن ناشیانه‌ی بحث ته خنده ای داشت گفت ×ان شاءالله که مشکل خاصی نداشته باشند. داداش کم و کسری داشتی به خودم زنگ بزن. به نگرانی های برادرانه اش لبخندی زدم و گفتم +فدای محبتت، عزیزی. کاری نداری؟ ×نه داداش، سلام بنیامینم برسون. +بزرگیتو میرسونم . یاحق. بعد از قطع کردن تماس. بنیامینو دم در خروجی بیمارستان دیدم که با یه پلاستیک داشت به سمتم می اومد. دستی براش تکون دادم و به طرفش قدم برداشتم . بنیامین با دیدنم با تعجب گفت: ~پس چرا اومدی بیرون؟ +اومدم یه هوایی تازه کنم ... راستی داشتم با مرتضی صحبت میکردم . سلامتم رسوند . آهی کشیدم و ادامه دادم. +اونا به منزل عشق رسیدن و من... بنیامین ببین من چقدر بی لیاقتم که نتونستم امسال درست و حسابی پیش شهدا باشم. ~این چه حرفیه میزنی آراد ؟! قطعا حکمتی داشته. روزی این سفر بهترین سفر عمرت میشه. +چطور؟ چرا باید بهترین سفر عمرم بشه؟!!! ~حالا بماند. +نه نما...... با شنیدن صدای آیه ، بحثمون نیمه تموم موند... با تعجب به سمتش برگشتم. +آیه تو اینجا چیکار میکنی؟ =دیدم خبری ازتون نیست نگران شدم. با خنده گفتم +اینجا سوریه نیست خواهر من که نگران باشی داعش بیاد سراغمون ... هزاران هزار نفر خون دادن تا این امنیت به وجود بیاد ما مدیون خون شهداییم... ادامه دارد... 🍃💚🍃💚🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
~🕊 🌿💌 خودت را به دستِ حوادث و جریانها نسپار.. چون خدا تو را آفریده است، تا به وجودآورنده جریانها باشے، نه تسلیم‌شونده در برابر جریانها! ♥️🕊 . https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
'رھ'🌿 • . اگر بھ قدر ترسيدن از يک عقرب؛🦂 از عِقاب خدا بترسيم عالَم اصلاح ميشود! 🤲🌷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
، که به می‌رسد ، فرو می‌رود... درون جاری می‌شود... میان ساکت می‌شود و در فروخفته میشود... "دلت را آرام به بسپار" https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
اگر ما هوای نفس راکنار نگذاریم کارهایی که انجام میدهیم هیچ فایده‌ای نخواهد داشت،چرا؟! چون کارمان درجهت رضای خدا نیست و ما خودمان را گم میکنیم... شهید محمد ابراهیم همت🌷 یاد شهدا با صلوات https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
266-sedayeenghelab_ir.mp3
1.5M
◉━━━━━────     ↻  ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ ✳️ | 📢 💠 موضوع: بررسی نظرات مخالفین دولت در ساخت یک میلیون مسکن!🧐 🎙 کارشناس برنامه: دکتر حسین میرزایی 🖇 🖇 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌠🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 📊 🔴 قرارگاه آگاهی و امید ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔁مروری بر حکم انتصاب دکتر پیمان جبلی به ریاست سازمان صداوسیما 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─