eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روحانی: برنامه‌ای که ۲۴ میلیون نفر برای آن رای دادند، نمی‌شود کم و زیاد کرد 🔹برای دولت کسی نمی‌تواند برنامه تعیین بکند، برنامه را رئیس‌جمهور تعیین می‌کند به همین دلیل مردم پای صندوق آرا می‌آیند و به شخص رئیس‌جمهور و به برنامه رئیس‌جمهور رای می‌دهند. پ.ن:۲۴میلیونی ها با شما هستنا‼️ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهای‌کوهِ‌غِیرَت‌صدامونو‌داری؟ هَوامون‌خرابه....💔 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به ما گفتند دنیای فردا دنیای موشک نیست🥀 همچین شبی بود که...💔 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان مذهبی و بسیار زیبای با موضوع شهدای مدافع حرم
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 وقتی چشمانم را باز کردم درون اتاقم بودم و سرمی به دستم بود. با یادآوری کیان و اتفاقی که ممکن بود برایش بیفتد دوباره چشمانم بارانی شد . تصویر نگاه آخرش ،تصویر خنده هایش از جلو چشمانم کنار نمی رفت . وحشت داشتم از خبرهایی که ممکن بود به گوشم برسد . برای یافتن گوشی ام چشم گرداندم و گوشی را کنار بالشم دیدم. سرم را از دستم بیرون کشیدم، گوشی را برداشتم و بعد از وصل کردن نت ،بلایی که داعشی ها بر سر مدافعان اسیر شده می آورند را سرچ کردم. اشک به چشمانم دوید وقتی سربریده مدافعی را در دستان آن مرد منحوس سیاه پوش دیدم. دروغ نیست اگر بگویم جان دادم با تصور سر بریده کیان در دستان آن مرد. مردم و زنده شدم وقتی تصاویر بیشتری را باز کردم و به چشم دیدم که چگونه وحشیانه قلب پدری را در برابر چشمان دخترش از سینه خارج کرده بودند . همچون دیوانه ها ویدئوها را باز کردم ،انگار قصد داشتم خودم را بیشتر شکنجه دهم . نفسم گرفت با دیدن فیلم جوانی که دست و پایش را به چند ماشین بسته بودند و انقدر در جهات متفاوت حرکت کردند که دست و پایش جدا شد. با دیدن آن جوان زجه زدم از بی رحمی آنها . در اتاق با شتاب باز شد و روهام به سمتم شتافت و من فرو رفتم درآغوش گرم برادرم. _چی شد عزیزم .چی شده خواهری؟ چه میگفتم به برادری که چشمانش پر از اشک شده بود برای خواهرش.چگونه به زبان می آوردم که اسیر چشمان مردی شده ام که حال ممکن است خودش اسیر نامردان شده باشد . چگونه میگفتم میترسم از رسیدن خبر شهادت عشقم ،رسیدن خبر بریده شدن سرش توسط داعشی ها! نمیتوانستم حرفی بزنم انگار کلمات را گم کرده بودم. بی تاب از بی قراری من سرم را محکمتر به سینه فشرد و من جان دادم برای برادرانه های تک برادرم! _الهی فدات شم من .خواهری بگو چته اخه؟دارم دق میکنم عزیزکم؟ با صدای ضربه ای که به در خورد ،سرم را به سمت در اتاقم چرخاندم . زهرا پریشان جلو در ایستاده بود تا نگاهم را متوجه خود دید گفت: _سلام. با چشمانی لبالب از اشک لب زدم _سلام _ببخشید اقای ادیب میتونم چند لحظه با روژان جان تنهایی صحبت کنم؟ روهام نگران بود ، از لرزش مردمک هایش که به چشم من دوخته بود کاملا مشخص بود . در دل قربان صدقه مهربانی هایش رفتم _نگرانم نباش داداشی. روهام از اتاق خارج شد و زهرا به سمتم آمد و مرا به آغوش کشید _چطوری عزیزم؟این چه حالیه واسه خودت ساختی من جواب برادر عاشقم را چی بدم؟ با یاد کیان دوباره اشکم سرازیر شد . با صدایی که میلرزید آهسته نجوا کردم _ازش خبر داری؟ &ادامه دارد... 🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 در حالی که از نگاه به چشمانم فراری بود لبخندی دروغین زد _کیان حالش خوبه نگران نباش . دستش را گرفتم، چشمان فراری از چشمانم دروغ بودن حرفش را به سرم می کوبید _زهرا تو چشمام نگاه کن و بگو کیان حالش خوبه؟بگو عملیاتشون موفقیت آمیز بوده؟ چشمان مشکی اش را که زیادی شبیه چشمان کیانم بود ،به من دوخت . _کیان خوبه.من مطمئنم _ولی چشمات داره داد میزنه که دروغ میگی !اگه راست میگی چرا چشمات پر اشکه ؟زهرا نترس نمیمیرم فقط بگو کیان کجاست و در چه حالیه؟ سدچشمانش شکست ،دوزانو روی زمین افتاد _خبری ازش نیست روژان.هیچکس خبر نداره .فقط میگن محاصره شدن راه ارتباطیشون قطع شده.میدونی چه حالی دارم ؟ دلم میخواد ساعت ها برای بی خبری از برادرم گریه کنم ولی چشمم به مامان که میفته ،که از ترس شهادت کیان سکته رو رد کرده ،به دلم مهیب میزنم که مبادا بی قراری کنی . جلو مامان لبخند میزنم و به دروغ میگم کیان خبر داده حالش خوبه .بابا میفهمه دروغ میگم .کمیل میدونه جون میکنم تا مامان حرفمو باور کنه تا سر پا بشه .ولی وقتی شب میشه غم سرازیر میشه به دلم .آهسته تو خلوت خودم زجر میکشم از بی خبری کیان و دم نمیزنم .بخاطر خانواده ام.روژان تو دیگه غمی نشو رو غمای دیگه ام .تو نباز خودتو .من امیددارم که خدا به دل عاشق تو ،به نگرانی های مادرانه مامانم نگاه میکنه و خبر سلامتی کیان به گوشمون میرسه .تو رو به جون کیان قسمت میدم ،تو بی قراری نکن .تو باور نکن که کیان رفته .بزار با کمک تو سرپا بمونم و بتونم تحمل کنم سنگینی و غم تو خونمون رو .تو که با من باشی،تو که مثل من امیدداشته باشی به برگشتش ،همه چیز درست میشه. باشه روژان؟قول بده کم نیاری .بخاطر عشقت به کیان باشه؟ صورت خیس از اشکم را پاک کردم و زل زدم به چشمان خواهرعشقم. تمام سعیم را کردم تامتوجه بغض صدایم نشود _باشه قول میدم.داداشت حق نداره خودخواه باشه و به شهادتش فکرکنه .اون باید برگرده جوابگوی قلبی که عاشق کرده باشه. _خوبه که هستی روژان .باتو تحملش آسونتر میشه.بریم تو حیاط ،خونه خانجونت زیادی وسوسه انگیزه _بریم عزیزم.هرچند عمارت شما هم کم از اینجا نداره خانوم. هردو از اتاق خارج شدیم &ادامه دارد... 🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 روی تخت چوبی نشسته بودیم و چشم دوخته بودیم به ماهی قرمزهای حوض آب و غرق شده بودیم در فکر کیان. زهرا که چیزی به ذهنش رسیده بود ، به سمتم چرخید _روژان به نظرت اگه حضوری بریم پیش فرمانده سپاه جواب درستی بهمون میده؟ _آره به نظرم بهتر از اینه که دست رو دست بگذاریم. خوش حال از تصور پیدا شدن ردی از کیان با عجله ایستادم _پاشو زهرا .پاشوالان بریم لبخندی زد و دستم را گرفت _بشین روژان جان الان که کسی جواب گو نیست باید ساعت اداری بریم _باشه .پس تا فردا صبر میکنیم. خانم جان با سینی چایی به سمتمان آمد. سینی را روی تخت گذاشت . چشمم افتاد به غنچه های گل محمدی شناور روی چای.عجیب دلم میخواست کیان را مهمان چای با طعم گل محمدی کنم. امیدداشتم که یک روز این خواسته ام براورده میشود. _دستتون دردنکنه خانجون .ببخشید مزاحمتون شدم . _خیلی خوش اومدی دخترم .تو مراحمی عزیزم.خانواده خوب هستند؟ با مکالمه خانم جون و زهرا از فکر کیان خارج شدم _خوبن ممنونم سلام رسوندند. _کاش مامان رو هم میاوردی .از آقا کیان چه خبر کی به سلامتی برمیگرده؟ با شنیدن اسم کیان چشمانم بارانی شد سر به زیر انداختم تا خانم جون متوجه نشود . زهرا بغض کرده ،گفت: _مامان یکم کسالت داره تازه دیروز از بیمارستان مرخص شده _ای وای من .خدا سلامتی بده چرا حالش بد شده؟ _خبری از کیان نیست خانجون.میگن... زهرای عزیزمن نتوانست بیشتر از نبود برادرش بگوید . صورتش را با دستانش پوشاند و گریه کرد .خانم جون او را به آغوش کشید _گریه نکن عزیزم .ان شاءالله تا فردا خبر سلامتیش میرسه بهتون .تو باید قوی باشی عزیزم. _خانجون دعا کنید داداشم حالش خوب باشه _خدا بزرگه عزیزم .من دلم روشنه که حالش خوبه.تا شما چاییتون رو بخورید من برم آماده شم .بیام باهم بریم دیدن مامانت.روژان مادر پاشو تو هم حاضر شو زهرا با عجله گفت _راضی به زحمتتون نیستم خانجون _زحمتی نیست عزیزم .وظیفه است با رفتن خانم جون به داخل خانه ،دست زهرا را گرفتم _اشکاتو پاک کن عزیزم .تا تو چایی بخوری من اومدم _باشه ممنونم زهرا را تنها گذاشتم و به داخل خانه رفتم .با صدای روهام به سمتش برگشتم _روژان این دوستای خوشگلتو کجا قایم کرده بودی کلک با عصبانیت غریدم _روهام دور و بر زهرا ببینمت کشتمت.زهرا از اون دخترایی که فکر میکنی نیست _باشه بابا نزن منو .از اون چادر چاغچور کردنش معلومه. چشم غره به او رفتم و بی توجه از لبخند روی لبانش به سمت اتاقم چرخیدم. &ادامه دارد... 🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 خانم جون و زهراحاضر و آماده توی حیاط به انتظار من ایستاده بودن . با لبخند به سمتشان رفتم _ببخشید زیاد منتظر گذاشتمتون بفرمایید بریم در سمت کمک راننده را برای خانم جون بازکردم و کمکش کردم تا سوار شود. زهرا هم عقب نشست . بسم اللهی گفتم و خودم نیز سوارشدم. سکوت فضای ماشین را پرکرده بود. دستگاه پخش ماشین را روشن کردم . آهنگ ماه و ماهی به گوش رسید. در تصوراتم کیان ماه بود و من ماهی برکه کاشی بودم. آنقدر غرق آهنگ و غم نهفته در شعر بودم که متوجه جاری شدن اشکهایم نشدم. دلم عجیب هوای یار کرده بود. با نشستن دست روی شانه ام به سمت خانم جون برگشتم _ببین با این اهنگ غمگینت هم اشک خودتو درآوردی و هم اشک این بنده خدا رو به زهرا نگاه کردم که صورتش پوشیده از اشک بود _ببخشید دست خودم نبود _ان شاءالله خدا دل هرجفتتون رو شاد کنه .با این قیافه بریم عیادت بیمار که اون بنده خدا بیشتر حالش بد میشه.جمع کنید خودتون رو تازه بیاد آوردم که به خانم جون نگفتم که خاله فکرمیکنه کیان تماس گرفته و حالش خوبه _خانجون حواستون باشه اونجا حرفی از نبود آقاکیان نزنید .اخه زهرا به خاله گفته آقا کیان تماس گرفته و حالش خوبه. خاله نمیدونه هنوز خبری ازش نشده _خوب شد گفتی مادر.باشه عزیزم نگران نباش حواسم هست _قربون مهربونیتون بشم من. _خدانکنه ،به جای قربون من رفتن این آهنگ رو عوض کن همه غمای عالم ریخت تو دلمون _ای به چشم شما جون بخواه عزیزم آهنگ شاد دلارام حامد زمانی را گذاشتم و لبخند به لب خانم جون و زهرا آوردم. روبه روی یک گلفروشی ایستادم _تا شما از این آهنگ زیبا مستفیض میشید من برم یه دسته گل بخرم و بیام زهرا با عجله گفت _روژان جان لازم نیست زحمت بکشی همین که مامان ببینتت کلی خوشحال میشه _زحمتی نیست. چیه حسودیت میشه میخوام واسه خاله خوشگلم گل بخرم؟ خنده کنان از ماشین پیاده شدم و به سمت گل فروشی رفتم . یک سبد گل رز و مریم به علاوه دو شاخه گل مریم خریدم و به سمت ماشین رفتم . سبد گل را به زهرا سپردم. یک شاخه گل مریم را به خانم جون و یک شاخه را به زهرا دادم _تقدیم به شما گل های خوشگل خودم صدای خنده در فضای ماشین پیچید ماشین را روبه روی عمارت پارک کردم دسته گل را از زهرا گرفتم . زهرا زنگ خانه را فشرد . درباصدای تیکی باز شد. با تعارف زهرا همگی وارد شدیم. اقای شمس جلو درب ورودی به استقبال آمده بود. با دیدن خان جون لبخندی زد _سلام حاج خانم قدم رنجه کردید ،بفرمایید داخل _سلام آقای شمس شما لطف دارید.خوب هستید ان شاءالله _خداروشکر شما خوب هستید؟ _سلامت باشید . سربه زیر انداختم _سلام _سلام دخترم .خوبی؟کم پیدایی بابا جون ؟ _ممنونم .ببخشید درگیر درس های دانشگاه بودم _ببخشید یه لنگ پا دم در نگهتون داشتم بفرمایید داخل از همانجا بلند گفت: _حاج خانوم مهمون داریم همگی وارد خانه شدیم .با تعارف زهرا به سمت پذیرایی رفتیم و نشستیم. &ادامه دارد... 🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
لبخندت را سنجاق کرده‌ام به دلم حالا تو هرچه می‌خواهی نباش من با علاقه‌ات زنده‌ام و با خیالت خوش.. این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
کَنیزِ آلِ مُحَمّد 🧡 ...: زدیم بغل وقت نماز بود ... گفتم: «حاجی قبول باشه » ‌گفت: «خدا قبول کنه ان‌شاءالله » نگاهم کرد. ‌گفت: «ابراهیم!» نگاهش کردم ، گفت : نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم... گفتم حاج‌آقا شما همه نمازهاتون قبوله. قصه‌اش فرق ‌می‌کرد. رفته بود کاخ کرملین قرار داشت با پوتین، تا رئیس‌جمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامه‌ اش را گفت، صدایش ‌پیچید توی سالن... بعد هم ایستاد به نماز.... همه نگاهش ‌می‌کردند. می‌گفت : در طولِ عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پایان نماز پیشانی‌اش را گذاشت روی مُهر به خدای خودش ‌گفت : « خدایا این‌بود کرامت تو، یه روزی توی ڪاخ ڪرملین برای نابودی اسلام نقشه ‌میکشیدند، حالا منِ قاسم‌ سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.» راوی : ابراهیم شهریاری 📚 کتاب سلیمانی عزیز ص ۱۰۹ انتشارات حماسه یاران 💕💕💕 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
~🕊 از کربلا که برگشت، ازش پرسیدم: از امام حسین(ع) چی خواستی؟ گفت: *یه نگاه به گنبد حضرت ابوالفضل(ع) کردم، یه نگاه به گنبد سیدالشهدا(ع).. و گفتم آدمم کنید.* ✍🏻به روایت مادر شهید ♥️🕊 💕💕💕 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
‏این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️حاج قاسم و ❌خوب به خاطربسپاریدتازمانی که معمولاخودباختگانی هستندکه بعدازنبود اشخاص اثرگذار، درصددتحریف آن هاهستند،نتوانندبه مقاصدخوددست یابند. 🔴 اینارو پخش کنید بین گروها و دوستانتون..فردا حاج قاسم رو تحریف نکنن حامی برجام نشون بدن.. برجام یک؛ نابودی هسته ای برجام دو؛ نابودی موشکی برجام سه؛ برجام منطقه ای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 اعلام خبر در نمازجمعه شیراز و واکنش مردم 🗓 امروز بیستم آذرماه، سالروز شهادت شهید محراب آیت الله سید عبدالحسین دستغیب است و این فیلم، اعلام خبر شهادت ایشان توسط فرزند بزرگوارشان مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم دستغیب در نمازجمعه شیراز در مورخ جمعه ۲۰ آذرماه سال ۱۳۶۰، دقایقی پس از شهادت ایشان است و عکس العمل مردم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
است پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم ....شد سگ اصحاب کهف روزی چند پی یاران گرفت وآدم .....شد اثرات تلویزیون جمهوری اسلامی مانند .......اثر اسید است بر آهن هرآنچه بیند کند یاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️اعتراف باورنکردنی ودیرهنگام مینو محرز «تصمیم گیر أصلی ستاد کرونا» بر بی اثر بودن تمام داروهای تجویز شده برای کرونا و آزمایش آنها روی هزاران نفر! که باعث مرگشان هم شد، رمدسیور داروی ابولا بود رو دستشان مانده بود دادند برای کرونا‌ چند سؤال : 1⃣ چرا طبق اظهار دکتر شهریاری رییس کمیسیون بهداشت مجلس، باز هم همچنان همین داروها تجویز میشود و از چرخه درمان حذف نشده است؟! 2⃣ ‌چگونه به واکسنی که همان دشمنان ارائه میکنند اعتماد کنیم؟ 3⃣آیا طب سنتی است یا کسانی که داروی بادکرده ابولا را به خورد مردم دادند؟ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🔰امام خامنه ای روحی فداه: 🌀جبهه انقلاب راگسترش بدهید، 🔸👌یارگیری کنید، 🔺حذف نکنید. 🔷بعضی هاکه به اسلام وانقلاب معتقدند،درفلان مسئله باشماموافق نیستنداین موجب طرد نشود. 99/2/28 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صدا ۰۰۲_sd.m4a
7.56M
💠کارشناس سیاسی ؛ استادرجبعلی بازیاد ⛰⭐امریکا و اروپا در نقش پلیس خوب و بد ۱- نقش تروئیکای اروپا در پرونده هسته ای ۲- سه مرحله بازی اروپا امریکا با ایران ۳-جریانات واداده وهزینه سازی برای نظام ۴- کمک مجلس به دولت ۵- وظیفه عمومی مردم و مسئولین در شرلیط کنونی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔺هیلاری کلینتون: بدون شکلیک یک گلوله ایران را نابود کردیم‼️