eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فاش شدن دیدار اردوغان با جک روزن رئیس کنگره یهودیان آمریکا و از فعال‌ترین لابی گران صهیونیسم در واشنگتن در حاشیه حضور در مجمع عمومی سازمان ملل و تشویق وی برای سفر به فلسطین اشغالی https://twitter.com/JackRosenNYC/status/1578777205567430663?s=20&t=hJ-VOw_zwTzb3Cx1bRC3Gw https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 ─┅═ঊঈ 🇮🇷 | این عمار| 🇮🇷ঊঈ═┅─
قدرت پروپاگاندا در مهندسی افکار و رفتار؛ مقایسه ماجرای مهسا و سارا جستجوی گوگلی واژه‌ی mahsa amini بیش از ۴۰میلیون، و sarah everard کمتر از ۲میلیون نتیجه در پی دارد؛ یعنی اولی حدودا ۲۰برابر دومی مهسا در کنار یک پلیس زن ایرانی، بطور اتفاقی سکته می‌کند و در بیمارستان فوت می‌کند؛ سارا بعداز تجاوز پلیس مرد انگلیسی، بطور هولناکی سوزانده و رها می‌شود! فوت یکی، دستمایه‌ی آشوبگری چند هفته‌ای شده و آشوبگران حتی پلیس را هم آتش می‌زنند؛ در قتل دیگری، اعتراضات آرام چندروزه‌ی مردمی، بشدت توسط پلیس سرکوب می‌شود 🔎قضاوت با شما https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 ─┅═ঊঈ 🇮🇷 | این عمار| 🇮🇷ঊঈ═┅─
پاسخی به افاضات سرکار خانم هاله حامدی فر مدیرعامل شرکت سیناژن که در اثنای فتنه و آشوب در اینستاگرام خود نیروی انتظامی و نظام را متهم به توحش کردند: خانم حامدی فر، شما یک متصدی لابراتواری بیش نبودید و با حمایت های همین نظام به این جایگاه و این ثروت افسانه ای رسیدید، وگرنه اگر در زمان طاغوت بودید ، همان می کرد با شما اشرف پهلوی ملعونه که با خیلی از افراد خیلی مهمتر و موثرتر از شما کرد! خانم حامدی فر، روزی که وزارت بهداشت روسیه مصرف سه سال داروهای بایو تکنولوژی کشورش را با دیپلماسی فعال همین نظامی که شما متوحش می نامید اش، از شما خرید، آن روز نظام وحشی نبود!؟ خانم حامدی فر مردم از ثروت شما و بیست و اندی دفاتر شرکت شما در سراسر جهان خبر دارند!؟ آیا مردم خبر دارند بخاطر همین نظام مقدس و به حرمت خون مطهر شهدای مظلوم مدافع حرم (که در نهان و آشکار مسخره شان می کردید و می گفتید پول گرفتند رفتند جنگ) توانستید با وزارت بهداشت سوریه قرارداد ببندید و دارو بفروشید؟ همینطور با دیگر کشورهای محور مقاومت شرم باد بر شما که نمک میخورید و نمکدان می شکنید! خانم حامدی فر خوشبختانه شما هم مثل اکثر سلبریتی ها که آنها هم فکر کردند کار نظام تمام است و خود را برای ماندگاری و تناول در پسا نظام مهیا کردند، بدجور دچار اشتباه محاسباتی شدید و... متاسفانه تا بوده همین بوده که دست جمهوری اسلامی نمک نداشته و به هر کس که خوبی کرده و دست هر کس را که گرفته، همان فرد اولین لگدها را بسمتش پرتاب کرده! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 ─┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۰کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه دور سی و دوم جهت سلامتی سلامتی و ظهور امام زمان عج و سلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین و آزادی قدس https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان پازل 💖 قسمت هفتم عاکفه در حالی که متعجب بود اما خیلی خوشحال شده بود و نتونست احساساتش رو کنترل کنه با حالت ذوق زده ای رو به من کرد و گفت: بفرما رضوان جان اینم از این مشکل که حل شد! با این حرفش بدجوری گیر افتادم... هر چند که تا همین چند ساعت پیش به نظرم این کاری که عاکفه توضیح داده بود خوب به نظر می رسید و فقط حضور آقایون رو مانع میدیدم، اما حالا که آقای سلمانی این مانع رو هم برداشته ولی من دیگه اصلا اونجوری فکر نمی کنم! ما خانم ها یه سیستم خیلی قویی، خدا داخل گیرنده های مغزمون نصب کرده و داریم که البته اگه بخاطر استفاده نکردن از کار نیفتاده باشه خوب می فهمیم نگاه یه آقا و طرز حرف زدنشون داره چه پیامی رو انتقال میده! و حالا گیرنده های مغزی من دقیق این پیام رو گرفت که حالات و رفتار آقای سلمانی و بیانش چی رو داره می رسونه! ولی نمیدونم چرا عاکفه گیج میزد! آقای سلمانی و عاکفه هر دو تا نگاهشون به من بود که ببینن با حل کردن این مشکل نظر من چیه؟! نمیدونستم دیگه چه بهانه ای میشه آورد که از زیر تیغ نگاه آقای سلمانی که حس خیلی بدی در من بوجود آورده بود میشد فرار کرد! عاکفه هم که کلا تو باغ نبود شاید بخاطر اینکه مجرد بود و فکر کنم به تنها چیزی فکر نمیکرد همون مسئله ای بود که فکر من تماما درگیرش شده بود! وسط این استیصال و درموندگی بودم که آقای سلمانی از جاش بلند شد و با همون حالت چندشش خیلی خوشحال گفت: خوب ظاهرا دیگه مشکلی نیست بیاین بریم اتاقتون رو نشون بدم! از سر ناچاری بلند شدیم و پشت سرش راه افتادیم هم زمان توی دلم داشتم با خدا صحبت میکردم که خدا جون، من فقط هدفم اینه موثر باشم! مفید باشم! خودت حواست بهم باشه... و چقدر این خدای مهربان شنوا و دانای حرفهای شنیده و نشنیده است... هنوز به در اتاق مورد نظر نرسیده بودیم که گوشیم زنگ خورد... مامانم بود و با یه استرسی از پشت گوشی گفت: که مبینا از صبح بی حال و بی اشتها بوده و الان هم تب کرده و هر کار هم میکنه تبش پایین نمیاد! خبر تب مبینا خبر خوبی نبود، اما من رو یاد آیه ی از قرآن انداخت که چه بسا چیزی شما گمان می کنید به ضررتان است اما نعمت و خیری در آن نهفته... و این نعمت نهفته دقیقا توی اون لحظات همان راه نجاتی بود برای گریز از اون موقعیت تنش زا... با چند برابر شدت استرس مامانم نگرانیم رو توی چهره ام بروز دادم و گفتم: ببخشید من دخترم تب کرده و باید فورا برم و بدون هیچ معطلی از عاکفه و آقای سلمانی خداحافظی کردم و از اون فضای زجر آور به سرعت نور اومدم بیرون... از یه طرف ذکر لبم شکر خدا بود که همیشه حواسش بهم هست... از یه طرف هم نگران مبینا بودم و مدام دعا میکردم مشکل خاصی نداشته باشه... هم نگران سلامتیش بودم، هم قرار بود فردا محمد کاظم بعد از دو هفته از ماموریت بیاد و اگه مبینا مریض باشه طبیعتا حال هممون گرفته میشد! یه گوشه ی ذهنم هم داشتم دنبال یه جواب جمع جور برای محمد کاظم پیدا میکردم که مطمئنا ازم می پرسید چرا از پروژه ی سرکار رفتنم منصرف شدم.... 🍁نویسنده: سیده زهرا بهادر 🍁 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان پازل 💖 قسمت هشتم بین راه با خودم داشتم فکر میکردم چه دنیای پر هیاهویی... سعی کردم اتفاقات و حس بد داخل اون مجموعه رو با ذهنم نکشم این ور و اون ور..‌. با عجله خودم رو رسوندم خونه... یکی از سخت ترین کارهایی که در نبود محمد کاظم برام طاقت فرسا بود، وقتایی بود که مبینا مریض میشد و من دست تنها علاوه بر نگرانی بیماری مبینا، حس تلخ تنهایی رو با تمام وجودم می چشیدم! در خونه رو که باز کردم و رفتم داخل، مامانم بنده خدا با یه دستمال و یه تشت آب داشت مبینا رو که بی حالی از چهره اش می بارید رو پاشویه میداد... سریع وارد عمل شدم و جلوی مامانم خیلی خودم رو مثلا ریلکس و قوی نشون دادم و لباسهای بیرونی مبینا رو پوشیدم و گفتم: مامان فکر نکنم چیزیش باشه با این حال من میبرمش دکتر که خیالم راحت شه ، خیلی اصرار کرد که همراهم بیاد ولی گفتم نیازی نیست خودم از پسش بر میام! از حالت نگران و دلسوزانه ی نگاهش و حرفهای آهسته ایی که زیر لب زمزمه میکرد کاملا مشهود بود که داره غرغرهای این تنهایی من رو نثار و بدرقه ی محمد کاظم می کنه! لبخندی میزنم و میگم مامان: دعای خیر ان شاءالله داری برای سلامتی محمد کاظم می کنی! بعد با یه حالت حق به جانب و طرفداری از شوهرم در حالی که به مبینا اشاره کردم گفتم: مامان جونم، من مسئول یکیم، محمد کاظم و بچه هاشون مسئول امنیت یه کشور! با یه آهی دستش رو گرفت بالا و گفت: ان شاءالله هر جا هستن سلامت باشن مادر... خبر حال مبینا رو به من بده، بی خبرم نذاریا! چشمی میگم و نفس عمیقی میکشم و از خونه میام بیرون، به خودم میگم حق داره بنده خدا، مادر دیگه نمی تونه ببینه یه دونه دخترش چه جوری داره تنهایی یه زندگی رو پیش میبره... مبینا رو که دکتر بردم خداروشکر گفت: مسئله ی حادی نیست و تا دو سه روز دیگه خوب میشه، راه افتادم سمت خونه... خسته بودم ولی از فشار روحی نه خستگی جسمی! داشتم توی ذهنم برای محمد کاظم خط و نشون میکشیدم که وقتی برسه خونه چقدر بهش غر بزنم و گله کنم از تنهایی، از این وضعیت... توی اون لحظات به خودم حق میدادم گله کنم! چون مبینا که توی تب می سوخت، محمد کاظم هم که عملا بیشتر مواقع نبود، کار هم که با وضعیت موجود کنسل شده بود و احتمال پیدا کردن جایی که من میخواستم و مد نظرم بود خیلی کم بود! همه اینها دست به دست هم میداد که فردا با محمد کاظم روبه رو میشم با یه تنش شدید با هم برخورد کنیم وسط این افکار پریشان بودم که یه شماره ناشناس به گوشیم زنگ زد! طبیعتا مثل همیشه جواب ندادم و خیلی بی توجه گوشیم رو گذاشتم داخل کیفم... کمتر از چند دقیقه دوباره همون شماره تماس گرفت! معمولا سابقه نداشت! ولی خوب این احتمال رو دادم کسی شماره رو اشتباه گرفته و با این حال باز جواب ندادم که پیامکی با همون شماره به گوشیم ارسال شد که وقتی متنش رو خوندم سرم سوت کشید!!!! 🍁نویسنده: سیده زهرا بهادر🍁 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
اۍڪاش‌ࢪوآینہ‌بغل ‴مآشین‌ ‴ نوشتہ‌بود:🚗 ⇦ قیامت‌ازآنچہ‌فڪࢪمۍڪنید بہ‌شمآ نزدیڪتࢪاست… لطفابااحتیآط‌عمل‌ڪنید…⁉️ حآلااینکہ‌بخوآیم‌ ࢪوۍشیشہ‌عقب‌مآشین‌بنویسیم ‴یآمھدی‴ بمآند…🌱 تآکی (عج)بآید انتظآࢪبڪشہ‌تآمابہ‌خودمون‌بیآیم‌ و ؟ برآۍ‌تعجیل‌دࢪ‌ظهور↯ … ترڪ‌گنآه‌هم‌لازم‌است•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌷از پدر و مادرم عذرخواهي مي كنم، زيرا فرزند خوبي براي آن ها نبوده ام و از ايشان مي طلبم، ان شاء الله مرا حلال خواهند كرد. از آنان مي خواهم كه با من آن طور برخورد كنند كه (ع) با علي اكبر(ع) برخورد نمود و از رهبرشان درس بگيرند. به خواهرانم هشدار مي دهم كه مانند زينب(س)، پيام خون مرا به همگان برسانند و به امت هشدار مي دهم كه امروز به فرموده ی امام امت، به دست ما سپرده شده است، پس بايد اين امانت را از شر و كفار دور نگه دارند. "شهید عیسی دهقانی" https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
•💍♥️• _راستش دل ما هم تنگ شدهـ❤" با خنده گفت: اے بابا... مگه ما هم دلتنگی داریم…؟" گفتم:"آره" گفت: "پس اینو بگووو... بچه ها بهونن" دیگه اشڪام به وضوح سرازیر شده بود و... گفتم: آقا مهدےڪے میاے…؟ گفت:"با خداست" صداش خسته بود... مثل قبلنا ڪه زنگ میزد نبود... الان ڪه فڪرشو میڪنم میبینم انگار یه چیزی میخواست بهم بگه ڪه بیقراریام اجازه نداد حرف دلشو بزنه گفتم : "خوش میگذره…؟" با لحن خاصے... ڪه خالے از حس دلتنگے نبود گفت: "بدون شما مگه قرار بگذرهـ "🙂🌿 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌱 اگر‌سوادرسانه‌ای‌نداری‌ولی‌تو‌مجازی‌فعالی همین‌الان‌برو‌بیرون! اگه‌خط‌فکری‌مشخص‌و‌محکمی‌نداشته‌باشیم حتماحتما‌استحاله‌میشیم!! مراقب‌باشیم... یادمون‌نره‌اینجا‌زمینِ‌بازیِ‌دشمنه... !! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
بایدن به زلنسکی گفته: به زودی پدافند هوایی پیشرفته ارسال خواهیم کرد / فرانسه هم قرار است کارهایی کند... مراحلی که مردم اوکراین طی کردند را ببینید : 1- ۱۷۰۰ کلاهک را کنار گذاشتند 2- غربگرایان آنجا جان گرفتند و به قدرت رسیدند 3- یک سلبریتی در این کشور سر کار آمد 4- در پازل غرب بازی کردند 5- به غرب اعتماد کردند 6- ۱۵ درصد خاک خود را هفته ی قبل از دست دادند 7- مالکیت یکی از بزرگترین نیروگاه های خود را از دست دادند (به روسیه واگذار شد) 8- و همچنان قرار است پشتِ دست غرب بازی کنند. برای هرکس که کمی فکر کند ، آنچه در اوکراین رخ داد خیلی حرف دارد... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 ─┅═ঊঈ 🇮🇷 | این عمار| 🇮🇷ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیخ محمدصدیق فهیمی: دشمن کور خوانده است روایت عالم اهل سنت استان هرمزگان از توطئه‌ها و نقشه‌های دشمنان برای ایجاد تفرقه و ناامنی در ایران اسلامی و ضرورت وحدت و یکپارچگی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 ─┅═ঊঈ 🇮🇷 | این عمار| 🇮🇷ঊঈ═┅─
سرکرده منافقین دست به دامن اسرائیل شد رسانه‌های آلبانی از دیدار رسمی سفیر رژیم صیهونیستی و مریم رجوی، سرکرده سازمان تروریستی منافقین خبر دادند. المیادین به نقل از وبسایت آلبانیایی تیراناوب گزارش داد که این دیدار در پایگاه منافقین در آلبانی صورت گرفته است. مریم رجوی پیشتر در ۲۷ سپتامبر از سفارت رژیم اشغالگر در آلبانی دیدار کرده بود. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 ─┅═ঊঈ 🇮🇷 | این عمار| 🇮🇷ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه ایران را دوست دارند به سهراب ام‌جی که رپ میخونه گفتن چرا استوری نمیگذاری، چرا رپ اجتماعی نمیخونی در نقد جمهوری اسلامی اونم این رپ رو خونده درحمایت از وطن و جمهوری اسلامی. الان که وطن زخمی شده من بفروشمش ؟... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 ─┅═ঊঈ 🇮🇷 | این عمار| 🇮🇷ঊঈ═┅─
احسان کرمی مزد کاسه لیسی‌شو گرفت و به شبکه منوتو پیوست https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 ─┅═ঊঈ 🇮🇷 | این عمار| 🇮🇷ঊঈ═┅─