eitaa logo
این عمار
3.2هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
23.2هزار ویدیو
638 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘چند ساعتی مانده به عمليات «والفجر۴»، هوا به شدت سرد، ابرهای سياه، نم نم بارون، هواي دل بچه ها را و کرده و هر کسی در فکر کاری بود. ⚘يکی اسلحه اش را روغن کاری می کرد، يکی نماز می خوند. ذکر بود و زمزمه و يک جور ميقات. همه گرد هم مي چرخیدند تا از همديگر بطلبند. هر کسي به توانش و به قدر . ⚘از هر کسی می پرسیدم و رد می شدم. داشتم با یکی از رزمنده ها بر سر این که چگونه آدم ها اراده خودشون را وقت مقتضی از دست می‌دهند بحث می کردم که توجه ام را جلب کرد ⚘ بود بچه گنبد کاووس، از لشکر ۲۵ کربلا داشت در به در دنبال سربند يا زهرا(س) ميیگشت، اومد پيش ما دو نفر و من بهش گوشزد کردم که همه براي ما هستند. ⚘ميرحسين گفت: درست مي گويی، آفرين، اما بدان که هر کسي به فراخور حال و دلش. ما سادات، مادرمان الزهرا(س) هستيم. ⚘من ديشب عجيبي ديدم، آقا (عج) باشال سبز رنگی به گردن، سربند يا زهرا(س) را بسته به پيشانی ام و بهم گفت: من را به برسان، بگو قدر خودشان را بدانند. ⚘من حالی غريب پيدا کردم و اشک نم نم می‌چکید. بعد از هم جدا شدیم طولی نکشید که وقت رفتن رسید. ⚘توی کانال نشسته بودیم، زمزمه بچه ها بلند بود و باران نم نم می بارید. سيد ميرحسين، يا فاطمه زهرا(س) به بسته بود و جلوی ستون به سمت منطقه موعود عملياتی پيش می رفتیم. ساعاتی بعد، رمز عمليات خوانده شد و ديگر همه از هم جدا شدیم. ⚘جنگ سنگين میشود... سید میرحسین شبستانی «متولد ۱۳۴۸» بعدها در عملیات ۴ در منطقه عملیاتی جنوب جزیره ام الرصاص، بر اثر خمپاره به ، به فیض می رسد. ♥️ این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌷از پدر و مادرم عذرخواهي مي كنم، زيرا فرزند خوبي براي آن ها نبوده ام و از ايشان مي طلبم، ان شاء الله مرا حلال خواهند كرد. از آنان مي خواهم كه با من آن طور برخورد كنند كه (ع) با علي اكبر(ع) برخورد نمود و از رهبرشان درس بگيرند. به خواهرانم هشدار مي دهم كه مانند زينب(س)، پيام خون مرا به همگان برسانند و به امت هشدار مي دهم كه امروز به فرموده ی امام امت، به دست ما سپرده شده است، پس بايد اين امانت را از شر و كفار دور نگه دارند. "شهید عیسی دهقانی" https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌹مقتل عشق🌹 🌾 روایت های عاشورایی از شهدای فارس 🌷 براي چندمين بار بود که اعزام مي شد اما اين بار حال و هواي ديگري داشت خودم هم منقلب بودم سه يا چهار مرتبه از من خداحافظي کرد و هر بار مرا در آغوش گرفته و مي طلبيد... بعد از کربلای 5 بود. خبری از امان نبود. شایعاتی می شنیدم که شهید شده اما هیچ کس تأیید نمی کرد. امان نوجوان بود که به رفت. يک شب با خداي خود خلوت کردم و متوسل شدم به نوجوان حضرت (ع). دو رکعت حاجت خواندم و زياد گريه کردم تا خبری از امان بشنوم. ... ديدم نوري عجيب از شيشه ها وارد شد. روي ديوار اتاق قرار گرفت و به تدريج عکس امان الله در داخل آن تکه نمايان شد و چهره خندان امان را به وضوح مي ديدم! برايم يقين شد که امان شهيد شده و جنازه اش خواهد آمد.  دو ماه بعد جنازه اش آمد. 📚 راوی پدر شهید 🌸🌾🌸🌾🌸 هدیه به امان الله عباسی صلوات,,شهدای فارس https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─