eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.9هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
****پانزده سال بعد**** (راوی) زینب طبق روال هر روز میز صبحونه رو آماده کرد و خودش پشت میز نشست و سرشو گذاشت روی میز و چشماشو بست شب نا ارومی داشت و خوب نخوابیده بود هنوز هیچ کس برای خوردن صبحونه نیومده بود ولی نه! اولین نفر برای خوردن صبحونه وارد آشپزخونه شد کسی نبود جز حانیه زینب متوجه حانیه شد و سرشو از روی میز برداشت و گفت: به به سلام زنداداش! ~حانیه خنده ای کرد و جواب داد: سلام خواهر شوهر جون! صبحت بخیر! این همون مانتو جدیده س ک تازه گرفتم قشنگه بهم میاد؟ زینب: عالیه ببینم دیانا و دانیال کجان؟ بیدار شدن؟ مدرسه شون دیر شدا! حانیه: حواست کجاس خواهر؟ دیانا بعدازظهریه الان هم تو خواب هفت پادشاه سیر میکنه دانیال هم داره حاضر میشه بیاد زینب:از امیر چخبر ماموریت اش طولانی شد هر بار که یه هفته یه هفته می رفت!الان دو هفته س رفته! حانیه: چی بگم با این داداشت؟ ^ زینب قیافه شو شیطون میکنه و میگه: نکنه زیر سرش بلند شده😜 ~ صدای گوشی حانیه بلند شد حانیه نگاهی به گوشیش کرد و گفت: به به حلال زاده! در ضمن غلط کرده سر من هوو بیاره اون چشمای یشمی اش رو از کاسه در میارم ^ حانیه تماس رو برقرار کرد و زد روی بلند گو و رفت سراغ سماور برقی تا برای خودش چای بریزه امیر: سلام و صد سال به خانم دکتر! خوبی؟ یوسف خوبه؟ زینب خوبه؟ دانیال و دیانا خوبن؟ حانیه: به به جناب سرهنگ امیر عطایی! همه خوبن! درضمن دیانا و دانیال نه دانیال و دیانا😑 چ عجب یادی از ما کردی؟ ~ همیشه امیر اینجوری بود اول حال یوسف و زینب رو میپرسید بعد حال بچه های خودش رو امیر:نامردی نکن دیگه همین دیشب زنگ زدم حانیه: اوهوع گدا! چه حواسش به زنگ هاشم هس! امیر: بله که هست مشکلیه؟ حانیه: بله خیلی هم مشکلیه اصلا من طلاق میخوام! امیر: باشه همین فردا میریم محضر! هر کی نیومد! حانیه: باشه میریم! ولی باید هزینه جشن طلاق با تو باشه ها،من ریالی خرج نمیکنم! امیر: تو از همون اول هم گدا بودی! من پول پای چرت وپرتا نمیدم حانیه: امیر خیلی نامردی ما باید جشن طلاق بگیریم ها! امیر:من نمیگیرم حانیه: منم بی جشن طلاق ازت جدا نمیشم! امیر:نشو بهتر! حانیه: مهریه مو میزارم اجرا! امیر: تو خونه زندانی ات میکنم نمیتونی مهریه تو بزاری اجرا! ^ بعد زدن زیر خنده امیر: یاد دعوا های اول زندگی مون حانیه: آره😂 ~به به جمالمون ب جمال نورانی آقا یوسف روشن شد یوسف: سلام مامان سلام زندایی زینب: سلام پسرم بیدار شدی بیا صبحونه تو بخور بدو مسجد دیر شد حانیه: سلام یوسف جان صبح بخیر امیر پشت تلفن: سلام گل پسر صبحت بخیر خوبی دایی جون یوسف: بله خوبم مرسی میگما دایی جان شما نمیخوای دل از زن دومتون بکنید؟ اینجا زندایی شما نبودید دو کیلو کم کرد از حرص و نگرانی حانیه:عه یوسف!!!!😂 خخخخ امیر: من دستم بشکنه اگه برا زندایی ت هوو بیارم! ^ حانیه نفس عمیق کشید و برای یوسف ابرو بالا پایین کرد یوسف سریع چند لقمه خورد و از دست زینب ساندویچ نون و پنیر گردو گرفت و تشکر کرد و خداحافظی کرد و به سمت مسجد راه افتاد حانیه خطاب به زینب: یوسف چقد شبیه علی شده اصلا بعضی موقعها فکر میکنم که این علیه که با ما حرف میزنه و زندگی میکنه زینب لبخندی زد و گفت: اره خیلی ~ امیر: حانی حدس بزن امروز کی رو دیدم؟ وحانیه در حالی که لیوان چای رو روی میز میگذاشت و بر روی صندلی می‌نشست گفت:اووم🤔 سهراب؟ امیر: نه...فکر ش هم نمیکنی! حانیه: حس ندارم فکر کنم حدسم نمیاد امیر: آراد اکبری ^ حانیه خنده ای نسبتا بلندی کرد و گفت:هههه آراد اکبری ببینم ازدواج کرده؟ امیر:نه حانیه:خخخ دیگه پیر پسر شد امیر: آره خب عزیزم دیگه بسه ور شکستم کردی کاری باری؟ حانیه : نه عزیزم مراقب خودت باش امیر: خدافظ حانیه تلفن رو قطع کرد و مشغول خوردن صبحونه شد زینب هم اشتهاش باز شد و شروع به خوردن کرد https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زینب: مرد شور.....ینی اینقد با اشتها میخوری آدم هوس اش میشه و فکر میکنه اگه نخوره چیزی از دست میده😑 حانیه: خاصیت منه! درضمن بیا دانشگاه جای من استاد باش،ببین این دانشجوهای خرخونِ شیطون اونجا چقد اذیتت میکنن اونوقت میخوای کل یخچال رو شخم بزنی که انرژی داشته باشی جوابشونو بدی😊 ^ دانیال خواب آلود وار وارد واحد زینب و سپس وارد آشپزخونه شد دانیال در هر حالی که چشماش رو میمالید گفت: سلام صبح بخیر حانیه: سلام پسرم دست و صورتت رو بشور بیا صبحونه بخور الان سرویست میاد دیرت میشه ها زینب: سلام دانیال جان عزیز دلم! خوبی عمه جان؟ دانیال: خوبم شما خوبی؟ زینب:منم خوبم گلم دست و صورتت رو بشور بیا صبحونه بخور بدو دیرت شد ~ دانیال دست و صورتش رو شست و صندلی بغل زینب نشست دانیال: عمه ،داداش یوسف رفت؟ زینب: آره عزیزم رفت... دانیال: عه کارش داشتم زینب: حالا برمیگرده حانیه: دانیال مامانم، دیانا هنوز خواب بود؟ دانیال: آره مامان حانیه لقمه ای که آماده کرده بود رو به دانیال داد و لپ دانیال رو کشید و گفت: قربون چشمای آبی ات برم که به خودم رفته😁 زینب:😄 ^بعد از چند دقیقه سرویس دانیال اومد و دانیال صبحونه خورده نخورده رفت از خونه بیرون ~ حانیه گوشی شو برداشت و به امیر زنگ زد امیر: بله حانیه: بله و بلا تو چجور سرهنگی هسی تو خونه خودت دزدی میشه اونوقت خودت به جا دیگه سیر میکنی؟ امیر: چی میگی؟ دزدی؟ خونه ما😳 حانیه: آره...این جا یکی قلب منو دزدیده رفته ماموریت امیر خندید و گفت: خب تو هم قلب منو دزدیدی! این به اون در! حانیه نمکین خندید و گفت:کی برمیگردی؟ امیر: شب میام برا شام میرسم به زینب بگو قیمه بادمجون درست کنه حانیه: باشه میگم داری میای میوه خرید کن بیار امیر: وا مگه میوه نداریم حانیه: چرا داریم خوبش هم داریم میخوام تو بخری بیاری امیر: باشه عزیزم هر چی تو بگی الان وسط جلسه بودم زنگ زدی اومدم بیرون من برم حانیه: باشه بروامیر...خدانگهدارت امیر: خدافظ زینب: اوف چقد زود به زود دلت برا صدای دادش من تنگ میشه حانیه: برو بابا تو هم با این داداش عتیقه ت😄 ما رو کشتی نزدیک شونزده ساله که عروستون شدم،ی بار نشد از داداشی جونت تعریف نکنی و یه بار منو ببری بالا😃😜 زینب: به قول خودت این خاصیت منه😁 حانیه: زینب جان دیگه کم کم باید برم دانشگاه لطفا قبل از اینکه بری دفتر دیانا رو بلند کن پاشه صبحونه بخوره بچم گرسنه نمونه زینب: باشه منم کم کم دارم میرم دفتر حانیه: امیر امشب برا شام میرسه شام رو قیمه بادمجون سفارش داده زینب: چشم رو جفت چشمام حانیه: راستی میخوام هر چه سریعتر کار پرونده طلاق بهرامی تموم بشه دادخواست اش اومد از دادگاه؟ زینب: همین امروز فرداست که بیاد حانیه: خوبه راستی فاطمه از مسافرت مشهدش برگشت؟ زینب: آره دیروز رسیدند امروز میاد دفتر حانیه: خوبه...بهش سلام برسون و ازش سوغاتی ما رو بگیر اگه نیاورده بود بگو حانیه میاد فردا ازت میگیره زینب خنده ای کرد و گفت: باشه حانیه: با شوهر و بچه هاش رفته بود؟ زینب:اره حانیه: خب زینب دیگه دیرم شد دیانام یادت نره خدانگهدار زینب: خدافظ ~ حانیه بدون درنگ از خانه خارج شد و به سمت دانشگاه رفت زینب، دیانا رو از خواب بیدار کرد و بهش صبحونه داد و بعد میز صبحونه رو جمع کرد و به دفتر وکالتشون رفت https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
(یوسف) سلام من یوسف رضایی ام نوزده ساله و ساکن تهران مادرم زینب عطاییه که قبلا اسمش آرزو بوده به خاطر ارادتی که به خانم بی بی زینب داشته اسمشو چند سال پیش عوض کرده و گذاشته زینب پدرم علی رضایی...وقتی که من یه ماهه بودم میره به سوریه برای دفاع و شهید میشه و جسدش هم مفقودالاثر میشه طبق گفته مادرم،قبلا بد حجاب بوده و به صورت خیلی تصادفی عازم راهیان نور میشه و عاشق پدرم که راوی کاروان بوده میشه و با هم ازدواج میکنن مادرم چهل ساله شده اما خیلی شکسته شده وقتی عکسای 21سالگی شو با الان مقایسه میکنم واقعا تعجب میکنم مادرم بعد از شهادت بابام داغون شد همه بهم میگن خیلی شبیه پدرتی آلبوم عکس جونی ها ی بابامو ک میبینم ی لحظه شک میکنم! که این منم یا این منه که اون اونه که این باشه!😑 دایی امیرم هیچ وقت نزاشت منو مادرم تنها بمونیم همیشه حمایت مون کرد و مارو اورد پیش خودش وقتی بچه بودم بهش می‌گفتم امیل فیلماش هس بعضی موقعها میزنم میبینم می‌خندم اخ!گفتم دایی امیرم! دایی امیر 42 سالشه و سرهنگ شده یه پلیس خیلی خوب که همه پلیس های تهران اونو با آوازه های ماموریت هاش و پروژه هاش میشناسن دایی امیر تو سن 28 سالگی ش تقریبا شانزده سال پیش با زندایی م ازدواج کرد و الان صاحب دو تا بچه دو قلو 14 ساله به نام دنیال و دیانا ست که ما بهم میگیم آبجی وداداش! از بچگی با هم روی شونه های دایی امیرم بزرگ شدیم هر وقت میرفتیم پارک، دایی امیرم هر چی برای بچه هاش میخرید برا منم میخرید هر جا اونارو برا تفریح و بازی میبرد منم میبرد و منو عین پسر خودش بزرگ کرد دایی امیرم با عشق ازدواج کرد زندایی م اسمش حانیه س و همسن مادرمه و باهم تو دانشگاه دوست شدن زندایی م که خیلی هم مهربونه مث دایی م پلیس بود ولی استعفا داد و الان استاد دانشگاهه داستان ازدواج و عشق دایی و زندایی م پر از غمه و دوری و جداییه داستان عشق شون باشه برای بعد... ما شش نفر سال هاست که باهم زندگی میکنیم و همیشه شادیم همیشه تو جمع دایی م سر به سر زندایی م میزاره و کیف میکنه و ما هم میخندیم من به لطف مادرم توی نوجوانی حافظ کل قرآن شدم مادرم خودش هم حافظ هست و بهم کمک کرد تا تو سن کم قرآن رو حفظ کنم و تو این سن تونستم مدرک دکتری قرآنی مو بگیرم دارم کلاس میرم و چند ساله که دارم تمرین میکنم تا قاری بشم من دانشگاه میرم والاهیات میخونم عین بابام روزهای فرد میرم دانشگاه و روز های زوج میرم مسجد و استاد حفظ محله مونم راوی: تا به حال عاشق شدی آقا یوسف؟ من: خب....... من اهل دروغ نیستم بله....عاشق شدم... راوی: به به تعریف کن ببینم من: عاشق خانواده م عاشق محبت و دوستی و مهربونی عاشق خدا و شهدا و اهل بیت راوی: اینا که عشق های فلسفی ان! عشق زمینی چی توی بساطتت داری؟ یوسف: نمیشناسید! تا به حال ازش توی رمان حرفی گفته نشده و اسمش برده نشده راوی: حالا بگو شاید بشناسیم من: زهرا خانم راوی:🤔 میشه بیشتر راهنمایی کنی من: زهرا....زهرا عسگری.... مادر ش فاطمه دوست مادرم و پدرش هادی هم دوست پدرم بودن و اینم بگم که چند سال میشه که مادرم و مادر زهرا و زندایی م دفتر وکالت زدن مادرم و مادر زهرا لیسانس وکالت دارن و زندایی م دکتری حقوق بین الملل داره باهاشون همکاری میکنه https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کسی فرق میکنه! این کلیپ خیلی خیلی خیلی قشنگه.. پیشنهاد میکنم حتما ببینید https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
https___vesal.co_FTP_files_tracks_56_track_Gh5dNnkqnZrxCljorHbK7h4GkmqsqI_320.mp3
11.52M
کاش بشه اون دمِ آخر بگم آقا: شد جوونیم فدات ، شکرا لله💔 علیه السلام https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
46.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معجزه تکان دهنده در نبرد با اسرائیل که سلیمانی 14 سال آن را حفظ کرده و 1 سال قبل از شهادت افشا کرد 🎥 در جریان نبرد سی و سه روزه یک خواب و یک معجزه بسیاری را حیرت زده میکند. خواب و معجزه ای که کمی بعد از آن صحنه ی نبرد به طور کلی تغییر کرده و به شکل معجزه آسایی ورق به نفع مقاومت بر میگردد. ژنرال سلیمانی تا یک سال قبل از شهادت این راز را حفظ کرده و کمی قبل از شهادت از آن پرده برداری میکند... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توسل بحضرت ام البنین سلام الله علیها https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
بیانیه شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره حجاب: حجاب مانع فعالیت‌های اجتماعی زنان نیست/نهادهای مربوط در برخورد با هنجارشکنی‌ها در مسئله حجاب، مراقب باشند حجاب یک حکم اسلامی و شرعی است و از اموری نیست که مذاهب اسلامی بر سر آن اختلاف داشته باشند. پوشیدگی سبب می‌شود تا زن در جامعه با فکر و شخصیتش شناخته شود نه با اندام و زیبایی‌های ظاهری‌اش. بعضی تصور می‌کنند برهنگی وقتی به شکل مرسوم در کشورهای غربی فراگیر شود به‌صورت امری عادی در خواهد آمد و مشکل روابط جنسی حل خواهد شد. بر خلاف آنچه تبلیغ می‌شود حجاب به‌هیچ‌وجه مانع حضور در فعالیت‌های اجتماعی و دست یافتن به موفقیت‌های علمی و هنری و ورزشی و اقتصادی و فرهنگی نیست. باید گفت مواجهه با آنچه در جامعۀ ما «بی‌حجابی» نامیده می‌شود باید کاملاً هوشمندانه و واقع‌بینانه باشد. شورای عالی انقلاب فرهنگی از همۀ دستگاه‌ها و نهادهای مسئول در این امر می‌خواهد که علاوه بر عمل به وظایف قانونی خود، در برخورد با بعضی هنجارشکنی‌ها در مسئله حجاب، مراقب باشند در دامی که دشمنان برای ملت ما طراحی کرده‌اند گرفتار نشوند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
ولنگاران در پناه اینستاگرام اقلیتی به شدت نادر (حداکثر یکی دو درصد) به دنبال کشف حجابه که تا حالا تونسته خواستش رو به کل جامعه تحمیل کنه. یکی از عوامل مهم موفقیتش اینه: اینستاگرام و توییتر کاملا در خدمتشونه و تصمیم گیران کشور هم به شدت از این دو سکو تاثیر پذیرند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
در جاهای دیگر هم فقط کار فرهنگی کنید برخی افراد وقتی انتقادات نسبت به وضعیت نگران کننده حجاب را می بینند، مدام از کار فرهنگی سخن می گویند. در ضرورت داشتن کار فرهنگی سخنی نیست، اما آیا برای رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی، برای پرداخت مالیات، برای پرداخت عوارض، برای جلوگیری از شرب خمر در ملأ عام و ... هم فقط به کار فرهنگی بسنده می کنیم یا اینکه هم کار فرهنگی می کنیم و هم جلوی فرد قانون گریز و هنجار شکن، با قاطعیت می ایستیم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خود انقلابی پندار صورتی کیست؟! همان که برای یک فوتبالیست شورشی در برابر جانباز قطع نخاعی مدافع حرم رگ‌ گردن کلفت می کند ولی در برابر توهین های سخیف نشریه فرانسوی به ولی فقیه، ککش هم‌ نمی‌گزد و اصلا این موضوع را در حدی نمی داند که بخواهد به آن واکنش نشان دهد، حتی در حد یک توئیت! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قاب ماندگار _امت یک کهکشان امید... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیو سپاه پاسداران خطاب به آمریکایی ها ‏«بدانید هیچ شبی نیست که ما بخوابیم و به شما فکر نکنیم» https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
پس از تبدیل مقنعه به شال و روسری، سپس عقب رفتن شال و روسری ها، حالا گویا کلاه جایگزین شال و روسری شده و نکته عجیب، مصاحبه خبرگزاری دانشجو (مدعی انقلابی گری) با چنین فردی و مشروعیت دادن به این نوع پوشش است! سوالی که اکنون مطرح است این است که پس از پایان زمستان، چه چیزی جایگزین کلاه خواهد شد؟! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
برپایی بیمارستان صحرایی توسط نیروی دریایی سپاه سردار تنگسیری: هر نقطه‌ای نیاز باشد، برحسب منابع موجود ، خدمات درمانی سپاه را مستقر می‌کنیم فرمانده نیروی دریایی سپاه گفت: ما برای ارائه خدمات درمانی در هر جغرافیایی و نقاط کمتر توسعه یافته که ضروری باشد برای این مردم عزیز، نجیب، ولایت‌مدار و انقلابی انجام می‌دهیم. به گزارش روابط عمومی نیروی دریایی سپاه، هم‌زمان با ایام سالروز شهادت سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی، به دستور دریادار پاسدار علیرضا تنگسیری، فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی امروز یک واحد بیمارستان صحرایی با تمام امکانات و تجهیزات تخصصی و درمانگاهی در بخش بردخون شهرستان دیر در جنوب استان بوشهر برپا شد. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
سرنگونی جنگنده میگ-۲۹ اوکراینی با آتش خودی! یک فروند جنگنده «میگ-۲۹» نیروی هوایی ارتش اوکراین که برای عملیات هوایی علیه روسیه در آسمان دونتسک اعزام شده بود، با شلیک اشتباه پدافند هوایی (احتمالا سامانه اوسا) ارتش اوکراین (فرندلی‌فایر) در این منطقه سقوط کرد و سرنگون شد. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
اونایی که حاج قاسم رو متهم میکنن به تروریست بودن،نیروهای امنیتی و جان بر کف رو متهم میکنن به مزدور بودن و بیشرف بودن !!! بگن قیمت این لحظه چند؟حتی تصور این صحنه رو ندارن! ازدواج فرمانده داعش با کودک ۸ساله مسیحی عراقی ! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موشک هایپرسونیک Zircon به‌صورت رسمی وارد خدمت شد. موشک Zircon با سرعت مافوق صوت، معادل ۹ تا ۱۰ برابر سرعت صوت (ماخ)، می‌تواند اهداف خود در فاصله‌ی ۱۵۰۰Km را منهدم کند. این موشک علاوه بر کلاهک متعارف می‌تواند ناوگان دریایی دشمن را با کلاهک هسته‌ای نیز هدف قرار دهد. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
جواب خاص به استاد حقوق دانشگاه تهران که نمی خواهد بفهمد. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─