eitaa logo
💞روزهای خدایی💞
62 دنبال‌کننده
77 عکس
14 ویدیو
1 فایل
برخی از #ایام_الله زندگی #شهروندی، #طلبگی، #تبلیغی، #معلمی، #مترجمی و #ویراستاری 🔸 #سرگذشتها بر روی #سرنوشتها تأثیر می‌گذارد.🔸 #یومیات ارتباط👇 @mirzameysam افراد فراری از شبکه‌های مجازی وطنی 👇 http://t.me/ayyamollah80
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ (از نعمت پروردگارت سخن بگو!) سلام علیکم. هفته پیش که مقام معظم رهبری(حفظه الله تعالی) در خطبه‌های تهران آیه شریفه پنجم سوره مبارک ابراهیم با این فراز «وَذَكِّرْهُمْ بـ » (ای ابراهیم! روزهای خدا را به مردم کن) را تلاوت فرمودند و محور فرمایشات خود قرار دادند به ذهنم آمد که جدای از ایام الله امت‌ها که به نوبه خودش تاریخ‌ساز و عبرت‌آموز است ولی برای هر کدام از انسان‌ها هم ایام الله‌ فراوانی در زندگی‌ شخصی روزمره‌شان وجود دارد که اگر در آنها درنگی شود و همیشه جلوی چشمان باشد یادآوری آنها خیلی می‌تواند آثار و برکات به همراه داشته باشد، البته به شرط و بودن، صبری زیاد بسان صبر حضرت ایوب‌ و شُکری فراوان بسان شکر حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیهما السلام) ‌. روزهایی که در آنها خیلی پُر رنگ بوده و قضیه‌ای خدایی اتفاق افتاده است. حداقل فایده این کار این است که اگر روزی در زندگی انرژی‌مان افتاد! و دچار بی‌انگیزگی و روزمرگی شدیم با مرور و یادآوری این روزها خودمان را پیدا می‌کنیم و انرژی می‌گیریم. قصد دارم به توفیق و مدد الهی برخی از رویدادهای خاص و ویژه که در زندگی ، ، ، و برایم رخ داده و خاطره‌ای ماندگار شده است را از سال‌های دور و نزدیک، برای خودم جمع‌آوری کنم، و از دریچه به آنها نگاه کنم و آنها را با شما سروران گرامی و گرانقدر به اشتراک بگذارم. شاید نقل اینها برای برخی جالب و جذاب و مفید و راهگشا باشد ... تا خدای حاکم بر قلبها چه تقدیر فرماید. ممنون همراهی و صبوری‌تان هستم. میرزا میثم جمعه چهارم بهمن ماه ۱۳۹۸ 🌹❤️ @ayyamollah
✨﷽✨ عمّامه‌گذاری یا تاج‌گذاری؟! بخش اوّل غدیر عید وصایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و به تعبیر رایج حضرت است. یکی از رسوم ما طلبه‌ها در اعیاد، به دست یکی از علماست. طلبگی بودم که در اندیشۀ دائم به لباس روحانیّت افتادم. برای ما طلبه‌ها، این مرحله از زندگی، کم از نیست؛ به‌شرط آنکه طلبه را بزرگی معمّم کند! و آن هم در سنین باطراوت عمر طلبگی. هر طلبه‌ای به تناسب شرایط روحی و فکری و اعتقادی و سلیقۀ سیاسی خودش یکی از بزرگان را برای معمّم‌شدن انتخاب می‌کند. گزینۀ اوّلم مقام معظّم رهبری (سلّمه الله) بود که متأسفانه علیرغم تلاش‌ها جور نشد. با توجّه به علاقۀ وافر بنده به حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)، مفسّر و فقیه گرانقدر، تصمیم گرفتم که به دست مبارک ایشان معمّم شوم. بعد از گرفتن از واحد تهذیب حوزه، تقاضای خودم را به همراه مجوّز به دفتر ایشان دادم تا در ملبّس شوم. مهارت زیادی در پیچیدن عمّامه نداشتم. محلّ سکونت ما تعداد خانه‌ها خیلی کم بود و تک و توکی خانه ساخته شده بود. طلبه‌ای سالها پیش از ما در آن منطقۀ کَم‌سَکَنه، خانه ساخته بود. رفتم به در خانه ایشون با پارچۀ عمّامه‌ای ۶ متری ... ماجرا ادامه دارد 🔗 http://ayyamollah.blog.ir/post/21 @ayyamollah
✨﷽✨ بخش سوم در آن روز عید غدیر، جمعی از میهمان حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله تعالی) بودند. یکی از ویژگی‌های کلامی کم‌نظیر ایشان، انتخاب کلمات و هنرمندی در انتخاب الفاظ قرآنی و مانور دادن بر روی آنها و اقتباس از فرازهای تاریخی و حدیثی و ... است. در این جمع خیّرین، مطلبی که بعد از سالها هنوز در ذهنم مانده و تازه هست، این گفتارشان هست که خطاب به خیّرین فرمودند: «شماها که دستی در کرده‌اید، دستی هم در کنید. (اقتباس از آیه مرتبط با معجزه حضرت موسی علیه السلام که: أدخل یدک في جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء).» اشاره به اینکه شماها که دستی در جیب کرده‌اید و پول‌هایتان را خرج مدرسه‌سازی کردید، دستی در به عنوان مرکز معنویت داشته باشید و مادیات و معنویات را با هم به پیش ببرید. واقعا این فرمایش ایشان، عجیب بر جانم نشست و ماندگار شد. یادم میاد که در یکی از نماز جمعه‌های قم ایشان در بحث طالبان و افغانستان که آن روزها مثل این روزها خیلی داغ بود، فرمودند: یک افغانی برای کشتن کافیست دیگر نیازی نیست که ایران، مداخله کند! 🔗 http://ayyamollah.blog.ir/post/22 @ayyamollah
فلسطینیان یک کلام معروفی دارند: «فصل تمام شده!» اشتباه نکنین! منظور از تاب و تحمّل آنان برای مقاومت در برابر ظلم رژیم و پیامدهایی مثل محاصره، دستگیری، آوارگی و نسل‌کشی و سختی‌های معیشت نیست؛ بلکه منظورشون از میوۀ خوش‌طعم، شیرین و آبداری است که به هم معروفه! میوۀ محبوب فلسطینیان، و مقاومت به حساب میاد و چیدنش مثل ، سنّت و آداب خاصّی داره، از جمله، همراهی اعضای خانواده. صبر از خانواده کاکتوس‌هاست و درختش در جاهای گرم و خشک رشد میکنه و به‌شدّت در برابر خشکسالی مقاوم است. درخت صبر، زمین را در برابر حشرات مضر حفظ می‌کنه و با وجود خارهای تیز، غذای مورد علاقه شترها در مناطق بیابانی محسوب میشه. یکی از اسرای معروف، طرّاح نقشۀ و فرار از امنیتی‌ترین و مستحکم‌ترین زندان اسرائیل، ، به همراه ۵ فلسطینی دیگر در سال ۲۰۲۱ م، () در روزهای بعد از فرارش از زندان گفته بود: «بعد از بیست سال از میوۀ صبر دشت مرج بن عامر خوردم و به خاطرش خداوند رو شکر کردم!» پی‌نوشت: سال‌ها پیش در جایی خواندم که این میوه، میوۀ مورد علاقۀ ، شهید مقاومت و فرزند شهید ، فرماندۀ شجاع و اسطوره‌ای حزب‌الله، بوده است. امیدوارم ملت علاوه بر طعم میوۀ شیرین صبر، طعم آزادی رو هم به‌زودی بچشند؛ همان‌گونه که امام خامنه‌ای عزیز، اخیراً وعدۀ آن را پس از عملیّات شجاعانۀ داده‌اند. به محضر شهدای جبهۀ مقاومت و به‌ویژه بیش از ۱۸ هزار شهید عزیز 😭 صلواتی هدیه کنیم. @ayyamollah
۳ تابوت در نجف، محلّ استقرارمان با حرم حضرت امیر(علیه السلام) بود! و برای رفتن به حرم هر بار نفری یک دینار به سه‌چرخه‌ها می‌دادیم و می‌رفتیم و معمولاً در مقابل مزارات بنات الحسن(علیه السلام) ما را پیاده می‌کرد. یک بار که سه‌چرخه‌ای را کرایه کردیم تا به حرم مشرّف شویم، وقتی گفتیم یک دینار، خیلی خوشحال شد و گفتٰ: ممنون شیخ! سوار شدیم و کمی که رفتیم این موتور! دنده عقب گرفت و رفت سریع از یک موکبی ۵ غذا برای ما گرفت. غذاها را که می‌خوردیم متوجّه شدیم که از مسیر همیشگی و از داخل کوچه، پس‌کوچه‌ها نرفت. خلاصه، رفت و رفت و رفت و دیدیم که اصلاً انگار دارد مسیر دیگری می‌رود. به راننده گفتم: الحرم العلويّ! گفت: نعم، نعم شیخ! قریب قریب! در مسیر با همراهان صحبت می‌کردیم و به مناسبت، سخن به جریان تشییع حضرت امیر و تابوت حضرت و قبر ایشان رسید. راننده، خلاصه رفت و تا رسید به پمپ بنزینی و بنزین زد. از پسر راننده که کنارش بود پرسیدم که اسمت چیه؟ گفت: علیّ بن ابی طالب! وقتی بنزین زد، راننده اومد و به من گفت: شیخ! تابوت مشکل؟ از من پرسید که اشکالی ندارد تابوتی را روی سقف موتور بگذارد و ببرد؟! بلند و محکم گفتم: مشکل! همه‌مون جا خوردیم. (انگار چون کلمۀ‌ تابوت را از ما شنیده بود،‌این حرف را زد، یا ممکن است از اوّل نیّتش همین بوده و ما را در این مسیر سوار کرده بود! اللّه اعلم) هی تکرار می‌کرد: نعم،‌ تابوت مشکل! خلاصه اصرار کردیم که ما را زودتر به حرم ببرد و وقت نماز است و ... دور زد و یه مرتبه متوجّه شدیم که دیوارهای آخر قبرستان وادی السلام است! وارد قبرستان شد! و از میان قبرها به سرعت می‌رفت. وحشت کرده بودیم! گفتیم نکنه قصد سوئی درباره‌مان دارد. اتّفاقا سه‌چرخه‌های فراوانی در حال عبور و مرور بودند و راننده‌ها چهره‌های خودشان را با چفیّه‌های قرمز رنگ و ... پوشیده بودند و راننده از کنار این‌ها که ردّ می‌شد، می‌گفت: ایرانی، ایرانی! 😱😳 تقریباً یقین کردیم که نیّت بدی دارد و حتّی وقتی برای آب خوردن نگه داشت، به همراهان پیشنهاد دادم که پیاده شویم! به راننده گفتیم الحرم العلوی! گفت نعم، باب الطوسيّ. راننده سؤال کرد: مقبرة کبیرة في إیران موجودة؟» گفتم که هست،‌ولی نه به بزرگی وادی السلام. گفت مقبرة‌کبیرة في إیران لا موجود! خلاصه،‌با ترس و لرز تا پایان مسیر همراهی کردیم و او ما را در گاراژی در کنار وادی‌السلام پیاده کرد،‌ولی انگار با پسرش اختلافی داشتند و پسرش دست پدر را می‌کشید و می‌گفت بریم! ولی پدرش به او تشر می‌زد و خلاصه. از درب گاراژ که بیرون آمدیم خودمان را در نزدیکی حرم یافتیم. همراهان گفتند حالا که نزدیک وادی‌السلام آمدیم خوب است که برویم مزار حضرت هود صالح و برخی مزارهای آنجا را زیارت کنیم. خواهرم در آغاز کرایۀ‌ این موتور گفت که ای کاش می‌شد سری هم به وادی‌السلام بزنیم و سر قبر شهید ذوالفقاری، شهید مدافع حرم ایرانی برویم!‌ انگار آرزوی او این بار مسیر حرکت ما را ناخواسته و به هدایت الهی به سمت بزرگ‌ترین مزار قبرستان دنیا کشانده بود. به زیارت مزار حضرت هود و صالح(علیهما السلام) رفتیم. همان موقع اذان گفته شد. عدّه‌ای گفتند حاج آقا!‌ نماز جماعت برگزار نمی‌کنید؟ استقبال کردم و مکان را که عدّه‌ای جلوی کولرهای آن خوابیده بودند، برای نماز خواندن آماده کردیم و نماز جماعتی برگزار کردیم و بین دو نماز هم صحبت و روضه‌ای مختصر. از ملّیّت‌های مختلف ایرانی، افغانستانی، پاکستانی، آذربایجانی، عراقی و ایرانی در آنجا حضور داشتند. خلاصه، رزق عجیبی در دل این خطر و ترس و دلهره، برایمان مقدّر شده بود. با یک دینار، قبرستان وادی‌السلام را از آخر به اوّل آمده بودیم! الحمدللّه علی أوّله و آخره! @ayyamollah
جمله‌ای که اخیرا نوۀ حضرت امام(ره)، حاج سیدحسن آقا خمینی، که دعا و آرزو می‌کنیم عاقبت به خیر بشوند، در مصاحبه‌ای درباره صحبت‌های اخیر به مردم ایران گفته، خیلی به دل نشست: «هی مترسک! کلاه ز سر بردار! ما کلاغان دیگر عقاب شده‌ایم!» 👏💔 ایشان در برنامه ای زنده در تلویزیون نیز، دو جملۀ مهمّ داشت: اوّل اینکه، برای ما قدرت نمی‌آورد! و دوم هم خواستار ارتقای بازدارندگی نظامی ایران به یک مرحله بالاتر بود، که البتّه، از دادن توضیحات بیشتر در این‌باره خودداری کرد؛ امّا برخی معتقدند که منظور ایشان بازدارندگی اتمی! است. @ayyamollah
💞روزهای خدایی💞
آزادگی و مردانگی!🇵🇸 علیرضا ذاکری دارنده مدال طلای المپیاد 🥇 کامپیوتر ، فارغ التحصیل دانشگاه شریف و
پی‌نوشت: اون وقت یه دانشجوی درپیتی دانشگاه دارقوز آباد ایران پیدا میشه و بر علیه انقلاب و فرهنگ مقاومت جهانی و فلسطین و ... چرت و پرت میگه. یا حتّی گاهی از دانشجویان برخی دانشگاه‌های وام‌دار به شهدا و مزیّن به نام آنان، هم در فتنه‌های مختلف از ارزش‌های اسلامی و خطّ قرمزها برای گرفتن اقامت در کشورهای معلوم‌الحال عبور می‌کنند و لگد می‌پرانند! @ayyamollah
رو تبریک میگم.... به همه رفقای طلبه‌ی حقیقی و مجازی؛ اَمریه به جای سربازی، پایه یک عشق آیت الله قاضی، بعد از پایه شش مشتریِ پر و پا قُرص سریال "آقای قاضی"🤓 تبریک به همه طلاب اصفهان و قم و مشهد و تبریز، طلاب بندر و کویر و کوهستان و شالیز، طلاب ناشتا ۲۱ عدد مَویز، خلاصه؛ همه‌ی اساتید و تلامیذ. تبریک به اون طلابی که هنوز معمم نشدن و میگن هر وقت آدم شدیم‌ معمم میشیم! (انگار ما که معمم شدیم، اول آدم شدیم بعد معمم😅) تبریک به اون طلابی که دوگانه سوز اند، یه وقتایی مُعَمَّم، یه وقتایی بی لباس (خودمم بعضی وقتا در شرایط خاص؛ بعللللله....🙈) تبریک به طلابِ ۱۴ سکه مَهریه 💍، طلابی که غیر از ریش و لباسِ یقه آخوندی و شهریه😜، دیگه سهمی از حوزه و طلبگی نبُردن!!! تبریک به طلابی که سر از اداره و آموزش پرورش در آوردن، قصدشون هم فقطططططط تربیت نسل جدیده🙃 تبریک به اون طلابی که یک درصد کل طلاب هم نیستند، ولی یه جوری گَند زدن به وجهه روحانیت که ۹۹ درصد دارن به خاطر اونا فحش میخورن.😔 تبریک به اون طلبه‌هایی که یه تنه دارن بار "طرح فرزندآوری" رو به دوش میکشن👨‍👩‍👦‍👦👨‍👩‍👧‍👧 تبریک به اون طلابی که با سیلی صورت سرخ نگه داشتن، بذر مِهر و محبت رو توی دلها کاشتند و یه عالَمه حَسنه برداشتند. تبریک به طلابِ ساکن زیر زمین‌های نمور، موتور سوارهای صبور، اهل کلنجار با سطور... تبریک به طلاب حُجره نشین، طلاب طرح هجرت و طرح امین، منبری‌های خطابه‌های آتشین تبریک به عمامه به سرهای جهادی، آوارگان این آبادی، اون آبادی تبریک به طلاب منبر و خطابه، عاشقان دوغ و دشمن نوشابه، نیمروپَزهای عشق ماهی‌تابه تبریک به طلاب استحاله شده، دانشگاه رفته های معطل مقاله شده، از "مکاسب" دوست‌دار جُعاله شده تبریک به همه عمامه هایی که کفن شد، و شد😭 و در آخر تبریک به همه مراجع عظام، طلاب زحمت‌کش گمنام، تبریک به رهبر معظم انقلاب صلوات @ayyamollah
امامین انقلاب 😍😍🤲🤲 ┏━━━🔸🔷🔸━━━┓ @ayyamollah ┗━━━🔸🔷🔸━━━┛
مناسبت‌های روز ششم ماه مبارک رمضان به نقل از شیخ مفید و سیّد بن طاووس(أعلی اللّه مقامهما الشریف) «التواریخ الشرعیّة» یا «مسارّ الشیعة في مختصر تواریخ الشریعة»، ص ۲۲ الإقبال، ج ۳، ص ۲۶۴-۲۶۵ روی نزول التوراة علی النبيّ موسی بن عمران أيضا الشيخ الكليني في الكافي ج ۴، ص ۱۵۷، ح ۵، والشيخ الصدوق في من لا يحضره الفقيه، ج ۲، ص ۱۰۲، ح ۴۵۷، والشيخ الطوسي في التهذيب، ج ۴، ص ۱۹۳، ح ۵۵۲. ❤️🤲 ┄┅┅┅┅•••❀💠❀•••┅┅┅┅┄ ┏━━━🔸🔷🔸━━━┓ @ayyamollah ┗━━━🔸🔷🔸━━━┛
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات در این ماه ضیافت الهی و التماس دعا در سحرها و افطارها، زمان‌های ! در قرآن چند روز پیش، آیات صفحه‌ای تلاوت می‌شد که بحث و بود و اینکه ما مسلمانان به شرطی بهترین امّت آفریده‌شدۀ انسانی خواهیم بود که امر به معروف و نهی از منکر کنیم. از عزیزی که این صفحه به او رسیده بود و نسبتاً به‌کندی و با اشتباهاتی می‌خواند و تذکّرات و راهنمایی‌هایی دریافت می‌کرد، پس از تمام شدن تلاوتشان پرسیدم: - فامیلی شریف شما چیست؟ - صفری هستم! -اسمتان؟ - حسین! با پاسخ او به پرتاب شدم! با جمعی از فرهنگیان در مجموعه‌ای تفریحی آموزشی در یکی از نقاط خوش‌آب‌وهوای مشهد مقدّس خانوادگی حضور داشتیم. در گوشه‌ای از فضای سرسبز و باصفا مسئولان دوره مشغول آماده‌سازی نهار بودند و خانواده‌ها در حال صحبت و ... .یه‌مرتبه صدای موسیقی مبتذلی به گوش رسید که از تالار موجود در مجموعه به گوش می‌رسید که مراسم عروسی‌ای در آن برپا بود. خیلی برای جمعمان و من که اوایل طلبگی‌ام بود و غیر معمّم و به‌شدّت ، سخت آمد. تصمیم گرفتم بروم آنجا و تذکّر دهم و امر به معروف و نهی از منکر انجام دهم. 👈حالا که فکرش را می‌کنم می‌بینم که آن موقع چقدر جسارت داشتم و نترس بودم! 👉 خلاصه، به سمت تالار رفتم و از یکی از افراد که آنجا بود سراغ آقای را گرفتم. طرف گفت که با داماد چکار داری؟ گفتم که می‌خواهم دامادی‌اش را به او تبریک بگم! گفت که داماد با عروس در اتاق عقد هست و نمی‌تواند بیاید. اصرار کردم که بگو بیاید. رفت و او را صدا زد و پس از گذشت لحظاتی، آقای 🤦‍♂️ آمد و گفت: - بفرما، امری داشتید؟ - خواستم دامادی‌تان را به شما تبریک بگم و امیدوارم که زندگی خوبی داشته باشید و ... - ممنون! - فامیلی شریفتان؟ - هستم!😱 - من هم اتّفاقاً هستم!😅 چه حُسن تصادفی و ... خوشوقت هستم. عرضی خدمتتان داشتم. - بفرما! - شما مشهدی‌ها پس از تمام شدن مراسم عروسی‌تان برنامه‌تان چیه؟ - با ماشین‌هامون می‌رویم و دور حرم امام رضا چرخی می‌زنیم و به اصطلاح آغاز زندگی‌مان را به یاد ایشان هستیم. - به‌به، چه عالی! خبر دارید ایّام شهادت پدر امام رضاست؟ - نه، واقعاً خبر نداشتم!😔 - شما با این و بزن و بکوبی که راه انداخته‌اید چه‌جوری روتون میشه بروید از امام رضا(علیه السلام) در آغاز زندگی‌تان طلب عنایت ایشان را داشته باشید؟! - من به اینا نگفتم و ربطی به من نداره! - چطور ربطی به شما نداره؟! عروسی شماست و اینا همه جشن عروسی‌تان است و به پای شما نوشته میشه. - باشه بهشون می‌گم قطعش کنند. - خیلی لطف می‌فرمایید، ممنونم. از هم خداحافظی کردیم و من به طرف جمع خودمان رفتم و بعد از لحظاتی اون صدای آزاردهنده و برای همیشه خاموش شد.😍❤️ ┄┅┅┅┅•••❀💠❀•••┅┅┅┅┄ ┏━━━🔸🔷🔸━━━┓ @ayyamollah ┗━━━🔸🔷🔸━━━┛