🚨 #اختصاصی || ⚠️ افشای دروغی بزرگ به نام "تخت جمشید" در مستند «تختِ هیچکس‼️»
⚠️ مصاحبهای که هیچگاه منتشر نشد‼️
😡خبرگزاری «امید نیوز» مصاحبه ای با محقق اصلی این مستند انجام داد که متاسفانه نگذاشتند منتشر گردد‼️
#توضیح
👈👤 از آثار ناصر پورپیرار، مؤلف📚کتاب هشت جلدی «تأملی در بنیان تاریخ ایران»، مستندی به نام «تختگاه هیچکس» درباره تخت جمشید ساخته شد که در آن اثبات می کند تخت جمشید هیچگاه تکمیل نشد و ربطی به کوروش نداشت.
🎞این مستند براساس توجه به نشانههای متعدد معماری ناتمام تخت جمشید به وضوح اثبات میکند که کاخهای هخامنشیان در این سازه، هیچگاه به مرحله اتمام نرسیدهاند و اطلاعات کنونی ما در مورد این بنای باستانی نیازمند بازنگری اساسی است.
🎞در این مستند علمی، از یک سو ناتمام ماندن تخت جمشید را با دلایل کاملا علمی و متقن ثابت می کند و از سوی دیگر علل بروز تبلیغات دروغین درباره این ابنیه ناتمام را تشریح میکند.
🎙متن کامل این مصاحبه به علاقهمندان تقدیم میشود:
1⃣❓هدف شما از تهیه و ساخت #مستند «تختگاه هیچ کس!» چه بوده است؟
👈من سازنده و یا کارگردان فیلم «تختگاه هیچ کس» نیستم.
این کار شجاعانه و شگفت انگیز و تاثیر گذار را که می تواند برای مستند سازان پر ادعا و آوازهی ما درس و مکتبی باشد، چند جوان دانشجوی دست اندر کار امور سینمایی، تحت تاثیر مباحث تازه در موضوع تاریخ ایران و با هزینهی خودشان انجام دادهاند.
این مستند گام نخست فراهم آوردن اسناد دیداری در اثبات نادرست بودن باورهای موجود در موضوع تاریخ ایران و سند تحول در تغییر دیدگاه ملی و بومی به گذشتهی این سرزمین، بدون پیروی از روایات بیگانگان است.
در واقع «تختگاه هیچ کس» کوشیده است تا از مستقیمترین راه و با موفقیت تمام دروغهای کنونی در باب تاریخ ایران را برملا کند. سهم من در این فیلم حضور برای توضیح در برخی از صحنههای آن، به درخواست کارگردان این مستند است.
2⃣❓فکر می کنید با توجه به این که در فیلم به خوبی دلایل و نشانههای ناتمام بودن کاخهای تخت جمشید نشان داده شده است، محققان ما که عموماً تاکنون نسبت به آثار شما واکنش منفی داشتهاند، به خوبی قانع خواهند شد؟
👈پذیرش این مطلب که سراسر تصویر تاریخی ساخته شده برای ایرانیان، در ادوار گوناگون و برای دوران دراز، ساختگی و غیرمستند است، برای کسانی که اسیر نان و نام خود نیستند و حقیقت را در پس مصلحتها پنهان نمیکنند، پیش از این فیلم نیز آشکار بود، چنان که لایهی قابل توجهی از صاحب نظران و اساتید و جوانان و اهل مطالعه، تحت تاثیر دادههای مجموعهی «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، خود را از بافتههای بی سرو ته پیشین خلاص کرده و در کار باز اندیشی نسبت به داشتههای موجودند.
سازندگان این فیلم با این فرض که کسانی برای قبول حقیقت نیازمند محرکها و مبانی محکمترند، با از خود گذشتگی، بدون چشم داشت حمایت و با حس و درکی قوی وارد عمل شدهاند. از کسی که پس از دیدن این فیلم هنوز تلقینات گذشته را رها نمیکند، قطع امید کنید، او را در زمرهی متعصبین قرار دهید و وابسته به منافعی معین بدانید.
3⃣❓چرا در مورد تخریبهای صورت گرفته در تخت جمشید از سوی باستانشناسان دانشگاه شیکاگو در این فیلم کمتر بحث شده است؟
👈نمایش میزان و حوزهی خیانتی که دست اندرکاران ایرانپژوهی و باستانشناسی غرب، نسبت به تاریخ و هویت ایرانیان از راه جعل و تزویر و تغییر در سایتهای باستانی و کهن ایران مرتکب شدهاند، در دهها ساعت مستند نیز نمیگنجد، زیرا هیچ بخشی از ماندههای کهن و یا باستانی ایران نیست که به این یا آن صورت مورد تجاوز رسمی و فنی و تفسیری و تاراج بیرحمانهی دانشگاههای غربی، به فرمان و بنا بر نیاز کنیسه و کلیسا، قرار نگرفته باشد.
تا آن جا که می توان گفت کار بر روی مسائل مربوط به پیشینه و چرخشهای تاریخی این سرزمین، بسیار به ساختن باسمههای قلابی برای فریب و سرکیسه کردن توریستها شبیه شده است، با این تفاوت که در این جا گردشگران همان صاحبان و ساکنان کنونی این سرزمیناند.
طبیعتا و در چنین اوضاعی فقط توانستیم همان مختصر را که در «تختگاه هیچ کس» میگنجید ارائه دهیم. اگر دستگاههای فرهنگی و سازمان میراث فرهنگی و مسئولین این گونه امور در این جمهوری خواستار بیان حقیت به مردم باشند، میتوان در این باره ساعتها مستند در مقیاس و استاندارد بینالمللی ساخت.
4⃣❓آیا قصد دارید که در ادامه این فیلم و برای هر چه بیشتر ثابت کردن ناتمام بودن تخت جمشید و تخریب های صورت گرفته در آن فیلمهای دیگری نیز بسازید؟
👈پیش بردن چنین پروژههایی بسیار پر هزینه و نیازمند امکانات متعدد و مدرن فنی و تدارکاتی و حمایتهای رسمی دستگاههای دولتی، به خصوص برای ایجاد تسهیلات در دسترسیها و صدور مجوزهای مورد نیاز است.
حتی دربارهی همین مستند «تختگاه هیچ کس» همین که...
...همین که در حین کار برخی از بادها خبرهایی به گوش کسانی رساندند، کوشیدند تا به بهانه و صحنه سازیهای مختلف و از جمله آن ماجرای بدون وضوح تخریب آثار، مانع وارد کردن دوربین حرفهای به تخت جمشید شوند، که البته دیر جنبیدند و کار ازکار گذشته بود.
بنابراین ادامهی ساخت این گونه مستندات بیتعارف، که برای بیداری عمومی و به وجود آوردن زمینههای وحدت واقعی ملی و انسجام اصولی اسلامی از بنای هزار مسجد و مدرسه و دانشگاه و مباحث پلیمیکی موثرتر است، حضور و حمایت دستگاههای مسئول و به خصوص تلویزیون جمهوری از واجبات است.
اما آن چه را که تجربهی تولید این مستند به دستاندرکاران آن آموخت این بود که از این پس سخت گوش به زنگ خواهند بود، که دیگر این گونه مستندات تولید نشود و حقیقت ناب و ملموس و غیر قابل معارضه، در دسترس مردم قرار نگیرد.
5⃣❓چه انتظاری از افراد و دستگاههای مسئول در این خصوص دارید و فکر میکنید آنها در شرایط کنونی چه اقداماتی باید انجام دهند؟
👈بدانید که هیچ تماشاگر بیغرض این مستند قادر نیست ذهن خود را از تاثیر دیدار آن برکنار نگهدارد.
مثل دهها نمونهی دیگر، که شخصا شاهد بودهام، بینندهی این مستند به نوعی عذاب و سرزنش وجدان توام با خشم نسبت به کارگردانان دروغ در هویت ایرانی دچار میشود.
در این توصیف، عامی و متخصص برابرند و اتفاقا حرفهایهاعذاب فریب خوردگی را بیشتر احساس میکنند. این مستند با وضوح کامل و بدون ذرهای مماشات همانند سیلی بر گوش بیننده فرود میآید و هشدار میدهد که دروغ شنیده است. این همان دروغی است که اینک سراسر اسناد فرهنگی و آموزشی این سرزمین، از کتابهای ابتدایی تا عالیترین مرجعهای دانشگاهی و تحقیقاتی را پوشانده و شب و روز و به هر بهانه در دستگاهها و رسانههای ملی و دولتی تکرار و تبلیغ میشود.
هفتاد سال است که برای حفظ و پرستاری از دروغهای تاریخی موجود، که موجب تفرقهی ملی و منطقهای شده است، صاحبان نفوذ در کرسیهای سیاسی و فرهنگی، از جمله در این جمهوری، جان فشانی میکنند.
همین اواخر شاهد بودیم که چه گونه فرهنگ سراهای شهرداری تهران در نمایش کارتن «شکوه تخت جمشد» برای مردم ناآگاه بر یکدیگر سبقت میگرفتند، بیدریغ پول میریختند و برای جذب دیدار کننده پذیراییهای متنوع سازمان میدادند.
اما آیا به حیات حقیقت و یا لااقل نمایشات دموکراتیک نیز چندان اعتقاد و علاقه دارند که فقط یک شب مستند «تختگاه هیچ کس» را دریکی از سالنهای فرهنگ سراهای شهرداری نمایش دهند؟ خواهیم دید که خیر!
اینک از اقوالی میشنوم که کسانی در مصادر امور فرهنگی، در عین حال که محتوای مستند را پذیرفتهاند، میگویند که سیاستهای اصولی در جریان، نمایش عمومی «تختگاه هیچ کس» را مثلا از تلویزیون ملی صلاح نمیداند.
میپرسم اگر قرار است سیاست ما عین دیانت ما باشد، آیا با توسل به این بهانهها کافرانه و علنا دیانت را به دروغ نیازمند نمیکنند؟
بنابراین انتظار این است که دستگاههای مسئول و حتی سران نظام دخالت کنند و نگذارند کسانی این دریچهی تازه گشوده شده را با وارد آوردن فشارهای گوناگون ببندند.
پایان
🚨 #اختصاصی || ⚠️ افشای دروغی بزرگ به نام "تخت جمشید" در مستند " #تخت_هیچکس"
👈👈👈برای اطلاع بیشتر از این مستند بسیار مهم و افشاگرانه نقشه های شوم یهود صهیونیست در تخت جمشید، به این لینک زیر مراجعه فرمائید:
نسخه کم حجم:
http://takhtesefid.org/videos/524864952601.mp4?name=524864952601.mp4
نسخه کیفیت بالا:
http://takhtesefid.org/videos/hq524864952601.mp4?name=hq-524864952601.mp4
درصورت مشکل دو لینک بالا به این لینک مراجعه کنید:
لینک اصلی:
https://takhtesefid.org/watch?v=524864952601
در #نشر این مستند مهم و دروغ هایی که متاسفانه درباره تختِ جمشیدِ دروغین از کلاس سوم ابتدایی تا کنون به نسل جوان و نوجوان گفته شد، کوشا باشیم.
اصلاح طلب شوید و آدم بکشید و جایزه بگیرید!
اگر کسی می خداهد وارد یک جریان سیاسی شود پیشنهاد می کنیم حتما اصلاح طلب شود.
شما می توانید اصلاح طلب باشید و با کلت همسر خود را بکشید و سپس توسط جریان سیاسی اصلاح طلب ساپورت رسانه ای و مالی شوید و نجات پیدا کنید. نجفی از سران جبهه اصلاحات و از دوستان سید محمد خاتمی بود و با هفتتیر همسرش را کشت اما زنان جبهه اصلاحات مانند ابتکار،مولاوردی، مهناز افشار و... گفتند همسر نجفی پرستو بوده و باید هم کشته می شد و حقش بود و روزنامه های زنجیرهای اصلاح طلبان و کانال های تلگرامی ایشان، منتقدان نجفی را لاشخور و کفتار معرفی کرده و رسانه های حامی جواد آذری جهرمی و بوق های رسانه ای او، نجفی را لوتی و بامرام و بچه پایین شهر و قهرمان ملی معرفی کردند و مفسدان اقتصادی جبهه اصلاحات و اعتدال نیز، ۱۲ میلیارد تومان پول دیه برای راضی کردن خانواده متوفی پرداخت کردند و نجفی را از قصاص نفس نجات دادند و در حال حاضر هم بهترین و گرانترین وکلا را برای نجفی استخدام کرده تا او را از چند سال زندان که جنبه عمومی جرم دارد نجات دهند.
در ۱۸ تیر ۱۳۷۸، مصطفی تاجزاده از سران جبهه اصلاحات و معاون سیاسی وزیر کشور دولت اصلاحات و دفتر تحکیم وحدت از احزاب اصلی حامی خاتمی، تعداد زیادی از ماموران و سربازان وظیفه نیروی انتظامی را در کوی دانشگاه تهران سیلی زده و گروگان گرفتند و برخی را تا حد مرگ کتک زدند (تمام مستندات در آرشیو روزنامه های سال ۷۸ موجود است) اما در حال حاضر تمامی گروگان گیران و ضاربران ماموران و سربازان ناجا، یا در پست های کلیدی دولت روحانی هستند و یا در رادیوآمریکا و رادیو بی بی سی در حال خدمت مخلصانه هستند و جالب اینجاست که هر روز در مقالات و مصاحبه های خود، چک زدن به سرباز در خط ویژه را محکوم می کنند. چرا؟ چون فرد چک زننده اصلاح طلب نبوده است!
اینکه هماکنون جبهه اصلاحات و مگسان دور شیرینی، در حال دلسوزی برای سرباز چک خوردهی ناجا هستند، بیشتر شبیه نقش بازی کردن پدرخوانده در بازی شبهای مافیاست!! و البته با عرض معذرت کمی تهوع آور و چندش آور است.
امیدواریم ساحت شریف سربازی برای وطن، توسط سوءاستفادهگری عناصر فرصت طلب اصلاح طلب لکه دار نشود و سرباز و سربازی نیازی به دفاع ریاکارانه این جماعت هزاررنگ و آفتاب پرست و انگل سیاسی ندارند.
#خیانت_خواص
پاتک 96
نهج البلاغه/( نامه 34 ) نامه به محمد بن ابوبكر بعد از عزل او از حكومت مصر
_________________________________
أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ وَ إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ اسْتِبْطَاءً لَكَ فِي الْجَهْدَ وَ لَا ازْدِيَاداً لَكَ فِي الْجِدِّ، وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَئُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلَايَةً. إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً؛ فَرَحِمَهُ اللَّهُ فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ وَ لَاقَى حِمَامَهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ؛ أَوْلَاهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ. فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّكَ وَ امْضِ عَلَى بَصِيرَتِكَ وَ شَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَكَ وَ ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ، وَ أَكْثِرِ الِاسْتِعَانَةَ بِاللَّهِ يَكْفِكَ مَا أَهَمَّكَ وَ يُعِنْكَ عَلَى مَا يُنْزِلُ بِكَ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
*****
روش دلجويى از فرماندارى معزول:
پس از ياد خدا و درود، به من خبر داده اند كه از فرستادن اشتر به سوى محلّ فرماندارى ات، ناراحت شده اى.
اين كار را به دليل كند شدن و سهل انگارى ات يا انتظار كوشش بيشترى از تو انجام ندادم، اگر تو را از فرماندارى مصر عزل كردم، فرماندار جايى قرار دادم كه اداره آنجا بر تو آسان تر، و حكومت تو در آن سامان خوش تر است.
همانا مردى را فرماندار مصر قرار دادم، كه نسبت به ما خيرخواه، و به دشمنان ما سخت گير و درهم كوبنده بود، خدا او را رحمت كند، كه ايّام زندگى خود را كامل، و مرگ خود را ملاقات كرد، در حالى كه ما از او خشنود بوديم، خداوند خشنودى خود را نصيب او گرداند، و پاداش او را چند برابر عطا كند.
پس براى مقابله با دشمن، سپاه را بيرون بياور، و با آگاهى لازم به سوى دشمن حركت كن، و با كسى كه با تو در جنگ است آماده پيكار باش.
مردم را به راه پروردگارت بخوان، و از خدا فراوان يارى خواه كه تو را در مشكلات كفايت مى كند، و در سختى هايى كه بر تو فرود مى آيد يارى ات مى دهد. ان شاء اللّه.
______________________________
«نرم افزار جامع قرآنی عطر خدا»
https://cafebazaar.ir/app/ir.parniyan.atre_khoda/?l=fa
7.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 کلاس آنلاین جغرافیا مدارس آمریکا
🔹این درس: شناخت کشور ایران
🔹توجه کنید به چه نکات جالبی می پردازند که الان خیلی از بچه های مدارس ایران و حتی خیلی از بزرگترها این اندازه ایران را نمی شناسند!!
✍ آموزش و پرورش ایران باید #منحل بشه
#حجامت_نظام
#مکتب_خانه_اسلامی
➖➖➖➖➖
⏰ @shomareshmakooszohor
آیا علامه طباطبائی (رض) کوروش هخامنشی را همان ذو القرنین دانسته است؟! (پاسخی به یک ادعا)
مشاهده شده است که در سال های اخیر عده ای مغرض با اهدافی مشخص در پی آن هستند تا اینگونه در بین مردم جا بیندازند که علامه طباطبائی (رض) کوروش هخامنشی را مصداق ذو القرنین دانسته است!
متاسفانه برخی از عوام نیز این ادعا را باور کرده و از این رو برای کوروش هخامنشی قداست قائل می شوند!
قصد داریم تا در این یادداشت مختصر، کلام علامه طباطبائی (رض) را به صورت دقیق بررسی کرده و ادعای مورد بحث را راستی آزمایی کنیم.
با مراجعه به تفسیر المیزان به دو سؤال پاسخ خواهیم داد:
الف) آیا از نظر علامه طباطبائی (رض) ذو القرنین یک پیامبر الهی است؟
ب) آیا علامه طباطبائی (رض) کوروش هخامنشی را مصداق ذو القرنین دانسته است؟!
شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
آیا علامه طباطبائی (رض) کوروش هخامنشی را همان ذو القرنین دانسته است؟! (پاسخی به یک ادعا) مشاهده شده
آیا از نظر علامه طباطبائی (ض) ذو القرنین پیامبری الهی است؟
برخی ضمن پیامبر فرض کردن ذو القرنین و تطبیق وی بر کوروش هخامنشی، سعی در پیامبر جلوه دادن وی نیز دارند! در مورد پیامبر بودن ذو القرنین در بین علماء و محققین اختلافات فراوانی وجود دارد اما در این یادداشت به نظر علامه طباطبائی (رض) اشاره می کنیم.
قوله تعالى: «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً» القول المنسوب إلیه تعالى فی القرآن یستعمل فی الوحی النبوی و فی الإبلاغ بواسطة الوحی کقوله تعالى: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ»: البقرة: 35 و قوله: «وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ»: البقرة: 58، و یستعمل فی الإلهام الذی لیس من النبوة کقوله «وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِیهِ»: القصص: 7.
و به یظهر أن قوله: «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» إلخ لا یدل على کونه نبیا یوحى إلیه لکون قوله تعالى أعم من الوحی المختص بالنبوة و لا یخلو قوله: «ثُمَّ یُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ» إلخ حیث أورد فی سیاق الغیبة بالنسبة إلیه تعالى من إشعار بأن مکالمته کانت بتوسط نبی کان معه فملکه نظیر ملک طالوت فی بنی إسرائیل بإشارة من نبیهم و هدایته.
الطباطبائى، السید محمد حسین (المتوفى1412هـ)، المیزان فی تفسیر القرآن،ج13،ص361، الناشر: منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة، الطبعة : الخامسة، 1417هـ .
" قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً".
قول منسوب به خداى عز و جل در قرآن کریم، در وحى نبوى و در ابلاغ به وسیله وحى استعمال مىشود، مانند آیه" وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ" و آیه" وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ" و گاهى در الهام هم که از نبوت نیست به کار مىرود، مانند آیه" وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِیهِ".
و با این بیان روشن مىشود که جمله" قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ ..." دلالت ندارد بر اینکه ذى القرنین پیغمبرى بوده که به وى وحى مىشده، چون همانطورى که گفتیم قول خدا اعم از وحى مختص به نبوت است. جمله" ثُمَّ یُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ ..." از آنجا که نسبت به خداى تعالى در سیاق غیبت آمده خالى از اشعار به این معنا نیست که مکالمه خدا با ذو القرنین به توسط پیغمبرى که همراه وى بوده صورت گرفته، و در حقیقت سلطنت از او نظیر سلطنت طالوت در بنى اسرائیل بوده که با اشاره پیغمبر معاصرش و هدایت او کار مى کرده. (ترجمه ی استاد محمد باقر موسوی همدانی)
سپس ایشان در بخش مربوط به بحث روائی در مورد ذو القرنین می نویسند:
و اعلم أن الروایات المرویة من طرق الشیعة و أهل السنة عن النبی ص و من طرق الشیعة عن أئمة أهل البیت (ع) و کذا الأقوال المنقولة عن الصحابة و التابعین و یعامل معها أهل السنة معاملة الأحادیث الموقوفة فی قصة ذی القرنین مختلفة اختلافا عجیبا متعارضة متهافتة فی جمیع خصوصیات القصة و کافة أطرافها و هی مع ذلک مشتملة على غرائب یستوحش منها الذوق السلیم أو یحیلها العقل و ینکرها الوجود لا یرتاب الباحث الناقد إذا قاس بعضها إلى بعض و تدبر فیها أنها غیر سلیمة عن الدس و الوضع و مبالغات عجیبة فی وصف القصة و أغربها ما روی عن علماء الیهود الذین أسلموا کوهب بن منبه و کعب الأحبار أو ما یشعر القرائن أنه مأخوذ منهم فلا یجدینا و الحال هذه نقلها بالاستقصاء على کثرتها و طولها، و إنما نشیر بعض الإشارة إلى وجوه اختلافها، و نقتصر على نقل ما یسلم عن الاختلاف فی الجملة.
فمن الاختلاف اختلافها فی نفسه فمعظم الروایات على أنه کان بشرا، و قد ورد فی بعضها أنه کان ملکا سماویا أنزله الله إلى الأرض و آتاه من کل شیء سببا. و فی خطط المقریزی عن الجاحظ فی کتاب الحیوان، أن ذا القرنین کانت أمه آدمیة و أبوه من الملائکة.
و من ذلک الاختلاف فی سمته ففی أکثر الروایات أنه کان عبدا صالحا أحب الله فأحبه و ناصح الله فناصحه، و فی بعضها أنه کان محدثا یأتیه الملک فیحدثه و فی بعضها أنه کان نبیا.
و من ذلک الاختلاف فی اسمه ففی بعضها أن اسمه عیاش، و فی بعضها إسکندر، و فی بعضها مرزیا بن مرزبة الیونانی من ولد یونن بن یافث بن نوح، و فی بعضها مصعب بن عبد الله من قحطان و فی بعضها صعب بن ذی المراثد أول التبابعة و کأنه التبع أبو کرب، و فی بعضها عبد الله بن ضحاک بن معد إلى غیر ذلک و هی کثیرة.
و من ذلک الاختلاف فی وجه تسمیته بذی القرنین ففی بعضها أنه دعا قومه إلى الله فضربوه على قرنه الأیمن فغاب عنهم زمانا ثم جاءهم و دعاهم إلى الله ثانیا فضربوه على قرنه الأیسر فغاب عنهم زمانا ثم آتاه الله الأسباب فطاف شرق الأرض و غربها فسمی بذلک ذا القرنین، و فی بعضها أنهم قتلوه بالضربة الأولى ثم أحیاه الله فجاءهم و دعاهم فضربوه و قتلوه ثانیا ثم أحیاه الله و رفعه إلى السماء الدنیا ثم أ
شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
آیا علامه طباطبائی (رض) کوروش هخامنشی را همان ذو القرنین دانسته است؟! (پاسخی به یک ادعا) مشاهده شده
نزله إلى الأرض و آتاه من کل شیء سببا.
و فی بعضها أنه نبت له بعد الإحیاء الثانی قرنان فی موضعی الشجتین و سخر الله له النور و الظلمة ثم لما نزل إلى الأرض سار فیها و دعا إلى الله و کان یزأر کالأسد و یبرق و یرعد قرناه و إذا استکبر عن دعوته قوم سلط علیهم الظلمة فأعیتهم حتى اضطروا إلى إجابتها.
و فی بعضها أنه کان له قرنان فی رأسه و کان یتعمم علیهما یواریهما بذلک و هو أول من تعمم و قد کان یخفیهما عن الناس و لم یکن یطلع على ذلک أحد إلا کاتبه و قد نهاه أن یخبر به أحدا فضاق صدر الکاتب بذلک فأتى الصحراء فوضع فمه بالأرض ثم نادى ألا إن للملک قرنین فأنبت الله من کلمته قصبتین فمر بهما راع فأعجبهما فقطعهما و اتخذهما مزمارا فکان إذا زمر خرج من القصبتین: ألا إن للملک قرنین فانتشر ذلک فی المدینة فأرسل إلى الکاتب و استنطقه و هدده بالقتل إن لم یصدق فقص علیه القصة فقال ذو القرنین هذا أمر أراد الله أن یبدیه فوضع العمامة عن رأسه.
و قیل: سمی ذا القرنین لأنه ملک قرنی الأرض و هما المشرق و المغرب و قیل: لأنه رأى فی المنام أنه أخذ بقرنی الشمس فعبر له بملک الشرق و الغرب و سمی بذی القرنین، و قیل: لأنه کان له عقیصتان فی رأسه، و قیل لأنه ملک الروم و فارس، و قیل: لأنه کان له فی رأسه شبه قرنین، و قیل لأنه کان على تاجه قرنان من الذهب إلى غیر ذلک مما قیل.
و من ذلک اختلافها فی سیره إلى المغرب و المشرق و فیه أشد الاختلاف فقد روی أنه سخر له السحاب فکان یرکب السحاب و یسیر فی الأرض غربا و شرقا. و روی أنه بلغ جبل قاف و هو جبل أخضر محیط بالدنیا منه خضرة السماء. و روی أنه طلب عین الحیاة فأشیر علیه أنها فی الظلمات فدخلها و فی مقدمته الخضر فلم یرزق ذو القرنین أن یشرب منها و شرب الخضر و اغتسل منها فکان له البقاء المؤبد و فی هذه الروایات أن الظلمات فی جانب المشرق.
و من ذلک اختلافها فی موضع السد الذی بناها ففی بعضها أنه فی المشرق و فی بعضها أنه فی الشمال، و قد بلغ من مبالغة بعض الروایات أن ذکرت أن طول السد و هو مسافة ما بین الجبلین مائة فرسخ و عرضه خمسون فرسخا و ارتفاعه ارتفاع الجبلین و قد حفر له أساسا حتى بلغ الماء و قد جعل حشوه الصخور و طینه النحاس ثم علاه بزبر الحدید و النحاس المذاب و جعل خلاله عرقا من نحاس أصفر فصار کأنه برد محبر.
و من ذلک اختلافها فی وصف یأجوج و مأجوج فروی أنهم من الترک و من ولد یافث بن نوح کانوا یفسدون فی الأرض فضرب السد دونهم. و روی أنهم من غیر ولد آدم و فی عدة من الروایات أنهم قوم ولود لا یموت الواحد منهم من ذکر أو أنثى حتى یولد له ألف من الأولاد و أنهم أکثر عددا من سائر البشر حتى عدوا فی بعض الروایات تسعة أضعاف البشر، و روی أنهم من الشدة و البأس بحیث لا یمرون ببهیمة أو سبع أو إنسان إلا افترسوه و أکلوه و لا على زرع أو شجر إلا رعوه و لا على ماء نهر إلا شربوه و نشفوه، و روی أنهم أمتان کل منهما أربع مائة ألف أمة کل أمة لا یحصی عددهم إلا الله سبحانه.
و روی أنهم طوائف ثلاث فطائفة کالأرز و هو شجر طوال، و طائفة یستوی طولهم و عرضهم: أربعة أذرع فی أربعة أذرع و طائفة و هم أشدهم للواحد منهم أذنان یفترش بإحداهما و یلتحف بالأخرى یشتو فی إحداهما لابسا له و هی وبرة ظهرها و بطنها و یصیف فی الأخرى و هی زغبة ظهرها و بطنها، و هم صلب على أجسادهم من الشعر ما یواریها، و روی أن الواحد منهم شبر أو شبران أو ثلاثة، و روی أن الذین کانوا یقاتلونهم کان وجوههم وجوه الکلاب.
و من ذلک اختلافها فی زمان ملکه ففی بعضها أنه کان بعد نوح، و روی أنه کان فی زمن إبراهیم و معاصره و قد حج البیت و لقیه و صافحه و هی أول مصافحة على وجه الأرض، و روی أنه کان فی زمن داود.
و من ذلک اختلافها فی مدة ملکه فروی ثلاثون سنة و روی اثنتا عشرة سنة إلى غیر ذلک من جهات الاختلاف التی یعثر علیها من راجع أخبار القصة من جوامع الحدیث و خاصة الدر المنثور، و البحار، و البرهان، و نور الثقلین.
الطباطبائى، السید محمد حسین (المتوفى1412هـ)، المیزان فی تفسیر القرآن،ج13،صص 369 - 374، الناشر: منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة، الطبعة : الخامسة، 1417هـ .
خواننده عزیز باید بداند که روایات مروى از طرق شیعه و اهل سنت از رسول خدا (ص) و از طرق خصوص شیعه از ائمه هدى (ع) و همچنین اقوال نقل شده از صحابه و تابعین که اهل سنت با آنها معامله حدیث نموده (احادیث موقوفه اش مى خوانند) در باره داستان ذى القرنین بسیار اختلاف دارد، آن هم اختلاف هایى عجیب، و آن هم نه در یک بخش داستان، بلکه در تمامى خصوصیات آن. و این اخبار در عین حال مشتمل بر مطالب شگفت آورى است که هر ذوق سلیمى از آن وحشت نموده، و بلکه عقل سالم آن را محال مى داند، و عالم وجود هم منکر آن است. و اگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقایسه نموده مورد دقت قرار دهد، هیچ شکى نمىکند در اینکه مجموع آن ها خالى از دسیسه و دستبرد و جعل و
شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
آیا علامه طباطبائی (رض) کوروش هخامنشی را همان ذو القرنین دانسته است؟! (پاسخی به یک ادعا) مشاهده شده
مبالغه نیست. و از همه مطالب غریب تر روایاتى است که علماى یهود که به اسلام گرویدند- از قبیل وهب ابن منبه و کعب الاحبار- نقل کرده و یا اشخاص دیگرى که از قرائن به دست مى آید از همان یهودیان گرفته اند، نقل نموده اند. بنا بر این دیگر چه فائده اى دارد که ما به نقل آنها و استقصاء و احصاء آن ها با آن کثرت و طول و تفصیلى که دارند بپردازیم؟
لا جرم به پارهاى از جهات اختلاف آنها اشاره نموده مى گذریم، و به نقل آنچه که تا حدى از اختلاف سالم است مى پردازیم.
از جمله اختلافات، اختلاف در خود ذو القرنین است که چه کسى بوده. بیشتر روایات بر آنند که از جنس بشر بوده، و در بعضى از آن ها آمده که فرشتهاى آسمانى بوده و خداوند او را به زمین نازل کرده، و هر گونه سبب و وسیله اى در اختیارش گذاشته بود. و در کتاب خطط مقریزى از جاحظ نقل کرده که در کتاب الحیوان خود گفته ذو القرنین مادرش از جنس بشر و پدرش از ملائکه بوده. و از آن جمله اختلاف در این است که وى چه سمتى داشته. در بیشتر روایات آمده که ذو القرنین بنده اى از بندگان صالح خدا بوده، خدا را دوست مى داشت، و خدا هم او را دوست مى داشت، او خیرخواه خدا بود، خدا هم در حقش خیرخواهى نمود. و در بعضى دیگر آمده که محدث بوده یعنى ملائکه نزدش آمد و شد داشته و با آن ها گفتگو مى کرده. و در بعضى دیگر آمده که پیغمبر بوده.
و از آن جمله، اختلاف در اسم او است. در بعضى از روایات آمده که اسمش عیاش بوده، و در بعضى دیگر اسکندر و در بعضى مرزیا فرزند مرزبه یونانى از دودمان یونن فرزند یافث بن نوح. و در بعضى دیگر مصعب بن عبد اللَّه از قحطان. و در بعضى دیگر صعب بن ذى مرائد اولین پادشاه قوم تبعها (یمنىها) که آنان را تبع مىگفتند، و گویا همان تبع، معروف به ابو کرب باشد. و در بعضى عبد اللَّه بن ضحاک بن معد. و همچنین از این قبیل اسامى دیگر که آنها نیز بسیار است.
و از آن جمله اختلاف در این است که چرا او را ذو القرنین خوانده اند؟ در بعضى از روایات آمده که قوم خود را به سوى خدا دعوت کرد، او را زدند و پیشانى راستش را شکافتند پس زمانى از ایشان غایب شد، بار دیگر آمد و مردم را به سوى خدا خواند، این بار طرف چپ سرش را شکافتند، بار دیگر غایب شد پس از مدتى خداى تعالى اسبابى به او داد که شرق و غرب زمین را بگردید و به این مناسبت او را ذو القرنین نامیدند. و در بعضى دیگر آمده که مردم او را در همان نوبت اول کشتند، آن گاه خداوند او را زنده کرد، این بار به سوى قومش آمد و ایشان را دعوت نمود، این بار هم کتکش زدند و به قتلش رساندند، بار دیگر خدا او را زنده کرد و به آسمان دنیاى بالا برد، و این بار با تمامى اسباب و وسائل نازلش کرد.
و در بعضى دیگر آمده که: بعد از زنده شدن بار دوم در جاى ضربتهایى که به او زده بودند دو شاخ بر سرش روئیده بود، و خداوند نور و ظلمت را برایش مسخر کرد، و چون بر زمین نازل شد شروع کرد به سیر و سفر در زمین و مردم را به سوى خدا دعوت کردن. مانند شیر نعره مى زد و دو شاخش رعد و برق مىزد، و اگر قومى از پذیرفتن دعوتش استکبار مى کرد ظلمت را بر آنان مسلط مى کرد، و ظلمت آن قدر خسته شان مى کرد تا مجبور مى شدند دعوتش را اجابت کنند.
و در بعضى دیگر آمده که: وى اصلا دو شاخ بر سر داشت، و براى پوشاندنش همواره عمامه بر سر مىگذاشت، و عمامه از همان روز باب شد، و از بس که در پنهان کردن آن مراقبت داشت هیچ کس غیر از کاتبش از جریان خبر نداشت، او را هم اکیدا سفارش کرده بود که به کسى نگوید، لیکن حوصله کاتبش سر آمده به ناچار به صحرا آمد، و دهان خود را به زمین گذاشته، فریاد زد که پادشاه دو شاخ دارد، خداى تعالى از صداى او دو بوته نى رویانید.
چوپانى از آن نىها گذر کرد خوشش آمد، و آنها را قطع نموده مزمارى ساخت که وقتى در آن مى دمید از دهانه آنها این صدا درمىآمد،" آگاه که براى پادشاه دو شاخ است"، قضیه در شهر منتشر شد ذو القرنین فرستاد کاتبش را آوردند، و او را استنطاق کرد و چون دید انکار مى کند تهدید به قتلش نمود. او واقع قضیه را گفت. ذو القرنین گفت پس معلوم مى شود این امرى بوده که خدا مى خواسته افشاء شود، از آن به بعد عمامه را هم کنار گذاشت.
بعضى گفته اند: از این جهت ذو القرنینش خوانده اند که او در دو قرن از زمین، یعنى در شرق و غرب آن، سلطنت کرده است و بعضى دیگر گفته اند: بدین جهت است که وقتى در خواب دید که از دو لبه آفتاب گرفته است، خوابش را اینطور تعبیر کردند که مالک و پادشاه شرق و غرب عالم مى شود، و به همین جهت ذو القرنینش خواندند.
بعضى دیگر گفته اند: بدین جهت که وى دو دسته مو در سر داشت. و بعضى گفته اند: چون که هم پادشاه روم و هم فارس شد. و بعضى گفته اند: چون در سرش دو برآمدگى چون شاخ بود. و بعضى گفته اند: چون در تاجش دو چیز به شکل شاخ از طلا تعبیه کرده بودند. و از این قبیل اقوالى دیگر.
و از جمله، اخ
شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
آیا علامه طباطبائی (رض) کوروش هخامنشی را همان ذو القرنین دانسته است؟! (پاسخی به یک ادعا) مشاهده شده
تلافى که وجود دارد در سفر او به مغرب و مشرق است که این اختلاف از سایر اختلاف هاى دیگر شدیدتر است. در بعضى روایات آمده که ابر در فرمانش بوده، سوار بر ابر مى شده و مغرب و مشرق عالم را سیر مى کرده. و در روایاتى دیگر آمده که او به کوه قاف رسید، آن گاه در باره آن کوه دارد که کوهى است سبز و محیط بر همه دنیا، و سبزى آسمان هم از رنگ آن است. و در بعضى دیگر آمده که: ذو القرنین به طلب آب حیات برخاست به او گفتند که آب حیات در ظلمات است، ذو القرنین وارد ظلمات شد در حالى که خضر در مقدمه لشگرش قرار داشت، خود او موفق به خوردن از آن نشد و خضر موفق شد حتى خضر از آن آب غسل هم کرد، و به همین جهت همیشه باقى و تا قیامت زنده است. و در همین روایات آمده که ظلمات مزبور در مشرق زمین است.
و از آن جمله اختلافى است که در باره محل سد ذو القرنین هست. در بعضى از روایات آمده که در مشرق است. و در بعضى دیگر آمده که در شمال است. مبالغه روایات در این مورد به حدى رسیده که بعضى گفته اند: طول سد که در بین دو کوه ساخته شده صد فرسخ، و عرض آن پنجاه فرسخ، و ارتفاع آن به بلندى دو کوه است. و در پى ریزى اش آن قدر زمین را کندند که به آب رسیدند، و در درون سد صخره هاى عظیم، و به جاى گل مس ذوب شده ریختند تا به کف زمین رسیدند از آنجا به بالا را با قطعه هاى آهن و مس ذوب شده پر کردند، و در لابلاى آن رگ هاى از مس زرد به کار بردند که چون جامه راه راه رنگارنگ گردید.
و از آن جمله اختلاف روایات است در وصف یاجوج و ماجوج. در بعضى روایات آمده که از نژاد ترک از اولاد یافث بن نوح بودند، و در زمین فساد مى کردند. ذو القرنین سدى را که ساخت براى همین بود که راه رخنه آنان را ببندد. و در بعضى از آنها آمده که اصلا از جنس بشر نبودند. و در بعضى دیگر آمده که قوم" ولود" بوده اند، یعنى هیچ کس از زن و مرد آنها نمى مرده مگر آنکه داراى هزار فرزند شده باشد، و به همین جهت آمار آنها از عدد سایر بشر بیشتر بوده. حتى در بعضى «روایات آمار آنها را نه برابر همه بشر دانسته. و نیز روایت شده که این قوم از نظر نیروى جسمى و شجاعت به حدى بوده اند که به هیچ حیوان و یا درنده و یا انسانى نمى گذشتند مگر آنکه آن را پاره پاره کرده مى خوردند. و نیز به هیچ کشت و زرع و یا درختى نمى گذشتند مگر آنکه همه را مى چریدند، و به هیچ نهرى برنمى خوردند مگر آنکه آب آن را مى خوردند و آن را خشک مى کردند. و نیز روایت شده که یاجوج یک قوم و ماجوج قومى دیگر و امتى دیگر بوده اند، و هر یک از آنها چهار صد هزار امت و فامیل بوده اند، و به همین جهت جز خدا کسى از عدد آن ها خبر نداشته.
و نیز روایت شده که سه طائفه بوده اند، یک طائفه مانند ارز بوده اند که درختى است بلند. طائفه دیگر طول و عرضشان یکسان بوده و از هر طرف چهار زرع بوده اند، و طائفه سوم که از آن دو طائفه شدیدتر و قوى تر بودند هر یک دو لاله گوش داشته اند که یکى از آنها را تشک و دیگرى را لحاف خود مى کرده، یکى لباس تابستانى و دیگرى لباس زمستانى آن ها بوده اولى پشت و رویش داراى پرهایى ریز بوده و آن دیگرى پشت و رویش کرک بوده است. بدنى سفت و سخت داشته اند. کرک و پشم بدنشان بدن هایشان را مى پوشانده. و نیز روایت شده که قامت هر یک از آنها یک وجب و یا دو وجب و یا سه وجب بوده. و در بعضى دیگر آمده که آن هایى که لشکر ذو القرنین با ایشان مى جنگیدند صورت هایشان مانند سگ بوده.
و از جمله آن اختلافات اختلافى است که در تاریخ زندگى سلطنت ذو القرنین است، در بعضى از روایات آمده که بعد از نوح، و در بعضى دیگر در زمان ابراهیم و هم عصر وى مى زیسته، زیرا ذو القرنین حج خانه خدا کرده و با ابراهیم مصافحه نموده است، و این اولین مصافحه در دنیا بوده. و در بعضى دیگر آمده که وى در زمان داوود مى زیسته است.
باز از جمله اختلافاتى که در روایات این داستان هست اختلاف در مدت سلطنت ذو القرنین است. در بعضى از روایات آمده که سى سال، و در بعضى دیگر دوازده سال، و در روایات دیگر مقدارهایى دیگر گفته شده.
این بود جهات اختلافى که هر که به تاریخ مراجعه نماید و اخبار این داستان را در جوامع حدیث از قبیل الدر المنثور، بحار، برهان و نور الثقلین از نظر بگذراند به آنها واقف مى گردد. (ترجمه ی استاد محمد باقر موسوی همدانی)