eitaa logo
تحت توجهات ولیعصر (عج)اللهم عجل لولیک بحق حسین
55 دنبال‌کننده
9هزار عکس
6.3هزار ویدیو
95 فایل
امام حسین 🌹زمانمان روتنها نگذاریم اللهم عجل لولیک الفرج 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
💠با امام زمانتون حرف بزنید! 🔹صبح زود رفتم برای خرید نان تازه. آقایی شیک پوش زودتر از من رسیده بود. نانوا خمیرهای نان بربری را پهن کرده و با چوب بلندش می‌چید توی تنور. بلند بلند حرف زدن نانوا و شاگردش توجه هر دوی ما را جلب کرد. به آقای شیک پوش به شوخی گفتم: معلوم نیست این دو بزرگوار، الان این طوری بلند بلند صحبت می‌کنن، تا آخر شب چه قدر کشش حرف زدن دارن؟ 🔹آقای شیک پوش گفت: ولی حرف زدن خیلی خوبه! اصلا حرف زدن یه نعمت بزرگه! من هر وقت دلم می‌گیره یا مشکلی پیدا می‌کنم به برادر بزرگترم زنگ می‌زنم و با او حرف می‌زنم و آرامش می‌گیرم! و ادامه داد اصلا حرف زدن با دیگران دل آدم را باز می‌کنه. علی الخصوص که شنونده، آدم دانا و دلسوزی باشه! برادرم برای من همین طوره! گفتم: چه حرف به جایی زدین! بی‌خود نیست که استاد ما می‌گفت: با امام زمانتون حرف بزنید! حرف زدن با ایشان ،نه تنها دل خودتون را باز می‌کنه، بلکه دل امامتون را هم شاد می‌کنه! 🔹آقای شیک پوش پرید وسط حرفم و پرسید: کِی و کجا می‌شه با حرف زد؟ باید بریم جمکران؟ گفتم: استاد ما می‌فرمود؛ همیشه و همه جا می‌شه با امام زمان حرف زد، امام زمان هم شنوای حرف شماست و هم داناست و هم دلسوز! امتحان کنید! من که بارها آزموده‌ام و از سر دلسوزی برای شما می‌گویم! 🔹نان‌های داغ بربری از تنور بیرون آمدند و نانوا و شاگردش همچنان گرم گفتگو بودند و مرد شیک‌پوش در حال خداحافظی گفت: قول استاد شما را امتحان می‌کنم، مطمئنم نتیجه می‌گیرم!
💠 امام زمانت جواب سلامت را می‌ دهد! 🔹روبروی ضریح نشسته ‌ام؛ مردی کنارم نشسته و چرت می‌زند. راستش وقتی می ‌بینم که عده ‌ای در حرم مطهر امام هشتم علیه ‌السلام خوابند و یا چرت می ‌زنند، دلم برایشان می‌ سوزد. یکی باید به آن‌ها بگوید که این‌جا کجاست! 🔹این‌جا در کنار من و تو ملائک حضور دارند تا سلام ما را به اماممان برسانند. این‌جا معنویتِ تمام است، نور است، محـلّ استجابت دعاست……..! به مرد می‌گویم: دوست داری همین الان امام زمان علیه ‌السّلام و در همین نقطه به تو سلام کند؟ گل از گلش می ‌شکفد و می ‌گوید: معلومه که دوست دارم! می ‌گویم: همه می ‌دانیم که سلام مستحب است و جوابش واجب! سری تکان می‌ دهد و تأییدم می‌ کند. می‌ گویم: پس بیا با هم یک زیارتی بخوانیم که در آن بیست و سه سلام به امام زمانمان بدهیم! بیست و سه سلام! مطــمئن باش سلامــمان بی‌پاسخ نیست. مهم این است که پاسخمان را می‌دهد؛ بشنویم یا نشنویم! 🔹به بگوییم: می ‌دانیم که از شدّت معصیت گوش ‌های ما سنگین شده و نمی ‌توانیم پاسخ ملکوتی شما را بشنویم، امّا امروز توفیق داشته‌ایم در این مکان روحانی به شما سلـــام بدهیم! حسّ و حال مرد تغییر کرده، نمِ اشکی در گوشه‌ ی چشمش دویده و انگار منتظر است تا زیارت را بخوانیم. زیارت آل یاسین را از لابه‌لای مفاتیح پیدا می ‌کنم و هر دو می ‌خوانیم: “سَلامٌ عَلَے آلِ یٰسٓ...
💠ما به وعده‌ی خود وفا کردیم، شما چه می‌کنید؟ 🔹ابوبصیر می گوید؛ به حضرت صادق علیه ‏السلام عرض کردم: فلان مرد شراب می خورد و کارهای حرام انجام می دهد. حضرت فرمودند: هنگامی که به کوفه برگشتی، به دیدن تو می آید. به او بگو: جعفر بن محمد گفت: این کارهایی که می کنی را ترک کن، من ضامن می شوم که خدا بهشت را به تو عنایت کند. 🔹هنگامی که به کوفه برگشتم، او هم به همراه اشخاص دیگر به دیدن من آمد. او را نگهداشتم تا منزل خلوت شد و پیغام حضرت را به او رساندم. او پذیرفت و دست از آن کارها کشید. آن گاه چند روزی بیشتر نگذشت که پیغام داد من بیمارم؛ پیش من بیا. من به منزل او رفت و آمد کرده و او را مداوا می کردم تا هنگام مرگ او رسید. موقع جان دادن، کنار بستر او بودم؛ حمله ی غشی به او دست داد و هنگامی که به هوش آمد گفت: ابوبصیر! مولای تو به وعده‌‏ی خود وفا کرد. این را گفت و از دنیا رفت، و چون سال آینده به حج رفتم، خدمت حضرت صادق علیه‏السلام رسیدم و هنگامی که اجازه خواسته و وارد شدم، هنوز یک پایم در صحن خانه و پای دیگرم در دالان بود و پیش از آن که سخنی بگویم از داخل اتاق فرمودند: ای ابوبصیر! ما به وعده‌‏یمان در باره‌ی رفیقت وفا کردیم! 📚 بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۴۶ 📌دوستداران امام زمان! فرصت زیادی پیش رو نیست، شاید فردا دیر باشد، و چه بسا دقایقی دیگر نوبت ما برسد، توبه کنیم و به آغوش حجت خدا بازگردیم، این گونه علیه السلام را خشنود کرده‌ایم…. حضرت صاحب الامر علیه السلام، همیشه به وعده ی خود در مورد مردمان و شیعیان وفا می کنند…  
💠او همیشه نزدیک است... 🔹در زمان امام هادی علیه السلام شخصى خدمت آن حضرت از یکی از شهرهای دور، نامه‌ای نوشت که:« … آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم،به هر حال چه کنم؟» 🔹حضرت در جواب ایشان نوشتند: «إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَهٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیک‏» ” لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو، ما دور نیستیم. ” (بحارالانوار/ج۵۳/ص۳۰۶) 👌چه قدر زیبا!…همیشه کسی هست که بی مقدمه حرف های دلم را بشنود…و تسکینی باشد بر زخم های قلبم…برای دردهایم غصه می خورد…انگار صدای مهربانش را می شنوم که می گوید: «انّا غیر مهملین لمراعاتکم، و لا ناسین لذکرکم…»«ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و شما را از یاد نمی بریم…» او همیشه نزدیک است، هر چه قدر هم که دور باشد…
💠عدد ۱۲ 🔹پشت چراغ قرمز مونده بودیم، از میون قطره‌های بارونی که تندتند می‌باریدن و شیشه‌ها که بخار گرفته بودن، سرمو تکیه داده بودم به صندلی و به یکی یکی شماره‌های قرمزی که کم ‌میشدن نگاه می‌کردم. منتظر بودم زودتر اون عددا به صفر برسه و چراغ سبز بشه! ولی یهو، روی یک شماره ایستاد و کم نشد. عدد ۱۲ بود…! 🔹یادِ شما میوفتم...! شمایی‌ که این همه سال غربت و غیبتتون طول کشیده و ماهایی که روز به روز به اون روزای سبز و روشن ظهورتون محتاج‌تر می‌شیم. کاش یه روزی از همین روزا، روزشمار غیبتتون که اصلا دیگه نمیدونیم چند روزه روی صفر بایسته! کاش که دیگه برگردی… این روزا انگار همش پشت چراغ قرمزیم.
💠امام زمان علیه السلام ما را می‌بینند! 🔹موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است می‌گوید: وقتی به همراه ایشان به دیوارهای طوس رسیدیم، صدای ناله و گریه‌‌ی عده‌ای که جنازه‌ای را تشییع می‌کردند توجه‌مان را جلب کرد. با تعجب دیدم که امام رضا علیه السلام به جانب جمعیت و جنازه رفتند. چند قدمی در تشییع او شرکت کردند و سپس در کنار قبر، مانند فرزندی که مادر را در آغوش می‌گیرد، جنازه را در بغل گرفتند، برایش طلب مغفرت کردند. 🔹مبهوت بودم و با خودم فکر می‌کردم که امام رضا علیه السلام اولین بار است که به این سرزمین پا می‌گذارند! پس چگونه است که این گونه رفتار می‌کنند؟ امام علیه السلام که تعجب من را دیده بودند فرمودند:«هر کس جنازه‌ای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک می‌شود. » 🔹سپس امام علیه السلام، دست مبارک خود را روی سینه‌ی جنازه گذاشتند و فرمودند: « فلانی! تو را بشارت می‌دهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید! » 🔹عرض کردم: فدایت شوم، مگر این مرد را می‌شناسید؟ امام علیه السلام فرمود: « موسی! مگر نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه می‌شود؟» 📚 بحارالانوار، ج۴۹، ص۹۸ 📌اگر کسی در محضر بزرگی ‌باشد، مراقبت و دقت خاصی را نسبت به اعمال و رفتار خود در نظر می‌گیرد و خیلی سنجیده و حساب شده کارهای خود را انجام می‌دهد. ما انسان‌ها هر رفتاری که داریم باید بدانیم مطابق آیه‌ی شریفه‌ی «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون»*۱ «و بگو که هر عملی کنید خدا و رسول و مومنون [ائمه] آن عمل را مى‏‌بیند [و از آن آگاه می‌شوند]. امام عصر علیه السلام ما را می بینند؛ مراقب عملمان باشیم! ۱*سوره توبه/ ۱۰۵
💠امام زمان علیه السلام ما را می‌بینند! 🔹موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است می‌گوید: وقتی به همراه ایشان به دیوارهای طوس رسیدیم، صدای ناله و گریه‌‌ی عده‌ای که جنازه‌ای را تشییع می‌کردند توجه‌مان را جلب کرد. با تعجب دیدم که امام رضا علیه السلام به جانب جمعیت و جنازه رفتند. چند قدمی در تشییع او شرکت کردند و سپس در کنار قبر، مانند فرزندی که مادر را در آغوش می‌گیرد، جنازه را در بغل گرفتند، برایش طلب مغفرت کردند. 🔹مبهوت بودم و با خودم فکر می‌کردم که امام رضا علیه السلام اولین بار است که به این سرزمین پا می‌گذارند! پس چگونه است که این گونه رفتار می‌کنند؟ امام علیه السلام که تعجب من را دیده بودند فرمودند:«هر کس جنازه‌ای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک می‌شود. » 🔹سپس امام علیه السلام، دست مبارک خود را روی سینه‌ی جنازه گذاشتند و فرمودند: « فلانی! تو را بشارت می‌دهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید! » 🔹عرض کردم: فدایت شوم، مگر این مرد را می‌شناسید؟ امام علیه السلام فرمود: « موسی! مگر نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه می‌شود؟» 📚 بحارالانوار، ج۴۹، ص۹۸ 📌اگر کسی در محضر بزرگی ‌باشد، مراقبت و دقت خاصی را نسبت به اعمال و رفتار خود در نظر می‌گیرد و خیلی سنجیده و حساب شده کارهای خود را انجام می‌دهد. ما انسان‌ها هر رفتاری که داریم باید بدانیم مطابق آیه‌ی شریفه‌ی «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون»*۱ «و بگو که هر عملی کنید خدا و رسول و مومنون [ائمه] آن عمل را مى‏‌بیند [و از آن آگاه می‌شوند]. امام عصر علیه السلام ما را می بینند؛ مراقب عملمان باشیم! ۱*سوره توبه/ ۱۰۵
💠 غلامی صاحب الزمان علیه السلام 🔹از امام جواد علیه السلام سوال شد:  ما لِمَوالیکم فی مُوالاتِکم؟ چه فایده و آثاری برای دوستان شما در دوست داشتن شما می باشد؟ آن حضرت در پاسخ داستانی را از جد بزرگوارشان حضرت امام صادق علیه السلام بیان فرمودند: مردی ثروتمند از خراسان به قصد دیدار حضرت امام صادق علیه السلام راهی مدینه منوره شد. وقتی رسید دق الباب کرد خادم حضرت جواب داد: حضرت منزل نمی باشند؛ پس عازم مسجد شد. 🔹مرد خراسانی به در مسجد که رسید، دید جوانی به حالت انتظار و آماده ایستاده و قاطری هم بدون راکب در کنار او می باشد. مرد خراسانی از این جوان جویای حال حضرت شد. آن جوان جواب داد: حضرت در مسجد مشغول عبادت هستند و من غلام آن حضرت هستم. مرد خراسانی خواست از این فرصت استفاده کند،پس رو به غلام کرده و گفت: من ثروت زیادی دارم و حاضرم همه ی آن را در اختیارت قرار دهم و در مقابل تو منصب خود را (غلامی) به من واگذار کن و من غلام حضرت صادق علیه السلام باشم. غلام گفت: من باید این مسئله را از امام علیه السلام سوال کنم. غلام به مسجد رفت و در حالی که از طرح مسئله خجالت می کشید از امام سوال کرد: آیا شما از خیری که برای من پیش آید ممانعت می کنید؟ حضرت فرمودند: ما خود خیرخواه شما می باشیم پس چگونه مانع خیر به سوی شما باشیم؟ آنگاه غلام اصل جریان را مطرح نمود. حضرت فرمودند:اشکال ندارد، اگر از اینکه پیش ما هستی، خسته شدی می توانی پیشنهاد مرد خراسانی را بپذیری. غلام خداحافظی کرد و به نزدیک درب مسجد رفت، آمد که از مسجد خارج شود حضرت او را صدا زده و فرمودند: بخاطر سابقه کاری که پیش ما داری تو را موعظه ای می کنم: روز قیامت که فرا رسد نوری از طرف خداوند بسوی محشر ظاهر می شود و جد ما رسول خدا صلی الله علیه و آله به طرف آن نور حرکت می نمایند و نیز جدم علی بن ابیطالب و سایر امامان علیهم السلام پشت سر ایشان قرار می گیرند. آنگاه شیعیان و دوستان ما پشت سر آن ها قرار می گیرند، ما هر جا رفتیم آنها را نیز می بریم و در جایگاه خود قرار خواهیم داد. غلام فکری کرده و گفت: من می مانم و از شما جدا نخواهم  شد! 📚 بحارالانوار جلد ۵۰ ص ۸۸ ح ۳ 📌برای من که زیاد اتفاق افتاده، شما را نمی دانم…هر وقت خواسته ام برای صاحب الزمان علیه السلام کاری کنم… هر چند کوچک… دنیا به من پیشنهاد فروش غلامی داده است و… چه بسیار… چه بسیار فرصت هایی که به ارزانی فروختم…بیایید چند روز تمرین کنیم که غلامی صاحب الزمان علیه السلام را فروشنده نباشیم…
💠دعای فرج در خشکسالی غیبت! 🔹کمتر از پنج سال داشتم، در یزد خشکسالی بود، یادم می آید اسفند ماه بود، پدرم بیل و مقداری گندم برداشت و راهی زمین شد من هم به دنبالش. بیل که می‌زد از زمین خاک بلند می‌شد! 🔹در عالم خودم گفتم: پدر این بذرها سبز نمی‌شوند! باید زمین خیس باشد که گندم بکاری. هنوز چشمان اشک آلود مرحوم پدرم و جوابش را از یاد نمی برم! پسر کفر نگو، من دانه‌ها را زیر خاک می‌گذارم، هر چه روزی مور و حشرات باشد می خورند هر چه را هم خدا خواست سبز می‌شود! 🔹اسفند بدون بارش گذشت. فروردین و اردیبهشت آمدند و بدون باران رفتند. خرداد بود که به خودم گفتم؛ دیگر باران نمی آید می روم به پدرم می گویم دیدی گفتم بی‌خود گندم نکار سبز نمی‌شود! 🔹یک روز لکه‌ای ابر در آسمان پیدا شد، بارید و … آن سال در روستای ما فقط پدرم بود که گندم برداشت کرد، به خاطر خشکسالی هیچ کس چیزی نکاشته بود. روزگار سختی بود. پدرم محصول را که برداشت قدری را برای آذوقه‌ی خودمان نگه داشت بقیه را به هر که نیاز داشت می‌داد. 🔹پیرمرد حرفش که به اینجا رسید در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود و صدایش کمی می‌لرزید ادامه داد: امروز دعاهای فرج خودم و دیگران را در این خشکسالی غیبت، شبیه همان بذری می‌بینم که پدرم آن روزها به امید رحمت خدا کاشت و جواب گرفت!…
💠دوری از پدر 🔹پسرک  چوب خط را برداشت؛ محکم بر دیوار می کشید و اشک هایش را با سر آستینش پاک می کرد و ‌گاهی لگدی به دیوار می کوبید و محکم بر دیوار خطوط سر در گم را می کشید و با لج بسیار گچ را پرتاب کرد. باز گوشه ای نشست سرش را روی زانو گذاشت و از ته دل گریست. او می دانست یتیم است، می دانست پناهش را از دست داده است، همه فریادهایش را بر سر روزگار می کشید و گله می کرد. 😔ولی من سالهاست که از معرفت امامم دور مانده ام ولی بر سر غفلتم فریاد نزدم. من خودم، خودم را یتیم کردم، ولی نبودن پدرم را احساس هم نکردم تا شاید این روزها، که تلنگرش، مرا از خواب بیدار کرد.  دیگر نمی خواهم، نمی خواهم از پدرم دور باشم. پدری که مرا می بیند… و نگاهش هر لحظه بر روی سر من است. دیگر نمی خواهم خودم، خودم را یتیم کرده باشم…
💠 کارهای خیر... 🔹رفته بودم اطراف شهر؛ وقتی بر می‌گشتم، خسته بودم. راننده‌ی آژانس که مردی خوش مشرب بود و انگار نمی‌خواست یک مسافر خسته‌ی ملال‌آور را تحمل کنه، به بهانه‌های مختلف حرف می‌زد و بنا نداشت که چهل دقیقه‌ایی را که تو راه بودیم در سکوت بگذرونه. بیشتر حرفهاش مشکلات اجتماعی و اقتصادی روز بود که از زبان خیلی‌ها شنیده می‌شد و ارزش زیادی نداشت. 🔹تصمیم گرفتم و شاید مجبور شدم خستگی و چُرت زدن را کنار بگذارم و این بهانه‌ایی بود برای این که سخن را از حرف‌های کم‌ارزش به سوی علیه السلام تغییر بدم و این بنده‌ی خدا را کمی هم متوجه امام زمان کنم. 🔹پرسیدم: از شغل و کارت راضی هستی؟ پاسخ داد: ای آقا کی راضیه که ما راضی باشیم! و تا آمد غر بزنه؛ گفتم: سوالی دارم! به نظر تو با چه کارهایی می‌شه برکت زندگی و کار را زیاد کرد؟ کمی فکر کرد و گفت: با راستی و درستی! نان حلال! چشم پاک!. 🔹 از جواب‌هاش معلوم بود که آدم با اعتقادیه. گفتم: چه خوب! من از تو درس گرفتم و دوست دارم یه کاری که من چندین ساله انجام می‌دم و برکت مال و زندگیم را خیلی زیاد کرده را برایت بگم و میل دارم تو را هم با این کار پر سود آشنا کنم! 🔹استقبال کرد. ابتدا در مورد برکت در مال و خانواده و … کمی حرف زدم و بعد گفتم: من از ابتدای زندگی و به لطف استادی که راهنمایی‌ام کرد، موفق شدم امام زمان را در درآمدم شریک کنم! با تعجب پرسید: امام زمان؟ شریک؟ گفتم: عجله نکن! من از همون روزهای اول هر وقت درآمدی داشته‌ام یک درصد از آن را به امام زمان علیه السلام اختصاص داده‌ام. فکرش را بکن! امام زمان در مال تو شریک باشه! چه برکتی می‌کنه! پرسید: یعنی اون یک درصد را چه کار می‌کنی؟ گفتم: به نفع امام زمان خرج کارهای خیر می‌کنم! گفت: مثلا چه کارهایی؟ 🔹 از سوال‌هاش معلوم بود که ذهنش درگیر شده و من هم که خواب از سرم پریده بود، گفتم: هر کار خوب و خیری که دوست داری می‌تونی انجام بدی ولی به نیابت از امام زمان علیه السلام. می‌تونی پول را به فقیر بدی یا به یک خیریه کمک کنی یا بزاری شب جمعه به نیابت از امام زمان، خرج اموات کنی و یا نیمه‌ی شعبان که شد برای ایشون شیرینی بدی یا جشنی بگیری و خیلی کارهای دیگه! 👌من از این کار خیلی خیر و برکت دیده‌ام و گرفتاری‌های روزمره‌ایی که بسیاری از مردم را رنج می‌ده کمتر گریبان من را گرفته! 🔹حالا آن مرد حراف و شلوغ رفته بود توی فکر و بعد از سکوتی طولانی گفت: هر چی فکر می‌کنم می‌بینم راست می‌گی! مگه می‌شه آدم برای امام زمان کاری کنه و اون آقا بی جوابت بگذاره! انشاءالله از همین پولی که از شما می‌گیرم شروع می‌کنم. تا رسیدن به منزل یک ربع مانده بود و بهتر دیدم کمتر حرف بزنم تا او در خلوت خودش فکر کنه و من هم کمی چُرت بزنم…
💠دورهمی! 🔹دوستی می‌گفت: ما جلسه ‌ی ماهیانه‌ ی فامیلی داریم. پرسیدم: در آن جلسه چه می‌کنید؟ گفت: دورهمی است و خوش و بش و گفتگو و از احوال هم خبردار شدن و در نهایت خوردن شام. گفتم: تو چه می‌کنی؟ گفت: من هم مثل بقیه!! با تعجب پرسیدم: مثل بقیه؟ چرا؟ مگرتو ادعای دوستداری و تبلیغ علیه السلام را نداری؟ تو باید با بقیه فرق داشته باشی! 🔹شایسته است که تو در این جمع به نحوی یاد امام زمان را برای دیگران زنده کنی و آنان را از غفلت نسبت به ایشان خارج کنی! 👌می توانی پیشنهاد کنی جلسه را با دعا بر امام زمان علیه السلام شروع کرده و به پایان برسانند و درباره‌ی فوائد دعا برای ایشان کمی صحبت کنی. از مناسبت‌های مذهبی برای این هدف می‌توانی بهره ببری. قبلا می‌توانی با افراد مذهبی فامیل هماهنگ شوی. می‌توانی با برگزاری یک نمایشگاه کوچک کتاب فضا را به سمت هدفی که داری تغییر دهی. و خیلی کارهای دیگر که با کمی فکر و خلاقیت قابل اجرا هستند.