قصه اولین ملاقات من با مادر/سال۹۸
امشب بعد از نماز تو مسجد، شیخ محمد عفراوی بم گفت که یه قطعه از ویلچر برقی مادر یکی از شهدا خراب شده و باید بره تعویضش کنه
منم بش اعلام آمادگی کردم و با هم رفتیم سمت خونه مادر شهید محمود صالحی پور
خانه این مادر بزرگوار در حصیرآباد اهواز بود و بعد از شهادت پسرش تو جنگ تحمیلی سالهاست که به تنهایی در خانه کوچک و سادش زندگی میکنه
پای مادر چند سال پیش دچار آسیب شده بود و به ناچار سالها روی تخت زمین گیرش کرده بود. تا اینکه سال گذشته شیخ محمد با تعدادی از بچه های فعال فرهنگی اهواز یه ویلچر برقی برای ایشون خریدن و تونست بعد از مدت ها از خونه خارج بشه
از اون موقع تا حالا شیخ محمد دائم به این مادر سر میزنه و پای صحبت و حرفهای شیرینش می شینه
خلاصه بعد از خرید میوه با هم رفتیم اونجا و محمد مشغول تعمیر ویلچر شد و سهم منم شستن میوه ها و پذیرایی از خودم بود
مادر بین حرفاش از پسر شهیدش یاد کرد و به من گفت که اگر خدا محمودم رو ازم گرفت اما در عوض شیخ محمد رو به من داد که جای پسرم رو برام پر کرده
#شهید_محمود_صالحی_پور
#حصیرآباد
راوی: امین غفاری
@az_howze_che_khabar