هدایت شده از اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
AUD-20210730-WA0124.mp3
1.95M
قـــࢪاردلـهــ❤️ـــا
زیاࢪتعاشۅࢪاシ
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
ذڪر روز شنبه :
یـارَبَّ الـْعالَـمِیـنْ
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان✋
با هر نفسی سلام کردن عشق است
آقا به شما احترام کردن عشق است
اسم قشنگتان چو به میان میآید
از روی ادب، قیام کردن عشق است
الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💕🌷
940727-Panahian-H-HaqShenas-RahayiAzQazab-05-64k.mp3
23.21M
#جلسه_پنجم
#استاد_پناهیان
#کنترل_خشم
موضوع : علاقه به دنیا، یکی از عناصر غضب
سر فصل ها 👇
دو روایت برای کسب انگیزه جهت کنترل غضب
مروری بر مباحث گذشته
کنترل غضب، مهمترین عامل کسب قوت روحی
غضب به جسم هم آسیب میزند
یک انگیزه مهم برای دوری از غضب
عصبانیت، عامل دوری از اهل بیت(ع)
علاقه به دنیا، اولین عنصر غضب
برای کاهش علاقه به دنیا، چه باید کرد؟
خیلی به دنیا فکر نکنیم
مبارزه با نفس را جدی بگیریم
دنیا را بهتر بشناسیم
دنیا، محل چیزهایی که نداری ولی دوست داری که داشته باشی
دنیا محل چیزهایی که دوست داری ولی آنها را از تو میگیرند
دنیا محل چیزهایی که دوست داری، ولی اجازه نداری به آنها دست بزنی
رسانهها، عامل یادآوری دوستداشتنیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بہ این میگن احساس حضور...
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
#پلاڪ_پنہان🌷
#پارت_بیست_ویک
با صدای صحبت دو نفر آرام چشمانش را باز کرد ،همه چیز را تار می دید،چند بار
پلک زد تا دیدش بهتر شد،صدا بسیار آشنا بود به سمت صدا چرخید،کمیل را که در
حال صحبت با پرستار بود،دید،سردرد شدیدی داشت ،تا خواست دستش را تکان دهد ،درد بدی در دستش پیچید،و
صدای آخش نگاه کمیل و پرستار را به سمت تخت کشاند.
پرستار سریع خودش را به سمانه رساند ومشغول چک کردن وضعیتش شد،صدای کمیل را شنید:
ــ حالتون خوبه؟
ــ سمانه به تکان دادن سرش اکتفا کرد،که با یادآوری صغری با نگرانی پرسید:
ــ صغری؟صغری کجاست؟حالش چطوره؟
ــ نگران نباشید ،صغری حالش خوبه
سمانه نفس راحتی کشید و چشمانش را بست.
****
دو روز از اون اتفاق می گذشت،سمانه فکرش خیلی درگیر بود ، می دانست اسید پاشی آن روز بی ربط به کاری که کمیل انجام داده نیست،با اینکه کمیل گفته بودشکایت کرده و شکایت داره پیگیری میشه اما نمی دانست چرا احساس می کرد که شکایتی در کار نیست و امروز باید از این چیز مطمئن می شد.
روبه روی آینه به چهره خود نگاهی انداخت،آرام دستی به زخم پیشانیش که یادگار دو روز پیش بود کشید،خداروشکر اتفاقی نیفتاده بود فقط پای صغری به خاطر ضربه بدی که بهش خورده شکسته.
چادرش را روی سرش مرتب کرد و از اتاق بیرون رفت،سید با دیدن سمانه صدایش کرد:
ــ کجا داری میری دخترم؟
ــ یکم خرید دارم
ــ مواظب خودت باش.
ــ چشم حتما
سریع از خانه بیرون رفت و سوار تاکسی شد .آدرس کلانتری که به صغری گفته بود
غیر مستقیم از کمیل بپرسه، را به راننده داد.
مجبور بود به خانواده اش دروغ بگوید ،چون باید از این قضیه سردربیاورد،اگر شکایت کرده که جای بحثی نمیماند اما اگر شکایتی نکرده باشد!!!...
بعد حساب کردن کرایه به سمت دژبانی رفت و بعد دادن مشخصات و تلفن همراه وارد شد.
ــ سلام خسته نباشید
ــ علیک السلام
ــ سرگرد رومزی
ــ بله بفرمایید
ــ گفته بودن برای پیگیری شکایتمون بیام پیش شما
ــ بله بفرمایید بشینید
****
سمانه نمی توانست باور کند،با شنیدن حرف های سرگرد رومزی دیگر جای شکی نمانده بود،کمیل چیزی را پنهان می کند،تصمیمش را گرفت،باید با کمیل صحبت می کرد.
سریع سوار تاکسی شد و به سمت باشگاه رفت!
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
با سلام خدمت دوستان گرامی🦋
🌹پارت های پلاک پنهان فردا گذاشته خواهد شد ان شاللّه🌹
Hossein Eynifard - To Ro Be Ezterar Zeinab.mp3
5.8M
#مداحی
تورو به اضطرار زینب بیا....💔
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
11.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃
با کتوشلوار میری اتاق عمل؟ نه؛ بلکه به قانون اتاق عمل احترام میگذاری
پس حتی اگه به #حجاب که قانون خدا و واجب اسلام هست اعتقاد شخصی نداری باید به قانون مملکت احترام بذاری..‼️