eitaa logo
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
337 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
باعشق‌اۅسټـ‌هࢪڪہ‌بہ‌جایےࢪسیدھ‌اسټـ ♥️ برای حمایت و تبادل لینک کانال گذاشته شود↯ https://harfeto.timefriend.net/17200402623512
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و دنیا...... از آن زمان که آدمی.... تنگه احد را به طمع مال و غنیمت... وا نهاد.... تیره و تار شد.... و چه بسیار هایی که به خاطر طمع و غلفت دیگران به خاک نیفتادند💔 و چه بسیار مردمانی که برای حفظ دین و جان و برای انجام رسالتی بزرگ همچون ها رهسپار دیار غربت نشدند.... 😔 تاریخ..... پر از شهدایی از تبار ع🥀 و مردانی پیرو مکتب 💔 پانزدهم شوال ع و ع تسلیت باد 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
ازْ سَرْ گُذَشْتَنْ سَرْ گُذَشْتْ ماسْتْ 『⚘@khademenn⚘』
1_753112006.mp3
36.66M
مداحی✨ (سید رضا نریمانی) سلام آقای مهربون منم همون نوکرتون همونی که یه عمری با غصه داره سر میکنه چه خبرا، با زحمتم؟ سر تا به پا، خجالتم! نکنه کارام داره فاصلم رو بیشتر می کنه؟ ندارم آقا هیچ گله چی کار کنم؛ کار دله… ولی داره فراق تو چشمِ منو تر می کنه آقام آقام؛ حسین آقام… آقام آقام؛ حسین آقام… آقا به مادرت قسم به موی دخترت قسم دیگه بریدم، از همه… به اشک روضه ها قسم! می خوام که رو سپید بشم… پیش شما، شهید بشم… آقا دیگه بسمه به خود امام رضا قسم! تو سوریه یا کربلا… با لب خشک؛ مثل شما جون بدم آقا جون به اکبر، زیر دست و پا قسم با دعای خیر شماست که عاقبت به خیر میشم وقتی تورو دارم بریده از تموم غیر میشم مثل رسول ترک گدای حضرت زهیر میشم حسین، من لی غیرک… حسین، من لی غیرک… نشود فاش کسی آنچه میان من و توست کی منو دعام میکنه اینجوری صدام میکنه که تو منو تو مجلس عزات آقا مینشونی نمکتو خوردم حسین آبروتو بردم حسین! ولی آقایی میکنی لطفتو بهم میچشونی من روسیاه کجا و این همه نگاه کجا؟ منو خجالتم میدی تا کربلا میکشونی بگو چی اومده سرم نمیتونم گریه کنم؟! جلوی مادرت، دارم شرمنده ی شما میشم! 『⚘@khademenn⚘』
+ببخشید آقا! عاقبت به خیری هم ایستگاه داره؟ ×ایستگاه آخر بعد میدون شهادت🕊 +کرایه اش چنده؟💸 ‌×نفری یه نیت، یه نیت ازته دل...❤️ آن روزها دروازه شهادت داشتیم ولی حالا معبری تنگ...😔 هنوز هم فرصت برای شهید شدن هست فقط باید دل را صاف کرد.....😍👌 اگر آه تو از جنس نیاز است... درباغ شهادت باز بازاست.... 『⚘@khademenn⚘』
موشی در خانه‌ی صاحب مزرعه تله موش ديد؛ به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد؛ همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد؛ ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزيد؛ از مرغ برايش سوپ درست کردند؛ گوسفند را براي عيادت کنندگان سر بريدند؛ گاو را برای مراسم ترحيم کشتند؛ و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه می کرد؛ و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد. پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند: مَن قضي لأخيهِ المُؤمِنِ حاجَةً كانَ كَمَن عَبَدَ اللَّهَ دَهرَهُ. كسي كه حاجت برادر مؤمن خود را برآورده سازد، مانند كسي است كه عمر خود را به عبادت گذرانده باشد. 📚أمالي شيخ طوسي، ص 481 『⚘@khademenn⚘』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سربازان قدرتمند آمریکایی اینجوری تلاش می کنن تا به اینجا برسن...🤣😂😎 『⚘@khademenn⚘』
•🧡🌀• 🌸روۍ‌همہ‌ۍ‌صفحاټ‌‌دفترش📒 نوشتہ‌بود:📝 او‌‌مۍ‌بیند! بـاٰ‌این‌کار‌مۍ‌خواست‌هیچ‌وقت خدا‌را‌فراموش‌نکند...📌🍃 ♥ 『⚘@khademenn⚘』
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت79 امیر واسه چی حاج مصطفی ای
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق 🌿 بعد نیم ساعت امیربایه تشک و پتو اومد کنارم دراز کشید با دیدنش تعجب کردم - با سارا دعوات شده امیر: نه - خب پس چرا اومدی اینجا امیر: دلم می خواست به یاد روزهای بچه گیمون کنار هم بخوابیم - نمی خواد تو الان یاد روز های بچه گیمون بیافتی ،پاشو برو کنارزنت بخواب یه دفعه دیدم سارا هم یه بالش و یه پتو تو دستش بود اومد سمت دیگه من دراز کشیدبلند شدم نشستم _تو چرا اومدی؟ سارا : تو اتاق حوصله ام سررفته بود، گفتم بیام پیش شما باهم بخوابیم علت کاراشونو نمی فهمیدم چیه ... تا صبح ازبچگی مون گفتیم و خندیدیم، بعد از خوندن نماز صبح خوابیدیم با صدای جیغ و داد مامان بیدار شدیم امیر: مامان جان تعطیلیم بزار یه کم بخوابیم دیگه مامان:پاشین ،مگه امشب مهمان نداریم، کلی کارریخته روسرم سارا که چشماش بازنمی شد گفت: مامان جان به آیه بگو ،ناسلامتی مهمونی امشب به خاطراونه امیر: ( باصدای بلند گفت) ساراااا سارا: اخ اخ اخ باز گند زدم ،ببخشید داشتم تو خواب حرف می زدم با شنیدن حرف سارا از جام بلند شدم رفتم تو آشپز خونه پیش مامان - مامان، امشب چه خبره مامان: هیچی،یه مهمونی ساده - آهاپس یه مهمونی ساده اس رفتم سمت امیر که پتوشو روی خودش کشیده بود مثل مومیایااا باپازدم به پهلوش - امیرپاشو میخوام برم خونه بی بی امیر: آییی دردم گرفت دیونه مامان: این کارا چیه آیه؟ - دلم واسه بی بی تنگ شده میخوام برم خونشون ،امیر پاشو بیشتر میزنمااا مامان: کافیه دیگه ،بیا بشین برات توضیح میدم 『⚘@khademenn⚘』
دوستان چند وقتے هست اعضا و بازدیدهاے کانال خیلی کم شده☹️☹️ ما تمام تلاشمون داریم میکنیم😔 از شما خواهش داریم کانال و رمان و کتاب زیر تیغ رو بہ دوستان و آشناهاتون معرفے ڪنید تا عضو بشن و اعضا بالابره تا فعالیتمون بیشتر بشه😃🙏🏻🌱