فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حال و هوای مزار مطهر شهید سلیمانی و شهید پور جعفری
『⚘@khademenn⚘』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رو قولاشون حساب نمی کنیم:)
『⚘@khademenn⚘』
#شهیدانه🕊
فڪ ڪن بری سوریه..به همه بگی فردا میرم پیش بی بی😍
بری تو صحن...پرچم یا عباس...سربند(ڪلنا عباسڪ یا زینب) بری تو حرم...روبروی ضریح...😭
بگی خانوم اجازه میدین برم دفاع ڪنم از حرمتون
بعد یه پلاڪ..یه لباس بسیجی...یه ڪلاشینڪف...
یه ڪلت...یه گلوله...یه بیابون،بیابون نه بهشت🌸☘
پشتت یه گنبد...انگار خانوم داره نگات میڪنه😍
خانوم نگات میڪنه..حس میڪنی ڪنارته..🍃
بهت افتخار میڪنه..بهت لبخند میزنه..یه نگاه به پشت سرت به پرچم یاعباس میندازی....
میگی ارباب تا اسم شما رو گنبد هست مگه کسی میتونه به حرم چپ نگاه کنه😠😡
خم شی بند پوتینتو سفت کنی..
سربندتو سفت کنی...
کلاشتو سفت میچسبی...کلاشتو میگیری میگی
یا عباس...♡
بعد از اینکه چندتا داعشی حرومی رو به هلاکت رسوندی..
ببینی یه ضربه خورده به قلبت..💔
قلبت شروع میکنه به سوختن...🔥
از خون دستت میفهمی مجروح شدی...
میگی بی بی ببخشید شرمندم😞
دیگه توان ندارم...😓
دوستات جمع شن دورت ، نفسات به شماره بیفته،چشمات تار ببینه..
بی بی بیاد بالا سرت برای شفاعت😍
خون زیادی ازت رفته..دوستات پاهاتو بلند کنن تا خون برسه به مغزت ...
اما میگی:
پاهامو بزارین زمین سرمو بلند کنین...
بی بی اومده، میخوام سلام بدم☺️
چند دقیقه بعد چشماتو میبندی...
چند روز بعد به خانوادت خبر بدن شهید شدی.🤍
عجب رویایی...💔😔
خدایا این لحظه رو آرزومندم...🤲🏻
#التماس_دعای_شهادت
#سرباز_حاج_قاسم
『⚘@khademenn⚘』
جنگنه !
امادفاعزیباست ...
وبسیجیخالقِاینزیبایۍ♥️🌿
『⚘@khademenn⚘』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این عکسها خیره شو...💔
『⚘@khademenn⚘』
³ #صلواٰتـــــ نثاٰر روح ܝܚ̈̇ܤـ̤ــܒاטּ🌱
#حاٰج_قاسمــᰔ
#ܝܚ̈̇ܤـ̤ــܒ_یوسف_الهی•°❥
#ܝܚ̈̇ܤـ̤ــܒ_حاج_حسین_بادپا•°❥
『⚘@khademenn⚘』
💫بسم رب الشهدا و الصدیقین💫
⌛قسمت اول ツ↯
تابستان سال ۱۳۶۶ بود . منتظر فرا رسیدن ماه مبارک رمضان بودیم . آب و هوای گرم و سوزان عراق ، فضای اسارت را طاقت فرسا تر می کرد . به هر تقدیر روز ها از پی هم سپری می شد و اسرا با اسارت و مشکلات مربوط به آن دست و پنجه نرم می کردند ؛ اما روز به روز به ارتباط و آنها صمیمی تر و اتحاد و همبستگی شان بیشتر می شد . در این میان افرادی وجود داشتند که مخل آسایش اسرا و بر هم زننده نظم اردوگاه بودند . آنها با دادن اطلاعات دروغ به نگهبانان عراقی ، در صدد آزار و اذیت بچه ها بودند .یک روز دو نفر از آنها با معرفی یکی از اسرا به افسران اردوگاه ، صفحه دیگری از دفتر جنایات بعثیون را رقم زد . آنها 🕊محمد رضایی🕊 را به عنوان فردی که در جبهه مسئول قتل چند افسر عراقی بوده ، معرفی کردند و در نهایت با این حرکت ناجوان مردانه باب شهادت او را گشودند 🥀
『⚘@khademenn⚘』
⌛ قسمت دوم ツ↯
در قسمتی از اردوگاه یک اتاقک نیمه ساخته وجود داشت که عراقی ها مشغول آماده کردن آن برای استفاده نیرو های خودشان بودند . آنها 🥀محمد🥀 را به این اتاقک نیمه ساخته بردند و با کابل ، باتوم و نبشی به جان او افتادند بعد او را به داخل حمام برده ، به روی سینه خواباندند و شیشه ای را روی کمرش خورد کردند و دوباره با کابل و چوب به جانش افتادند . جراحت کمرش شدید و خون ریزی اش زیاد بود . در همان وضعیت ، تن نیمه جانش را دوباره کشان کشان به سمت همان اتاقک بردند . آنجا جلاد وحشی صفتی به نام عدنان ، انتظار پیکر نحیف 🥀 محمد 🥀را می کشید ؛ او برای آزار و اذیت بیشتر 😭محمد رضایی😭 پارچی از آب و نمک تهیه کرد و روی بدن او ریخت و با جارویی که در دست داشت ، خرده های شیشه را از روی کمرش پاک کرد . 🥀محمد🥀از درد به خود می پیچید ؛ اما دیگر توانی برای ناله کردند نداشت .
『⚘@khademenn⚘』