eitaa logo
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت‌ها
763 دنبال‌کننده
36 عکس
13 ویدیو
7 فایل
ارتباط با مدیر: @masaeli
مشاهده در ایتا
دانلود
⚡️نگاه غیرواقعی به آخرالزمان/دعوت امام زمان نیز معرفت‌محور است ✍مهدی مسائلی طبق آیات متعددی در قرآن اگر خداوند می‌خواست تمام انسان‌ها را یک شبه هدایت می‌کرد: «وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ ۚ وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ؛ و بر خداست که راه راست را نشان دهد؛ امّا بعضی از راه‌ها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت می‌کند.» (نحل/۹) خداوند در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «و اگر پروردگار تو می‌خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان می‌آوردند؛ آیا تو می‌خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟!» (یونس/۹۹) پس کار هدایت معنوی انسان‌ها و برپایی عدل در جهان، براساس معرفت و تربیت صورت می‌گیرد نه معجزه و اجبار. فرقی ندارد زمان پیامبر(ص) باشد یا ظهور امام زمان(ع). اگر بنا بود با ابزارهای غیبی، عدل در جهان حکم‌فرما شود در همان زمان بعثت پیامبر(ص) این امر تحقق پیدا می‌کرد و اگر بناست پرده‌ها کنار روند و مردم ملزم به هدایت شوند چرا این کار در همان ابتدای اسلام رقم نخورد؟ با این مقدمه باید بگویم: نگاه بسیاری به وقایع ظهور و آخرالزمان واقعی نیست، بسیاری از گزارشات رواییِ آخرالزمانی با منطقِ معرفت‌محورِ قرآن متعارض هستند. ما نیز در انتظار زمان ظهور امامی را داریم که با معجزه کار جهان را سامان دهد، ولی دعوت امام زمان(ع) نیز بر اساس معرفت‌بخشی و تربیت انسان‌ها است. در ابتدای اسلام نیز کسانی انتظار داشتند که قرآنی نازل شود که "به وسیله آن، کوه‌ها به حرکت درآیند یا زمین‌ها قطعه قطعه شوند، یا به وسیله آن با مردگان سخن گفته شود"(رعد/۳۱) ولی نه آن هنگام چنین هدایتی صورت گرفت و نه بعدا صورت خواهد گرفت! ......... @azadpajooh
🔸ذو اَناة امشب مسجد بودم، بین دو نماز بیست و یک مرتبه دعای ذواَناة را خواندند. تقریبا یک ربعی وقت نمازگزاران را گرفت. چند سال پیش این متن را دراین‌باره نوشته بودم: چند سالی در بعضی مساجد رسم شده است که شب نیمه شعبان میان نماز مغرب و عشا، دعایی به نام ذواَناة را بیست و یک مرتبه می‌خوانند و همه نمازگزاران را نیز مجبور می‌کنند که برای خواندن این دعا وقت بگذارند. این دعا در کتاب‌های ادعیه شیعه دیده نمی‌شود و تنها در کتاب «عنوان الکلام» نوشته آیت الله محمدباقر فشارکی (متوفی ۱۲۷۵ ش) آمده است. این کتاب نوشته‌ای تحقیقی و حدیثی نیست بلکه کتابی کشکول‌وار و مجموعه‌ای از مواعظ است. جناب فشارکی نیز آن را به صورت نقلی از ائمه(ع) بیان نمی‌کند و ظاهرا از دستورالعمل‌های دست‌ساخته بعضی از علما است. مرحوم فشارکی در ابتدای این دعا گفته است: «بعد از نماز مغرب با كسى سخن نگفته اين دعا را بيست و يک‌مرتبه بخواند زنده بماند تا سال آينده، و دعاء اينست: بسم الله الرحمن الرحیم، ‌اللهم انک علیم حلیم ذو اناة و لا طاقة لنا بحکمک یا الله یا الله یا الله، الامان الامان الامان من الطاعون و الوباء و موت الفجأة و سوء القضاء و شماتة الاعداء، ربنا اکشف عنّا العذاب انا موقنون برحمتک یا ارحم الراحمین.»(عنوان الکلام، ص۲۵۳) با وضعیت منبع و استنادی که این دعا دارد، ترویج و تأکید بر خواندن آن صحیح نیست و نباید برنامه عمومی مساجد را برای خواندن چنین دعاهایی صرف کرد، زیرا حتی آن را به امام نیز نسبت نداده‌اند تا کسی بخواهد آن را طبق قاعده تسامح در ادله سنن، به عنوان یک دستور العمل دینی معرفی کند. از این گذشته اگر بناست دعایی به صورت عمومی در مساجد خوانده شود، بهتر است دعایی باشد که مضمون آن با خواسته‌های اجتماعی و عمومی و انتظار ظهور هماهنگ است. همچنین در زمان کنونی دیگر بیماری طاعون جان کسی را تهدید نمی‌کند تا اَمان خواستن از آنها جزء حوائجِ مهم مؤمنین باشد، بهتر است بیماری‌های جدیدتری را جایگزین آن کنند. ....... @azadpajooh
دیروز کلیپی از همسر آقای اکبرنژاد دیدم که در وضعیتی بسیار مضطرب به خاطر عدم اطلاع از وضعیت همسرش است و چون پیگیری‌اش از نهادها و نامه به بیت رهبری به نتیجه‌ای نرسیده، نامه‌اش را به صورت شفاهی می‌خواند، شاید به سمع رهبری برسد. نامه‌اش محترمانه بود و البته با بغض و گریه که دل هر منصفی را به درد می‌آورد. جرم و علت بازداشت آقای اکبرنژاد هرچه باشد، که بنده در مقام سخن گفتن درباره آن نیستم، حق خانواده و نزدیکان ایشان است که از وضعیتش اطلاع داشته باشند و بتوانند پیگیر پرونده ایشان باشند. تغییر رویه بازداشت‌های نامعلوم که شاید در پرونده‌های سیاسی تکراری است، یکی از مقوله‌های مهم تحقق عدالت در حکمرانی است که باید اصلاح شود و تغییر پیدا کند. در این زمینه قانون وجود دارد و در بندِ ج ماده ۶ «قانون جرم سیاسی» مصوب سال۱۳۹۵ آمده است‌: «حق ملاقات و مکاتبه با بستگان طبقه اول در طول مدت حبس» همچنان‌که در بند ث این ماده آمده است: «ممنوعیت بازداشت و حبس به صورت انفرادی به جز در مواردی که مقام قضائی بیم تبانی بدهد یا آن را برای تکمیل تحقیقات ضروری بداند لکن در هر حال مدت آن نباید بیش از پانزده روز باشد.» پس آنچه امروز باید از ناحیه مسئولان قضایی و نمایندگان آینده مجلس پیگیری شود، لزوم شفاف‌سازی و مانع‌زدایی درباره پیگیری حقوق اجتماعی مردم در این زمینه است. ...... @azadpajooh
⚡️درباره دغدغه لغو و برگزاری یک کنسرت ✍مهدی مسائلی در چند روز گذشته موضوع لغو و سپس برگزاری کنسرت علیرضا قربانی در اصفهان یکی از داغ‌ترین بحث‌های فرهنگی اصفهان و بلکه کشور بود. پشت پرده لغو این مراسم در روز اول حضور چند نوازنده زن در این کنسرت بود که با برگزاری کنسرت در روز بعد، آنها مورد تشویق ویژه شرکت‌کنندگان قرار گرفتند. بعد از برگزاری این کنسرت شنیدم بعضی از روحانیون پرنفوذ اصفهان برگزاری این کنسرت را به مخالفت با حکم خدا تفسیر کرده‌اند و لوازمی را برای مسئولان اجازه‌دهنده این مراسم در نظر گرفته‌اند. در این‌باره به چند نکته باید توجه کرد: ۱. نوازندگی زنان تفاوتی با نوازندگی مردان ندارد و زن یا مرد بودن نوازنده به خودی‌خود حکم فقهی حرمت یا جواز برای موسیقی به وجود نمی‌آورد. اگر عالمی نیز میان آن‌ها تفاوت قائل می‌شود از جهات ذات موسیقی نیست بلکه به خاطر نوع حضور بانوان در مراسم است که علما از آن گاهی به عنوان مفسده یاد می‌کنند. در فیلمی که بنده از ابتدای کنسرت دیدم پوشش و نحوه حضور نوازندگان زن هیچ خطری برای دین و دنیای کسی به وجود نمی‌آورد. از این گذشته همواره ارکستر سمفونیک ملی ایران با حضور پرتعداد نوازندگان زن اجرا می‌شده است و متولیان دینی نظام هیچ‌گاه بر آن خرده نگرفته‌اند. ۲. حکم موسیقی و تعیین مصداق غنا در ضمن آن، مسئله‌‌ای اختلافی در میان فقهاست که فتواهای آنها فاصله زیادی با هم دارد و قابل جمع‌بندی و توافق نیستند. اما چیزی که روشن است این‌که بیشتر فقها موسیقی‌های سنتی را از آن نوع که علیرضا قربانی می‌خواند، مصداق غنا نمی‌دانند. حالا اگر عالمی با کلیت موسیقی و کنسرت مخالف است نباید یک فتوا و نظر را به کل جامعه تحمیل کند و اختلاف دیدگاه را به مخالفت با حکم خدا تطبیق دهد. ۳. برخورد سلبی و تقابلی با مقوله‌های اجتماعی در اصفهان و کنارگذاشتن موضع‌گیری مثبت و اصلاحی، همواره نتایجی معکوس داشته و موجب وهن پایگاه دین‌داری شده است. نمونه مشابه‌اش برخورد سلبی و تقابلی با دوچرخه‌سواری بانوان بود که چند سال پیش همچون نوازندگی بانوان خبرساز شد و ثمره آن موضع‌گیری منفی مردم و گسترش دوچرخه‌سواری بانوان بود. به نظر من دوچرخه‌سواری زنان نیز به خودی‌خود یک منکر دینی نبود ولی بزرگواران به جای تبیین ضوابط فرهنگی و دینی استفاده از دوچرخه یا حتی فراهم کردن دوچرخه‌‌های ویژه بانوان، با اصل دوچرخه‌سواری بانوان به مخالفت برخواستند که هم‌اکنون مسئله‌ای عادی شده است و آنها نیز قدرت جلوگیری از آن را ندارند. ۴. بعضی از هیئت‌های مذهبی چه در عزاداری‌ها و چه در اعیاد ولادت، از موسیقی‌های تند هیجان‌برانگیز بهره می‌گیرند و صحنه حضور مداح تقریبا شبیه یک کنسرت شده است. به نظرم اگر علما بنای مخالفت با گسترش موسیقی را دارند باید از اصلاح مداحی‌ها شروع کنند، چون این رفتار را به دین نسبت می‌دهند و این موسیقی را عملی دینی می‌دانند، ولی موسیقی در کنسرت لااقل دینی تلقی نمی‌شود و این مجالس به پای دین نوشته نمی‌شود. ........ @azadpajooh
🔸تأملی درباره دعای جوشن کبیر ✍مهدی مسائلی ابتدا بگویم هدفم از این یادداشت مکتوب کردن یک مطالعه است نه یادداشت تبلیغی برای خواندن یا نخواندن دعای جوشن کبیر. در میان ادعیه دو دعا به نام جوشن شناخته می‌شوند؛ یک دعای بلند که به نام جوشن کبیر مشهور شده است، و یک دعای کوتاه‌تر(کمتر از نصف دعای قبلی) که آن را به دعای جوشن صغیر می‌شناسند. شیوه بیان و انشای این دو دعا شبیه هم نیستند و برخلاف دعای جوشن کبیر در دعای جوشن صغیر، خدا به نام‌هایش قسم داده نمی‌شود بلکه مشکلات ممکن برای انسان مطرح شده و سپس خدا را به جهت ایمنی از آنها سپاس می‌گوید. همچنین قسمت پایانی دعای جوشن صغیر به درخواست‌های مختلف از خدا اختصاص یافته است در حالی‌که دعای جوشن کبیر حاجت‌خواهی انتهایی را ندارد. دعای جوشن کبیر را اولین‌بار ابراهیم کفعمی(۸۴۰-۹۰۵ق) در دو کتاب مصباح و البلدالامین آورده است و این دو کتاب منبع اصلی آن هستند. کفعمی در نقل این دعا به "مروی عن النبی" اکتفاء کرده است و سند و منبعی برای آن بیان نمی‌کند. (مصباح، ص۲۴۷ و البلد الامین، ص۴۰۲) همچنان‌که وی گزارش و دستور‌العملی نیز برای زمان فضیلت خواندن آن نقل نمی‌کند. با این حال متداول است که دعای جوشن کبیر را در ماه رمضان و در شب‌های منسوب به قدر می‌خوانند. به نظر می‌رسد منشأ اختصاص این دعا به ادعیه شب‌های قدر بیانی از علامه مجلسی در زادالمعاد و بحارالانوار است که خواندن آن را در ماه رمضان و شب قدر مفاد روایات می‌داند. اما ظاهرا مرحوم مجلسی در اینجا دچار یک اشتباه و خلط عنوان شده‌اند، چون وی در بحارالانوار شرح و دستوری برای جوشن کبیر از کتاب مهج‌الدعوات سید بن طاووس نقل می‌کند که در اصل متعلق به جوشن صغیر است و در آن سخن از فضیلت خواندن این دعا در ماه رمضان مطرح می‌شود. (در کتاب مهج الدعوات فقط جوشن صغیر آمده و دعای جوشن کبیر نیامده است، نگاه کنید به: بحارالانوار، ج۹۱، ص۲۹۷ و مهج الدعوات، ص۲۲۷. این شرح توسط دیگران به کتاب سید بن طاووس اضافه شده) البته این فرض را می‌توان در نظر گرفت که مرحوم مجلسی شرح اضافه شده در مهج‌الدعوات را برای جوشن کبیر می‌دانسته است و نقل آن را در ذیل جوشن صغیر اشتباه می‌داند. چنانچه این نکته از متن مجلسی در ذیل جوشن صغیر بر می‌آید. (بحار، ج۹۱، ص ۳۲۷) ولی این ادعا با سابقه نقل جوشن کبیر هم‌خوانی ندارد. به تبع علامه مجلسی، شیخ عباس قمی نیز در مفاتیح فضائل و شأن نزولی را که برای جوشن صغیر نقل شده است، برای جوشن کبیر ذکر می‌کند و آن را از ادعیه شب‌های قدر می‌داند. اما نکته مهمتر این که‌: تفاوتی نمی‌کند که این فضائل و شرح برای جوشن کبیر باشد یا صغیر، متن آن، بسی موهن و غریب و مضطرب و متضاد است که جعلی بودن آن را آشکار می‌کند. در این شرح فضائلی از زبان پیامبر(ص) برای خواندن جوشن بیان می‌شود و در هر فرازی شگفتانه‌ای بالاتر و عجیب‌تر از قبل برای خواندن این دعا رونمایی می‌شود. آن‌گونه برای خواننده این دعا ثواب تمام پیامبران اولوالعزم بلکه ثواب تمام جن و انس و ملائکه را از اول تا آخر خلقت می‌نویسد، و آثاری برای این دعا برمی‌شمرد که خلاصه‌اش این است که تمام شرهای دنیوی و اخروی با خواندن این دعا مرتفع می‌شوند و کلیه خیرات اخروی و دنیوی نیز تنها با اين دعا ثابت می‌شوند. فراتر از این حتی از سودمندی این دعا برای کافران سخن می‌گوید و ضمن توصیه به پنهان کردن آن می‌گوید: "پیامبر اکرم به علی بن ابی طالب (ص) فرمود: این دعا را به اهل‌بیت خود و فرزندانت بیاموز و آنها را به خواندن آن و توسل به خدای متعال و اعتراف به نعمت‌های او ترغیب کن و بر ایشان حرام کردم که این دعا را به مشرکی بیاموزند، چرا که هر کس حاجتی از خدا بخواهد به او عطا می‌کند و او را کفایت و نگاهداری می­‌فرماید." در قسمتی از آن نیز آمده است که: "رسول خدا ص فرمود: هیچ بنده­‌ای از امت من نیست که این دعا را در ماه رمضان سه مرتبه یا یک‌بار در سه جزء بخواند مگر اینکه خداوند پیکرش را بر آتش حرام و بهشت را بر او واجب می‌گرداند و..." ظاهرا علامه مجلسی از این قسمت برداشت کرده است که خواندن جوشن در ماه رمضان و شب‌های قدر توصیه روایی دارد در حالی‌که اصل این شرح اولا متعلق به جوشن صغیر است و ثانیا موهن و خلاف قواعد شرعی و عقلی است. در مجموع، دعای جوشن کبیر نقلی در منابع متأخر است، سندی ندارد و از ادعیه شب‌های قدر نیست‌. متن آن نیز بیشتر صورت حرز دارد و برخلاف ادعیه‌ای مثل دعای ابوحمزه ثمالی، ظرائف دعایی و عرفانی کمتری در آن وجود دارد. ......... @azadpajooh
⚡️سال‌های گذشته یادداشتی درباره "تجربه‌های نزدیک به مرگ"(زندگی پس از زندگی) داشتم که در قالب مصاحبه با مجله خیمه نیز مباحثی از آن منتشر شد. خلاصه‌ای از آن یادداشت و مصاحبه را در انتهای ماه رمضان و دیدن برنامه زندگی پس از زندگی تقدیم دوستان می‌کنم. 👇
🔹واکاوی زندگی پس از زندگی و تاثیرات معنوی‌اش ✍مهدی مسائلی ١. در آیات قرآن تأکید شده که مرگ راه بی‌بازگشتی است، از این جهت کافران و گناهکاران وقتی پس از مرگ درخواست بازگشت به دنیا و کسب ایمان و انجام اعمال صالح را دارند، به تندی و با خطاب هرگز مواجه می‌شوند. این قانون می‌تواند در مواردی با معجزه تخصیص بخورد و افرادی به دنیا بازگشت داشته باشند، همچون معجزات حضرت عیسی(ع)، اما معجزه‌ها موارد استثنایی و معدود هستند نه عمومی و پُرشمار. پس این تجربه‌ها نمی‌تواند به صورت یک معجزه برای بازگشت از مرگ باشد بلکه به نظر می‌رسد این داستان‌ها و ادعاها از جنس رؤیا یا مکاشفاتی هستند که برای بعضی انسان‌ها در زمان حیات‌شان اتفاق می‌افتد. پس تنها چیزی که این داستان‌ها می‌تواند نتیجه ببخشد این است که فرد یک نوع تجربه‌ معنوی داشته است. ۲. کسانی که به پژوهش درباره تجربه‌های نزدیک به مرگ پرداخته‌اند سعی کردند وجوه مشترک کلی یا جزئی از آنها استخراج کنند، ولی با این حال، این تجربه‌ها سیر داستانی بسیار متنوعی دارند و گاهی داستان‌ها و تجربه‌ها ضد و نقیض هم هستند. اگر ما از این تجربه‌ها به عنوان مرگ یا شبه مرگ یاد کنیم و عین توصیفات و داستان‌های آنها را واقعیت بپنداریم، با انبوهی از گزاره‌های معنوی روبرو می‌شویم که طبق تفکرات یک نژاد یا دین و حتی فرد تصویرگری خاص شده‌اند؛ فرد مسیحی افرادی را هنگام مرگ می‌بیند که در کتاب‌ها و مجالس دینی او درباره آن‌ها صحبت می‌شود و مسلمان همین‌طور، بودایی و هندو و ادیان دیگر به همین ترتیب. تجربه‌ها نیز معمولا مؤید گزاره‌ها و شخصیت‌های معنوی آن دین یا مذهب است. اما اگر این تجربه‌ها را رؤیا یا کشف و شهود بدانیم، لزوما یک واقعه‌ی عینی و حقیقی نیستند، هرچند می‌توانند حاوی یک معنویت و روحانیت و اتفاق ورامادی باشند، مثلا خواب‌ها و رؤیاها هرچند صادقه باشند ولی تفکرات شخصی در تصویرگری آنها دخالت دارند. از این رو مهم تعبیری است که از چنین خواب‌هایی ارائه می‌شود نه جزئیات دیده شده در آنها. در کشف و شهود نیز همین امور مطرح است و کشف و شهود تابع احوالات شخصیه است و مثل خواب باید تعبیر و تفسیر درست از آن ارائه شود. ۳. کشف و شهودات شیطانی نیز وجود دارند. این‌که شخصی از اطلاعات غیبی خبر می‌دهد و مشاهداتی را بیان می‌کند یا از انتزاع روح از بدن حکایت می‌کند، دلیل حقیقت بودن شهودات آن شخص نیست. اجنه و شیاطین نیز به اخبار و مشاهداتی دسترسی دارند که می‌توانند به وسیله آنها، انسان‌ها را گمراه کنند. شما وقتی تأثیر القائات و تفکرات شیطانی باشی، به جای خداوند، شیطان به شما وحی می‌کند و ممکن است شیاطین اسرار و رموزی را به شما بگوید که موجب تقویت آنها و فتنه‌گری بیشتر میان مردم شود. پس تجربه نمی‌تواند حقایق معنوی را اثبات کند. وحی الهی که کلیات و جزئیات دینی را به انسان انتقال می‌دهد با کشف و شهود متفاوت است. دین به وسیله وحی تشریع می‌شود که به پیامبران نازل می‌شد. وحی از مجرای منزه الهی است و از دسترس شیاطین به دور است. ۴. اگر ذکر تجربه‌های پس از مرگ، به منظور اثبات کلی معنویت و روحانیت انسان باشد، وجه مثبتی دارد، ولی اگر بخواهیم با آنها جزئیات دینی را اثبات کنیم، انحرافاتی را به دنبال خواهد داشت. بسیاری از خرافات دینی می‌توانند در متن داستان‌ تجربه‌های نزدیک به مرگ قرار گیرند و مستند شده و مشروعیت پیدا کنند. با استحکام این تجربه‌ها به عنوان یک دلیل دینی، استدلال‌های علمی و نقلی دینی نیز تحت شعاع قرار می‌گیرند. مثلا وقتی عالمی درباره مسئله‌ی تاریخی یا وجود شخصیتی یا مکان زیارتی بحث می‌کند، اگر تجربه‌ نزدیک به مرگ نتایجی برخلاف تحقیقات او را بیان کند، تحقیقات و مباحث علمی آن عالم بی‌ارزش و خلاف واقعیت جلوه می‌کند. گاهی ما ترویج بعضی از امور را تقویت کننده معنویت در بین مردم می‌پنداریم در حالی که با ترویج گسترده و بی‌ضابطه آنها راه را برای رهزنی دینی عده‌ای دیگر فراهم می‌کنیم. چنانچه با نقل بی‌ضابطه کرامات یا تشرفات به محضر ائمه و امام زمان(ع) راه را برای فریب‌کاری دینی عده‌ای باز می‌کنیم. موضوع ترویج خواب و دریافت حقایق معنوی و غیبی از آن، نیز یکی دیگر از چالش‌گاه‌های معنوی است. مشابه این امور زیاد هستند، اموری که شبه معنوی هستند مثل استخاره گرفتن یا علم حروف و اعداد. ۵. نقل گسترده و مستمر این تجربه‌ها، غیر از این‌که معنویت را به امری تجربی تبدیل می‌کند، به مرور آن را به برنامه‌ای تفریحی برای مردم تبدیل می‌کند. یعنی معنویتی که اینجا برای افراد حاصل می‌شود پلی برای اتصال آنها به دین‌داری اصیل نمی‌شود، افرادی برای آرامش روحی خود به پیگیری این تجریبات اهتمام دارند ولی تفاوتی در زندگی آنها از جهت عمل به آموزه‌های دینی دیده نمی‌شود. ...... @azadpajooh
14020704018.pdf
937K
📗فهرست و مقدمه کتاب اطلس توصیفی اهل‌سنت ایران نویسنده: مهدی مسائلی 📚انتشارات امیرکبیر/۱۴۰۲ این کتاب را می‌توانید به صورت مجازی و حضوری از نمایشگاه کتاب تهران خریداری کنید. 🔸درباره کتاب: کشور ایران دارای تنوع قومیتی و دینی فراوانی است، اما طبق آمارهای رسمی بیش از ۹۹ درصد جمعیت ایران مسلمان هستند. در میان جمعیت مسلمان ایران شیعیان دوازده امامی اکثریت را دارند و اهل سنت در اقلیت هستند. با وجود آنکه اهل سنت ایران از جهت فقهی به دو مجموعه اهل سنت شافعی مذهب و حنفی مذهب تقسیم می‌شوند ولی در هرکدام از این دو مجموعه از جهت مذاهب اعتقادی طریقت‌های تصوفی و جریانهای سیاسی و اجتماعی تفاوت‌هایی میان پیروان آنها وجود دارد. آشنایی با تفاوت‌های موجود در میان اهل سنت ایران برای پژوهشگران و فعالان دینی و فرهنگی بسیار مهم است و در ارتباط‌های فرهنگی و مذهبی باید مورد توجه قرار گیرد. در این تحقیق تلاش شده با مشخص کردن جغرافیای جمعیتی اهل‌سنت ایران، تحقیقی توصیفی دربارهٔ مذاهب فقهی و نگرش‌های طریقتی و اعتقادی آنها داشته باشیم و جریان ها و گروه‌های اسلام‌گرای اهل سنت ایران را نیز بررسی کنیم. خرید مجازی از نمایشگاه ....... @azadpajooh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰کتاب اطلس توصیفی اهل سنت ایران ⭕️جغرافیا و جریان شناسی مذهبی اهل سنت ایران انتشارات: امیرکبیر نویسنده: مهدی مسائلی    ┄┄┅┅┅┅┅┅ ✦ ┅┅┅┅┅┅┄┄ ‌‌💠 @okhowahmag    ┄┄┅┅┅┅┅┅ ✦ ┅┅┅┅┅┅┄┄
💠 اهل‌سنت و انتخابات ریاست‌جمهوری، متن و حاشیه ✍ حجت‌الاسلام مهدی مسائلی 🔸 در انتخابات ریاست جمهوری ایران پیروان تمام ادیان الهی یا حتی مذاهب اسلامی امکان کاندیدا شدن در انتخابات را ندارند! 🔸 طبق اصل‏ یکصد و پانزدهم قانون اساسی رئیس جمهور باید «معتقد به‏ مبانی‏ جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ و مذهب‏ رسمی‏ کشور» باشد و از آنجا که در اصل دوازدهم قانون اساسی تنها مذهب «جعفری اثنی عشری» به عنوان مذهب رسمی کل کشور شناخته شده است، از میان مسلمانان اهل‌سنت نیز کسی نمی‌تواند کاندیدای این مقام شود. ولی با این حال، همه مردم ایران رأی یکسانی در انتخاب رئیس‌جمهور دارند و می‌توان گفت انتخابات ریاست جمهوری در ایران مظهر رأی جمعی تمام طیف‌های قومی و دینی و مذهبی ایران است. 🔸 طبق آمارهای رسمی بیش از 99 درصد جمعیت ایران مسلمان هستند و از این جهت رأی غیرمسلمانان نمی‌تواند تأثیر زیادی بر روند انتخاب رئیس‌جمهور در ایران داشته باشد ولی جمعیت مسلمانان غیرشیعه به گونه‌ای است که تأثیرگذاری قابل ملاحظه‌ای بر انتخابات دارند. به همین خاطر کاندیدهای ریاست جمهوری و جریان‌های هوادار آنها توجه خاصی در جلب رأی اهل‌سنت به خود دارند. ⭕️ در این یادداشت قصد داریم مشارکت اهل‌سنت در انتخابات ریاست جمهوری و متن و حواشی آن را بررسی کنیم. 📍عناوین مورد بحث: 🔘میزان تاثیر گزاری اهل‌سنت در انتخابات 🔘اهل سنت و رای به کاندیدای اصلاح‌طلب 🔘معادلات حضور اهل‌سنت در قدرت اجرایی 🔘حضور نخبگان اهل‌سنت یا سهم خواهی مذهبی 🔗 متن کامل یادداشت: http://okhowah.com/fa/13996 ┄┄┅┅┅┅┅┅ ✦ ‌‌🔹@okhowahmag 🔹@azadpajooh ┄┄┅┅┅┅ ✦
🔸تن‌آزاری در عزاداری، از سینه‌زنی تا قمه‌زنی ✍مهدی مسائلی در مراسم عزاداری یکی از مداحان انقلابی اصفهان که شهرتی کشوری دارد، شرکت کردم. در میان روضه هرچند یکبار از عزاداران می‌خواست خودزنی کرده و به گریه‌ کردن بسنده نکنند. در یادداشت‌ها گفته‌ام این موضوع به خاطر نگاه نادرستی است که خودزنی را عزاداری می‌داند و کیفیت عزاداری را با تن‌آزاری تنظیم می‌کند؛ یعنی عزاداران هرچه زجر یا آسیب بیشتری به بدن‌شان وارد کنند ثواب بالاتری برده‌اند. با این نگاه، در روضه‌خوانی کسی که به صورتش لطم و سیلی و خراش وارد کند، مصیبت را بهتر درک کرده و حمیّت حسینی‌اش قوی‌تر است. مداح نیز تمام تلاشش را می‌کند که احساسات عزاداران را به این سمت و سو بکشاند. همچون جلادی بی‌رحم به سلاخی پیکر شهدا می‌پردازد و داستان‌هایی می‌گوید که غیرت عزاداران را تحریک کند. خلاصه به هر نحوی روی اعصاب عزاداران راه می‌رود. دست آخر نیز از امام زمان و سادات مجلس بابت این صراحت‌‌گویی(بلکه داستان‌سرایی‌ها) عذرخواهی می‌‌کند. به هرحال، کم کم این خودزنی‌ها برای عزاداران تبدیل به عادت شده و ناخودآگاه به عکس‌العمل آنها در مصیبت‌خوانی تبدیل می‌شود. در سینه‌زنی نیز تقریبا این ذهنیت جاافتاده است که هرچه ضربه‌ها محکم‌تر فرود آیند، سینه‌زنی و عزاداری با کیفیت‌تری انجام شده است. مداح‌‌ها سینه‌زنان را توصیه به لخت‌شدن می‌کنند تا صدای بهتری تولید شده و سینه‌ها سرخ و کبود شود.  البته این تن‌آزاری در سینه‌زنی تحت تأثیر شنیدن مصیبت نیست، بلکه بیشتر معلول موسیقی و هیجان محیطی است که مداح آن را ایجاد می‌کند، از این جهت نمی‌توان آن را ناشی از حزن و احساس درونی دانست و عزاداری قلمداد کرد. به صراحت باید گفت بعضی از سینه‌زنی‌ها خصوصا در هنگام شور تبدیل به کنسرتی پرجنب‌وجوش برای مداح شده‌اند. نحوه فیلم‌برداری، سیستم صوتی، چیدمان عزاداران و حضور مداح در جایگاه و... به کنسرت‌ شبیه‌ترند تا مجلس سوگواری. می‌خواستم فقط درباره تن‌آزاری در عزاداری بنویسم قلم بدین‌ سمت رفت. مختصر بگویم که در ماهیت عزاداری در توصیه‌های اهل‌بیت(ع) تن‌آزاری ظهوری ندارد و از افزودنی‌های بعضی از شیعیان است. در دین اسلام هرعملی که به بدن آسیب وارد کند، مورد نهی قرار گرفته، و حتی عبادات نیز در این هنگام نامشروع و حرام شده‌اند، جالب این‌که پرهیز از آسیب به بدن در عبادات در فقه شیعه قوی‌تر از فقه اهل‌سنت است و در برابر فتوای رخصت برای انجام و ترک عبادات ضرری در میان اهل‌سنت، در شیعه فتوای عزمیت و لزوم ترک عبادات ضرری وجود دارد. این‌نکته را نیز بیافزایم که اگر مداحی تن‌آزاری را در عزاداری پذیرفت، مراتب خشن‌تر آن همچون قمه‌زنی و تیغ‌زنی و... نیز برایش توجیه‌پذیر است و معمولا از جهت ماهوی با آن مخالفتی ندارد، البته ممکن است به خاطر تبلیغات سوء اجتماعی یا منع رهبری، این‌کارها را نپسندد، ولی در واقع خودش مقدمات توجیه‌پذیری آنها را فراهم می‌کند. ......... @azadpajooh
🔹تحریف گزارش به میدان رفتن عابس/ عابس لخت نبود ✍مهدی مسائلی عابِس بن ابی‌شَبیب شاکِری از بزرگان شیعیان کوفه و مردی سخنور و عابد و شجاع بود که در کربلا جانش را فدای امام حسین(ع) کرد. او از یاران امام علی(ع) بود که در جنگ صفین نیز مجروح شده بود. بعضی افراد از گزارش شهادت عابس برای تأیید دو موضوع پرمناقشه در عزاداری، یعنی لخت‌شدن و قمه‌زنی استفاده می‌کنند. اما چنین استفاده‌ای صحیح نیست و ناشی از ترجمه و فهم نادرست آنها از گزارش شهادت اوست. در ادامه به تشریح این دو برداشت ناصحیح می‌پردازیم. ۱. استفاده برای تأیید قمه‌زنی: در قسمتی از حکایت به میدان رفتن عابس در روز عاشورا آمده است: «ثم مشى بالسیف مُصلتا نحوهم، و به ضربة على جبینه؛ سپس با شمشیر كشیده به سوى آنها رفت و جای زخمى بر پیشانى داشت.» طرفداران قمه‌زنی از وجود جای زخم بر پیشانی عابس چنین استفاده کرده‌اند که او قبل از رفتن به میدان نبرد، رفتاری شبیه قمه‌زنی داشته و خودزنی نموده است. ولی این جای زخم هیچ ارتباطی با قمه‌زنی و رفتارهای مشابه آن ندارد، بلکه جای ضربه‌ای بوده است که سال‌ها قبل در جنگ صفین و در رویارویی با دشمنان بر پشانی عابس وارد شده بود؛ البته برخی مثل طبری كلمه صفین را از روی عمد یا اشتباه انداخته‏‌اند. اما طبق نقل دو کتاب «ذخیرة‌الدارین» و «ادب الطف» اصل عبارت اینچنین است: «ثم مضی بالسیف مصلتاً نحو القوم و به ضربة علی جبینه یوم صفین؛ عابس با شمشیر كشیده به طرف سپاه دشمن رفت در حالی كه اثر ضربتی بر پیشانی‏اش از جنگ صفین مانده بود» (حائری، ذخیرة الدارین ، ص۴۴۶.) مشخص است که بیان وجود جای ضربه بر پیشانی عابس، وصفی از جنگ آوری و شجاعت او بوده است. اما خودزنی وی در آن شرایط جنگ هیچ توجیهی ندارد بلکه فایده آن برای دشمن است که نیرو و رمق او را می‌گرفت. ۲. لخت‌شدن عابس: فراز بالا درباره گزارش شهادت عابس برای نیکو جلوه دادن لخت شدن در مجالس عزاداری نیز مورد استفاده قرار گرفته است. توضیح این‌که نقش ادبی و ترکیبی تعبیر «مصلتا» در این جمله حال است. بعضی آن را برای توصیف وضعیت عابس ترجمه کرده‌اند، و گزارش را به‌گونه‌ای معنا کرده‌اند که گویا او لخت به میدان آمده بود، ولی تعبیر «مصلتا» وضعیت شمشیر عابس را بیان می‌کند، نه لخت شدن او را،‌ به دلائل زیر: تعبیر «صلَتَ» واژه‌ای است که در لغت عرب فقط برای خارج کردن شمشیر و مانند آن از غلاف به کار می‌رود و متداول نیست نیز که از آن لخت شدن انسان را قصد کنند. در لسان العرب آمده است: «أَصْلَتَ السیفَ جَرَّده مِنْ غِمْده، فَهُوَ مُصْلَتٌ. وضَرَبه بِالسَّیفِ صَلْتاً وصُلْتاً أَی ضَرَبه بِهِ وَهُوَ مُصْلَتٌ » (لسان العرب، ج۲، ص۵۳) در این جمله نیز «مصلتا» اگر اسم مفعول و حال برای سیف(شمشیر) باشد، به این معنا است که عابس با شمشیری آخته به میدان رفت. این کلمه می‌تواند اسم فاعل و حال برای عابس باشد که در این صورت نیز همچنان وضعیت حمل شمشیر توسط او را بیان می‌کند. به این صورت که مفعول «مصلتا» سیف است به قرینه قبل(=بسیفه)حذف شده است، یعنی اصل جمله اینگونه بوده است: «ومشی بسیفه مُصلِتاً سیفَه»(عابس با شمشیر در حالیکه آن را آخته و از غلاف خارج کرده بود، به میدان رفت) این نکته را باید در نظر داشت که وقتی یک فعلی، فاعل یا مفعول خاص داشته باشد، تنها راه توسعه معنایی آن از طریق مجاز یا استعاره یا نقل شایع است.طرفداران فرضیۀ برهنه بودن عابس باید پاسخ دهند: چگونه وقتی فعل «أصلت» صرفاً برای «شمشیر» به کار می‌رود، آن را برای «لباس» به کار می‌برند؟ آیا «لباس» به «سیف» تشبیه شده است؟! افزون بر این در فراز بعدی این گزارش‌های تاریخی آمده است که عابس کلاه‌خود و زره‌ را از بدنش بیرون می‌آورد، چگونه می توانیم او را لخت بدانیم در حالی که زره بر تن داشته است، و اصولا با پوشیدن زره چرا او باید لخت باشد و پیراهن نپوشده باشد؟! (رک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۴.) ........ @azadpajooh
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت‌ها
🔹تحریف گزارش به میدان رفتن عابس/ عابس لخت نبود ✍مهدی مسائلی عابِس بن ابی‌شَبیب شاکِری از بزرگان ش
🔹بهانه‌ای برای رفع تکلیف در عزاداری/دیوانگان امام حسین(ع) ✍مهدی مسائلی نقلی از عابس بن ابی‌شبیب شهرت یافته است که در میدان جنگ خطاب به لشگر ابن سعد می‌گوید: «حب الحسين أجننی؛ عشق حسین دیوانه‌ام کرده است» بعضی با طرح این سخن توجه به عقلانیت، استدلال، عرفیات و حتی موازین شرعی را در عزاداری نفی می‌کنند و دیوانگی برای امام حسین(ع) را مجوزی برای عدم توجه به ملاک‌های عقلی و شرعی در عزاداری می‌دانند. درباره این فراز چند نکته بیان کنم. ۱. فراز (حب الحسین اجننی) در کتاب‌های تاریخی نیامده است و ظاهرا اولین بار سید جواد شُبَّر (متوفی: 1402ق/1982) آن را در کتاب ادب‌الطف نقل کرده است. نکته مهم آن است که گزارش حماسی شهادت عابس در کتاب‌های تاریخی مثل تاریخی طبری به نقل از ابومخنف آمده است ولی در هیچ کدام عبارت ««حب الحسين أجننی» وجود ندارد و شاید این قسمت افزوده خطیب و سخنرانی در دوران معاصر باشد. ٣. تقطیع کلام و گزیده‌برداری از جملات حماسی عابس در عاشورا و آوردن فراز «حب الحسين أجننی» به تنهایی، معنایی نادرست را القا می‌کند که بعضی برای نفی عقلانیت در عزاداری به آن استدلال می‌کنند. اما این فراز اگر اصلی نیز داشته باشد، مقصود عابس از آن دیوانگی اصطلاحی که معنایی مذموم دارد، نبوده است، بلکه این سخن دلالتی بر انتخاب عابس برای شهادت در رکاب امام حسین(ع) و جانثاری در این راه دارد. در واقع شهادت و بی‌باکی عابس در میدان نبرد، ناشی از غلبه عقلانیت بر تخیلات دنیوی و هوای نفس بود که لشکریان عمربن سعد از آن بی‌بهره بودند. در کتاب‌های تاریخی آمده است هنگامی که عابس به میدان رفت، فردی از لشگر عمربن سعد که از قدرت جنگ‌آوری عابس در نبردها آگاه بود، گفت: «مبادا کسی به تنهایی با او درآویزد» همین موضوع موجب شد که در برابر رجزهای عابس کسی به میدان نیاید و عمر بن سعد دستور دهد که او را سنگباران کنند. عابس در برابر این اقدام ناجوان‌مردانه زره و کلاه‌خودش را درآورد. در کتاب ادب الطف در اینجا افزوده شده است که (شاید به قصد تمسخر) به او گفتند:«ای‌عابس دیوانه شده‌ای؟!» عابس گفت: ««حب الحسين أجننی؛ عشق حسین دیوانه‌ام کرده است» آنچه مشخص است این سخن در پاسخ طعن سپاه ابن سعد بیان شده است. ٣. راه امام حسین(ع) راه عقلانیت و احیای دین است، مطرح کردن دیوانگان حسین(ع) برای رفع تکلیف عقلی و دینی در عزاداری‌ها، بهانه‌ای شیطانی است که افراد را از مسیر امام حسین(ع) دور می‌کند. در واقع همان مسیری است که بعضی به نام عرفان الهی طی می‌کنند و با رفع تکلیف از خود، به جای نزدیک شدن به خداوند، از او فاصله می‌گیرند. ........ @azadpajooh
⚡️نقدی بر تفکر عزاداری برای تسلی خاطر حضرت زهرا(س) ✍ مهدی مسائلی نسبت دادن عزاداری به ارواح ائمه و حضرت زهرا(ع) برای تحریک احساسات عوامانه ماست، وگرنه آنها در برزخ در کنار هم هستند و عزاداری آنها برای یکدیگر معنایی ندارد. با رحلت ایشان از این دنیا، تمام غصه‌های دنیوی از آنها برداشته‌ شده است و آنها شادمان به استقبال هم رفته‌اند. این معنا مطابق نص آیه ۱۷۰ آل‌عمران است که درباره شهدا می‌فرماید: «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ آنها بخاطر نعمت‌های فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند؛ و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‌اند شادى مى‌كنند که نه ترسی بر آنهاست، و نه غمی خواهند داشت.» برای توضیح بیشتر چند نکته را در این‌باره بیان کنم: ۱. در بعضی از روایات عزاداری و گریه حضرت زهرا(س) پس از شهادت امام حسین(ع) بیان شده است و حتی دامنه آن را تا روز قیامت کشیده‌اند. ولی این روایات، علاوه بر ضعیف سندی، از جهت متن نیز بسیار موهن و سست هستند. متأسفانه تعدادی از این روایات در کتاب کامل‌الزیارت نقل شده‌اند، اما در سند همگی این روایات فردی به نام «عبدالله بن عبدالرحمن اصم» وجود دارد که  یکی از معروف‌ترین غالیان شهره بصره است و رجالیون شیعه همچون نجاشی، به غلو و نامعتبر بودن روایات وی تصریح کرده‌اند. با این همه روایات فراوانی از این غالی معروف که در زمینه زیارات کتابی داشته است، در کتاب کامل‌الزیارات آورده شده است. در متن یکی از این روایات آمده است که به خاطر گریه زیاد حضرت فاطمه(س) در عالم برزخ، پیامبر اکرم (ص) به نزد ایشان آمده و می‌فرمایند: «دخترم، اهل آسمان‌ها را به گریه‌ انداختی و ایشان را از تسبیح و تقدیس حق تعالی بازداشتی، پس خودداری کن تا ایشان به تقدیس حق بپردازند چه آنکه امر و فرمان خدا بر همه چیز نافذ و روان می‌باشد.» دو روایت دیگر نیز در کتاب مناقب از ابن شهر آشوب و ثواب‌الاعمال وعقاب‌الاعمال از شیخ صدوق درباره سوگواری حضرت زهرا در روز قیامت آورده شده است که از جهت سند و متن کمی از روایات کامل‌الزیارات ندارند. در روایت ثواب‌الاعمال آمده است: «چون روز رستاخيز فرا رسد عمارتى گنبدى و فروغين براى فاطمه (س) بنا كنند و حسين (ع) در حالى كه سرش را بر دست گرفته به سوى عمارت آيد، پس چون فاطمه(ع) او را بيند آنچنان ناله‏‌اى سر دهد كه هيچ فرشته تقرّب يافته و هيچ پيامبر فرستاده شده و هيچ بنده مؤمن باقى نماند جز آنكه بر او بگريد...» جای سوال است که چرا باید امام حسین(ع) بدون سر وارد محشر شود و سرش نیز در دستش باشد، آیا خداوند می‌خواسته است نعوذ بالله حضرت زهرا(س) را زجر دهد؟! ۲. اگر قائل به گریه و سوگواری و محزون بودن ائمه و حضرت زهرا(س) در آن عالم بشویم یعنی معتقدیم آنها در آن عالم دچار اندوه و تألم هستند و این خلاف جایگاه معنوی آنهاست، زیرا طبق نصوص قرآنی در آن عالم باید همه‌ی اندوه‌ها و ناراحتی‌ها از اولیای الهی زدوده شود. از این گذشته، امام حسین(ع) در آن عالم در محضر مادرشان هستند و قاتلان ایشان نیز در عذاب و شکنجه؛ با این وصف، حضرت زهرا برای چه و برای که گریه می‌کند؟! اگر ایشان در این دنیا بودند و فرزندشان در آن دنیا، وجهی برای استمرار گریه آن حضرت بود، ولی گریه ایشان در آخرت چه وجهی می‌تواند داشته باشد؟! ۳. بعضی به بنده اعتراض کرده‌اند که گریه حضرت زهرا به خاطر فرزند ایشان و مصیبت شخصی نیست بلکه به خاطر ظلمی است که به دین رفته‌ است. اما گویا این افراد در متن این روایات موهن دقت نکرده‌اند، در تمامی آنها چهره‌ای انتقام‌جو از زهرا(س) منعکس شده است که گویا فقط از نحوه شهادت فرزندش متأثر است و تا وقتی که در قیامت از قاتلان فرزندش، انتقام نگرفته‌ است، از گریه دست برنمی‌دارد. گریه آن حضرت نیز به نحوی خودخواهانه و شخصی منعکس شده است که از ساحت آن بانوی بزرگ اسلام دور است. شهید مطهری در بیانی زیبا در این‌باره می‌فرماید: « ممکن است کسی بگوید: " این برای این است که تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد." آیا این حرف مسخره نیست که بعد از هزار و چهار صد سال، هنوز زهرا احتیاج به تسلیت داشته باشد؟ در صورتی که به نص خود امام حسین و به حکم ضرورت دین، بعد از شهادت امام حسین دیگر امام حسین و حضرت زهرا نزد یکدیگر هستند. این چه حرفی است؟! مگر حضرت زهرا بچه است که بعد از هزار و چهار صد سال هنوز هم دائما به سر خودش بزند، گریه کند، بعد ما برویم به ایشان سرسلامتی بدهیم! این حرف‌ها دین را خراب می‌کند.»(مجموعه‏ آثار، ج‏۱۷، ص ۸۹) .......... @azadpajooh
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت‌ها
⚡️نقدی بر تفکر عزاداری برای تسلی خاطر حضرت زهرا(س) ✍ مهدی مسائلی نسبت دادن عزاداری به ارواح ائمه
🔹مبانی غلو در عزاداری بعد از بازنشر یادداشت "نقدی بر تفکر عزادرای برای تسلی خاطر حضرت زهرا(س)" در کنار توهین‌ها و نفرین‌ها، نقدهایی نیز بیان شد. در ادامه چند نکته را در پاسخ به این نقدها بیان کنم. ۱. مقصود بنده از این یادداشت انکار عزاداری یا گریه برای شهادت امام حسین(ع) نبود، زیرا گریه برای آن حضرت در این دنیا، هم از جهت عاطفی و هم از جهت اهدف معنوی و ولایی توجیه‌پذیر است. پس نسبت دادن انکار عزاداری به بنده، یک تهمت یا حداقل سوء برداشت است. ۲. اصلی‌ترین دلیلی که در یادداشت برای انکار جزع و اندوه دائمی حضرت فاطمه(س) برای شهادت امام حسین(ع) مطرح کردم، ‌تعارض آن با نص آیه ۱۷۰ آل‌عمران بود. توضیح بیشتر این‌که در آیه معروف ۱۶۹ این سوره، خداوند از حیات و تنعم شهداء سخن می‌گوید: «وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَموَٰتَۢا بَل أَحيَآءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ؛ هرگز گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدند مرده‌اند، بلكه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند.» چنان‌که پیداست خداوند در این آیه وضعیت شهدا را عالم برزخ بیان می‌کند. خداوند در آیه بعدی می‌فرماید: «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ آنها بخاطر نعمت‌های فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند؛ و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‌اند شادى مى‌كنند که نه ترسی بر آنهاست، و نه غمی خواهند داشت.» اگر ما معتقدیم حضرت فاطمه(ع) در عالم برزخ در جایگاه شهدا قرار دارند، پس نباید از توصیف این آیه خارج باشند، یعنی این‌که هیچ اندوهی نباید نسبت به وقایع این دنیا و وضعیت برزخ داشته باشند؛ با توجه به این‌که خوف در جمله «خوف علیهم» نکره در سیاق نفی است و عموم را می‌رساند؛ یعنی هر خوفی از آنان برداشته شده است. جمله «ولاهم یحزنون» نیز فعل مضارع است و بر استمرار دلالت می‌کند؛ یعنی هیچ حزن و اندوهی نخواهند داشت.(رک: تسنیم، ج۱۶، ص۳۰۲) افزون بر این، طبق این آیه باید قبل از شهادت امام حسین(ع)، حضرت فاطمه زهرا(ع) در عالم برزخ بشارت شهادت و قرار گرفتن در جایگاه رضوان الهی را داشته‌ باشند و بعد از شهادت امام نیز آن حضرات بدون هیچ غم و اندوهی در کنار یکدیگر هستند. توجیه‌پذیر نیست که جنایت یزدیان در شهادت امام حسین(ع) را توجیه‌گر جزع و فزع دائمی حضرت فاطمه زهرا(ع) در برزخ بدانیم، زیرا کشته شدن رکن شهادت و قتل فی سبیل الله است. به هرحال، کسانی که به نقد این یادداشت اهتمام ورزیده‌اند ابتدا باید به تعارض این آیه و جزع حضرت در بزرخ پاسخ دهند. ۳. بعضی از ناقدین برای تقویت مبنای خود بدون بررسی جزئی اسناد و متن روایات مورد بحث، به صورت کلی به توثیق آنها پرداخته‌اند. درحالی‌که بنده در یادداشت با اشاره به راویان این احادیث بیان کردم که در آنها افراد غالی و فاسدالعقیده وجود دارند، و غُلوزدایی بعضی از این روایان نیز تنها برای بهره‌گیری از منقولاتی است که مورد پسندشان است. عجیب این‌که بعضی از استفاضه یا حتی تواتر معنوی در اینجا سخن گفته‌اند، درحالی استفاضه یا تواتر مسلتزم وجود اسناد فراوان و روایان متعدد در طبقات مختلف است. این‌که روایاتی از طریق یک فرد غالی در کامل‌الزیارات نقل شوند، نه تواتر معنوی ایجاد می‌کنند و نه استفاضه. وضعیت روایات در دو کتاب دیگر را نیز در یادداشت اصلی بیان کردم. حقیقت این‌که مطالب بسیاری از طریق غالیان به کتب شیعه راه یافته است و تعدد نقل توسط آنها نمی‌تواند اثبات‌گر عقاید شیعه باشد. زیرا روایات مجعول توسط غالیان تنها منحصر به القای خداباوری ائمه(ع) نبوده است، بلکه غلات روایات زیادی در شئون مختلف امامان جعل می‌کردند، برخلاف ملاک خداباوری امامان، علما فیلتر مشخصی برای تصفیه این روایات نداشتند و از این رو بسیاری از آنها به کتب روایی شیعه راه یافته‌اند. اما غیر از بررسی وضعیت فکری و رفتاری راویان، توجه به متن مهم‌ترین دلیل کنارگذاشتن این روایات است، مطلبی که ناقدین نخواسته‌اند به آنها توجه کنند. متن این روایات با بسیاری از ملاک‌های عقلی و نقلی در تعارض هستند که باید در مقاله‌ای علمی به آنها پرداخت. ۴. فایده عِلمی و عَمَلی پرداختن به این مطالب تغییر نگاه غالیانه‌ای است که اساس دین‌داری را عزاداری می‌داند و تمام آرمان‌های اهل‌بیت(ع) را منحصر در این موضوع می‌بیند. آن‌گونه که با گسترده شدن طول و عرض عزاداری، سایر ابعاد دین‌داری در معرض زوال قرار می‌گیرند. به قول یکی از پژوهشگران عاشورایی: «کسانی که می‌خواهند همه روزها روز عزاداری باشد و همه مکان‌ها عزاخانه این نکته را نمی دانند که سرانجام تمامیت خواهی دین از دست رفتن تمام دین است.» (محمد اسفندیاری، حقیقت عاشورا، ص۳۴۰) ... @azadpajooh
⚡️پاسخ به نقد شبکه ولی‌عصر(ع) 🔻بخش اول در ادامه نقدها به یادداشت "نقدی بر تفکر عزادرای برای تسلی خاطر حضرت زهرا(س)" برنامه‌ای در شبکه ماهوره‌ای ولی‌عصر(ع) با کارشناسی جناب جواد ابوالقاسمی به این موضوع اختصاص داده شد. فارغ از اتهاماتی که در این برنامه به بنده نسبت داده شد و ارزش پاسخ‌گویی ندارد، نکاتی درباره نقدهای کارشناس این برنامه وجود دارد که آنها را در ادامه بیان می‌کنم. ١. کارشناس این برنامه مدعی شد که آیه ۱۷۰ سوره آل عمران «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» درباره قیامت و ورود به بهشت است و ارتباطی به برزخ ندارد. وی برای اثبات این‌ موضوع به آیه بعدی استشهاد می‌کند که می‌فرماید:«يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ» او استبشار در این آیه را به معنای بشارت و خبر دادن به بهشت ترجمه می‌کند و عدم خوف و حزن را نیز به معنای عدم خروج از آن. این در حالی‌ است که اولا استبشار در این‌ آیه به معنى خوشحال شدن بر اثر دريافت نعمتى براى خود يا دوستان است و به معنى بشارت دادن و استخبار نيست.(به تفسیرها و ترجمه‌های قرآن مراجعه شود) ثانیا این آیات صراحت در توصیف وضعیت شهدا در عالم برزخ دارند و تعابیری همچون زنده بودن شهدا بعد از شهادت و خوشحال شدن آنها نسبت به وضعیت کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده‌اند و... تردیدی در این‌باره ایجاد نمی‌کند. سپس جناب ابوالقاسمی بحث درباره عدم خوف و حزن را به آیه ۶۲ سوره یونس می‌برد که می‌فرماید:«أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ آگاه باشید (دوستان و) اولیای خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین می‌شوند! » و عجیب‌ این‌که با تقطیع و تحریف سخنان علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌خواهد اطلاق این آیه را نفی کند و حزن و خوف دنیوی را برای اولیای الهی اثبات کند. این درحالی‌ است که علامه طباطبایی با تمسک به اطلاق آیه هر نوع خوف و حزنی را- غیر از خوف از خداوند- از اولیای الهی نفی می‌کند ‌و به کسانی که اطلاق این آیه را به تأویل برده‌ یا مقید کرده‌اند با تندی سخن می‌گوید. ایشان می‌نویسد: «[این آیه] خوف و حزن را بطور مطلق نفى كرده، و نفى آن را مقيد به هيچ قيدى و هيچ حالى نفرموده، تنها قيدى كه براى اين جمله در قرآن كريم مى‌بينيم آياتى است كه مى‌فرمايد: اولياى خدا از خدا مى‌ترسند، پس اين اولياء از هيچ چيزى نه در دنيا و نه در آخرت نمى‌ترسند و اندوهناك نمى‌شوند، تنها ترسى كه دارند از خداى سبحان است.» متنی هم که جناب ابوالقاسمی از المیزان تقطیع کرده در واقع توضیحی برای نحوه عدم خوف و حزن است و در ادامه مرحوم طباطبایی تأکید بر اطلاق آیه دارند.(رک: الميزان في تفسير القرآن، ج10، ص 92 و ترجمه المیزان، ج 10، ص 136) اگر به آیه مورد بحث خودمان یعنی 170 آل‌عمران باز گردیم، در آنجا نیز علامه طباطبایی بر اطلاق آیه بر عدم حزن و خوف تأکید می‌کنند. (ترجمه المیزان، ج4، ص95) بلکه اطلاق عدم خوف و حزن در این‌ آیات با توجه خروج شهداء از عالم مادی و به تعبیر ایشان «خلود سعادت براى انسان و خلود انسان در آن سعادت» روشن‌تر است. به هر حال جناب ابوالقاسمی با استفاده از تقطیع و تحریف و مغالطه تکرار مدعا کوشیده‌ است تعارض روایات مورد بحث را با این آیه قرآن مرتفع کند. ۲. جناب ابوالقاسمی بحث را به موضوعاتی می‌کشاند که نه تنها اثبات‌گر موضوع موردپسند وی نیست بلکه تردیدها و شبهات در میان عموم بیشتر می‌کند. مثلا ایشان با استشهاد به رجعت قصد اثبات حزن و اندوه حضرت زهرا(س) را در عالم برزخ را دارد. در حالی‌که اگر رجعت و بازگشت امام حسین(ع) را به قصد انتقام از قاتلان ایشان بدانیم دیگر عزاداری و سوگواری و حزن حضرت فاطمه(س) بعد از آن معنایی ندارد. روایات مورد بحث ایشان از دوام حزن و اندوه و جزع حضرت فاطمه(س) تا روز قیامت سخن می‌گویند. حال سؤال مطرح است که با حیات دوباره امام حسین(ع) و حیات قاتلان و انتقام‌گرفتن از آنها چرا باید حضرت زهرا(ع) همچنان در عالم برزخ جزع و بی‌تابی کنند؟ طبق روایاتی که می‌گوید امام حسین(ع) با شهدای کربلا رجعت می‌کنند، وجهی برای بقاء اصل عزاداری باقی می‌ماند؟ آیا امام حسین در دوران رجعت برای خودشان روضه می‌گیرند و عزاداری می کنند؟ (بنده در مقام اثبات و رد روایات رجعت نیستم) ایشان انتقام مختار از قاتلان امام حسین(ع) را برای تسلی حضرت زهرا(ع) ناکافی می‌کند آیا انتقام شخص امام از قاتلانش نیز ناکافی است و لازم است که جزع حضرت زهرا(ع) تا روز قیامت باقی بماند و با سر بریده شدن قاتلان در روز قیامت حزن و اندوه اهل‌بیت(ع) فروکش نماید؟ طبق ملاک‌هایی که شما می‌گویید اصلا چرا نباید حزن و اندوه و جزع در بهشت وجود داشته باشد؟ ◀️بخش دوم ........ @azadpajooh
⚡️پاسخ به نقد شبکه ولیعصر(ع) 🔻بخش دوم ⬅️بخش اول ۳. آیا اندوه و تأثر و جزع دائمی حضرت فاطمه(ع) اختصاص به امام حسین(ع) دارد؟ آیا آن حضرت برای شهادت همسرشان امام علی(ع) و شهادت فرزندشان امام حسن(ع) نیز در حال جزع هستند؟ چرا برای مصیبت‌ها و شهادت آنها نباید حزن دائمی و انتقام‌خواهی داشته باشند؟ حقیقت این‌که تصوری که این افراد به پیروی از روایات غلات از حضرت فاطمه(ع) به وجود می‌آورند موجب تنزیل شأن و به نوعی توهین به کرامت ایمانی آن حضرت است؛ زیرا وجهی که برای این جزع و اندوه دائمی وجود دارد، دلبستگی مادر و فرزندی است و این توصیفات چنان تصوری از حضرت زهرا(ع) ایجاد می‌کنند که گویا ایشان به امور شهادت امام حسین(ع) به صورت شخصی می‌نگرد و تا وقتی انتقام گرفتن از قاتلان فرزندش در قیامت را به چشم نبیند راضی به ترک جزع نمی‌شود. در واقع شأن آن حضرت را از بسیاری از مادران شهداء که در شهادت فرزندانش صبور بوده و بی‌تابی نمی‌کنند، پایین‌تر می‌آورند.(پناه بر خدا که چنین اموری را به ایشان نسبت دهیم) این‌جاست می‌گوییم گاهی کسی از زوایه دوستی توهین‌هایی به امامان(ع) نسبت داده و آنها را رواج می‌دهد که دشمن قادر بر آن نیست. ۴. جناب ابوالقاسمی با ردیف کردن روایات بدون بررسی سندی، متنی و دلالی آنها، به سخن خود صورت علمی می‌دهد و بنده را متهم به ناآگاهی یا غرض‌ورزی می‌کند. مثلا ایشان به روایتی از کامل الزیارات متمسک می‌شود که فردی از موالیان بنی‌عباس به نام حسین بن ثُوَیر نقل می‌کند که از امام صادق (ع) شنيدم كه می‌فرمود: پس از شهادت حسين بن علي (ع) همه‌ی آفريدگان خدا بر او گريستند، مگر سه چيز: «بصره، دمشق و آل عثمان.» (کامل الزيارات، ص80) این روایت که در سندش فردی غالی(حسن بن علی بن ابی عثمان) و همچنین ناشناخته وجود دارد، از جهت متن نیز دچار مشکل است، زیرا معلوم نیست مقصود از گریه نکردن بصره و دمشق چیست؟ آیا منظور خود این شهرها هستند یا مردم اهل این شهرها؟ گریه نکردن این شهرها که توجیهی ندارد. اگر منظور اهل این شهرها هستند، این مشکل وجود دارد که بسیاری از مردم جهان در آن روزگار از کافرانی بودند که نه برای اسلام احترام قائل بودند نه برای حسین بن علی(ع). چرا آنها باید برای امام گریه کنند و اهل دمشق و بصره نه؟! آیا تمامی مردم بصره و دمشق دشمن اهل‌بیت(ع) بودند؟ آیا قاتلان امام حسین(ع) در کربلا و دشمنان پراکنده اهل‌بیت(ع) در جهان اسلام نیز برای ایشان گریه کردند؟ مسلمانان در قلمرو بزرگ اسلامی چگونه از شهادت امام مطلع شدند که برای حضرت گریه کردند؟ این کارشناس شبکه ماهواره ولی‌عصر(ع) همچنین متمسک به اشعاری در سوگواری امام می‌شود که در آنها سخن از تسلی حضرت زهرا(ع) به میان آمده است. این درحالی است که شعر محل تَخیُّل و مبالغه و آرایه‌های این چنین است و از این رو گفته‌اند: یجوز فی الشعر ما لا یجوز فی فی غیره. این کارشناس با بهره‌گیری از تعابیر حزن و اندوه در روایات کوشیده تا به بطلان صحبت‌های بنده بپردازد و چیزی نمانده بود که مدعی گریه کردن خداوند در سوگ امام حسین(ع) شود. درحالی که تعابیری همچون ناراحتی پیامبر(ص) از گناهان امتش از جنس ناراحتی که موجب کدورت و عذاب روحی در عالم آخرت باشد، نیست، و همین معنا درباره خشم خداوند از گناهان بندگان و دوست داشتن و دوست نداشتن وجود دارد. ۵. در یادداشت اصلی بنده فردی به نام «عبد الله‏ بن‏ عبد الرحمن‏ الأصم المسمعي‏» مطرح شده بود که در سند روایات مورد بحث قرار دارد و او را از غالیان به شمار آورده‌اند. جناب ابوالقاسمی تلاش زیادی در غلوزدایی از وی داشت. اما دکتر حسن انصاری در مقاله‌ای مفصل با عنوان «درباره از ميراث غلات: کتابی از سنت غاليان بصره از نيمه اول سده سوم قمري» به بررسی شخصیت این راوی و ریشه‌یابی احادیثش می‌پردازد و می‌نویسد: «می‌بينيم که الأصمّ نه تنها خود وابسته به جريان‌های غاليانه شيعی بوده بلکه از غاليان هم روايت می کرده و غاليان هم بدو دلبسته بوده اند و احاديثش را روايت می کردند.» ۶. در یادداشت اصلی بنده کلامی از شهید مطهری نقل شده بود که تفاوتی با بیان و نظر مطرح شده توسط بنده نداشت بلکه بیان ایشان صریح‌تر و تندتر داشت. ناقدین هوشمندانه از کنار این سخنان گذشتند و صلاح دیدند با توهین و طرح اتهام به بنده از موضع خویش دفاع کنند. ....... @azadpajooh
🔹معمای همراه بردن خانواده توسط امام حسین(ع) درباره همراهی خانواده با امام حسین(ع) در کربلا، تحلیلی معروف و مشهوری وجود دارد که می‌گوید امام حسین(ع) مأمور بود خانواده‌اش را همراه خود ببرد تا آنها در اسارت و بعد از آن، مظلومیت امام را به مردم برسانند. این تحلیل بر این مبنا استوار است که مقصد امام حسین(ع) در سفر به عراق، کربلا و هدف‌شان از این سفر شهادت در روز عاشورا بود. درحالی که طبق گزاره‌های تاریخی مقصد امام کوفه بود و هدف ایشان قیام علیه یزید با همراهی کوفیان بود. بر اساس مبنای اخیر هدف امام از همراه بردن خانواده نیز جلوگیری از گروگان گرفته شدن آنها توسط عُمال یزید و اعمال فشار بر حضرت بود. شکی نیست وقتی امام با هدف دست گرفتن حکومت به کوفه می‌رود، همراه نبودن خانواده با ایشان یک تهدید برای قیام به شمار می‌آید. در واقع امام خود را برای استقرار دوره‌ای بلندمدت در کوفه مهیا می‌نمود که همراهی خانواده ضمن حفظ امنیت آنها، کمک و دلگرمی برای امام را نیز به دنبال داشت. البته نباید منکر این موضوع شد که بعد از شهادت امام در کربلا، اهل‌بیت و به‌خصوص حضرت زینب(ع) نقش مهمی در رسواکردن عاملان و آمران شهادت امام داشتند ولی این نتیجه همراهی خانواده بود نه هدف آن. یعنی هدف امام از همراه بردن خانواده اسارت آنها و پیام‌رسانی نبود، اگرچه چنین نتیجه‌ای وجود داشت و قسمتی از پیام‌رسانی توسط آنها انجام شد. در مجموع این تحلیل که امام حسین می‌خواست خانواده‌اش اسیر شوند تا پیام آن حضرت و مظلومیتش را به گوش مردم برسانند، هم خلاف شواهد تاریخی است و هم افراطی نشان دادن اقدام امام است. پیشنهاد می‌کنم برای تبیین بیشتر این موضوع به این کتاب مراجعه کنید:(محمد اسفندیاری، حقیقت عاشورا، ص ۱۷۱ تا ۱۷۷.) در این کتاب استنادات نظریه هدف‌سازی اسارت اهل‌بیت نقد شده است. ......... @azadpajooh
☑️باز نشر ⚡️اربعین در حاشیه پیاده‌روی ✍مهدی مسائلی در اربعین حادثه تاریخی خاصی اتفاق نیفتاده است. بازگشت اهل‌بیت(ع) به کربلا در اربعین با جمع‌بندی رویدادها بعد از عاشورا و مسیر و رفت و آمد کاروان اسرای اهل‌بیت(ع) به شام هم‌خوانی نداشته و پشتوانه نقلی محکمی نیز ندارد. درباره زیارت اربعین نیز روایات فراوانی نقل نشده است و چند روایتی که دراین‌باره وجود دارد، به صورت مرسل و فاقد سند هستند. اما هرچه هست گرامی‌داشت روز اربعین در بین شیعه از اهمیت خاصی برخوردار است و شیعیان در این روز به عنوان تجدید خاطره شهادت امام حسین(ع)، به زیارت امام توجه خاصی دارند. اما در سال‌های اخیر اربعین و زیارت امام در این روز در حاشیه پیاده‌روی آن قرار گرفته است. آنچه در تبلیغات رسانه‌ای مردم به آن تشویق می‌شوند و چیزی که بسیاری از مردم عملا به دنبال آن هستند، پیاده‌روی اربعین است نه زیارت اربعین‌. پیاده‌روی هم‌اکنون اهمیتی بیشتر از خود زیارت اربعین پیدا کرده است و پیاده‌روی برای خیلی از زائران بدون درک زیارت اربعین محقق می‌شود. حقیقت این‌که کربلا و نجف جغرافیایی محدود و امکاناتی محدودتر دارند و گرد آمدن جمعیت میلیونی در یکی دو روز در آن مشکلات اقامتی و امنیتی و... بسیاری را برای زوار فراهم می‌کند. همین موضوع موجب شده در سال‌های اخیر بیشتر جمعیت زوار ایرانی بیش از ۱۰ روز قبل از اربعین پیاده‌روی خود را آغاز و چندین روز قبل از اربعین پیک بازگشت به ایران شروع شود. در واقع تأکید بر افزایش جمعیت در این راهپیمایی، تعداد روزهای اربعین را نیز هر روز توسعه می‌دهد. این موضوع از جنبه‌های مختلفی می‌تواند مورد تحلیل و نقد قرار گیرد. از جهتی به نظر می‌رسد ابعاد روزهای اربعین از سوگواری دهه اول محرم نیز فراتر رفته است که قسمت زیادی از منطقةالفراغ‌های مذهبی(یعنی روزها آزاد بدون برنامه‌ی مذهبی) مردم را تصرف می‌کند. مردم پايبند به تلویزیون‌ ‌رسمی کشور، مقید به کنداکتور پخش راهپیمایی اربعین هستند و انتخاب‌های آنها محدودتر از قبل شده است. از طرفی ارزش و جایگاه مذهبی راهپیمایی را نیز به گونه‌ای قرار داده‌ایم که افراد برای عدم درک زیارت اربعین حسرت نمی‌خورند بلکه جاماندن از راهپیمایی آن را یک سلب توفیق معنوی برای خویش قلمداد کنند، و یک برنامه نانوشته بر گردن قشر مقید مذهبی گذاشته‌ایم. بر اساس این نگاه، بعضی از متولیان دینی و فرهنگی برای جبران این حسرت مذهبی، در روز اربعین برنامه‌هایی را‌ برای پیاده‌روی مردم به سمت امام‌زاده‌ها و گلزارهای شهدای کشور تدارک می‌بینند. ولی باید دانست که اگر رسیدن به کربلا و زیارت امام در روز اربعین برای کسی وجود نداشته باشد، دیگر پیاده‌روی معنا و مفهومی ندارد و یک ارزش و مناسک مذهبی نیز به حساب نمی‌آید. افزون براین، اصالت یافتن پیاده‌روی موجب می‌شود به سایر مناسبت‌های مذهبی نیز گسترش یابد، مشابه موضوعی که در گسترش سوگواری از ایام محرم به سایر ایام سال شاهد هستیم. ........... @azadpajooh
🔹درنگی در کم شدن روزهای آزاد بدون برنامه مذهبی و دگرگونی مناسک دینی بعضی از دوستان سوالات و نقدهایی درباره یادداشت بازنشر شده‌ی "اربعین در حاشیه پیاده‌روی"  داشتند. به بعضی از این نقدها در سال گذشته پاسخ گفتم و پاسخ‌هایی نیز امسال در پیام‌ها داشتم. جمع‌بندی پاسخ‌ها در ادامه ارائه می‌شود: ۱. منطقةالفراغ در اصطلاحی که من از آن بحث می‌کنم، یعنی روزهای آزاد بدون برنامه‌ی مذهبی. با توجه به اینکه غالب مناسک شیعه با مفهوم سوگواری هویت پیدا می‌کنند، منطقة‌الفراغ یعنی روزهایی که مردم می‌توانند در آن جشن عقد و عروسی بگیرند، جشن تولد بگیرند، آهنگی شاد گوش دهند، برنامه طنز یا سرگرمی از تلویزیون ببینند و خلاصه مقید به عزاداری نباشند. پس منطقةالفراغ به معنای قطع ارتباط با خدا و ائمه(ع) نیست. بر این اساس، نه در اربعین، بلکه در کل سال هر کسی می‌تواند با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، یقینا ثواب زیادی هم دارد. اما وقتی ایامی را به پیاده‌روی اربعین اختصاص دهیم، جنبه فردی ندارد، ابعاد اجتماعی و همگانی دارد، اقتضائات آن زندگی همه مردم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در ایام سوگواری عمومی اگر کسی نخواهد ماهواره ببیند و به تلویزیون اکتفا کند گزینه‌های او محدود به تماشای سخنرانی مذهبی، مداحی، مستندی درباره اربعین، فیلمی تراژدیک و ... مانند این‌هاست، مگر این‌که مسابقه ورزشی وجود داشته‌ باشد. برنامه عمومی دیگر نیز تحت تاثیر همین سیاست گزاری است. البته سیطره عزا در تمام ماه محرم و صفر هم‌اکنون اتفاق افتاده است و اجازه برنامه‌هایی چون عقد و عروسی را حداقل برای خانواده‌های مذهبی به وجود نمی‌آورد، اما در سال‌های اخیر با گسترش برنامه‌‌هایی مثل پیاده‌روی اربعین پروتکل‌های سوگواری در ماه صفر شدت و گسترش بیشتری پیدا کرده است و تقریبا کل ماه صفر را در بر گرفته است. ۲.  پرداختن به روایات اربعین در یادداشت بنده بدان جهت بود که بگویم اربعین از مناسک قطعی مذهب نیست، چه برسد به پیاده‌روی‌اش که آن را یک وظیفه مذهبی برای عموم شیعیان تبلیغ می‌کنیم و از کسانی در این جمع حضور پیدا نکرده‌اند، به عنوان جاماندگان یاد می‌کنیم. ۳. بعضی از دوستان با مطرح کردن فواید معنوی فردی و اجتماعی پیاده‌روی اربعین، در نظر گرفتن آنها را توجیه‌کننده شرعی گسترش ابعاد و ایام پیاده‌روی و اصالت دادن به آن می‌دانند. بر این اساس تقید به نقل و روایت را در اینجا نوعی تحجر یا نقل‌گرایی افراطی تلقی می‌کنند. در پاسخ باید گفت مقام مناسک و عبادات اصولا مقام حکومت و سلطه نقل است، اگر بخواهیم مصلحت‌سنجی را در این حیطه حاکم کنیم، تمام عبادات و مناسک دینی دست‌خوش تغییر خواهند شد. البته در دین عموماتی و کلیاتی هست که افراد می‌توانند آزادی عبادی و تنوع برنامه در این زمینه داشته باشند. اما مناسک‌نویسی عمومی و رسمی براساس استحسانات موضوع دیگری است. ما می‌توانیم به صورت فردی هر زمانی برنامه پیاده‌روی و زیارت و... برای امام حسین(ع) و حتی امام‌زادگان داشته باشیم، ولی وقتی این اقدامات را در چهارچوب مناسک عمومی مذهبی قرار می‌دهیم و سپس با استفاده از گزاره‌های نقلی آن را در چهارچوب مأثورات دینی می‌گنجانیم، این کار در واقع نوعی تشریع است که از آن می‌توان به بدعت حسنه یاد کرد. به هر حال مصلحت‌‌گرایی مجوزی برای گسترش مناسک عمومی نیست در غیر این صورت با تمسک به بدعت حسنه، دین‌داری ما جلوه‌ای متفاوت از اسلام اولیه پیدا خواهد کرد، و مناسک اصلی اسلام فراموش می‌شوند و مناسکی جدید جای آنها را خواهند گرفت. ....... @azadpajooh
⚡️طرح عنوان شهادت پیامبر(ص) با هدف گسترش تقابل مذهبی/بخش اول ▪️بازنشر ✍مهدی مسائلی در سال‌های اخیر افرادی تلاش می‌کنند تا هرمناسبت اسلامی را به سمت تقابل مذهبی سوق دهند. با این رویکرد چندسالی است عده‌ای موضوع مسموم و شهید شدن پیامبر اکرم(ص) به دست بعضی از زنان‌شان را مطرح کرده و مطالبی را دراین باره منتشر می‌کنند. در ادامه نقدی بر این مطالب خواهیم داشت: ۱. مهمترین دلیلی که برای این موضوع ارائه می شود استدلال به روایتی از کتاب تفسیر عیاشی است بدین مضمون  که عایشه و حفصه به پیامبر(ص) سم خورانده و آن دوعامل شهادت پیامبر(ص) بودند (تفسير العياشی، ج‏۱، ص۲۰۰.) اما این روایت مرسل و بدون سند بوده و روایتی ضعیف و نامعتبر به شمار می‌آید. منبع آن نیز منحصر به تفسیر عیاشی است و اگر می‌بینیم عده‌ای برای استناد به آن کتاب‌های متعددی را نام می‌برند، بیشتر برای جوسازی و فریب دادن مخاطبان است زیرا همه این کتاب‌ها، روایت فوق را از تفسیر عیاشی نقل‌ می‌کنند. ادعای این روایت آن‌قدر بزرگ و مهم است که اگر صحت داشت، باید روایات معتبری از ائمه(ع) دراین‌باره به دست ما می‌رسید. چنین نظری در میان علما و اندیشمندان شیعه نیز وجود نداشته است. ۲. معمولا همراه با نقل روایت بالا، استنادات تحریف و تقطیع شده دیگری نیز درباره طرح شهادت پیامبر(ص) آورده می‌شود. بدین صورت که ادعا می‌شود که بسیاری از علمای شیعه و سنی معتقد به شهادت پیامبر(ص) هستند و سپس این اعتقاد به شهادت را در کنار ادعای مسمومیت ایشان توسط زنان قرار می‌دهند و این‌گونه نتیجه می‌گیرند که حتی علمای اهل‌سنت نیز معتقدند زنان پیامبر(ص) عامل شهادت ایشان بودند؛ در حالی که مقصود همه‌ی این منابع از تعبیر شهادت پیامبر(ص)، مسمومیت ایشان به دست زن یهودیه در خیبر است و همه آنها در کتاب‌هایشان به این مطلب تصریح می‌کنند. ۳. داستان مسمومیت رسول خدا(ص) به دست زن یهودیه نه تنها در منابع اهل‌سنت، بلکه در روایات شیعه نیز آمده است.(بصائرالدرجات، ج‏۱، ص۵۰۴) اما متأسفانه این روایات نیز تقطیع شده و برای اثبات ادعای بالا به کار گرفته می‌شود. در قسمتی از یکی از این روایات آمده است: «مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ إِلَّا شَهِيدٌ؛ هیچ پیامبر و جانشینش نیست مگر این‌که شهید می‌شود» این افراد در حالی برای اثبات شهادت پیامبر(ص) توسط همسرانش از این جمله استفاده می‌کنند که در متن کامل این روایت علت شهادت پیامبر(ص) مسمومیت به دست زنی یهودی ذکر می‌شود. ۴. عده‌ای با گزیده‌برداری از داستان «لُدود»(یعنی داستان دارو دادن به پیامبر)، آن را به مسموم کردن پیامبر(ص) ارتباط داده‌اند. اما این داستان موهن را شیعه قبول ندارد و بسیاری از علمای شیعه دلیل جعل آن را توجیه نسبت هذیان به رسول‌خدا(ص) دانسته‌اند. در این داستان آمده که هنگامی که داروی تلخی را به پیامبر(ص)  خوراندند، ایشان ناراحت شده و فرمودند: «بايد به مجازات اين عمل، در برابر چشمانم، به دهان تمام کسانی که در مجلس حضور دارند، به جز عباس، از آن دارو ريخته شود». سرانجام طبق سوگند و دستور پيامبر(ص)، دارو به دهان يکايک حضار، به جز عباس، ريخته شد! استثنای عباس موجب شده تا بعضی از علما فضیلت‌تراشی برای عباس در نزد خلفای عباسی را از انگیزه‌های‌‌ احتمالی جعل این روایت بدانند. ابن ابی الحدید از استادش نقیب نقل کرده است: «در آن روزها و ساعت‌هاي آخر پيامبر، مسلماً نه‌ تنها علی و فاطمه، بلکه حسن و حسين نيز در کنار بستر پيامبر حاضر بودند و آيا مي‌توان احتمال داد که از آن دارو به دهان آنان نيز ريخته باشند؟! نه؛ به خدا سوگند چنين چيزی نبوده است». او داستان لدود از اصل دروغ و ساختگی می‌داند که آن را تنها يک نفر براى تقرّب به بعضى از مقامات ساخته و پرداخته است».(شرح نهج البلاغة، ج‏۱۳، ص۳۲.) ۵. در برابر این ادعا که عایشه و حفصه با همدستی یکدیگر پیامبر(ص) را مسموم و شهید کردند، باید گفت: آیا امام علی(ع) از این واقعه خبر نداشت؟! امکان ندارد که شما بدانید و امام(ع) نداند. اگر ایشان آگاه بود، چرا بعد از خلافت‌شان، آن دو را مجازات نکردند؟! ترور پیامبر(ص) گناه بزرگی است که به سادگی نمی‌توان از آن گذشت. اگر کسی بگوید در آن هنگام، شرایط جامعه برای مجازات آن دو فراهم نبود، می‌گوییم: پس از جنگ جمل و شکستِ اصحاب جمل، بهترین فرصت برای مجازات عایشه بود و اگر امام علی(ع) او را مجازات می‌کرد، کمتر کسی به آن حضرت خرده می‌گرفت، ولی ایشان عایشه را بخشیدند و علت آن را پاسداشتِ حرمتِ همسری وی با پیامبر(ص) دانستند:«...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.» آیا برای کسی در قتل همسرش نقش اصلی داشته حرمتی باقی می‌ماند که امام به آن استدلال می‌کنند؟! .......... @azadpajooh
⚡️طرح عنوان شهادت پیامبر(ص) با هدف گسترش تقابل مذهبی/بخش دوم ▪️بازنشر ✅پاسخ به نقدها درباره شهادت پیامبر(ص)/تحریف نظرات علما و تاریخ‌نویسان پس از انتشار یادداشت شهادت پیامبر (ص) نقدها یا سوال‌هایی بیان شد که چند نکته‌ای را درباره آنها عرض می‌کنم: ۱. کسانی که خواهان اثبات شهادت پیامبر(ص) به دلیل سم خوراندن همسران‌ ایشان هستند، می‌کوشند در متن و اصالت مسموم شدن پیامبر(ص) به وسیله زنِ یهودی در واقعه‌ی خیبر تشکیک کنند تا عنوان مسمومیت پیامبر در کلام تاریخ نویسان و علمای شیعه و سنی را به نحوه‌ی مسمومیتی که خودشان می‌پسندند، بازگشت دهند. ولی وقتی موضوع سم‌خوردن در واقعه خیبر منتفی شد، کلاً موضوع مسمومیت پیامبر نفی می‌شود، نه اینکه این عنوان به نفع آنها باقی بماند. ۲. اینکه گاهی بعضی از علمای اهل‌سنت و شیعه با قطعیت از مسمومیت پیامبر(ص) بدون اشاره به حادثه آن سخن گفته‌اند، به خاطر روایات متعددی است که درباره مسمومیت پیامبر در خیبر از طریق شیعه و سنی نقل شده است و رویکرد اخباری بعضی از علما موجب می‌شود تردیدی در دلالت آن نداشته باشند. بر این اساس شیخ صدوق در کتاب الاعتقادات، اعتقاد شیعه را چنین تقریر می‌کند: "و اعتقاد ما در باره پیامبر آن است كه ایشان در جنگ خيبر مسموم شدند و پيوسته همان [اثر] آن خوراک به ایشان بازگشت می‌کرد تا آنكه رگ قلبش را بريد و به همان سبب ارتحال فرمود."(الاعتقادات، ص ۹۷) از این گذشته کسانی که کلی‌گوییِ سخنان علمای اهل‌سنت درباره مسمومیت پیامبر را به مسمومیت ایشان توسط همسران بازگشت می‌دهند، انصاف و اخلاق علمی را در نظر نمی‌گیرد، چون در این‌باره هیچ گزارش تاریخی از اهل‌سنت بیان نشده است و بدیهی است که عالم سنی هیچگاه برخلاف نگرش مذهبی خود، بدون استناد محکم تاریخی با قاطعیت از مسمومیت پیامبر به دست زنان پیامبر سخن نمی‌گوید وگرنه اسم او را نمی‌توان عالم سنی گذاشت. ۳. تعدد روایات و گزارش‌های تاریخی درباره مسمومیت پیامبر در خیبر ما را به این آگاهی می‌رساند که اصل چنین توطئه‌ای روی داده است، ولی درباره جزئیات آن نمی‌توان با قاطعیت سخن گفت. همچنین نمی‌توان با قاطعیت آن مسمومیت را علت رحلت پیامبر(ص) در چند سال بعد معرفی کرد. البته استبعاد و تردیدی که بعضی در باقی ماندن اثر آن سم در بدن پیامبر‌(ص) پس از چند سال بیان می‌کنند، نیز پذیرفته نیست؛ چون ممکن است خود سم در بدن ایشان باقی نمانده باشد، ولی آسیبی که آن سم به کلیه یا کبد یا قلب ایشان زده بود، همچنان اثرش بعد از مدتی ظهور پیدا می‌کرد. این موضوع از روایات نیز قابل برداشت است، چنانچه در روایات آمده که پیامبر هنگام وفات می‌فرمود: "لقمه‌ای که در خیبر خوردم رگ‌های مرا بریده است" بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۴۰۵) ۴. درباره موضوع دارو خوراندن پیامبر به نحو اجمال در یادداشت توضیح دادم. نکاتی دیگر اینکه: اولاً؛ این دارو خوراندن در اوج بیماری پیامبر بوده است(هنگامی که تب شدیدی داشتند و بیهوش می‌شدند) پس دارو موجب وخیم شدن حال پیامبر نشد. ثانیاً؛ در روایات متعددی اسماء بنت عمیس طراح و مجری آن معرفی شده است. ثالثاً؛ در آن هنگام علاوه بر زنان پیامبر(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت علی (ع) و سایر بنی هاشم گرد پیامبر حاضر بودند، نمی‌توان پذیرفت آنها قبل و بعد از این کار(جنایت و ترور) اعتراض نکرده باشند یا این‌که معترض بودند ولی هیچ‌گزارشی از موافق و مخالف در تاریخ و روایت ثبت نشده باشد. ۵. در یادداشت استدلال بنده به این موضوع بود که اگر عایشه در مسمومیت پیامبر نقش داشت چرا امام علی(ع) بعد از جنگ جمل او را مجازات نکردند و فرمودند: «...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.» بعضی پاسخ دادند که امام علی، باید عایشه را به خاطر فتنه جمل مجازات می‌کردند، پس وقتی به خاطر آن عمل مجازات نکردند، در واقعه قتل پیامبر(ص) نیز صلاح دیدند او را مجازات نکنند. در پاسخ باید بگویم: امام به عنوان حاکم و خلیفه اسلامی این اختیار را داشتند که افرادی را که به جنگ با خلیفه برخواسته‌اند، مورد عفو قرار دهند، ولی آیا مجازات قتل و ترور پیامبر(ص) به اختیار خلیفه و امام بود، اگر چنین چیزی را معتقد باشیم شأن و منزلت پیامبر را بسیار پایین آورده‌ایم. اما اینکه ائمه(ع) از سایر قاتلان خویش انتقام نگرفتند ارتباطی به بحث ما ندارد چون در این مورد امام علی هم قدرت و امکان بر مجازات داشتند و هم دلیلی مضاعف برای مجازات. از این‌گذشته، آقایان به جمله امام علی(ع) توجه نمی‌کنند که بخشیدن عایشه را به رابطه همسری وی با پیامبر(ع) معلل می‌کند، و مجددا می‌گوییم: آیا برای کسی در قتل همسرش نقش اصلی داشته حرمتی باقی می‌ماند که امام به آن استدلال می‌کنند؟! ......... @azadpajooh
تصویر بالا متنی برای اثبات شهادت پیامبر(ص) با رویکرد فرقه‌‌گرایانه است که چند سال اخیر زیاد ترویج می‌شود. یکی از دوستان آن را برای بنده فرستاد و خواستار توضیح درباره آن شد. 🔹در پاسخ گفتم: وقتی روایات را تقطیع و تفسیر به رای می‌کنند نتیجه اش همین است. در یادداشت پاسخ به نقدها درباره شهادت پیامبر گفتم که در روایات متعددی اسماء بنت عمیس طراح و مجری دوا دادن به پیامبر معرفی شده است. همسر اول اسماء، جعفر بن ابی‌طالب بود و او سال‌هایی در حبشه همراه با شوهرش زندگی می‌کرد. پس در این روایت پیامبر(ص) اشاره‌ای به نقش اسماء در دوا دادن به ایشان دارند.(البته اگر داستان لدود را بپذیریم) از این گذشته نقلی را که در اینجا آورده‌اند، در صحیح مسلم و بخاری و خیلی از کتاب‌هایی که ردیف کرده‌اند، نیامده است و فقط داستان کلی دوا دادن در آنها آمده است. پس این‌که در تصویر می‌گوید "در صحیح مسلم است:.‌.." مشخصا یک دروغ است. این نکته را نیز بیافزایم که اصل این مطلب برگرفته از کتاب إغتيال النبی نوشته شيخ نجاح الطائی است که با استدلال‌هایی این‌چنین درصدد اثبات شهادت پیامبر توسط همسرانش است و آن را به کتب اهل‌سنت ارجاع می‌دهد.(البته به غیر از ارجاعات دروغینی که در اینجا صورت گرفت) به هر حال این روش فرقه‌گرایانه در اثبات گزاره‌های تاریخی از آنجا که ظاهری تحقیقی دارد، برای بسیاری تشخیص حق را دشوار می‌سازد. ...... @azadpajooh
🔸 چیزی به نام مجلس لعن خصوصی نداریم ✍مهدی مسائلی  وقتی موضوع لعن مطرح می‌شود معمولا بحث تفاوت لعن در مجلس خصوصی با لعن عمومی(یا لعن علنی) نیز داغ می‌شود. در این میان سه نگاه میان شیعیان به وجود  می‌آید: اول؛ بعضی بدون هیچ محدودیت و قیدی طرفدار لعن هستند و آن را مساوی تبری می‌دانند. دوم؛ بعضی با لعن آشکار و عمومی مخالف‌اند، اما لعن را در مجلس خصوصی  جایز می‌دانند. سوم؛ بعضی نیز فرقی میان لعن عمومی و خصوصی نمی‌گذارند و لعن را به هر صورتی نفی می‌کنند.  در جبهه‌بندی درون مذهبی گروه اول(یعنی کسانی که هیچ محدودیتی برای لعن قائل نیستند) به عنوان برائتی‌، و گروه دوم و سوم به عنوان وحدت‌گرا شناخته می‌شوند. برائتی‌ها با هردو گروه وحدت‌گرا مخالف هستند و آنها را متهم به کوتاهی در تشیع یا خروج از آن می‌کنند.  البته هجمه‌ها علیه گروه سوم (یعنی مخالفان مطلقِ لعن) بسیار بیشتر است و حتی گروه دوم(محدودکنندگان لعن) نیز گاهی آنها را متهم به کوتاهی در تشیع می‌کنند.  با این مقدمه، بارها از من سؤال شده است که آیا لعن در مجالس خصوصی را قبول دارم یا نه؟ یا لعن در جمع خصوصی جایز است یا نه؟ پاسخ به این سوال مقدماتی را می‌طلبد که به صورت مفصل در کتاب لعن‌های نامقدس به آن پرداخته‌ام، ولی به صورت خلاصه می‌گویم: به صورت کلی لعنی به نام لعن خصوصی وجود ندارد؛ لعن یا فردی است یا عمومی. مصادیق لعن خصوصی که درباره‌ آنها بحث و گفتگو می‌شود، همان لعن‌های عمومی هستند که علاوه بر مخالفت با اخلاق اسلامی، با تبلیغ معارف تشیع و دستورات صریح ائمه نیز هم‌خوانی ندارند. برای روشن شدن این بحث چند نکته را بیان کنم: ۱. لعن یک نوع دعاست، البته از نوع نفرین و دعا علیه افراد. در دعا مخاطب ما خداست و باید با او سخن بگوییم. طبق روایات، مؤمن می‌تواند در مقام دعا و مناجات الهی تمام کسانی را که مُستحق نفرین الهی هستند، لعن کند؛ البته با این شرط که لعن‌شدگان استحقاق این نفرین را داشته باشند. اما اگر کسی دیگری را بدون دلیل یا از سرِ عنادِ شخصی لعن کند، آثار لعن یا نفرین به خودش باز می‌گردد. بر این اساس، فرد می‌تواند حتی پیامبران الهی را نیز لعن کند ولی مطمئناً آثار این لعن به خود او باز می‌گردد. اما این حکم تنها مربوط به مقام مناجات است که مخاطب و شنونده لعن فقط خدا است‌. اما وقتی افراد دیگری به غیر از خدا نیز شنونده‌ی لعنِ ما شوند، این لعن از حالت فردی خارج می‌شود و صورت عمومی پیدا می‌کند؛  تفاوتی نمی‌کند که شنونده لعن یک نفر باشد یا صد نفر. مثلاً اگر کسی به صورت فردی امام علی(ع) را لعن کند، حکمی اجتماعی برای این لعن وجود ندارد، چون مخاطب او فقط خداست و به صورتِ اجتماعی، توهینی تحقق پیدا نمی‌کند، ولی اگر این لعن در جمع یک یا دو نفر بیان شود، در صورت اقامه شواهد و مدارک، حکومت اسلامی او را محاکمه می‌کند و در دادگاه متهم به دشنام‌گویی به ائمه(ع) می‌شود، هرچند این ادعا را داشته باشد که امام علی(ع) را مستحق لعن می‌دانسته و از نظر خودش کار خلافی انجام نداده است. همین صورت درباره افراد مورد احترام اهل‌سنت نیز جاری است، کسی که آنها را در جمع دیگران لعن می‌کند، توهین مذهبی انجام داده است، هرچند او کارش را اینگونه توجیه کند که من آنها را مستحق لعن می‌دانم؛ همچنان‌که تفاوتی نمی‌کند که لعن او در جمع یک نفر باشد یا صد نفر. ۲. تجویز لعنِ خصوصی عاملی برای تقویت و گسترش لعن عمومی است، چون کسانی که لعن خصوصی را قبول دارند معمولا به صورت محتوایی با لعن‌های عمومی مشکلی ندارند و فقط انتشار عمومی آن را فعلا به مصلحت نمی‌دانند. این افراد گاهی خودشان نیز از سر بی‌موالاتی یا غفلت، به لعن‌ عمومی دست می‌زنند.(موارد رسانه‌ای شده آن فراوان است) از این گذشته، به صورت عملی تفکیک لعنِ خصوصی از عمومی نیز امکان‌پذیر نیست، یعنی وقتی که لعن از حالت فردی خارج شد و کسی غیر از خدا شنونده‌ی آن شد، امکان انتشار عمومی و اجتماعی پیدا می‌کند و تبعات ایجاد توهین مذهبی برای آن محتمل است. ۳. در روایات ائمه(ع) لعنِ عمومی یا حتی خصوصی وجود ندارد و گزارش‌هایی که بعضی به آنها استناد می‌کنند(هرچند بسیاری از آنها ضعیف و نامعتبرند) همگی حکایت از لعنِ فردی دارند که مخاطب آن فقط خداست. این نشان می‌دهد موضع ائمه(ع) دراین‌باره آن‌قدر روشن بوده است که جاعلان نیز نتوانسته‌اند بگویند آنها در جمع مردم یا حداقل خواص اصحابشان، خلفا را لعن کرده‌ یا شیعیان را به مجلسِ خصوصیِ لعن خلفا توصیه کرده‌اند. به دیگر سخن، بر فرض صحت صدور این لعن‌ها از ائمه(ع)، آنها هیچ‌گاه به‌قصد توهین به مقدسات اهل‌سنت و برانگیختن فضای خصومت مذهبی بین شیعه و سنی بیان نشده‌اند و فراتر از این، اصلا امکان ایجاد توهین مذهبی را نداشته‌اند. درحالی‌که لعن خصوصی که هم‌اکنون مورد مباحثه شیعیان است امکان ایجاد توهین مذهبی را دارد. ..... @azadpajooh
🔹نُهم‌ربیع مناسبتی برگرفته از فرهنگ غالیان ✍مهدی مسائلی روز نهم‌ربیع‌الاوّل نزد بعضی از شیعیان به روز کشته شدن خلیفهٔ دوم شهرت یافته است. اما با رجوع به کتاب‌های تاریخی به این مطلب می‌رسیم که تمامی آن‌ها به اتفاق اواخر ماه ذی‌الحجه را به‌عنوان ایام کشته‌شدن خلیفه دوم معرفی نموده‌اند و هیچ منبع تاریخی، ماه دیگری را برای این واقعه ثبت نکرده است. افزون بر این بسیاری از بزرگان و علمای شیعه نیز هنگام بحث از قتل خلیفهٔ دوم، تاریخ آن را در ماه ذی‌الحجه دانسته‌اند و حتی بعضی با صراحت قتل او در روز نهم‌ربیع‌ را نادرست دانسته‌اند. (برای مطالعه بیشتر به کتاب نهم‌ربیع جهالت‌ها خسارت‌ها مراجعه شود) اعتقاد به کشته‌شدن خلیفه دوم در روز نهم‌ربیع مستندی جز روایتی معروف به «رُفع‌القلم» ندارد. این روایت به یکی از اصحاب امام هادی(ع) به نام احمد بن اسحاق نسبت داده شده است و از طریق او و از قول امام فضیلت‌هایی را برای این روز بر می‌شمرد. در ارزیابی این روایت باید گفت منبع نقل آن، کتاب‌های متأخر شیعه مربوط به بعد از قرن هفتم و هشتم قمری هستند که اتقان و اعتبار روایی ندارند. سند این روایت نیز از جهات مختلفی ضعیف و غیرقابل‌ اعتماد است و افزون بر وجود راویان ناشناخته‌ای که منحصر به این روایت هستند، افتادگی تعدادی از راویان نیز بر ضعف آن می‌افزاید.(رک: نهم‌ربیع جهالت‌ها خسارت‌ها، ص۲۲-۳۷) اما نکته مهم این‌که طبق تحقیقات انجام شده، روایت نهم‌‌ربیع برگرفته از کتاب‌های غالیان نُصیریه است که امروزه به اسم علویون در سوریه شناخته می‌شوند. شواهدی در متنِ آن نیز این مطلب را تأیید می‌کنند. یادکرد از نهم‌ربیع در منابع نُصَیریه مربوط به قرن سوم قمری و اوایل پیدایش این فرقه است. یکی از منابع متقدم نُصَیریه که به تفصیل به این موضوع پرداخته است، کتابی معروف به «مجموع الاعیاد» نوشته ابی‌سعید میمون بن قاسم طبرانی نُصیری( 358-426هـ / 970-1035م) است. وی در ابتدای این کتاب نهم‌ربیع را در کنار نوروز و مِهرگان (جشنی باستانی در شانزدهم مهرماه) از اعیاد فارسی برمی‌شمارد و سپس در یک فصل مُجزا دو روایت و دو دعا درباره این روز می‌آورد. یکی از این دو روایت تقریباً همان روایتِ مشهورِ رُفِع‌َالقَلَم است که به کتب شیعه راه یافته است. روایت دیگر که اعتقاداتی همچون تناسخ در آن وجود دارد، نیز با اين روايت از جهت گزارش‌گری هم‌سنخ است و از یک منشأ داستان‌پردازی برخوردار است. (طبرانی، مجموع‌الاعیاد، برلین: ۱۹۴۶، ص۱۳۱-۱۴۸) به نظر می‌رسد کمرنگ بودن گزاره‌های غالیانه‌ مربوط به خداباوری امامان یا اموری همچون تناسخ علت راه‌یابی روایت رُفِع‌َالقَلم از منابع نُصیریه به کتب شیعه بوده است. همچنین ناشناخته بودن اکثر راویان آن، و وجود یک راوی اهل‌سنت و یک راوی شیعه (احمد بن اسحاق)، نیز احتمالا در حساسیت‌زدایی از آن و راه‌یابی‌اش به منابع متأخر شیعه بی‌تاثیر نبوده است. البته با دقت در متن این روایت، خصوصیات مربوط به غُلات نُصَیریه در آن مشهود است. زیرا در نقلی از آن آمده است که راویانش درباره ابوخطاب که یکی از بزرگان و اصحابِ سِرِ غُلات است، با هم اختلاف داشتند و از این جهت به احمد بن اسحاق مراجعه کردند. افزون بر این، می‌دانیم که غلات در کنار ترویج اعتقاد به خداباوری امامان، به ترویج فرهنگ گذر از شریعت و لااُبالی‌گری نیز می‌پرداختند. در فرازی از این روایت که نام‌گذاری‌اش به رفع‌القلم نیز بدین‌‌خاطر است، به نقل از پیامبر(ص) به خدای متعال چنین نسبت می‌هد: «به فرشتگان نویسندهٔ اعمال دستور دادم به مدت سه روز قلم را از همهٔ مردم(خَلق کُلُّهُم) بردارند و هیچ چیزی از گناهان آنان را ننویسند، به کرامت تو و وصیت.» بر اساس این فرازِ غالیانه قلم تکلیف از تمام خلق، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، سه روز برداشته می‌شود و هیچ کدام از گناهان و خطایای آن‌ها ثبت نمی‌شود. متأسفانه بعضی که به مناسبت پایه‌گذاری شده توسط این روایت دل‌بسته‌اند، تلاش زیادی در توجیه این تعبیر غالیانه دارند، و بدون توجه به منبعِ اصلی آن، گاهی آن را با عنوان مهلت در توبه توجیه می‌کنند و گاهی آن را با شفاعت تطبیق می‌دهند. مواردی که نه با ظاهر این فراز هم‌خوانی دارد و نه با سایر نصوص قرآنی و روایی موافقت دارد. در مجموع باید گفت از همان ابتدای پیدایش جریان غالیانه‌ی نُصیریه، نهم‌ربیع در میان آنها به عنوان یک عید معروف بوده است و سپس به مرور به آثار شیعه وارد شد. در زمان صفویه، با بالاگرفتن منازعات مذهبی شیعه و سنی، ترویج این مناسبت قوت بیشتری در شیعه پیدا کرد و با حمایت پادشاهی صفوی، بعضی از عالمان نیز به دفاع از آن پرداختند، به گونه‌ای کم‌کم مناسبتی با عناوینی همچون عیدالزهراء،عُمرکشون و... در فرهنگ مذهبی شیعه نفوذ پیدا کرد. البته در سالیان اخیر آگاهی و هوشمندی جامعه شیعه جلوی تبلیغ بیشتر آن را گرفته است. @azadpajooh