⚡️درباره رنجهای حضرت فاطمه(س)
✍مهدی مسائلی
چندی پیش بنده در یادداشتی اشارهای به مصادر شهادت حضرت زهرا(س) در شیعه و سنی داشتم و ضمن تبیین اعتقاد شیعه مبنی بر شهادت آن حضرت، بر اجتناب از مجادلهی مذهبی که انصاف علمی در آن رعایت نمیشود، تأکید کردم.(حضرت زهرا(ع) از مقدسات همه مسلمانان است/نفی تحمیل عقیده)
این یادداشت سوءقضاوتهای زیادی را درباره شخص بنده و مقصودم از آن به دنبال داشت. در پاسخهایم به بعضی افراد، تصریح کردم که: هدف من انکار رنجهای حضرت زهرا(ع) نبوده است، بلکه مقصود نفی تحمیل عقیده به اهلسنت و ردِّ معرفیِ آنها به عنوان طرفداران مصائب و شهادت حضرت است.
از طرفی دیگر، چون لازمهی یادداشتام بیان توصیفیِ اعتقاد شیعه و سنی در این زمينه بود، این موضوع نیز موجب شد بعضی قضاوتی درباره تفاوت عقیده شخصی بنده با شیعه داشته باشند.
از این رو در این نوشته کوتاه چند نکته را بیان میکنم:
۱. اعتقاد بنده در زمینه رنجهای حضرت زهرا(ع) همان اعتقاد شیعه است، بر این اساس معتقدم که بعضی از گزارشهای منابع شیعی دراینباره قابل اعتماد است و از مجموع گزارشها به این نتیجه رسیدهام که آن حضرت(ع) در وقایع بعد از رحلت پیامبر(ص) متحمل رنجهای روحی و جسمی شدند که منجر به رحلت ایشان از این دنیا شد. اما بر ایننکته تأکید میکنم که من با اهلسنتی که چنین اعتقادی را ندارند، دعوا و مخاصمه ندارم و در پی تحمیل این اندیشه بر آنها نیز نیستم. این نکتهای است که مراجع و علمای شیعه بارها فرمودهاند و اگر کسی اِنقُلت بیشتری دارد به آنها اعتراض کند.
۲. تأکید میکنم که نبود مَصدری در کتب اهلسنت برای تصریح به مضروب شدن حضرت زهرا(س) به معنای انکار این ماجرا در درون شیعه و تضعیف اعتقاد شیعیان نیست. آری، ممکن است این موضوع در حیطه مباحثات دوطرفه بین شیعه و سنی، مجادلهها را محدود کند، ولی موضوع رنجهای حضرت زهرا(س) محدود به مضروب شدن ایشان نیست، مسئلهی هتک حرمت اهلبیتِ نبوت و رنج روحی حضرت فاطمه(س)، مسئلهای غیرقابل انکار است که مصادر متعددی از اهلسنت دارد.
این نکته را باید در نظر داشت که علاقهمندی بعضی از مجادلهگران مذهبی برای اثبات شهادت حضرت برای اهلسنت و گزیدهبرداری غیر علمی از منابع آنها، موجب وَهنِ استدلالهای شیعه در سایر موضوعات مرتبط با این واقعه میشود؛ و به عبارتی دیگر، تأکید بر اثبات حداکثری رنجهای حضرت فاطمه(ع) موجب شده هر رنج و مظلومیتی برای ایشان نادیده گرفته شود.
۳. انتشار چنین مطلبی در ایام فاطمیه دو علت داشت؛ اول اینکه: اقتضای فضای ذهنی مخاطب در این ایام، پرداختن به چنین مطالبی را اقتضا میکند و اگر این مطالب در زمانی دیگر بیان شوند، مورد توجه و تأمل مخاطب قرار نمیگیرد.
دوم اینکه: ایام فاطمیه فرصتی برای طرفداران گسترش تضاد مذهبی است که به مذمت رویکرد وحدت اسلامی بپردازند و آن را معارض با اندیشهی مذهبی شیعه جلوه دهند. بیشک از نگاه ما وحدت اسلامی منافاتی با بزرگداشت فاطمیه ندارد و بر اساس این مبنا، طرفداری ما از وحدت اسلامی به معنای کنار گذاشتن فاطمیه نیست. اما عدهای با رُودَررُو قرار دادن اهلسنت با حضرت فاطمه(س)، درصدد ایجاد تنافی بین فاطمیه و وحدت اسلامی هستند تا از بستر آن، شیعیان فاطمیه را انتخاب کنند و وحدت اسلامی را کنار بگذارند.
.............
@azadpajooh
هدایت شده از مجله الکترونیکی اخوت
⭕️ مجله علمی_رسانه ای اخوت برگزار میکند
🔻نشست نقد و بررسی رساله دکتری با موضوع اندیشه تقریب مذاهب اسلامی
📚عنوان رساله:
مطالعه جامعه شناختی _تاریخی اندیشه تقریب مذاهب اسلامی در بین روحانیون شیعه و دلالت های آن برای سیاستگذاری فرهنگی
🔸ارائه دهنده: دکتر رسول زرچینی
🔸ناقدین:
حجت الاسلام و المسلمین مهدی مسائلی
دکتر محمدصادق حسین زاده
⏰زمان: پنجشنبه ۷ دی ۱۴۰۲
ساعت ۱۶
🏫مکان: قم، میدان روح الله، حسینیه هنر، دفتر اخوت
🔴 به کانال اخوت بپیوندید👇👇👇
@okhowahmag
🔸️جولان آزاداندیشی در حوزه علمیه
✍مهدی مسائلی
آزاداندیشی در حوزه علمیه جولان میدهد اما فقط در سخنرانیها و شعارهای مسئولان حوزه. ولی در عمل، طلبه و پژوهشگر فقط در چهارچوب معین شدهای که حساسیتهای مذهبی بر روی آن وجود ندارد، میتواند اظهارنظر کند. وگرنه به جای نقد، با او برخورد میکنند و در لیست سیاه قرار میگیرید.
برای آقایان مهم نیست که پژوهشگر با استنادات علمی سخن میگوید یا نه، بلکه مهم این است که او درباره بعضی موضوعات اصلا سخن نگوید!
اینها را گفتم که بگویم حدود سه هفته پیش در یادداشتی به بیان ضرورت رعایت الزامات وحدت اسلامی در نقل وقایع تاریخی مرتبط با شهادت حضرت زهرا(س) پرداختم و جزئیاتی از تحمیل عقیده توسط مجادلهگران مذهبی را نشان دادم. این یادداشت حواشی زیادی برای بنده داشت، غیر از فحاشیها و حتی تکفیرها، جانشین مرکز مدیریت حوزه علمیه اصفهان نقدی بر آن یادداشت نوشت، بنده نیز محترمانه به آن پاسخ گفتم. آقایان احضارم کردند خدمتشان رفتم و توضیحات کافی را دادم تا درباره دین و مذهبم به شبهه نیافتند. اما به هر حال اسم بنده در لیست سیاه قرار گرفت، چون یک روز قبل از نوشتن آن یادداشت، به عنوان برگزیده جشنواره علامه حلی در اصفهان برگزیده شده بودم و قرار بود در مراسمی این تقدیر انجام بشود، آن جلسه به علت آلودگی هوای اصفهان به تعویق افتاد و به چهارشنبه ۶ دی موکول شد. اما اینبار اسم بنده را خط زدند. خدمت مسئولان حوزه رفتم، گفتند علتش همان یادداشت است، کمی نصیحتم کردند. در مقابل من از نقد علمی سخن گفتم و خدمتشان عرض کردم اگر مطالبم اشتباه است محترمانه نقد بنویسید، من هم در کانالم میگذارم. بیش از آنکه به تضعیف اعتقادات شیعه بیانجامد موجب تقویت مبانی آن میشود.
گفتند توضیحی بنویس از مطلبت شبههزدایی کن، ما هم میگوییم مشکل را حل کنند و اسمت را از لیست سیاه خارج کنند. یادداشت را نوشتم و توضیحات کافی را دادم، ولی ایشان به عهد خود وفا نکردند.
بنده سالهاست در حوزه علمیه اصفهان به نقد افراطگرایی مذهبی و شبههزدایی از وحدت اسلامی میپردازم، اما مسئولان حوزه تاکنون نه تنها حمایتی از بنده نکردهاند بلکه در سالهای اخیر با سعایتکنندگان همراهی کردهاند و بر محدودیتها برای من افزودهاند که فضای مخاطب عام جای درددل درباره همه آنها نیست.
من نمیگویم هرچه مینویسم صحیح است و عاری از خطا و ابهام است، ولی گویا طرد کردن و نفی انتساب به حوزه، راحتترین راهکار مسئولان در نقد سخنانی اینچنین است.
آری سخن گفتن از وحدت اسلامی که از مهمترین اصول جمهوری اسلامی به شمار میآید، اگر فراتر از شعار برود و به جزئیات آن پرداخته شود، چنین عواقبی را به دنبال دارد.
..........
@azadpajooh
هنوز نمیدانیم که جنایت پلیدانه کرمان توسط چه کسانی رقم خورده است، ولی احتیاجی به استدلال ندارد که در این اوضاع جنگ غزه، این جنایت بیش از همه به نفع اسرائیل است.
قسمت مهمی از فرماندهی نظامی شهید سلیمانی علیه کسانی بود که به اسم اسلام و جهاد جنایت میآفریدند و در حال امن سازی خاورمیانه برای اسرائیل بودند. در این مدت بارها او در معرض شهادت توسط امثال داعشیها بود، اگر این اتفاق میافتاد بهرهبرداری از تعصبات مذهبی و منازعه شیعه و سنی در حول شهادت او دامنهدار بود. ولی قسمت بود که او توسط آمریکا شهید شود تا گرد و غبار تعصبات مذهبی بر شهادت او ننشیند. شاید بصیرت حاج قاسم در مبارزه تکفیریهای مدعی اسلام، چنین شهادتی را نصیب او کرد.
تفاوتی نمیکند که عامل و برنامهریز جنایت کرمان چه کسی باشد، اسرائیل باشد یا تکفیریها، غبار منازعه مذهبی بر چهره شهدای کرمان نمینشیند.
..........
@azadpajooh
⚡️درباره روز و کیفیت وفات حضرت زینب(ع)
✍مهدی مسائلی
درباره وفات حضرت زینب دو مطلب جای تأمل دارد:
۱. روز وفات حضرت زینب: انتساب پانزده رجب به روز وفات ایشان برگرفته از کتاب اخبارالزینبیات است. این کتاب را به عُبَیدِلی نسبشناس معروف نسبت دادهاند، ولی دلایل متعددی از جعلی بودن این انتساب دارد و ظاهرا این کتاب توسط کسانی که میخواستهاند مزار حضرت زینب(س) را در مصر نشان دهند، نوشته شده است. اشکالات محتوایی متعددی نیز در اسناد و گزارشهای آن وجود دارد.
نکته جالب اینکه اگر این روز را به عنوان سالروز وفات حضرت زینب(ع) بپذیریم باید محل دفن ایشان را نیز مصر بدانیم.
۲. کیفیت وفات حضرت زینب: در سالهای اخیر شاهد نسبت دادن عنوان شهادت به حضرت زینب(ع) هستیم درحالیکه هیچ گزارش تاریخی مبنی بر قتل ایشان وجود ندارد.
نویسنده معاصر سید محمدکاظم قزوینی (۱۳۴۸ - ۱۴۱۵ ق) در کتاب "زینب الکبرى(ع)من المهد الى اللحد" به صراحت میگوید که سخنی از ذکر سبب وفات ایشان در تاریخ نیامده است؛ با این حال، این احتمال را مطرح میکند که شاید عوامل یزید ایشان را به صورت مخفیانه و سری مسموم کرده باشند، به گونهای از مردم و تاریخ مخفی مانده است. (زينب الكبری(ع) من المهد الى اللحد، ص۵۹۱)
جالب اینکه همین سخن ذوقی تبدیل به یک سند تاریخی شده است و در مطالبی که برای مسموم شدن و شهادت حضرت زینب تنظیم میشود به این کتاب استناد میکنند.
البته بعضی نیز عنوان شهادت برای ایشان را از جنبهی تحمل مصائب عاشورا مطرح میکنند، ولی اطلاق عنوان شهید در فقه اسلامی شرایط خاص خود را دارد که شامل چنین مواردی نمیشود. مقام بالای معنوی حضرت زینب قابل انکار نیست ولی نباید پنداشت که اگر عنوان شهادت را به ایشان نسبت ندهیم، از ارزشهای ایشان کاستهایم.
نکته پایانی اینکه دینداری مذهبی شیعه در زمان کنونی، تکیه زیادی بر عزاداری دارد. عزاداری بر دو محور استوار است؛ اول مشخص بودن روز وفات شخصیتهای مذهبی، و دوم نسبت دادن شهادت و مرگ غیرطبیعی به آنها، تا سوگواری وجه بهتری داشته باشد.
این درحالی است که در دینداری مذهبی در اعصار متقدم اسلامی، عزاداری چنین محوریتی را در شیعه نداشت و حداکثر مختص به امام حسین(ع) بود. از این جهت، درباره روز وفات بعضی از شخصیتهای مذهبی تردید و اختلاف وجود دارد یا کلا نامشخص هستند.
این موضوع موجب شده که برای فراهم کردن مقدمات عزاداری برای همه شخصیتهای مهم مذهبی در زمان کنونی، به هر گزارشی، حتی گزارشهای ساختگی، استناد کنیم.
............
@azadpajooh
🔹همسانسازی مخالفت با توهین
✍مهدی مسائلی
طبع انسانی از مخالفت و مخالف خوشش نمیآید و سعی میکند اگر توانست مخالفت را، وگرنه مخالف را حذف کند. معمولا افراد برای حذف مخالف توجیهاتی را به کار میبندند تا تقصیر حذف او را بر گردن خودش بیاندازند و با طبع عدالتطلب و آزادیخواه جامعه تقابلی نداشته باشند.
حمل مخالفت بر توهین یکی از توجیهاتی است که برای حذف مخالف به کار گرفته میشود. البته این موضوع پیچیدگیهایی نیز دارد. افراد معمولا برای عقایدشان هالهای از قداست در نظر میگیرند که خواهناخواه نفی عقایدشان توهین جلوه میکند. در این نگاه هرچه بیان مخالفت صریحتر و تضادش بیشتر باشد، توهین نیز قویتر به نظر میرسد.
بحث درباره توهین مفصل است ولی باید دانست که توهین دو رکن مهم دارد:
۱. گوینده قصد توهین داشته باشد.
۲. سخن او در بردارنده الفاظ و تعابیری باشد که عُرفاً مصداق توهین است.
برای زمینهسازی حذف مخالف، شاید انگیزه مخالفت او را با قصد توهین همسانسازی کنند و امر مشتبه شود ولی الفاظ و تعابیر دال بر توهین وضوح خارجی دارند و نمیتوان هر سخنی را توهین قلمداد کرد.
کلام مختصرم را به حکایتی از برخورد امام علی(ع) با مخالفین ختم کنم. نقل شده است روزی امام علی(ع) در مسجد کوفه مشغول سخنرانی بود یکی از خوارج شعار «لا حکم الا لله» را با صدای بلند سر داد. امام(ع) فرمود:
«اللهُ أكبر كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ إن سَكَتُوا عَمَمناهُم وإن تَكَلمُوا حَجَجناهُم وَإن خَرجُوا عَلَينا قاتلناهُم؛ بزرگ است خدا، سخن حقی است که آنها مقصود باطلی از آن دارند، اگر آنان سکوت کنند با آنان مانند دیگران رفتار میکنیم و اگر سخن بگویند، پاسخ میگوییم و اگر شورش کنند با آنها نبرد میکنیم»(تاريخ الطبری، ج۴، ص۵۳.)
در کتاب عدالت در عداوت گزارشهای متعددی از سیره امام علی(ع) در اینباره آوردهام.
......
@azadpajooh
⚡️نگاه غیرواقعی به آخرالزمان/دعوت امام زمان نیز معرفتمحور است
✍مهدی مسائلی
طبق آیات متعددی در قرآن اگر خداوند میخواست تمام انسانها را یک شبه هدایت میکرد:
«وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ ۚ وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ؛ و بر خداست که راه راست را نشان دهد؛ امّا بعضی از راهها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت میکند.» (نحل/۹)
خداوند در آیهای دیگر میفرماید: «و اگر پروردگار تو میخواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان میآوردند؛ آیا تو میخواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟!» (یونس/۹۹) پس کار هدایت معنوی انسانها و برپایی عدل در جهان، براساس معرفت و تربیت صورت میگیرد نه معجزه و اجبار.
فرقی ندارد زمان پیامبر(ص) باشد یا ظهور امام زمان(ع).
اگر بنا بود با ابزارهای غیبی، عدل در جهان حکمفرما شود در همان زمان بعثت پیامبر(ص) این امر تحقق پیدا میکرد و اگر بناست پردهها کنار روند و مردم ملزم به هدایت شوند چرا این کار در همان ابتدای اسلام رقم نخورد؟
با این مقدمه باید بگویم: نگاه بسیاری به وقایع ظهور و آخرالزمان واقعی نیست، بسیاری از گزارشات رواییِ آخرالزمانی با منطقِ معرفتمحورِ قرآن متعارض هستند. ما نیز در انتظار زمان ظهور امامی را داریم که با معجزه کار جهان را سامان دهد، ولی دعوت امام زمان(ع) نیز بر اساس معرفتبخشی و تربیت انسانها است.
در ابتدای اسلام نیز کسانی انتظار داشتند که قرآنی نازل شود که "به وسیله آن، کوهها به حرکت درآیند یا زمینها قطعه قطعه شوند، یا به وسیله آن با مردگان سخن گفته شود"(رعد/۳۱)
ولی نه آن هنگام چنین هدایتی صورت گرفت و نه بعدا صورت خواهد گرفت!
.........
@azadpajooh
🔸ذو اَناة
امشب مسجد بودم، بین دو نماز بیست و یک مرتبه دعای ذواَناة را خواندند. تقریبا یک ربعی وقت نمازگزاران را گرفت. چند سال پیش این متن را دراینباره نوشته بودم:
چند سالی در بعضی مساجد رسم شده است که شب نیمه شعبان میان نماز مغرب و عشا، دعایی به نام ذواَناة را بیست و یک مرتبه میخوانند و همه نمازگزاران را نیز مجبور میکنند که برای خواندن این دعا وقت بگذارند. این دعا در کتابهای ادعیه شیعه دیده نمیشود و تنها در کتاب «عنوان الکلام» نوشته آیت الله محمدباقر فشارکی (متوفی ۱۲۷۵ ش) آمده است. این کتاب نوشتهای تحقیقی و حدیثی نیست بلکه کتابی کشکولوار و مجموعهای از مواعظ است. جناب فشارکی نیز آن را به صورت نقلی از ائمه(ع) بیان نمیکند و ظاهرا از دستورالعملهای دستساخته بعضی از علما است. مرحوم فشارکی در ابتدای این دعا گفته است: «بعد از نماز مغرب با كسى سخن نگفته اين دعا را بيست و يکمرتبه بخواند زنده بماند تا سال آينده، و دعاء اينست: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم انک علیم حلیم ذو اناة و لا طاقة لنا بحکمک یا الله یا الله یا الله، الامان الامان الامان من الطاعون و الوباء و موت الفجأة و سوء القضاء و شماتة الاعداء، ربنا اکشف عنّا العذاب انا موقنون برحمتک یا ارحم الراحمین.»(عنوان الکلام، ص۲۵۳)
با وضعیت منبع و استنادی که این دعا دارد، ترویج و تأکید بر خواندن آن صحیح نیست و نباید برنامه عمومی مساجد را برای خواندن چنین دعاهایی صرف کرد، زیرا حتی آن را به امام نیز نسبت ندادهاند تا کسی بخواهد آن را طبق قاعده تسامح در ادله سنن، به عنوان یک دستور العمل دینی معرفی کند. از این گذشته اگر بناست دعایی به صورت عمومی در مساجد خوانده شود، بهتر است دعایی باشد که مضمون آن با خواستههای اجتماعی و عمومی و انتظار ظهور هماهنگ است.
همچنین در زمان کنونی دیگر بیماری طاعون جان کسی را تهدید نمیکند تا اَمان خواستن از آنها جزء حوائجِ مهم مؤمنین باشد، بهتر است بیماریهای جدیدتری را جایگزین آن کنند.
.......
@azadpajooh
دیروز کلیپی از همسر آقای اکبرنژاد دیدم که در وضعیتی بسیار مضطرب به خاطر عدم اطلاع از وضعیت همسرش است و چون پیگیریاش از نهادها و نامه به بیت رهبری به نتیجهای نرسیده، نامهاش را به صورت شفاهی میخواند، شاید به سمع رهبری برسد. نامهاش محترمانه بود و البته با بغض و گریه که دل هر منصفی را به درد میآورد.
جرم و علت بازداشت آقای اکبرنژاد هرچه باشد، که بنده در مقام سخن گفتن درباره آن نیستم، حق خانواده و نزدیکان ایشان است که از وضعیتش اطلاع داشته باشند و بتوانند پیگیر پرونده ایشان باشند. تغییر رویه بازداشتهای نامعلوم که شاید در پروندههای سیاسی تکراری است، یکی از مقولههای مهم تحقق عدالت در حکمرانی است که باید اصلاح شود و تغییر پیدا کند. در این زمینه قانون وجود دارد و در بندِ ج ماده ۶ «قانون جرم سیاسی» مصوب سال۱۳۹۵ آمده است: «حق ملاقات و مکاتبه با بستگان طبقه اول در طول مدت حبس»
همچنانکه در بند ث این ماده آمده است: «ممنوعیت بازداشت و حبس به صورت انفرادی به جز در مواردی که مقام قضائی بیم تبانی بدهد یا آن را برای تکمیل تحقیقات ضروری بداند لکن در هر حال مدت آن نباید بیش از پانزده روز باشد.»
پس آنچه امروز باید از ناحیه مسئولان قضایی و نمایندگان آینده مجلس پیگیری شود، لزوم شفافسازی و مانعزدایی درباره پیگیری حقوق اجتماعی مردم در این زمینه است.
......
@azadpajooh
⚡️درباره دغدغه لغو و برگزاری یک کنسرت
✍مهدی مسائلی
در چند روز گذشته موضوع لغو و سپس برگزاری کنسرت علیرضا قربانی در اصفهان یکی از داغترین بحثهای فرهنگی اصفهان و بلکه کشور بود. پشت پرده لغو این مراسم در روز اول حضور چند نوازنده زن در این کنسرت بود که با برگزاری کنسرت در روز بعد، آنها مورد تشویق ویژه شرکتکنندگان قرار گرفتند. بعد از برگزاری این کنسرت شنیدم بعضی از روحانیون پرنفوذ اصفهان برگزاری این کنسرت را به مخالفت با حکم خدا تفسیر کردهاند و لوازمی را برای مسئولان اجازهدهنده این مراسم در نظر گرفتهاند. در اینباره به چند نکته باید توجه کرد:
۱. نوازندگی زنان تفاوتی با نوازندگی مردان ندارد و زن یا مرد بودن نوازنده به خودیخود حکم فقهی حرمت یا جواز برای موسیقی به وجود نمیآورد. اگر عالمی نیز میان آنها تفاوت قائل میشود از جهات ذات موسیقی نیست بلکه به خاطر نوع حضور بانوان در مراسم است که علما از آن گاهی به عنوان مفسده یاد میکنند. در فیلمی که بنده از ابتدای کنسرت دیدم پوشش و نحوه حضور نوازندگان زن هیچ خطری برای دین و دنیای کسی به وجود نمیآورد. از این گذشته همواره ارکستر سمفونیک ملی ایران با حضور پرتعداد نوازندگان زن اجرا میشده است و متولیان دینی نظام هیچگاه بر آن خرده نگرفتهاند.
۲. حکم موسیقی و تعیین مصداق غنا در ضمن آن، مسئلهای اختلافی در میان فقهاست که فتواهای آنها فاصله زیادی با هم دارد و قابل جمعبندی و توافق نیستند. اما چیزی که روشن است اینکه بیشتر فقها موسیقیهای سنتی را از آن نوع که علیرضا قربانی میخواند، مصداق غنا نمیدانند. حالا اگر عالمی با کلیت موسیقی و کنسرت مخالف است نباید یک فتوا و نظر را به کل جامعه تحمیل کند و اختلاف دیدگاه را به مخالفت با حکم خدا تطبیق دهد.
۳. برخورد سلبی و تقابلی با مقولههای اجتماعی در اصفهان و کنارگذاشتن موضعگیری مثبت و اصلاحی، همواره نتایجی معکوس داشته و موجب وهن پایگاه دینداری شده است. نمونه مشابهاش برخورد سلبی و تقابلی با دوچرخهسواری بانوان بود که چند سال پیش همچون نوازندگی بانوان خبرساز شد و ثمره آن موضعگیری منفی مردم و گسترش دوچرخهسواری بانوان بود. به نظر من دوچرخهسواری زنان نیز به خودیخود یک منکر دینی نبود ولی بزرگواران به جای تبیین ضوابط فرهنگی و دینی استفاده از دوچرخه یا حتی فراهم کردن دوچرخههای ویژه بانوان، با اصل دوچرخهسواری بانوان به مخالفت برخواستند که هماکنون مسئلهای عادی شده است و آنها نیز قدرت جلوگیری از آن را ندارند.
۴. بعضی از هیئتهای مذهبی چه در عزاداریها و چه در اعیاد ولادت، از موسیقیهای تند هیجانبرانگیز بهره میگیرند و صحنه حضور مداح تقریبا شبیه یک کنسرت شده است. به نظرم اگر علما بنای مخالفت با گسترش موسیقی را دارند باید از اصلاح مداحیها شروع کنند، چون این رفتار را به دین نسبت میدهند و این موسیقی را عملی دینی میدانند، ولی موسیقی در کنسرت لااقل دینی تلقی نمیشود و این مجالس به پای دین نوشته نمیشود.
........
@azadpajooh
🔸تأملی درباره دعای جوشن کبیر
✍مهدی مسائلی
ابتدا بگویم هدفم از این یادداشت مکتوب کردن یک مطالعه است نه یادداشت تبلیغی برای خواندن یا نخواندن دعای جوشن کبیر.
در میان ادعیه دو دعا به نام جوشن شناخته میشوند؛ یک دعای بلند که به نام جوشن کبیر مشهور شده است، و یک دعای کوتاهتر(کمتر از نصف دعای قبلی) که آن را به دعای جوشن صغیر میشناسند.
شیوه بیان و انشای این دو دعا شبیه هم نیستند و برخلاف دعای جوشن کبیر در دعای جوشن صغیر، خدا به نامهایش قسم داده نمیشود بلکه مشکلات ممکن برای انسان مطرح شده و سپس خدا را به جهت ایمنی از آنها سپاس میگوید. همچنین قسمت پایانی دعای جوشن صغیر به درخواستهای مختلف از خدا اختصاص یافته است در حالیکه دعای جوشن کبیر حاجتخواهی انتهایی را ندارد.
دعای جوشن کبیر را اولینبار ابراهیم کفعمی(۸۴۰-۹۰۵ق) در دو کتاب مصباح و البلدالامین آورده است و این دو کتاب منبع اصلی آن هستند. کفعمی در نقل این دعا به "مروی عن النبی" اکتفاء کرده است و سند و منبعی برای آن بیان نمیکند. (مصباح، ص۲۴۷ و البلد الامین، ص۴۰۲) همچنانکه وی گزارش و دستورالعملی نیز برای زمان فضیلت خواندن آن نقل نمیکند. با این حال متداول است که دعای جوشن کبیر را در ماه رمضان و در شبهای منسوب به قدر میخوانند. به نظر میرسد منشأ اختصاص این دعا به ادعیه شبهای قدر بیانی از علامه مجلسی در زادالمعاد و بحارالانوار است که خواندن آن را در ماه رمضان و شب قدر مفاد روایات میداند. اما ظاهرا مرحوم مجلسی در اینجا دچار یک اشتباه و خلط عنوان شدهاند، چون وی در بحارالانوار شرح و دستوری برای جوشن کبیر از کتاب مهجالدعوات سید بن طاووس نقل میکند که در اصل متعلق به جوشن صغیر است و در آن سخن از فضیلت خواندن این دعا در ماه رمضان مطرح میشود. (در کتاب مهج الدعوات فقط جوشن صغیر آمده و دعای جوشن کبیر نیامده است، نگاه کنید به: بحارالانوار، ج۹۱، ص۲۹۷ و مهج الدعوات، ص۲۲۷. این شرح توسط دیگران به کتاب سید بن طاووس اضافه شده) البته این فرض را میتوان در نظر گرفت که مرحوم مجلسی شرح اضافه شده در مهجالدعوات را برای جوشن کبیر میدانسته است و نقل آن را در ذیل جوشن صغیر اشتباه میداند. چنانچه این نکته از متن مجلسی در ذیل جوشن صغیر بر میآید. (بحار، ج۹۱، ص ۳۲۷) ولی این ادعا با سابقه نقل جوشن کبیر همخوانی ندارد.
به تبع علامه مجلسی، شیخ عباس قمی نیز در مفاتیح فضائل و شأن نزولی را که برای جوشن صغیر نقل شده است، برای جوشن کبیر ذکر میکند و آن را از ادعیه شبهای قدر میداند.
اما نکته مهمتر این که: تفاوتی نمیکند که این فضائل و شرح برای جوشن کبیر باشد یا صغیر، متن آن، بسی موهن و غریب و مضطرب و متضاد است که جعلی بودن آن را آشکار میکند. در این شرح فضائلی از زبان پیامبر(ص) برای خواندن جوشن بیان میشود و در هر فرازی شگفتانهای بالاتر و عجیبتر از قبل برای خواندن این دعا رونمایی میشود. آنگونه برای خواننده این دعا ثواب تمام پیامبران اولوالعزم بلکه ثواب تمام جن و انس و ملائکه را از اول تا آخر خلقت مینویسد، و آثاری برای این دعا برمیشمرد که خلاصهاش این است که تمام شرهای دنیوی و اخروی با خواندن این دعا مرتفع میشوند و کلیه خیرات اخروی و دنیوی نیز تنها با اين دعا ثابت میشوند. فراتر از این حتی از سودمندی این دعا برای کافران سخن میگوید و ضمن توصیه به پنهان کردن آن میگوید: "پیامبر اکرم به علی بن ابی طالب (ص) فرمود: این دعا را به اهلبیت خود و فرزندانت بیاموز و آنها را به خواندن آن و توسل به خدای متعال و اعتراف به نعمتهای او ترغیب کن و بر ایشان حرام کردم که این دعا را به مشرکی بیاموزند، چرا که هر کس حاجتی از خدا بخواهد به او عطا میکند و او را کفایت و نگاهداری میفرماید."
در قسمتی از آن نیز آمده است که: "رسول خدا ص فرمود: هیچ بندهای از امت من نیست که این دعا را در ماه رمضان سه مرتبه یا یکبار در سه جزء بخواند مگر اینکه خداوند پیکرش را بر آتش حرام و بهشت را بر او واجب میگرداند و..." ظاهرا علامه مجلسی از این قسمت برداشت کرده است که خواندن جوشن در ماه رمضان و شبهای قدر توصیه روایی دارد در حالیکه اصل این شرح اولا متعلق به جوشن صغیر است و ثانیا موهن و خلاف قواعد شرعی و عقلی است.
در مجموع، دعای جوشن کبیر نقلی در منابع متأخر است، سندی ندارد و از ادعیه شبهای قدر نیست. متن آن نیز بیشتر صورت حرز دارد و برخلاف ادعیهای مثل دعای ابوحمزه ثمالی، ظرائف دعایی و عرفانی کمتری در آن وجود دارد.
.........
@azadpajooh
⚡️سالهای گذشته یادداشتی درباره "تجربههای نزدیک به مرگ"(زندگی پس از زندگی) داشتم که در قالب مصاحبه با مجله خیمه نیز مباحثی از آن منتشر شد. خلاصهای از آن یادداشت و مصاحبه را در انتهای ماه رمضان و دیدن برنامه زندگی پس از زندگی تقدیم دوستان میکنم.
👇
🔹واکاوی زندگی پس از زندگی و تاثیرات معنویاش
✍مهدی مسائلی
١. در آیات قرآن تأکید شده که مرگ راه بیبازگشتی است، از این جهت کافران و گناهکاران وقتی پس از مرگ درخواست بازگشت به دنیا و کسب ایمان و انجام اعمال صالح را دارند، به تندی و با خطاب هرگز مواجه میشوند. این قانون میتواند در مواردی با معجزه تخصیص بخورد و افرادی به دنیا بازگشت داشته باشند، همچون معجزات حضرت عیسی(ع)، اما معجزهها موارد استثنایی و معدود هستند نه عمومی و پُرشمار. پس این تجربهها نمیتواند به صورت یک معجزه برای بازگشت از مرگ باشد بلکه به نظر میرسد این داستانها و ادعاها از جنس رؤیا یا مکاشفاتی هستند که برای بعضی انسانها در زمان حیاتشان اتفاق میافتد. پس تنها چیزی که این داستانها میتواند نتیجه ببخشد این است که فرد یک نوع تجربه معنوی داشته است.
۲. کسانی که به پژوهش درباره تجربههای نزدیک به مرگ پرداختهاند سعی کردند وجوه مشترک کلی یا جزئی از آنها استخراج کنند، ولی با این حال، این تجربهها سیر داستانی بسیار متنوعی دارند و گاهی داستانها و تجربهها ضد و نقیض هم هستند. اگر ما از این تجربهها به عنوان مرگ یا شبه مرگ یاد کنیم و عین توصیفات و داستانهای آنها را واقعیت بپنداریم، با انبوهی از گزارههای معنوی روبرو میشویم که طبق تفکرات یک نژاد یا دین و حتی فرد تصویرگری خاص شدهاند؛ فرد مسیحی افرادی را هنگام مرگ میبیند که در کتابها و مجالس دینی او درباره آنها صحبت میشود و مسلمان همینطور، بودایی و هندو و ادیان دیگر به همین ترتیب. تجربهها نیز معمولا مؤید گزارهها و شخصیتهای معنوی آن دین یا مذهب است.
اما اگر این تجربهها را رؤیا یا کشف و شهود بدانیم، لزوما یک واقعهی عینی و حقیقی نیستند، هرچند میتوانند حاوی یک معنویت و روحانیت و اتفاق ورامادی باشند، مثلا خوابها و رؤیاها هرچند صادقه باشند ولی تفکرات شخصی در تصویرگری آنها دخالت دارند. از این رو مهم تعبیری است که از چنین خوابهایی ارائه میشود نه جزئیات دیده شده در آنها. در کشف و شهود نیز همین امور مطرح است و کشف و شهود تابع احوالات شخصیه است و مثل خواب باید تعبیر و تفسیر درست از آن ارائه شود.
۳. کشف و شهودات شیطانی نیز وجود دارند. اینکه شخصی از اطلاعات غیبی خبر میدهد و مشاهداتی را بیان میکند یا از انتزاع روح از بدن حکایت میکند، دلیل حقیقت بودن شهودات آن شخص نیست. اجنه و شیاطین نیز به اخبار و مشاهداتی دسترسی دارند که میتوانند به وسیله آنها، انسانها را گمراه کنند. شما وقتی تأثیر القائات و تفکرات شیطانی باشی، به جای خداوند، شیطان به شما وحی میکند و ممکن است شیاطین اسرار و رموزی را به شما بگوید که موجب تقویت آنها و فتنهگری بیشتر میان مردم شود. پس تجربه نمیتواند حقایق معنوی را اثبات کند. وحی الهی که کلیات و جزئیات دینی را به انسان انتقال میدهد با کشف و شهود متفاوت است. دین به وسیله وحی تشریع میشود که به پیامبران نازل میشد. وحی از مجرای منزه الهی است و از دسترس شیاطین به دور است.
۴. اگر ذکر تجربههای پس از مرگ، به منظور اثبات کلی معنویت و روحانیت انسان باشد، وجه مثبتی دارد، ولی اگر بخواهیم با آنها جزئیات دینی را اثبات کنیم، انحرافاتی را به دنبال خواهد داشت. بسیاری از خرافات دینی میتوانند در متن داستان تجربههای نزدیک به مرگ قرار گیرند و مستند شده و مشروعیت پیدا کنند. با استحکام این تجربهها به عنوان یک دلیل دینی، استدلالهای علمی و نقلی دینی نیز تحت شعاع قرار میگیرند. مثلا وقتی عالمی درباره مسئلهی تاریخی یا وجود شخصیتی یا مکان زیارتی بحث میکند، اگر تجربه نزدیک به مرگ نتایجی برخلاف تحقیقات او را بیان کند، تحقیقات و مباحث علمی آن عالم بیارزش و خلاف واقعیت جلوه میکند. گاهی ما ترویج بعضی از امور را تقویت کننده معنویت در بین مردم میپنداریم در حالی که با ترویج گسترده و بیضابطه آنها راه را برای رهزنی دینی عدهای دیگر فراهم میکنیم. چنانچه با نقل بیضابطه کرامات یا تشرفات به محضر ائمه و امام زمان(ع) راه را برای فریبکاری دینی عدهای باز میکنیم. موضوع ترویج خواب و دریافت حقایق معنوی و غیبی از آن، نیز یکی دیگر از چالشگاههای معنوی است. مشابه این امور زیاد هستند، اموری که شبه معنوی هستند مثل استخاره گرفتن یا علم حروف و اعداد.
۵. نقل گسترده و مستمر این تجربهها، غیر از اینکه معنویت را به امری تجربی تبدیل میکند، به مرور آن را به برنامهای تفریحی برای مردم تبدیل میکند. یعنی معنویتی که اینجا برای افراد حاصل میشود پلی برای اتصال آنها به دینداری اصیل نمیشود، افرادی برای آرامش روحی خود به پیگیری این تجریبات اهتمام دارند ولی تفاوتی در زندگی آنها از جهت عمل به آموزههای دینی دیده نمیشود.
......
@azadpajooh
14020704018.pdf
937K
📗فهرست و مقدمه کتاب اطلس توصیفی اهلسنت ایران
نویسنده: مهدی مسائلی
📚انتشارات امیرکبیر/۱۴۰۲
این کتاب را میتوانید به صورت مجازی و حضوری از نمایشگاه کتاب تهران خریداری کنید.
🔸درباره کتاب:
کشور ایران دارای تنوع قومیتی و دینی فراوانی است، اما طبق آمارهای رسمی بیش از ۹۹ درصد جمعیت ایران مسلمان هستند. در میان جمعیت مسلمان ایران شیعیان دوازده امامی اکثریت را دارند و اهل سنت در اقلیت هستند. با وجود آنکه اهل سنت ایران از جهت فقهی به دو مجموعه اهل سنت شافعی مذهب و حنفی مذهب تقسیم میشوند ولی در هرکدام از این دو مجموعه از جهت مذاهب اعتقادی طریقتهای تصوفی و جریانهای سیاسی و اجتماعی تفاوتهایی میان پیروان آنها وجود دارد. آشنایی با تفاوتهای موجود در میان اهل سنت ایران برای پژوهشگران و فعالان دینی و فرهنگی بسیار مهم است و در ارتباطهای فرهنگی و مذهبی باید مورد توجه قرار گیرد. در این تحقیق تلاش شده با مشخص کردن جغرافیای جمعیتی اهلسنت ایران، تحقیقی توصیفی دربارهٔ مذاهب فقهی و نگرشهای طریقتی و اعتقادی آنها داشته باشیم و جریان ها و گروههای اسلامگرای اهل سنت ایران را نیز بررسی کنیم.
خرید مجازی از نمایشگاه
.......
@azadpajooh
هدایت شده از مجله الکترونیکی اخوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰کتاب اطلس توصیفی اهل سنت ایران
⭕️جغرافیا و جریان شناسی مذهبی اهل سنت ایران
انتشارات: امیرکبیر
نویسنده: مهدی مسائلی
#معرفی_کتب_تقریبی
#نمایشگاه_کتاب_تهران
┄┄┅┅┅┅┅┅ ✦ ┅┅┅┅┅┅┄┄
💠 @okhowahmag
┄┄┅┅┅┅┅┅ ✦ ┅┅┅┅┅┅┄┄
💠 اهلسنت و انتخابات ریاستجمهوری، متن و حاشیه
✍ حجتالاسلام مهدی مسائلی
🔸 در انتخابات ریاست جمهوری ایران پیروان تمام ادیان الهی یا حتی مذاهب اسلامی امکان کاندیدا شدن در انتخابات را ندارند!
🔸 طبق اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسی رئیس جمهور باید «معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور» باشد و از آنجا که در اصل دوازدهم قانون اساسی تنها مذهب «جعفری اثنی عشری» به عنوان مذهب رسمی کل کشور شناخته شده است، از میان مسلمانان اهلسنت نیز کسی نمیتواند کاندیدای این مقام شود. ولی با این حال، همه مردم ایران رأی یکسانی در انتخاب رئیسجمهور دارند و میتوان گفت انتخابات ریاست جمهوری در ایران مظهر رأی جمعی تمام طیفهای قومی و دینی و مذهبی ایران است.
🔸 طبق آمارهای رسمی بیش از 99 درصد جمعیت ایران مسلمان هستند و از این جهت رأی غیرمسلمانان نمیتواند تأثیر زیادی بر روند انتخاب رئیسجمهور در ایران داشته باشد ولی جمعیت مسلمانان غیرشیعه به گونهای است که تأثیرگذاری قابل ملاحظهای بر انتخابات دارند. به همین خاطر کاندیدهای ریاست جمهوری و جریانهای هوادار آنها توجه خاصی در جلب رأی اهلسنت به خود دارند.
⭕️ در این یادداشت قصد داریم مشارکت اهلسنت در انتخابات ریاست جمهوری و متن و حواشی آن را بررسی کنیم.
📍عناوین مورد بحث:
🔘میزان تاثیر گزاری اهلسنت در انتخابات
🔘اهل سنت و رای به کاندیدای اصلاحطلب
🔘معادلات حضور اهلسنت در قدرت اجرایی
🔘حضور نخبگان اهلسنت یا سهم خواهی مذهبی
🔗 متن کامل یادداشت:
http://okhowah.com/fa/13996
┄┄┅┅┅┅┅┅ ✦
🔹@okhowahmag
🔹@azadpajooh
┄┄┅┅┅┅ ✦
🔸تنآزاری در عزاداری، از سینهزنی تا قمهزنی
✍مهدی مسائلی
در مراسم عزاداری یکی از مداحان انقلابی اصفهان که شهرتی کشوری دارد، شرکت کردم. در میان روضه هرچند یکبار از عزاداران میخواست خودزنی کرده و به گریه کردن بسنده نکنند.
در یادداشتها گفتهام این موضوع به خاطر نگاه نادرستی است که خودزنی را عزاداری میداند و کیفیت عزاداری را با تنآزاری تنظیم میکند؛ یعنی عزاداران هرچه زجر یا آسیب بیشتری به بدنشان وارد کنند ثواب بالاتری بردهاند. با این نگاه، در روضهخوانی کسی که به صورتش لطم و سیلی و خراش وارد کند، مصیبت را بهتر درک کرده و حمیّت حسینیاش قویتر است. مداح نیز تمام تلاشش را میکند که احساسات عزاداران را به این سمت و سو بکشاند. همچون جلادی بیرحم به سلاخی پیکر شهدا میپردازد و داستانهایی میگوید که غیرت عزاداران را تحریک کند. خلاصه به هر نحوی روی اعصاب عزاداران راه میرود. دست آخر نیز از امام زمان و سادات مجلس بابت این صراحتگویی(بلکه داستانسراییها) عذرخواهی میکند. به هرحال، کم کم این خودزنیها برای عزاداران تبدیل به عادت شده و ناخودآگاه به عکسالعمل آنها در مصیبتخوانی تبدیل میشود. در سینهزنی نیز تقریبا این ذهنیت جاافتاده است که هرچه ضربهها محکمتر فرود آیند، سینهزنی و عزاداری با کیفیتتری انجام شده است. مداحها سینهزنان را توصیه به لختشدن میکنند تا صدای بهتری تولید شده و سینهها سرخ و کبود شود.
البته این تنآزاری در سینهزنی تحت تأثیر شنیدن مصیبت نیست، بلکه بیشتر معلول موسیقی و هیجان محیطی است که مداح آن را ایجاد میکند، از این جهت نمیتوان آن را ناشی از حزن و احساس درونی دانست و عزاداری قلمداد کرد. به صراحت باید گفت بعضی از سینهزنیها خصوصا در هنگام شور تبدیل به کنسرتی پرجنبوجوش برای مداح شدهاند. نحوه فیلمبرداری، سیستم صوتی، چیدمان عزاداران و حضور مداح در جایگاه و... به کنسرت شبیهترند تا مجلس سوگواری. میخواستم فقط درباره تنآزاری در عزاداری بنویسم قلم بدین سمت رفت. مختصر بگویم که در ماهیت عزاداری در توصیههای اهلبیت(ع) تنآزاری ظهوری ندارد و از افزودنیهای بعضی از شیعیان است. در دین اسلام هرعملی که به بدن آسیب وارد کند، مورد نهی قرار گرفته، و حتی عبادات نیز در این هنگام نامشروع و حرام شدهاند، جالب اینکه پرهیز از آسیب به بدن در عبادات در فقه شیعه قویتر از فقه اهلسنت است و در برابر فتوای رخصت برای انجام و ترک عبادات ضرری در میان اهلسنت، در شیعه فتوای عزمیت و لزوم ترک عبادات ضرری وجود دارد.
ایننکته را نیز بیافزایم که اگر مداحی تنآزاری را در عزاداری پذیرفت، مراتب خشنتر آن همچون قمهزنی و تیغزنی و... نیز برایش توجیهپذیر است و معمولا از جهت ماهوی با آن مخالفتی ندارد، البته ممکن است به خاطر تبلیغات سوء اجتماعی یا منع رهبری، اینکارها را نپسندد، ولی در واقع خودش مقدمات توجیهپذیری آنها را فراهم میکند.
.........
@azadpajooh
🔹تحریف گزارش به میدان رفتن عابس/ عابس لخت نبود
✍مهدی مسائلی
عابِس بن ابیشَبیب شاکِری از بزرگان شیعیان کوفه و مردی سخنور و عابد و شجاع بود که در کربلا جانش را فدای امام حسین(ع) کرد. او از یاران امام علی(ع) بود که در جنگ صفین نیز مجروح شده بود. بعضی افراد از گزارش شهادت عابس برای تأیید دو موضوع پرمناقشه در عزاداری، یعنی لختشدن و قمهزنی استفاده میکنند. اما چنین استفادهای صحیح نیست و ناشی از ترجمه و فهم نادرست آنها از گزارش شهادت اوست. در ادامه به تشریح این دو برداشت ناصحیح میپردازیم.
۱. استفاده برای تأیید قمهزنی: در قسمتی از حکایت به میدان رفتن عابس در روز عاشورا آمده است: «ثم مشى بالسیف مُصلتا نحوهم، و به ضربة على جبینه؛ سپس با شمشیر كشیده به سوى آنها رفت و جای زخمى بر پیشانى داشت.» طرفداران قمهزنی از وجود جای زخم بر پیشانی عابس چنین استفاده کردهاند که او قبل از رفتن به میدان نبرد، رفتاری شبیه قمهزنی داشته و خودزنی نموده است. ولی این جای زخم هیچ ارتباطی با قمهزنی و رفتارهای مشابه آن ندارد، بلکه جای ضربهای بوده است که سالها قبل در جنگ صفین و در رویارویی با دشمنان بر پشانی عابس وارد شده بود؛ البته برخی مثل طبری كلمه صفین را از روی عمد یا اشتباه انداختهاند. اما طبق نقل دو کتاب «ذخیرةالدارین» و «ادب الطف» اصل عبارت اینچنین است: «ثم مضی بالسیف مصلتاً نحو القوم و به ضربة علی جبینه یوم صفین؛ عابس با شمشیر كشیده به طرف سپاه دشمن رفت در حالی كه اثر ضربتی بر پیشانیاش از جنگ صفین مانده بود» (حائری، ذخیرة الدارین ، ص۴۴۶.)
مشخص است که بیان وجود جای ضربه بر پیشانی عابس، وصفی از جنگ آوری و شجاعت او بوده است. اما خودزنی وی در آن شرایط جنگ هیچ توجیهی ندارد بلکه فایده آن برای دشمن است که نیرو و رمق او را میگرفت.
۲. لختشدن عابس: فراز بالا درباره گزارش شهادت عابس برای نیکو جلوه دادن لخت شدن در مجالس عزاداری نیز مورد استفاده قرار گرفته است. توضیح اینکه نقش ادبی و ترکیبی تعبیر «مصلتا» در این جمله حال است. بعضی آن را برای توصیف وضعیت عابس ترجمه کردهاند، و گزارش را بهگونهای معنا کردهاند که گویا او لخت به میدان آمده بود، ولی تعبیر «مصلتا» وضعیت شمشیر عابس را بیان میکند، نه لخت شدن او را، به دلائل زیر:
تعبیر «صلَتَ» واژهای است که در لغت عرب فقط برای خارج کردن شمشیر و مانند آن از غلاف به کار میرود و متداول نیست نیز که از آن لخت شدن انسان را قصد کنند. در لسان العرب آمده است: «أَصْلَتَ السیفَ جَرَّده مِنْ غِمْده، فَهُوَ مُصْلَتٌ. وضَرَبه بِالسَّیفِ صَلْتاً وصُلْتاً أَی ضَرَبه بِهِ وَهُوَ مُصْلَتٌ » (لسان العرب، ج۲، ص۵۳)
در این جمله نیز «مصلتا» اگر اسم مفعول و حال برای سیف(شمشیر) باشد، به این معنا است که عابس با شمشیری آخته به میدان رفت. این کلمه میتواند اسم فاعل و حال برای عابس باشد که در این صورت نیز همچنان وضعیت حمل شمشیر توسط او را بیان میکند. به این صورت که مفعول «مصلتا» سیف است به قرینه قبل(=بسیفه)حذف شده است، یعنی اصل جمله اینگونه بوده است: «ومشی بسیفه مُصلِتاً سیفَه»(عابس با شمشیر در حالیکه آن را آخته و از غلاف خارج کرده بود، به میدان رفت)
این نکته را باید در نظر داشت که وقتی یک فعلی، فاعل یا مفعول خاص داشته باشد، تنها راه توسعه معنایی آن از طریق مجاز یا استعاره یا نقل شایع است.طرفداران فرضیۀ برهنه بودن عابس باید پاسخ دهند: چگونه وقتی فعل «أصلت» صرفاً برای «شمشیر» به کار میرود، آن را برای «لباس» به کار میبرند؟ آیا «لباس» به «سیف» تشبیه شده است؟!
افزون بر این در فراز بعدی این گزارشهای تاریخی آمده است که عابس کلاهخود و زره را از بدنش بیرون میآورد، چگونه می توانیم او را لخت بدانیم در حالی که زره بر تن داشته است، و اصولا با پوشیدن زره چرا او باید لخت باشد و پیراهن نپوشده باشد؟! (رک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۴.)
........
@azadpajooh
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشتها
🔹تحریف گزارش به میدان رفتن عابس/ عابس لخت نبود ✍مهدی مسائلی عابِس بن ابیشَبیب شاکِری از بزرگان ش
🔹بهانهای برای رفع تکلیف در عزاداری/دیوانگان امام حسین(ع)
✍مهدی مسائلی
نقلی از عابس بن ابیشبیب شهرت یافته است که در میدان جنگ خطاب به لشگر ابن سعد میگوید: «حب الحسين أجننی؛ عشق حسین دیوانهام کرده است» بعضی با طرح این سخن توجه به عقلانیت، استدلال، عرفیات و حتی موازین شرعی را در عزاداری نفی میکنند و دیوانگی برای امام حسین(ع) را مجوزی برای عدم توجه به ملاکهای عقلی و شرعی در عزاداری میدانند. درباره این فراز چند نکته بیان کنم.
۱. فراز (حب الحسین اجننی) در کتابهای تاریخی نیامده است و ظاهرا اولین بار سید جواد شُبَّر (متوفی: 1402ق/1982) آن را در کتاب ادبالطف نقل کرده است. نکته مهم آن است که گزارش حماسی شهادت عابس در کتابهای تاریخی مثل تاریخی طبری به نقل از ابومخنف آمده است ولی در هیچ کدام عبارت ««حب الحسين أجننی» وجود ندارد و شاید این قسمت افزوده خطیب و سخنرانی در دوران معاصر باشد.
٣. تقطیع کلام و گزیدهبرداری از جملات حماسی عابس در عاشورا و آوردن فراز «حب الحسين أجننی» به تنهایی، معنایی نادرست را القا میکند که بعضی برای نفی عقلانیت در عزاداری به آن استدلال میکنند. اما این فراز اگر اصلی نیز داشته باشد، مقصود عابس از آن دیوانگی اصطلاحی که معنایی مذموم دارد، نبوده است، بلکه این سخن دلالتی بر انتخاب عابس برای شهادت در رکاب امام حسین(ع) و جانثاری در این راه دارد. در واقع شهادت و بیباکی عابس در میدان نبرد، ناشی از غلبه عقلانیت بر تخیلات دنیوی و هوای نفس بود که لشکریان عمربن سعد از آن بیبهره بودند. در کتابهای تاریخی آمده است هنگامی که عابس به میدان رفت، فردی از لشگر عمربن سعد که از قدرت جنگآوری عابس در نبردها آگاه بود، گفت: «مبادا کسی به تنهایی با او درآویزد» همین موضوع موجب شد که در برابر رجزهای عابس کسی به میدان نیاید و عمر بن سعد دستور دهد که او را سنگباران کنند. عابس در برابر این اقدام ناجوانمردانه زره و کلاهخودش را درآورد. در کتاب ادب الطف در اینجا افزوده شده است که (شاید به قصد تمسخر) به او گفتند:«ایعابس دیوانه شدهای؟!» عابس گفت: ««حب الحسين أجننی؛ عشق حسین دیوانهام کرده است» آنچه مشخص است این سخن در پاسخ طعن سپاه ابن سعد بیان شده است.
٣. راه امام حسین(ع) راه عقلانیت و احیای دین است، مطرح کردن دیوانگان حسین(ع) برای رفع تکلیف عقلی و دینی در عزاداریها، بهانهای شیطانی است که افراد را از مسیر امام حسین(ع) دور میکند. در واقع همان مسیری است که بعضی به نام عرفان الهی طی میکنند و با رفع تکلیف از خود، به جای نزدیک شدن به خداوند، از او فاصله میگیرند.
........
@azadpajooh
⚡️نقدی بر تفکر عزاداری برای تسلی خاطر حضرت زهرا(س)
✍ مهدی مسائلی
نسبت دادن عزاداری به ارواح ائمه و حضرت زهرا(ع) برای تحریک احساسات عوامانه ماست، وگرنه آنها در برزخ در کنار هم هستند و عزاداری آنها برای یکدیگر معنایی ندارد. با رحلت ایشان از این دنیا، تمام غصههای دنیوی از آنها برداشته شده است و آنها شادمان به استقبال هم رفتهاند. این معنا مطابق نص آیه ۱۷۰ آلعمران است که درباره شهدا میفرماید:
«فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ آنها بخاطر نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند؛ و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوستهاند شادى مىكنند که نه ترسی بر آنهاست، و نه غمی خواهند داشت.»
برای توضیح بیشتر چند نکته را در اینباره بیان کنم:
۱. در بعضی از روایات عزاداری و گریه حضرت زهرا(س) پس از شهادت امام حسین(ع) بیان شده است و حتی دامنه آن را تا روز قیامت کشیدهاند. ولی این روایات، علاوه بر ضعیف سندی، از جهت متن نیز بسیار موهن و سست هستند. متأسفانه تعدادی از این روایات در کتاب کاملالزیارت نقل شدهاند، اما در سند همگی این روایات فردی به نام «عبدالله بن عبدالرحمن اصم» وجود دارد که یکی از معروفترین غالیان شهره بصره است و رجالیون شیعه همچون نجاشی، به غلو و نامعتبر بودن روایات وی تصریح کردهاند. با این همه روایات فراوانی از این غالی معروف که در زمینه زیارات کتابی داشته است، در کتاب کاملالزیارات آورده شده است. در متن یکی از این روایات آمده است که به خاطر گریه زیاد حضرت فاطمه(س) در عالم برزخ، پیامبر اکرم (ص) به نزد ایشان آمده و میفرمایند: «دخترم، اهل آسمانها را به گریه انداختی و ایشان را از تسبیح و تقدیس حق تعالی بازداشتی، پس خودداری کن تا ایشان به تقدیس حق بپردازند چه آنکه امر و فرمان خدا بر همه چیز نافذ و روان میباشد.»
دو روایت دیگر نیز در کتاب مناقب از ابن شهر آشوب و ثوابالاعمال وعقابالاعمال از شیخ صدوق درباره سوگواری حضرت زهرا در روز قیامت آورده شده است که از جهت سند و متن کمی از روایات کاملالزیارات ندارند. در روایت ثوابالاعمال آمده است: «چون روز رستاخيز فرا رسد عمارتى گنبدى و فروغين براى فاطمه (س) بنا كنند و حسين (ع) در حالى كه سرش را بر دست گرفته به سوى عمارت آيد، پس چون فاطمه(ع) او را بيند آنچنان نالهاى سر دهد كه هيچ فرشته تقرّب يافته و هيچ پيامبر فرستاده شده و هيچ بنده مؤمن باقى نماند جز آنكه بر او بگريد...»
جای سوال است که چرا باید امام حسین(ع) بدون سر وارد محشر شود و سرش نیز در دستش باشد، آیا خداوند میخواسته است نعوذ بالله حضرت زهرا(س) را زجر دهد؟!
۲. اگر قائل به گریه و سوگواری و محزون بودن ائمه و حضرت زهرا(س) در آن عالم بشویم یعنی معتقدیم آنها در آن عالم دچار اندوه و تألم هستند و این خلاف جایگاه معنوی آنهاست، زیرا طبق نصوص قرآنی در آن عالم باید همهی اندوهها و ناراحتیها از اولیای الهی زدوده شود. از این گذشته، امام حسین(ع) در آن عالم در محضر مادرشان هستند و قاتلان ایشان نیز در عذاب و شکنجه؛ با این وصف، حضرت زهرا برای چه و برای که گریه میکند؟!
اگر ایشان در این دنیا بودند و فرزندشان در آن دنیا، وجهی برای استمرار گریه آن حضرت بود، ولی گریه ایشان در آخرت چه وجهی میتواند داشته باشد؟!
۳. بعضی به بنده اعتراض کردهاند که گریه حضرت زهرا به خاطر فرزند ایشان و مصیبت شخصی نیست بلکه به خاطر ظلمی است که به دین رفته است. اما گویا این افراد در متن این روایات موهن دقت نکردهاند، در تمامی آنها چهرهای انتقامجو از زهرا(س) منعکس شده است که گویا فقط از نحوه شهادت فرزندش متأثر است و تا وقتی که در قیامت از قاتلان فرزندش، انتقام نگرفته است، از گریه دست برنمیدارد. گریه آن حضرت نیز به نحوی خودخواهانه و شخصی منعکس شده است که از ساحت آن بانوی بزرگ اسلام دور است. شهید مطهری در بیانی زیبا در اینباره میفرماید:
« ممکن است کسی بگوید: " این برای این است که تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد." آیا این حرف مسخره نیست که بعد از هزار و چهار صد سال، هنوز زهرا احتیاج به تسلیت داشته باشد؟ در صورتی که به نص خود امام حسین و به حکم ضرورت دین، بعد از شهادت امام حسین دیگر امام حسین و حضرت زهرا نزد یکدیگر هستند. این چه حرفی است؟! مگر حضرت زهرا بچه است که بعد از هزار و چهار صد سال هنوز هم دائما به سر خودش بزند، گریه کند، بعد ما برویم به ایشان سرسلامتی بدهیم! این حرفها دین را خراب میکند.»(مجموعه آثار، ج۱۷، ص ۸۹)
..........
@azadpajooh
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشتها
⚡️نقدی بر تفکر عزاداری برای تسلی خاطر حضرت زهرا(س) ✍ مهدی مسائلی نسبت دادن عزاداری به ارواح ائمه
🔹مبانی غلو در عزاداری
بعد از بازنشر یادداشت "نقدی بر تفکر عزادرای برای تسلی خاطر حضرت زهرا(س)" در کنار توهینها و نفرینها، نقدهایی نیز بیان شد. در ادامه چند نکته را در پاسخ به این نقدها بیان کنم.
۱. مقصود بنده از این یادداشت انکار عزاداری یا گریه برای شهادت امام حسین(ع) نبود، زیرا گریه برای آن حضرت در این دنیا، هم از جهت عاطفی و هم از جهت اهدف معنوی و ولایی توجیهپذیر است. پس نسبت دادن انکار عزاداری به بنده، یک تهمت یا حداقل سوء برداشت است.
۲. اصلیترین دلیلی که در یادداشت برای انکار جزع و اندوه دائمی حضرت فاطمه(س) برای شهادت امام حسین(ع) مطرح کردم، تعارض آن با نص آیه ۱۷۰ آلعمران بود. توضیح بیشتر اینکه در آیه معروف ۱۶۹ این سوره، خداوند از حیات و تنعم شهداء سخن میگوید: «وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَموَٰتَۢا بَل أَحيَآءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ؛ هرگز گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدند مردهاند، بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.» چنانکه پیداست خداوند در این آیه وضعیت شهدا را عالم برزخ بیان میکند. خداوند در آیه بعدی میفرماید: «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ آنها بخاطر نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند؛ و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوستهاند شادى مىكنند که نه ترسی بر آنهاست، و نه غمی خواهند داشت.»
اگر ما معتقدیم حضرت فاطمه(ع) در عالم برزخ در جایگاه شهدا قرار دارند، پس نباید از توصیف این آیه خارج باشند، یعنی اینکه هیچ اندوهی نباید نسبت به وقایع این دنیا و وضعیت برزخ داشته باشند؛ با توجه به اینکه خوف در جمله «خوف علیهم» نکره در سیاق نفی است و عموم را میرساند؛ یعنی هر خوفی از آنان برداشته شده است. جمله «ولاهم یحزنون» نیز فعل مضارع است و بر استمرار دلالت میکند؛ یعنی هیچ حزن و اندوهی نخواهند داشت.(رک: تسنیم، ج۱۶، ص۳۰۲) افزون بر این، طبق این آیه باید قبل از شهادت امام حسین(ع)، حضرت فاطمه زهرا(ع) در عالم برزخ بشارت شهادت و قرار گرفتن در جایگاه رضوان الهی را داشته باشند و بعد از شهادت امام نیز آن حضرات بدون هیچ غم و اندوهی در کنار یکدیگر هستند. توجیهپذیر نیست که جنایت یزدیان در شهادت امام حسین(ع) را توجیهگر جزع و فزع دائمی حضرت فاطمه زهرا(ع) در برزخ بدانیم، زیرا کشته شدن رکن شهادت و قتل فی سبیل الله است. به هرحال، کسانی که به نقد این یادداشت اهتمام ورزیدهاند ابتدا باید به تعارض این آیه و جزع حضرت در بزرخ پاسخ دهند.
۳. بعضی از ناقدین برای تقویت مبنای خود بدون بررسی جزئی اسناد و متن روایات مورد بحث، به صورت کلی به توثیق آنها پرداختهاند. درحالیکه بنده در یادداشت با اشاره به راویان این احادیث بیان کردم که در آنها افراد غالی و فاسدالعقیده وجود دارند، و غُلوزدایی بعضی از این روایان نیز تنها برای بهرهگیری از منقولاتی است که مورد پسندشان است. عجیب اینکه بعضی از استفاضه یا حتی تواتر معنوی در اینجا سخن گفتهاند، درحالی استفاضه یا تواتر مسلتزم وجود اسناد فراوان و روایان متعدد در طبقات مختلف است. اینکه روایاتی از طریق یک فرد غالی در کاملالزیارات نقل شوند، نه تواتر معنوی ایجاد میکنند و نه استفاضه. وضعیت روایات در دو کتاب دیگر را نیز در یادداشت اصلی بیان کردم.
حقیقت اینکه مطالب بسیاری از طریق غالیان به کتب شیعه راه یافته است و تعدد نقل توسط آنها نمیتواند اثباتگر عقاید شیعه باشد. زیرا روایات مجعول توسط غالیان تنها منحصر به القای خداباوری ائمه(ع) نبوده است، بلکه غلات روایات زیادی در شئون مختلف امامان جعل میکردند، برخلاف ملاک خداباوری امامان، علما فیلتر مشخصی برای تصفیه این روایات نداشتند و از این رو بسیاری از آنها به کتب روایی شیعه راه یافتهاند. اما غیر از بررسی وضعیت فکری و رفتاری راویان، توجه به متن مهمترین دلیل کنارگذاشتن این روایات است، مطلبی که ناقدین نخواستهاند به آنها توجه کنند. متن این روایات با بسیاری از ملاکهای عقلی و نقلی در تعارض هستند که باید در مقالهای علمی به آنها پرداخت.
۴. فایده عِلمی و عَمَلی پرداختن به این مطالب تغییر نگاه غالیانهای است که اساس دینداری را عزاداری میداند و تمام آرمانهای اهلبیت(ع) را منحصر در این موضوع میبیند. آنگونه که با گسترده شدن طول و عرض عزاداری، سایر ابعاد دینداری در معرض زوال قرار میگیرند. به قول یکی از پژوهشگران عاشورایی: «کسانی که میخواهند همه روزها روز عزاداری باشد و همه مکانها عزاخانه این نکته را نمی دانند که سرانجام تمامیت خواهی دین از دست رفتن تمام دین است.» (محمد اسفندیاری، حقیقت عاشورا، ص۳۴۰)
...
@azadpajooh
⚡️پاسخ به نقد شبکه ولیعصر(ع)
🔻بخش اول
در ادامه نقدها به یادداشت "نقدی بر تفکر عزادرای برای تسلی خاطر حضرت زهرا(س)" برنامهای در شبکه ماهورهای ولیعصر(ع) با کارشناسی جناب جواد ابوالقاسمی به این موضوع اختصاص داده شد. فارغ از اتهاماتی که در این برنامه به بنده نسبت داده شد و ارزش پاسخگویی ندارد، نکاتی درباره نقدهای کارشناس این برنامه وجود دارد که آنها را در ادامه بیان میکنم.
١. کارشناس این برنامه مدعی شد که آیه ۱۷۰ سوره آل عمران «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» درباره قیامت و ورود به بهشت است و ارتباطی به برزخ ندارد. وی برای اثبات این موضوع به آیه بعدی استشهاد میکند که میفرماید:«يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ» او استبشار در این آیه را به معنای بشارت و خبر دادن به بهشت ترجمه میکند و عدم خوف و حزن را نیز به معنای عدم خروج از آن. این در حالی است که اولا استبشار در این آیه به معنى خوشحال شدن بر اثر دريافت نعمتى براى خود يا دوستان است و به معنى بشارت دادن و استخبار نيست.(به تفسیرها و ترجمههای قرآن مراجعه شود) ثانیا این آیات صراحت در توصیف وضعیت شهدا در عالم برزخ دارند و تعابیری همچون زنده بودن شهدا بعد از شهادت و خوشحال شدن آنها نسبت به وضعیت کسانی که هنوز به آنها ملحق نشدهاند و... تردیدی در اینباره ایجاد نمیکند. سپس جناب ابوالقاسمی بحث درباره عدم خوف و حزن را به آیه ۶۲ سوره یونس میبرد که میفرماید:«أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ آگاه باشید (دوستان و) اولیای خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند! » و عجیب اینکه با تقطیع و تحریف سخنان علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میخواهد اطلاق این آیه را نفی کند و حزن و خوف دنیوی را برای اولیای الهی اثبات کند. این درحالی است که علامه طباطبایی با تمسک به اطلاق آیه هر نوع خوف و حزنی را- غیر از خوف از خداوند- از اولیای الهی نفی میکند و به کسانی که اطلاق این آیه را به تأویل برده یا مقید کردهاند با تندی سخن میگوید. ایشان مینویسد: «[این آیه] خوف و حزن را بطور مطلق نفى كرده، و نفى آن را مقيد به هيچ قيدى و هيچ حالى نفرموده، تنها قيدى كه براى اين جمله در قرآن كريم مىبينيم آياتى است كه مىفرمايد: اولياى خدا از خدا مىترسند، پس اين اولياء از هيچ چيزى نه در دنيا و نه در آخرت نمىترسند و اندوهناك نمىشوند، تنها ترسى كه دارند از خداى سبحان است.» متنی هم که جناب ابوالقاسمی از المیزان تقطیع کرده در واقع توضیحی برای نحوه عدم خوف و حزن است و در ادامه مرحوم طباطبایی تأکید بر اطلاق آیه دارند.(رک: الميزان في تفسير القرآن، ج10، ص 92 و ترجمه المیزان، ج 10، ص 136) اگر به آیه مورد بحث خودمان یعنی 170 آلعمران باز گردیم، در آنجا نیز علامه طباطبایی بر اطلاق آیه بر عدم حزن و خوف تأکید میکنند. (ترجمه المیزان، ج4، ص95) بلکه اطلاق عدم خوف و حزن در این آیات با توجه خروج شهداء از عالم مادی و به تعبیر ایشان «خلود سعادت براى انسان و خلود انسان در آن سعادت» روشنتر است. به هر حال جناب ابوالقاسمی با استفاده از تقطیع و تحریف و مغالطه تکرار مدعا کوشیده است تعارض روایات مورد بحث را با این آیه قرآن مرتفع کند.
۲. جناب ابوالقاسمی بحث را به موضوعاتی میکشاند که نه تنها اثباتگر موضوع موردپسند وی نیست بلکه تردیدها و شبهات در میان عموم بیشتر میکند. مثلا ایشان با استشهاد به رجعت قصد اثبات حزن و اندوه حضرت زهرا(س) را در عالم برزخ را دارد. در حالیکه اگر رجعت و بازگشت امام حسین(ع) را به قصد انتقام از قاتلان ایشان بدانیم دیگر عزاداری و سوگواری و حزن حضرت فاطمه(س) بعد از آن معنایی ندارد. روایات مورد بحث ایشان از دوام حزن و اندوه و جزع حضرت فاطمه(س) تا روز قیامت سخن میگویند. حال سؤال مطرح است که با حیات دوباره امام حسین(ع) و حیات قاتلان و انتقامگرفتن از آنها چرا باید حضرت زهرا(ع) همچنان در عالم برزخ جزع و بیتابی کنند؟ طبق روایاتی که میگوید امام حسین(ع) با شهدای کربلا رجعت میکنند، وجهی برای بقاء اصل عزاداری باقی میماند؟ آیا امام حسین در دوران رجعت برای خودشان روضه میگیرند و عزاداری می کنند؟ (بنده در مقام اثبات و رد روایات رجعت نیستم)
ایشان انتقام مختار از قاتلان امام حسین(ع) را برای تسلی حضرت زهرا(ع) ناکافی میکند آیا انتقام شخص امام از قاتلانش نیز ناکافی است و لازم است که جزع حضرت زهرا(ع) تا روز قیامت باقی بماند و با سر بریده شدن قاتلان در روز قیامت حزن و اندوه اهلبیت(ع) فروکش نماید؟ طبق ملاکهایی که شما میگویید اصلا چرا نباید حزن و اندوه و جزع در بهشت وجود داشته باشد؟
◀️بخش دوم
........
@azadpajooh
⚡️پاسخ به نقد شبکه ولیعصر(ع)
🔻بخش دوم
⬅️بخش اول
۳. آیا اندوه و تأثر و جزع دائمی حضرت فاطمه(ع) اختصاص به امام حسین(ع) دارد؟ آیا آن حضرت برای شهادت همسرشان امام علی(ع) و شهادت فرزندشان امام حسن(ع) نیز در حال جزع هستند؟ چرا برای مصیبتها و شهادت آنها نباید حزن دائمی و انتقامخواهی داشته باشند؟ حقیقت اینکه تصوری که این افراد به پیروی از روایات غلات از حضرت فاطمه(ع) به وجود میآورند موجب تنزیل شأن و به نوعی توهین به کرامت ایمانی آن حضرت است؛ زیرا وجهی که برای این جزع و اندوه دائمی وجود دارد، دلبستگی مادر و فرزندی است و این توصیفات چنان تصوری از حضرت زهرا(ع) ایجاد میکنند که گویا ایشان به امور شهادت امام حسین(ع) به صورت شخصی مینگرد و تا وقتی انتقام گرفتن از قاتلان فرزندش در قیامت را به چشم نبیند راضی به ترک جزع نمیشود. در واقع شأن آن حضرت را از بسیاری از مادران شهداء که در شهادت فرزندانش صبور بوده و بیتابی نمیکنند، پایینتر میآورند.(پناه بر خدا که چنین اموری را به ایشان نسبت دهیم) اینجاست میگوییم گاهی کسی از زوایه دوستی توهینهایی به امامان(ع) نسبت داده و آنها را رواج میدهد که دشمن قادر بر آن نیست.
۴. جناب ابوالقاسمی با ردیف کردن روایات بدون بررسی سندی، متنی و دلالی آنها، به سخن خود صورت علمی میدهد و بنده را متهم به ناآگاهی یا غرضورزی میکند. مثلا ایشان به روایتی از کامل الزیارات متمسک میشود که فردی از موالیان بنیعباس به نام حسین بن ثُوَیر نقل میکند که از امام صادق (ع) شنيدم كه میفرمود: پس از شهادت حسين بن علي (ع) همهی آفريدگان خدا بر او گريستند، مگر سه چيز: «بصره، دمشق و آل عثمان.» (کامل الزيارات، ص80) این روایت که در سندش فردی غالی(حسن بن علی بن ابی عثمان) و همچنین ناشناخته وجود دارد، از جهت متن نیز دچار مشکل است، زیرا معلوم نیست مقصود از گریه نکردن بصره و دمشق چیست؟ آیا منظور خود این شهرها هستند یا مردم اهل این شهرها؟ گریه نکردن این شهرها که توجیهی ندارد. اگر منظور اهل این شهرها هستند، این مشکل وجود دارد که بسیاری از مردم جهان در آن روزگار از کافرانی بودند که نه برای اسلام احترام قائل بودند نه برای حسین بن علی(ع). چرا آنها باید برای امام گریه کنند و اهل دمشق و بصره نه؟! آیا تمامی مردم بصره و دمشق دشمن اهلبیت(ع) بودند؟ آیا قاتلان امام حسین(ع) در کربلا و دشمنان پراکنده اهلبیت(ع) در جهان اسلام نیز برای ایشان گریه کردند؟ مسلمانان در قلمرو بزرگ اسلامی چگونه از شهادت امام مطلع شدند که برای حضرت گریه کردند؟
این کارشناس شبکه ماهواره ولیعصر(ع) همچنین متمسک به اشعاری در سوگواری امام میشود که در آنها سخن از تسلی حضرت زهرا(ع) به میان آمده است. این درحالی است که شعر محل تَخیُّل و مبالغه و آرایههای این چنین است و از این رو گفتهاند: یجوز فی الشعر ما لا یجوز فی فی غیره.
این کارشناس با بهرهگیری از تعابیر حزن و اندوه در روایات کوشیده تا به بطلان صحبتهای بنده بپردازد و چیزی نمانده بود که مدعی گریه کردن خداوند در سوگ امام حسین(ع) شود. درحالی که تعابیری همچون ناراحتی پیامبر(ص) از گناهان امتش از جنس ناراحتی که موجب کدورت و عذاب روحی در عالم آخرت باشد، نیست، و همین معنا درباره خشم خداوند از گناهان بندگان و دوست داشتن و دوست نداشتن وجود دارد.
۵. در یادداشت اصلی بنده فردی به نام «عبد الله بن عبد الرحمن الأصم المسمعي» مطرح شده بود که در سند روایات مورد بحث قرار دارد و او را از غالیان به شمار آوردهاند. جناب ابوالقاسمی تلاش زیادی در غلوزدایی از وی داشت. اما دکتر حسن انصاری در مقالهای مفصل با عنوان «درباره از ميراث غلات: کتابی از سنت غاليان بصره از نيمه اول سده سوم قمري» به بررسی شخصیت این راوی و ریشهیابی احادیثش میپردازد و مینویسد: «میبينيم که الأصمّ نه تنها خود وابسته به جريانهای غاليانه شيعی بوده بلکه از غاليان هم روايت می کرده و غاليان هم بدو دلبسته بوده اند و احاديثش را روايت می کردند.»
۶. در یادداشت اصلی بنده کلامی از شهید مطهری نقل شده بود که تفاوتی با بیان و نظر مطرح شده توسط بنده نداشت بلکه بیان ایشان صریحتر و تندتر داشت. ناقدین هوشمندانه از کنار این سخنان گذشتند و صلاح دیدند با توهین و طرح اتهام به بنده از موضع خویش دفاع کنند.
.......
@azadpajooh
🔹معمای همراه بردن خانواده توسط امام حسین(ع)
درباره همراهی خانواده با امام حسین(ع) در کربلا، تحلیلی معروف و مشهوری وجود دارد که میگوید امام حسین(ع) مأمور بود خانوادهاش را همراه خود ببرد تا آنها در اسارت و بعد از آن، مظلومیت امام را به مردم برسانند.
این تحلیل بر این مبنا استوار است که مقصد امام حسین(ع) در سفر به عراق، کربلا و هدفشان از این سفر شهادت در روز عاشورا بود. درحالی که طبق گزارههای تاریخی مقصد امام کوفه بود و هدف ایشان قیام علیه یزید با همراهی کوفیان بود. بر اساس مبنای اخیر هدف امام از همراه بردن خانواده نیز جلوگیری از گروگان گرفته شدن آنها توسط عُمال یزید و اعمال فشار بر حضرت بود. شکی نیست وقتی امام با هدف دست گرفتن حکومت به کوفه میرود، همراه نبودن خانواده با ایشان یک تهدید برای قیام به شمار میآید. در واقع امام خود را برای استقرار دورهای بلندمدت در کوفه مهیا مینمود که همراهی خانواده ضمن حفظ امنیت آنها، کمک و دلگرمی برای امام را نیز به دنبال داشت.
البته نباید منکر این موضوع شد که بعد از شهادت امام در کربلا، اهلبیت و بهخصوص حضرت زینب(ع) نقش مهمی در رسواکردن عاملان و آمران شهادت امام داشتند ولی این نتیجه همراهی خانواده بود نه هدف آن. یعنی هدف امام از همراه بردن خانواده اسارت آنها و پیامرسانی نبود، اگرچه چنین نتیجهای وجود داشت و قسمتی از پیامرسانی توسط آنها انجام شد.
در مجموع این تحلیل که امام حسین میخواست خانوادهاش اسیر شوند تا پیام آن حضرت و مظلومیتش را به گوش مردم برسانند، هم خلاف شواهد تاریخی است و هم افراطی نشان دادن اقدام امام است. پیشنهاد میکنم برای تبیین بیشتر این موضوع به این کتاب مراجعه کنید:(محمد اسفندیاری، حقیقت عاشورا، ص ۱۷۱ تا ۱۷۷.) در این کتاب استنادات نظریه هدفسازی اسارت اهلبیت نقد شده است.
.........
@azadpajooh
☑️باز نشر
⚡️اربعین در حاشیه پیادهروی
✍مهدی مسائلی
در اربعین حادثه تاریخی خاصی اتفاق نیفتاده است. بازگشت اهلبیت(ع) به کربلا در اربعین با جمعبندی رویدادها بعد از عاشورا و مسیر و رفت و آمد کاروان اسرای اهلبیت(ع) به شام همخوانی نداشته و پشتوانه نقلی محکمی نیز ندارد. درباره زیارت اربعین نیز روایات فراوانی نقل نشده است و چند روایتی که دراینباره وجود دارد، به صورت مرسل و فاقد سند هستند. اما هرچه هست گرامیداشت روز اربعین در بین شیعه از اهمیت خاصی برخوردار است و شیعیان در این روز به عنوان تجدید خاطره شهادت امام حسین(ع)، به زیارت امام توجه خاصی دارند. اما در سالهای اخیر اربعین و زیارت امام در این روز در حاشیه پیادهروی آن قرار گرفته است. آنچه در تبلیغات رسانهای مردم به آن تشویق میشوند و چیزی که بسیاری از مردم عملا به دنبال آن هستند، پیادهروی اربعین است نه زیارت اربعین. پیادهروی هماکنون اهمیتی بیشتر از خود زیارت اربعین پیدا کرده است و پیادهروی برای خیلی از زائران بدون درک زیارت اربعین محقق میشود.
حقیقت اینکه کربلا و نجف جغرافیایی محدود و امکاناتی محدودتر دارند و گرد آمدن جمعیت میلیونی در یکی دو روز در آن مشکلات اقامتی و امنیتی و... بسیاری را برای زوار فراهم میکند. همین موضوع موجب شده در سالهای اخیر بیشتر جمعیت زوار ایرانی بیش از ۱۰ روز قبل از اربعین پیادهروی خود را آغاز و چندین روز قبل از اربعین پیک بازگشت به ایران شروع شود.
در واقع تأکید بر افزایش جمعیت در این راهپیمایی، تعداد روزهای اربعین را نیز هر روز توسعه میدهد. این موضوع از جنبههای مختلفی میتواند مورد تحلیل و نقد قرار گیرد.
از جهتی به نظر میرسد ابعاد روزهای اربعین از سوگواری دهه اول محرم نیز فراتر رفته است که قسمت زیادی از منطقةالفراغهای مذهبی(یعنی روزها آزاد بدون برنامهی مذهبی) مردم را تصرف میکند. مردم پايبند به تلویزیون رسمی کشور، مقید به کنداکتور پخش راهپیمایی اربعین هستند و انتخابهای آنها محدودتر از قبل شده است.
از طرفی ارزش و جایگاه مذهبی راهپیمایی را نیز به گونهای قرار دادهایم که افراد برای عدم درک زیارت اربعین حسرت نمیخورند بلکه جاماندن از راهپیمایی آن را یک سلب توفیق معنوی برای خویش قلمداد کنند، و یک برنامه نانوشته بر گردن قشر مقید مذهبی گذاشتهایم.
بر اساس این نگاه، بعضی از متولیان دینی و فرهنگی برای جبران این حسرت مذهبی، در روز اربعین برنامههایی را برای پیادهروی مردم به سمت امامزادهها و گلزارهای شهدای کشور تدارک میبینند. ولی باید دانست که اگر رسیدن به کربلا و زیارت امام در روز اربعین برای کسی وجود نداشته باشد، دیگر پیادهروی معنا و مفهومی ندارد و یک ارزش و مناسک مذهبی نیز به حساب نمیآید.
افزون براین، اصالت یافتن پیادهروی موجب میشود به سایر مناسبتهای مذهبی نیز گسترش یابد، مشابه موضوعی که در گسترش سوگواری از ایام محرم به سایر ایام سال شاهد هستیم.
...........
@azadpajooh