eitaa logo
از آسمان‌ها
266 دنبال‌کننده
34 عکس
0 ویدیو
0 فایل
زنـدگی با خاطـرات شهـدا🕊️
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶🔷🔶🔷 بعد از عملیات حصر آبادان، در حادثه‌ای از اسب افتاده بود و دستش شکسته بود. وقتی دیدمش به شوخی گفتم: «فرستادیمت عملیات شهید بشی، تو با دست گچ گرفته اومدی؟» گفت: «اتفاقاً همین دسته گچ گرفته سپر خوبیه که جلوی صورتم بگیرم ترکش نخورم.» با همان دست گچ گرفته‌اش در عملیات بعدی، توپخانه بیشترین ضربه را به دشمن عراقی زد. شهید از آسمان‍‌ها | @azasemanha | زندگی با خاطرات شهدا
عملیات بیت المقدس که تمام شد در راه برگشت به قرارگاه، با حسن، سری به معراج شهدا زدیم. نزدیک دوهزار تابوت خالی کنار هم چیده شده بود. تا به خودم بیایم صدایی شنیدم. حسن در تابوت خوابیده بود با خنده گفت: «باید برای من تابوت مخصوص بسازند، این‌ها اندازه‌ام نیست!» گفتم: «تو شهید شو. ما میدیم بسازند.» هیچ وقت احتیاج به ساختن تابوت نشد. چون بدن تکه تکه‌اش در همان تابوت‌های معمولی جا شد. شهید از آسمان‍‌ها | @azasemanha | زندگی با خاطرات شهدا
🔶🔷🔶🔷 اگر در عملیاتی موفق نبودیم و بچه‌ها دلسرد و ناامید می‌شدند، بچه‌ها را جمع می‌کرد و توی سنگر یه مجموعه‌ای شبیه ستاد مبارزه با ناامیدی تشکیل می‌داد. شوخی می‌کرد، توی سر و کله بچه‌ها می‌زد. از امام می‌گفت. از قرآن می‌گفت آنقدر می‌گفت. که همه قیافه‌ها باز می‌شد و دلشان امیدوار. ولی وقتی رفت بساط ستاد مبارزه هم جمع شد. شهید از آسمان‍‌ها | @azasemanha | زندگی با خاطرات شهدا
🔶🔷🔶🔷 بعد از مدت‌ها به خانه آمد نگ و رویش زرد بود و دست به کمر راه می‌رفت. گفتم: «چی شده حسن جان؟» گفت: «چیزی نیست، خوبم.» چند روزی ماند و رفت. بعدها فهمیدم زخمی بوده و مداوای کامل شده و از بیمارستان آمده تبریز. در طول سال‌هایی که جنگ بود، اگر مجروح می‌شد می‌رفت بیمارستان، به ما چیزی نمی‌گفت. آنقدر در جبهه می‌ماند تا خوب می‌شد. شهید از آسمان‍‌ها | @azasemanha | زندگی با خاطرات شهدا
🔶🔷🔶🔷 وقتی سرزده برای بازدید از یگان‌های توپخانه می آمد، هیچ چیزی از نگاهش جا نمی‌ماند، کافی بود فقط مقداری برنج در سطل آشغال ببیند. از هر خطای دیگری ممکن بود بگذرد اما از اسراف هرگز... شهید از آسمان‍‌ها | @azasemanha | زندگی با خاطرات شهدا