#عنایت_حضرت_ابوالفضل_ع
🔴دست و پايش را بستند و جنب ضريح خواباندند
💠جناب مستطاب فاضل ارجمند آقاى حاج اسماعيل انصارى زنجانى طى مرقومه اى در ليله فرحه الزهرا عليهاالسلام 1419 ق يكى از مشاهدات خود را چنين نقل مى كند.
كرامتى از حضرت اباالفضل العباس عليه السلام كه خود شاهد بودم در اينجا ذكر مى كنم :
⭕️در سال 1369 قمرى ، ماه صفر، با خانواده هفت نفرى به عتبات عاليات مشرف شديم و در روز اربعين به زيارت سيدالشهدا و حضرت اباالفضل العباس عليهماالسلام موفق گشتيم ، و لله الحمد و له المنه .
💠در يكى از شبها كه شب جمعه بود، يك دختر مريض را كه حالت جنون داشت ، عده اى از زنها كه دست او را گرفته و كنترل مى كردند از بغداد به حرم حضرت اباالفضل العباس عليه السلام آوردند دختر كه بسيار تنومند هم بود گاهى از كنترل زنها خارج شده ، سرو صدا به راه مى انداخت و حتى چادر و حجاب را از خود دور مى كرد.
⭕️بالاخره در بالاى سر حضرت دست و پايش را بستند نزد ضريح خوابانيدند و به عنوان توسل و دخيل به ضريح بستند، زوار و خدام و همراهان وى و كليه زوار جلو آمدند تا از تغيير وضعيت او آگاه شوند، كه دوباره ناراحت شد و تشنج او را گرفت .
💠اندكى بعد ديدند تشنج و ناراحتى هايش كاملا برطرف شده و در كنار ضريح حضرت اباالفضل العباس عليه السلام شفا پيدا كردهه است . مردم ريختند كه لباس هاى او را به عنوان تبرك ببرند، خدام حرم مانع شدند و او را به حجره نزديك حرم بردند. طبعا همراهان دختر، از اين كرامت حضور مسرور خوشحال شدند. رفع الله رايه العباس
http://eitaa.com/joinchat/1538392064C394b6f57fa
sapp.ir/azgonahtatobeh
از گناه تا توبه🇵🇸
#عنایت_حضرت_ابوالفضل_ع 🔴دست و پايش را بستند و جنب ضريح خواباندند 💠جناب مستطاب فاضل ارجمند آقاى
#عنایت_حضرت_ابوالفضل_ع
⭕️كاسبى در بازار (اصفهان ) مغازه اى داشت و كنار مغازه اش سقاخانه اى بنام (آقا اباالفضل (ع )) بود، او چون علاقه زيادى به (حضرت عباس (ع )) داشت مى گفت : آقاجان من به عشق شما اين سقاخانه را تميز مى كنم و از آن بخوبى نگهدارى مى كنم و آن را آب مى كنم كه مردم جگر داغ شده ، از آن بياشامند و بياد لب تشنه برادرت حسين (ع ) و فداكارى و ايثار و وفاى شما بيفتند، و شما هم در عوض مغازه مرا نگهدارى كن كه يك وقت سارق و دزد به آن نزند.
💠هر روز كارش اين بود كه سقاخانه (حضرت اباالفضل (ع )) را تميز مى كرد و آب در آن مى ريخت و يخ مى گذاشت و مردم لب تشنه از آن مى آشاميدند و مى رفتند، يك روز صبح به مغازه آمد و مشاهده كرد، كه تمام لوازمات مغازه را دزديده اند، خيلى ناراحت شد، صدا زد: (يا اباالفضل ) من سقاخانه ات را تميز مى كردم ، آب مى ريختم ، يخ مى گذاشتم ، اينقدر به شما علاقه داشتم و محبت مى كردم و مردم را بياد شما و برادرت حسين (ع ) مى انداختم حالا بايد دزد مغازه مرا بزند، اگر مال من برنگردد، ديگر نه من و نه تو...)
⭕️با عصبانيت به خانه بر مى گردد، روز بعد به مغازه ميآيد و مشاهده مى كند تمام لوازم و اجناس مغازه اش سر جايش برگشته و دو نفر دم دَرِ مغازه ايستاده اند و رنگ صورتشان زرد است و مضطربند، تا چشمشان به صاحب مغازه مى افتد به دست و پاى او مى افتند و مى گويند:
💠(اى آقا ما را ببخش چون(آقا حضرت اباالفضل (ع )) رضايت شما را خواسته و اِلاّ ما هلاك خواهيم شد.)
✅ #مهدی_باقریان :
یه چند جمله ای اضافه کنم از طرف خودم
به احتمال زیاد وقتی لوازم های مغازه اون شخص به دستش رسیده از نحوه صحبت کردنش با حضرت اباالفضل شرمنده شده
یاد بگیریم با حضرات معصومین و حضرات دیگه مثل حضرت ابوالفضل که به ادب مشهورن با ادب صحبت کنیم
👌
اون ها کارشون رو بلدن
فقط بعضی از ماها خیلی عجولیم✅
http://eitaa.com/joinchat/1538392064C394b6f57fa
sapp.ir/azgonahtatobeh