اردیبهشت
حال و هوای عجیبی دارد
انگار خدابرای آدمها
یک فنجان"عشق"دم کرده !
#نرگس_صرافیان_طوفان
❇️ @azhardarisokhan
سرت را بالا بگیر، تو به اندازهی کافی برای خواسته هایت جنگیدی و از شکست خوردن نترسیدی، تو به اندازهی کافی روی پاهای خودت ایستادی و از کسی توقعی نداشتی .
سرت را بالا بگیر و ادامه بده و از شکست خوردن نترس !
شناگرانِ ماهر، همان هایی اند که از عمق کم شروع کردند و به عمق کم، قناعت نکردند و از عمق زیاد، نترسیدند .
خلبان های ماهر، همان هایی اند که از ارتفاعات پست، شروع کردند و به ارتفاعات پست، قناعت نکردند و از ارتفاعات بالا نترسیدند !
و تمام آنان که موفق شدند؛ همان هایی اند که بارها شکستند، جا نزدند و ادامه دادند، وگرنه هرکسی در عمق کم، شناگر است و در ارتفاعات پست، پرنده !
تفاوت آدم ها در جسارتی ست که برای خطر کردن و ادامه دادن دارند ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
❇️ @azhardarisokhan
دوام می آورم ؛
حتی بدون تکیه گاه ،
بدون همراه ،
بدون دلگرمی ...
حتی بدون آدم هایی که آخرین امید من بودند .
دوام می آورم ، حتی اگر پای اعتمادم بشکند ، حتی اگر زانوی باورهایم خم شود ، حتی اگر شیشه ی احساسم ترک بردارد .
من اما ادامه می دهم ،
من اما پیروز می شوم ،
اگرچه پشت هر بهار ، هزار زمستان دفن کرده ام و پشتِ هر لبخند ، هزار و یک بیتابی ، اما دوام می آورم ...
دنیا به آدم های قوی نیاز دارد !
#نرگس_صرافیان_طوفان
❇️ @azhardarisokhan
آدم،
وقتی واقعاًکسی رادوست دارد؛
ساده وآسیب پذیرمیشود!
سهمیه ی عشقِ مراهم شمابردارید
ازآخرین باری که کسی را واقعاً
دوست داشتم؛
هنوزجایِ اعتمادم دردمیکند!
#نرگس_صرافیان_طوفان
🏴 @azhardarisokhan
از هر دری سخن
کاش میشد برای ساعتی مرد ...! آن وقت است که میفهمی ... چه کسی ، از نبودنت دق میکند ، و چه کسی ذوق ..
کاش میشد به هیچچیز فکر نکرد؛
فکر کردن آدم را نگران میکند.
کاش میشد کسی را دوست نداشت؛ دوست داشتن آدم را ضعیف میکند.
کاش میشد دلتنگ کسی نبود؛ دلتنگی حواس آدم را پرت میکند...
کاش میشد به هیچچیز و هیچکس فکر نکرد، درها را بست، پردهها را کشید، چراغها را خاموش کرد و در سکوتی محض و در یک خلأ ادراکی عمیق، آرامشی بدون واسطه را در آغوش کشید.
کاش میشد به مثابهی اصحاب کهف خوابید و تا قرنها بیدار نشد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
🏴 @azhardarisokhan
من برای خوب بودنِ حالم برگ های برنده ی زیادی دارم ، مثلا همین صدای قل قل سماور ، یا صدای ریختن چای توی لیوان ، که حس بینظیر و نابِ زندگی را در دلِ رگ های خسته ام ، به جریان می اندازد .
مثل صدای باد یا نوای آرام و دورِ جیرجیرک ها ، صدای کبک ها ، گنجشک ها ، لک لک ها .
مثل تماشای رگه های باریک آفتاب که هر صبح زود ، به هر جان کندنی خودشان را از شکاف پرده ها به خلوت بکرِ اتاق می کشانند و مرا نوازش می کنند ،
یا تماشای ماه ، وقتی تمام دردهای عالم را پشت سر گذاشته و با جسارتی عمیق ، به تیرگیِ شب ها می تابد و مثل تماشای چشمک دورترین ستاره ، خیالِ کشفِ نادیده ترین سیاره ، تصور پرواز در خیال انگیزترین کهکشان و یا احساس زیبای لمس شدن با پنجه های نرم و آرام بخش نسیم ...
من برای آرامشم ، برای شادی ام و برای خوشبختی ام ؛ برگ های برنده ی زیادی دارم ،
و نمی بازم !
اگر امروز دلم گرفت ، بغض کردم ، تسلیم شدم و گوشه ی تاریکِ اتاق ، کز کردم ، فردا قطعا دوباره می خندم ، دوباره می ایستم و دوباره می سازم ، تمام ویرانه های روح زخمی ام را بهتر از همیشه می سازم ...
من برای پیروز شدن و برای خوب بودنِ حالم ، برگ های برنده ی زیادی دارم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
❇️ @azhardarisokhan
من برای خوب بودنِ حالم برگ های برنده ی زیادی دارم ، مثلا همین صدای قل قل سماور ، یا صدای ریختن چای توی لیوان ، که حس بینظیر و نابِ زندگی را در دلِ رگ های خسته ام ، به جریان می اندازد .
مثل صدای باد یا نوای آرام و دورِ جیرجیرک ها ، صدای کبک ها ، گنجشک ها ، لک لک ها .
مثل تماشای رگه های باریک آفتاب که هر صبح زود ، به هر جان کندنی خودشان را از شکاف پرده ها به خلوت بکرِ اتاق می کشانند و مرا نوازش می کنند ،
یا تماشای ماه ، وقتی تمام دردهای عالم را پشت سر گذاشته و با جسارتی عمیق ، به تیرگیِ شب ها می تابد و مثل تماشای چشمک دورترین ستاره ، خیالِ کشفِ نادیده ترین سیاره ، تصور پرواز در خیال انگیزترین کهکشان و یا احساس زیبای لمس شدن با پنجه های نرم و آرام بخش نسیم ...
من برای آرامشم ، برای شادی ام و برای خوشبختی ام ؛ برگ های برنده ی زیادی دارم ،
و نمی بازم !
اگر امروز دلم گرفت ، بغض کردم ، تسلیم شدم و گوشه ی تاریکِ اتاق ، کز کردم ، فردا قطعا دوباره می خندم ، دوباره می ایستم و دوباره می سازم ، تمام ویرانه های روح زخمی ام را بهتر از همیشه می سازم ...
من برای پیروز شدن و برای خوب بودنِ حالم ، برگ های برنده ی زیادی دارم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
❇️ @azhardarisokhan
میخواستم جای دیگری بروم، جایی که آسمانش رنگ دیگری باشد. آسمانی به رنگ زرد عمیق با ابرهایی که نگاهشان کنم و دانه دانه آرزوهای خودم را در قد و قامت مرموز آنها تماشا کنم. میخواستم با خورشید رفیق باشم، دستان ستارهها را بگیرم و با آنها تا دریاچههای نقرهای خیالم پرواز کنم، از شاخههای درختان گردو طناب ببندم و تا قلههای رفیع آزادی، تاب بخورم.
میخواستم جای دیگری بروم، جایی که آسمانش آرامش ببارد، خورشیدش، عشق بتابد و زمینش، آزادی برویاند، جایی که بدون هراس بتوان انتخاب کرد، بدون شرمندگی عاشق بود و بدون نیاز، مهر ورزید. جایی که بتوان با پریهای کنار دریاچه، حرف زد، با پروانهها خندید، با ماهیها شنا کرد و با گنجشکها پرواز...
من خستهبودم از این حوالی، میخواستم جای دیگری بروم، در جهان بهتری نفس بکشم، در زمان دیگری باشم...
من خسته بودم از این حوالی و اتفاقات و آدمها،
من خسته بودم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
❇️ @azhardarisokhan
آدمها بازیچه نیستند، یا ابزار آزمون و خطا و کمبودها یا سیبل پرتاب خشمها و قهرها و ترفندها.
آدمها متوجه و خسته میشوند و دل میکنند از مهربان بودنهای بدون دلیل و عشق ورزیدنهای بدون پاسخ. آدمها را دلزده و آسیبدیده و ناامید نکنیم از صداقتها، از اعتماد کردنها، حرفزدنها، پناه بردنها.... آدمها ساده به نظر میرسند و در عینحال، پیچیدهاند. که ظاهرا تغییرناپذیر و یکنواختاند و آرام آرام به آدمِ دیگری تبدیل میشوند و از سادگی و بیشیلگی دست میکشند. گاهی آدمها آنقدر جواب خوبی را با بدی میگیرند که بد نه، اما از خوب بودن و خورشید شدن و بیدریغ به هر سایهساری تابیدن دست میکشند و این کمترین و موجهترین واکنشیست که از یک آدم، در مواجهه با سیل بیانصافیِ آدمها و جهان ساختهست.
گاهی به جایی میرسد که آدمی، از همه دست میکشد و فقط به دنبال سنگری برای پناه گرفتن و از تیررسِ آسیبها در امان ماندن و زخم نخوردن و رنج نکشیدن میگردد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
❇️ @azhardarisokhan
و حالت خوب نخواهد شد
مگر زمانی که با خودت کنار بیایی
و دست به زانوی خودت بگیری
و بلند شوی و قدمی هرچند کوچک،
برای اهداف بزرگی که در سر داری برداری؛
اهداف بلند و عظیمی که در ذهن انباشتهای و مسیر آرامش و فراغتت را مسدود کرده
و آدمی چگونه میتواند شاد و موفق باشد، وقتی که ذهن و وجودش آرام نیست و رشتهی افکارش در هم پیچیده و روانش زیر سنگینیِ بار مسئولیتهای بیشمار، بههم ریخته؟!
#نرگس_صرافیان_طوفان
❇️ @azhardarisokhan
خودت را تمام نکن!
برایِ کسانی که ظاهراً رفیقند…
و باطناً، رقیب!
کسانی که هیچ اعتباری
به حرف هایشان نیست …
تمامت را برایِ خودت نگه دار
من آدم های این حوالی را
خوب میشناسم…
از معما و مشغولیتِ ذهنی بیزارند
آمده اند خودت را
برایشان حل کنی تا با خیالِ راحت بروند …
عمیق باش…
عجیب باش…
شبیهِ بِرمودایی ناشناخته
که در گردابِ ابهام، غرقت میکند!
حواست باشد
آدم هایِ اینجا
بدجور تنوع طلب و کنجکاوند،
فقط دنبالِ اکتشافاتِ تازه میگردند
#نرگس_صرافیان_طوفان
❇️ @azhardarisokhan
من شیفتهی اینهاییام که میگویند:
چه دستهای زیبایی، چه چشمهای گیرایی،
چه لبخندی و چه صدای قشنگی داری!
اینهایی که به آدم میرسند و بهترین بخشهای وجود آدم را یادش میاندازند.
اینهایی که سخاوتمندانه، در سمت درستِ خلقت ایستادهاند و به همه چیز و همه کس،
از زاویهی عمیق و انسانیاش نگاه میکنند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
❇️ @azhardarisokhan