─═༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═─
#ماه_صفر
#ورود_کاروان_به_شام
#مصیبات_شام
#شعراز_رقیه_سعیدی_کیمیا
𖠇࿐ྀུ༅༅࿇═══┅─
آجَـــرَکَ اللــه امـــام زمـــان
قافلـــه شد وارد شــام الامـــان
سنگ به دامـن همه در انتظــار
تا که به دروازه رســد کــاروان
سلــسلهٔ آل عبـــا مـــانده انـد
در وســـط حلقــهٔ نامحـــرمان
عمـــهٔ ســــادات ، دل آزرده از
خیـــلِ جفــاپیــشهٔ نا مهـــربان
جای عــزا ، هلهــله سر داده اند
طعنــه و دشنام زِ هر سـو روان
سنــگ به رأسِ گـل زهــرا زدند
بر جگــــر فاطمــه نیـــش زبان
آه از آن کـــوی یهـودی نشیــن
قلعــهٔ خیبــر شده بغـض نهـان
یادِ درِ خیبــر و حیــدر ، زدند
سنگ جفــا بر سـرِ شــاه جهان
آتش و خاکستـر و دشنــام بود
رســمِ پذیرایــیِ این میــزبان
خون به دل عمه ی سادات شد
شیــــر زنِ هاشــمیِ قهـــرمــان
کــاش بدانند که او زینـب است
فــاطمـــهٔ دومِ این خــانـــدان
دختر حیـــدر ، یلِ خیبــر شکن
عالمــهٔ مکتــبِ زهـــرا نشــــان
عاقـلـــه ، در بیــن زنان عـــرب
دانـشِ دریــاییِ او ، بیکــــران
گشته زمین از وَجَنـاتش ، خجل
خَم شده در هر قدمش ، آسمــان
در مَــلَأ عــــام نبــود آشـــکار
رویِ مَهَـــش بوده همیــشه نهــان
وارث عِلــم و عَلَــم فـاطمـــه ست
بانوی صبـــری که شــده قهـــرمان
گرچــه لقب ، اُمّ مصائب گــرفت
لیـــک نشــد نزدِ عـــدو ، ناتــوان
آنچه که در شـــام بلا دیده است
تیـــرِ بلا بر لبـــش آورده جــــان
بزم شراب و سر خونین به تشت
دید که شد لب ، هدف خیـــزران
صبــر ، دگر بر دل زینـــب نمــاند
داد ، زمین را و زمـــان را تکـــان
دوختــه شـــد کــام یــزید پلیـــد
با دَم شمـــشیرِ بُـرنـــده بیـــان
خطبــهٔ دنـدان شکـــن آغــاز کرد
عالمـــهٔ فاضلــــهٔ نکتـــه دان
در عجب از این نفــسِ حیدری
آمــده انگــشتِ همـه بر دهـــان
بر رُخشــان گَردِ حقارت نشست
تا که شد اســرار حقیقت ، عیان
داد پیـــام عَلَــــم ســـرخ را
نایبـــهٔ پاک امـــام زمــان
خطبـــهٔ دیگر ، خود زیـن العبـــاد
خواند و شرر زد به دل شامیـــان
گر چه میــان غـُـل و زنجیـــر بود
رزمِ سخـــن کــرد به تیـــغ زبــان
نیش به جانهـا زده شد جای نوش
جام شــراب همه شــد شـــوکَران
مرثیـــه و روضـــهٔ مقتـــل سرود
ناله کشیـــدند همـــه عرشیــــان
گفت چه رسمی است دراین روزگار
بر سرِ نیـــزه ست ، سـرِ میهمـــــان
این سرِ بر نیــزه ، گل فاطمه است
سیـــدِ آزادهٔ اهـــل جنــان
این سرِ خونیــن ، پسر مرتضاست
زادهٔ آن پادشَــــه اِنـس و جـــان
خطبـــهٔ سجـــاد ، به آتش کشیــد
قلب سیـــاه همـــه را بی امــــان
شکـــر خدا پرچـــم ســرخ حسین
جلـوه گــری می کند از هـر کــران
هـــر کــه به زیر عَلَمــــش مــی رود
می شـــود از ســـیل بلا در اَمــــان
باز هــــم افتــاده هــوای حـــــرم
بر ســرِ هر کــودک و پیـــر و جوان
در صــفِ زُوّارِ خـــودت یا حسیـــن
نام مــنِ دلشـــــده را هــم بخـــوان
تــا برســـم کرب و بلا ، اربعیــــن
همـقـــدمِ قـــافلـــهٔ عمــه جـــان
𖠇࿐ྀུ༅༅࿇═══┅─
✍🏻رقیه سعیدی )کیمیا
دیر راهب
بخش اول
راهبی در خلق و تقوا بینظیر
ترک دنیا کردهای روشنضمیر
راهبی از عهد عیسی یادگار
خود بزرگان جهان را در شمار
عصر خود را مرد صادق بود و بس
بلکه خود انجیل ناطق بود و بس
گر چه بر تثلیث بودی متکی
هیچ مقصودش نبودی جز یکی
معتکف گردیده در صورت به دیر
لیک در معنی دلش مشغول سِیر
بود در صورت اگر زناربند
داشت صید معنیاش سر در کمند
گردنش گر بود در قید صلیب
هم نبود از رحمت حق بینصیب
خواه باشد ز اهل مسجد یا کنشت
طالب حق را بُود جا در بهشت
طالب حق را خداوند کریم
ره نماید بر صراط مستقیم
پاکدل از خدعه و تلبیس بود
دیرگاهی دیْر را قسیس بود
از صفات نیک آن روشنضمیر
هر چه گویم کی بُود پایانپذیر
بس که دارد حالتش آشفتهام
هر چه افزون گویمت کم گفتهام
کز نکوییهای آن مرد سعید
گشت عیسی نزد زهرا روسپید
مسکن آن راهب صاحبمقام
بود دیری از قضا نزدیک شام
این موحدمرد رهبان ای حبیب
سرگذشتی در جهان دارد عجیب
سرگذشت او بُود ز اسرار عشق
تا تو را روشن کند ز انوار عشق
شمر دون آن قائد جیش فتن
خوانْد راهب را به نزد خویشتن
گفت این لشکر که میبینی تمام
کرده بر خود خواب راحت را حرام
همره این لشکر از برنا و پیر
هست جمعی مو پریشان و اسیر
باید امشب را در اینجا تا صباح
سربهسر راحت نمایند از صلاح
گفت راهی نیست زینجا تا به شام
گفت نتْوان گشت وارد وقت شام
گفت از احضار من مقصود چیست
گفت غیر از این مرا مقصود نیست
کاین اسیران را ز روی همرهی
امشب اندر دیر خود منزل دهی
گفت راهب هر که میبیند اسیر
راحتش را سعی دارد ای امیر
گفت اینان زآن اسیران نیستند
گفت پس برگو که اینها کیستند
گفت ز اسرار است و نتْوان کرد فاش
گفت بر من فاش گو، آسوده باش
گفت راهب را چه با کار سپاه
گفت دانستن نمیباشد گناه
این از آن میخواست مطلب را عیان
آن از این میکرد مطلب را نهان
چون نشد آنجا به راهب کشف راز
رو به دیر خویشتن آورد باز
گفت: زین سردار لشکر کی توان
کرد کشف اینچنین راز نهان
پس همان بهتر بُوَد کز راه خیر
این اسیران را دهم منزل به دیر
بازآمد سوی سردار سپاه
تا مگر گیرد خبر زآن دینتباه
گفت: فرمان ده که این قوم اسیر
سوی دیر آیند از برنا و پیر
پس اجازت داد سرخیل لئام
تا اسیران را به دیر آمد مقام
بعد از آن سرها که همره داشتند
نزد راهب آن زمان بگْذاشتند
تا نیابد بر اسیران راه غیر
لشکری بگْرفت پیرامون دیر
چشم هر کس رفت اندر خواب ناز
غیر آن چشمان که دانی بود باز
بر اسیران آنچه در آن شب گذشت
سختتر از جمله بر زینب گذشت
غیر چشم اهلبیت بوتراب
رفته بود از چشم راهب نیز خواب
هر چه اندیشید و شد در خود فرو
دید مطلب هست نازکتر ز مو
گفت امشب این معما را مگر
حل کند بر من خدای دادگر
رفت راهب در عبادتگاه خویش
سنبلآسا کرد موی سر، پریش
برکشید از آستین دست دعا
کرد روی دل به درگاه خدا
ملتجی گردید بر دانای راز
گفت ای بیچارگان را چارهساز
حرمت پیغمبران خوشسرشت
حرمت آدم که آمد از بهشت
حرمت موسی و تورات صریح
حرمت انجیل و اعجاز مسیح
حق ابراهیم و داوود شکور
هم به حق صُحْف و آیات زبور
حرمت یعقوب و زاریهای او!
وآن همه چشمانتظاریهای او!
«ذوالعطایا» حق ایوب صبور
کش نبودی دل زمانی بیحضور
بارالها حق الیاس و شعیب
واقفم کن سربهسر زین سر غیب
سر این مطلب مرا بنْما عیان
تا بدانم کیستند این خاندان
تا بدانم این سر ببریده کیست
اینچنین پُر خون و خاکستر ز چیست
کاندر این سر هست سر دیگری
کی توان از آن گذشتن سرسری
بس که از سوز درون نالید زار
گریه از بس کرد چون ابر بهار
رشته صبرش برون آمد ز کف
کآمدی تیر دعایش بر هدف
حالتی مابین بیداری و خواب
گشت عارض شد دعایش مستجاب
اندر آن حالت که میداند خدا
دید شور رستخیزی شد به پا
آمدند از آسمانها قدسیان
در کنار آن سر در خون، تپان
گِرد آن سر حلقه ماتم زدند
پشت پا بر خاطر خرم زدند
ناگه آمد این صدا بر گوش او
کای گروه آسمانی طرقوا
طرقوا، حوا ز جنت میرسد
آسیه با درد و محنت میرسد
طرقوا کز ساحت باغ جنان
میرسد اینک صفورا موکنان
طرقوا کز روضه خلد برین
میرسد هاجر فگار و دلغمین
طرقوا کاین لحظه مریم بیقرار
میرسد از ره به چشم اشکبار
طرقوا کآید خدیجه هم کنون
آید از ره با دلی لبریز خون
طرقوا، زهرای اطهر میرسد
دلغمین و تیرهمعجر میرسد
تا که زهرا در بر آن سر رسید
نالههای رودرود از دل کشید
هر یکی از آن زنان با شور و شین
گفتوگویی داشت با رأس حسین
آن یکی گفتا که یارانت چه شد
دیگری گفتا جوانانت چه شد
آن یکی گفتا چه آمد بر سرت
دیگری گفتا چه شد با حنجرت
مادرش میگفت کای نور بصر
منزلت بادا مبارک ای پسر
ادامه دارد۰۰۰
✍منکلام:مرحوم اسدالله صنیعیان
متخلص به صابر همدانی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeyna
دیر راهب
بخش دوم
گاه در زیری و گاهی در تنور
گاه داری غیبت و گاهی حضور
گاه خاتم میدهی بر ساربان
درس بخشش میدهی بر عاشقان
روی نی قرآن تلاوت میکنی
کام زینب پُرحلاوت میکنی
بعد کشتن این گروه خودپرست
از سرت هم برنمیدارند دست
بس که زهرا کرد بر آن سر خطاب
بس که انجمریز شد بر آفتاب
از گلابافشانی چشم بتول
در سخن آمد سر سبط رسول
گفت کای مام گرامی السلام
خیر مقدم ای مرا غمدیده مام
نیست دست ار زیب گردن سازمت
باش تا سر را به پا اندازمت
حال من اینسان که دیگرگون بُوَد
خود تو بنْگر حال زینب چون بُوَد
دیر راهب را مشرف کردهای
خود مگر بختی که رو آوردهای
گر نمیگشتم شهید کوفیان
کی ز دین جد من بودی نشان
خیمههایم را اگر آتش زدند
تا قیامت شعلهاش باشد بلند
گر نمیشد دست عباسم قلم
باز اسباب شفاعت بود کم
غم مخور کامروز حق خواهد چنین
تا شوم فردا «شفیعالمذنبین»
آنچه سر میگفت و زهرا میشنید
راهب دلخسته ناظر بود و دید
کمکم از آن حال و از آن سرگذشت
کرد بر حال طبیعی بازگشت
دید زآن خیل زنان و قدسیان
نیست اندر دیر خود بر جا نشان
عقل پس هی زد بر او کای نیکنام
پرده بالا رفت و مطلب شد تمام
دید مطلب مطلب دیگر بُوَد
گفت هر سری است در این سر بُوَد
خاست از جا با دو چشم اشکبار
آمد و سر را گرفت اندر کنار
بوسهها بر روی آن سر داد و گفت
کای مِهینگنجینه راز نهفت
خوب جانا خودنمایی میکنی
راستی کار خدایی میکنی
گر به صورت هستی از پیکر، جدا
نیستی در معنی از داور جدا
ظاهرت مغلوب و باطن غالبی
عین مطلوبی که حق را طالبی
چون برون هستی ز سرحد خیال
خود بفرما آن چه حال است این چه حال
جلوهای کردی مرا کردی اسیر
جلوهای دیگر کن و جان را بگیر
سالها در کنج این دیرم مقیم
تا برم پی بر صراط مستقیم
گفته بودند این سر بیگانه است
شد یقینم کآن سخن افسانه است
گر سر بیگانه دور افتد ز تن
کی سخن گوید میان انجمن
در سخن بودی از این پیش ای عزیز
کن تکلم با من دلخسته نیز
تا بدانم از کجایی کیستی
اینچنین آشفتهحال از چیستی
دشمنی گر با تو دارند این سپاه
اهل بیتت را چه میباشد گناه
گر سرت را از جفا ببْریدهاند
از چه دیگر از قفا ببریدهاند
گر خصومت با تو میبودش یزید
پس چرا شد نوجوانانت شهید
تا سر ببریدهات شد در سخن
عهد یحیی تازه شد در چشم من
ناگهان با راهب اندر انجمن
آن سر ببْریده آمد در سخن
تافت نور معرفت را در دلش
عاقبت توفیق حق شد شاملش
گفت کای مرد سعید پارسا
وی نکواندیشه در راه وفا
من که میبینی سری بیپیکرم
آن شهید راه عشق داورم
گفت میدانم ولیکن در کجا
گفت اندر سرزمین کربلا
گفت ای گل از کدامین گلشنی
گفت از باغ نبی گر روشنی
گفت نام آن نبی را کن بیان
گفت احمد خاتم پیغمبران
گفت بابت کیست ای شاه هدی
گفت میباشد علی مرتضی
گفت کبْوَد مادرت ای مقتد
گفت باشد مام من خیرالنسا
گفت گر داری برادر گو به من
گفت نام نامیاش باشد حسن
گفت گر غیر از حسن داری بگو
گفت عباس است آن پاکیزهخو
گفت اخْوانت کجایند ای وحید
گفت گردیدند آن جمله شهید
گفت یارانی که داری گو به من
گفت نبْوَد غیر هفتاد و دو تن
گفت یارانت چه شد ای جان پاک
گفت گردیدند از کین چاکچاک
گفت گو تقصیر یارانت چه بود
گفت حقگویی در این مُلک وجود
گفت باقیماندگانت کیستند
گفت غیر از این اسیران نیستند
گفت اینان از یتیمان تواَند
گفت آری لیک مهمان تواَند
گفت نبْوَد این زنان را یاوری
گفت زینب مینماید مادری
گفت زینب از چه نامش غمفزاست
گفت او «امالمصائب» زین عزاست
گفت حجت بعد تو در عصر کیست
گفت غیر از سید سجاد نیست
گفت سجادت کدام است ای امیر
گفت بیمار است و میباشد اسیر
گفت او را چون نکشتند از جفا
گفت امر حق چنین کرد اقتضا
تا بمانَد زنده زینالعابدین
زآن که بیحجت نمیباید زمین
گفت ظلمی را که کردند این گروه
کس نکرده است ای شه کیوانشکوه
گفت زین قوم آنچه میبینم جفا
راضیام بر آنچه میخواهد خدا
تا خدا معشوق و تا من عاشقم
در طریق عشقبازی صادقم
من همان روزی که بستم بار عشق
برگشودم بر سر بازار عشق
لطفها دیدم به هر منزل از او
چون نبودم یک زمان غافل از او
داشت معشوق آنچه از کالای ناز
نازهایش را خریدم با نیاز
آنچه بودم در جهان مال و منال
ز اقربای سالخورد و خردسال
هدیه کردم سربهسر در راه دوست
فدیه دادم بود چون دلخواه دوست
ترک هستی را از آن کردم شتاب
تا نباشد در میان ما حجاب
این تعینها، حجاب عاشق است
هر که را نبْوَد تعین صادق است
ترک سر کردم که عین او شدم
تا ز احسانش حسین او شدم
ادامه دارد۰۰٫
✍منکلام:مرحوم اسدالله صنیعیان
متخلص به صابر همدانی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
بخش ۳ و پایانی
بینِ ما دیگر نمی گنجد حجاب
کو حجابب بین نور و آفتاب
نیست صوت از حنجر بلبل جدا
نکهتِ گل کی بُوَد از گل جدا
چون که راهب دید زان لفظ صریح
برده آن سر گوی سبقت از مسیح
پاره در دم پرده اوهام کرد
میل، سوی قبله اسلام کرد
عقلش از خواب گران بیدار ساخت
رشته زنار را دستار ساخت
گفت کای سر حق زهرا مادرت
حرمت غمدیده زینب خواهرت
بردی آرامم به آرام آورم
رهبری فرما که اسلام آورم
هادیام شو تا که میآید نفس
زآن که بر حق، دین اسلام است و بس
گفت ای راهب اگر اهل دلی
قبله اسلامیان را مایلی
ابتدا آور شهادت بر زبان
پس درآ در زمره اسلامیان
چون شدی اسلامیان را ز اهل کیش
اقتدا کن بر امام عصر خویش
چون که بی شک یافتی راه یقین
پس امام توست زینالعابدین
عصر، عصر عابدین است ای همام
نیست در این عصر، غیر از او امام
گر نبود آن قبله اهل یقین
آسمانها بود پابست زمین
زآن که در هر دور حق را مظهری
در جهان باید که باشد رهبری
حکمران عالم ایجاد اوست
مظهر حق سید سجاد اوست
شد لباس شب برون از خُم نیل
صبح شد، زد ساربان کوس رحیل
شب لباس ماتم از تن برگرفت
صبح شد خورشید تشت زر گرفت
شب به سر آمد اسیران خاستند
روز شد اعدا صفوف آراستند
شب گذشت و بود راهب گرم سِیر
روز چون شد شمر آمد سوی دیر
رفت و خود بگْرفت آن سر را ز وی
شد برون از دیر و زد بر نوک نی
دید راهب میهمانش میرود
از تن افسرده جانش میرود
گفت رو ای میهمان باوفا
کاندر این راهت سپردم با خدا
رو که من از قطرههای چشم تر
بستهام الماس طاقت بر جگر
جان فدای روی چون ماهت برو
دست حق بادا به همراهت! برو
میروی اما دلم همراه توست
قبله امید من درگاه توست
تا نهانی داشت راهب درد دل
ناقه رفت از اشک همراهان به گل
گر شبی در دیر منزل کردهاید
تا قیامت جای در دل کردهاید
چون گذشتند از در دیر آن سپاه
چشم راهب مانْد تا محشر به راه
من به راهب خواستم ختم کلام
شام شد نزدیک و روزم کرد شام.
✍منکلام:مرحوم اسدالله صنیعیان
متخلص به صابر همدانی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
️دیر راهب
بخش اول
بعد شهر بعلبک آل زیاد
راهشان در دیر راهب اوفتاد
کهنه دیری در درونش راهبی
شعله های طور دل را طالبی
دیر نه نه یک جهان دریای نور
او چو موسی بر فراز کوه طور
ترک دنیا گفته ای در کنج دیر
همچو عیسی آسمان را کرده سیر
لحظه لحظه سال ها در انتظار
تا شود دیرش زیارتگاه یار
بی خبر خود رازها در پرده داشت
در تمام عمر یک گم کرده داشت
پیر دیری در نوا چون بلبلی
چشم جانش در ره خونین گلی
با گل نادیده اش می کرد حال
تا شبی بگرفت دامان وصال
دید در پایین دیر خود شبی
هر طرف تابیده ماه و کوکبی
گفت الله کس ندیده این چنین
هیجده خورشید یک شب بر زمین
این زنان مو پریشان کیستند
گوئیا از جنس انسان نیستند
لاله ی حمرا کجا و آبله
بازوی حورا کجا و سلسله
چیستند این عقده های گوهری
یاس های کوچک نیلوفری
آمده از طور موسای دگر
در غل و زنجیر عیسای دگر
سر به نوک نیزه می گوید سخن
یا سر یحیی است پیش روی من
گشته نیلی ماه روی کودکی
بسته دست نونهال کوچکی
طفل دیگر بسته با معبود عهد
یا سر عیسی جدا گشته به مهد
راهب سر را می بیند
کرد نصرانی نزول از بام دیر
گرد سرها روح او سرگرم سیر
دیده بر شمع ولایت دوخته
چون پر پروانه جانش سوخته
راهب پیر و سر خونین شاه
رازها گفتند با هم با نگاه
شد فراق عاشق و معشوق طی
این به پای نیزه او بالای نی
ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه
کای جنایت پیشگان رو سیاه
کیست این سرکاین چنین خواند فصیح
وای من داوود باشد یا مسیح
یا شده ایجاد صفین دگر
گشته قرآن بر سر نی جلوه گر
پاسخش گفتند مقصود تو چیست
این سر خونین سر یک خارجیست
کرده سر پیچی ز فرمان امیر
خود شهید و عترتش گشته اسیر
بود هفتاد و دو داغش بر جگر
تشنه لب از او جدا کردیم سر
لرزه بر هفت آسمان انداختیم
اسب ها را بر تن او تاختیم
شعله ها از هر طرف افروختیم
خیمه هایش را سرارسر سوختیم
هر یتیمش از درون خیمه گاه
برد زیر بوته خاری بی پناه
ریخت نصرانی به دامن خون دل
گشت سرتا پا وجودش مشتعل
بر کشید از سینه چون دریا خروش
گفت ای دون فطرتان دین فروش
ثروت من هست چندین بدره زر
در جوانی ارث بردم از پدر
در بهای این همه سیم و زرم
امشب این سر را امانت می برم
می کنم تا صبح با او گفتگو
کز دهانش بشنوم سری مگو
شمر را چون دیده بر زر اوفتاد
عشق سیمش باز در سر اوفتاد
راهب سر را به دیر می برد:
داد سر را و ز راهب زر گرفت
راهب آن سر را چون جان در بر گرفت
برد سوی دیر سر را با شتاب
کرد ناگه هاتفی او را خطاب
راهب از اسرار آگه نیستی
هیچ دانی میزبان کیستی
میهمانت میزبان عالم است
هر چه گیری احترامش را کم است
این که لب هایش به هم خشکیده است
بحر رحمت از دمش جوشیده است
اینکه زخمش را شمردن مشکل است
زخم هفتاد و دو داغش بر دل است
گوش شو کآوای جانان بشنوی
از دهانش صوت قرآن بشنوی
گرد ره با اشک از این سر بشنوی
با گلاب و مشک خاکستر بشوی
برد راهب عاقبت سر را به دیر
تا خدا در دیر خود می کرد سیر
شد چراغ دیر آن سر تا سحر
دیگر این جا دیر راهب بود و سر
خشت خشت دیر را بود این سلام
کای چراغ دیر و مطبخ السلام
راهب ناله ی واحسینا می شنود
ناگهان آمد صدای یا حسین
واحسینا واحسینا وا حسین
آن یکی می گفت حوا آمده
دیگری می گفت سارا آمده
هاجر از یک سو پریشان کرده مو
مریم از سو زند سیلی به رو
آسیه رخت سیه کرده به بر
گه به صورت می زند گاهی به سر
ناگهان راهب شنید این زمزمه
ادخلی یا فاطمه یا فاطمه
آه راهب دیده بر بند از نگاه
مادر سادات می آید ز راه
راهب ناله ی فاطمه می شنود
بست راهب دیده اما با دو گوش
ناله ای بشنید با سوز و خروش
کای قتیل نیزه و خنجر حسین
ای فروغ دیده ی مادر حسین
ای سر آغشته با خون و تراب
کی تو را شسته است با خون و گلاب
بر فراز نی کنم گرد تو سیر
یا به مطبخ یا به مقتل یه به دیر
امشب ای سر چون گل از هم واشدی
بیشتر از پیشتر زیبا شدی
ای نصاری مرحبا بر یاری ات
فاطمه ممنون مهمان داری ات
هر کجا این سر دم از محبوب زد
دشمنش یا سنگ یا چوب زد
تو نبوی، گرد این سر صف زدند
پیش چشم دخترانش کف زدند
پیش از آن کافتد در این دیرش عبور
من زیارت کردم او را در تنور
راهب اول پای تا سر گوش شد
ناله ای از دل زد و بی هوش شد
چون به هوش آمد به سوی سر شتافت
سینه ی تنگش ز تیر غم شکافت
گفت ای سر تو محمد نیستی
گر محمد نیستی پس کیستی
ادامه دارد۰۰۰
✍منکلام:استادحاج غلامرضا سازگار
متخلص به میثم
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
بخش دوم
سر با راهب سخن می گوید
ناگهان سر غنچه ی لب باز کرد
با نصاری درد دل ابراز کرد
گفت کای داده ز کف صبر و شکیب
من غریبم من غریبم من غریب
گفت می دانم غریب و بی کسی
گشته ثابت غربتت بر من بسی
تو غریبی که به همرا سرت
هره آید دست بسته خواهرت
باز اعجازی کن ای شیرین سخن
لب گشا و نام خود را گو به من
آن امیر المومنین را نور عین
گفت راهب من حسینم من حسین
من که با تو هم سخن گشته سرم
نجل زهرا زاده ی پیغمبرم
دیده این سر از عدو آزارها
خوانده قرآن بر سر بازارها
اشک راهب گشت جاری از بصر
گفت ای ریحانه ی خیر البشر
از تو خواهم ای عزیز مرتضی
شافع راهب شوی روز جزا
گفت آئین نصاری وا گذار
مذهب اسلام را کن اختیار
راهب مسلمان می شود
راهب از جام ولایت کام یافت
تا تشرف در خط اسلام یافت
یوسف زهرا بدو داد این برات
گفت ای راهب شدی اهل نجات
عاشق و معشوق بود و بزم شب
صبحدم کردند از او سر طلب
راهب آن سر را چو جان در بر گرفت
باز با سر گفتگو از سر گرفت
گفت چون بر این مصیبت تن دهم
میهمان خویش بر دشمن دهم
چشم از آن رخ دل از آن سر برنداشت
لیک اینجا چاره ای دیگر نداشت
داد سر را گفت ای غارتگران
ای جنایت پیشگان ای کافران
این سر ریحانه ی پیغمبر است
مادرش زهرا و بابش حیدر است
ظلم و بیداد و جنایت تا با کی
وای اگر دیگر زنید آن را به نی
✍منکلام:استادحاج غلامرضا سازگار
متخلص به میثم
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
دیر راهب
ز کو فه آل یاسین بار بستند
به محمل جمله با افغان نشستند
به راه شام ویران بود دیری
در آنجا معتکف یک اهل خیری
یکی راهب بدان دیرش مکان بود
ز رویش نور یزدانی عیان بود
چه راهب ثانی اثنین مسیحی
چه راهب تالی تُلو ذبیحی
چه راهب روز و شب سرگرم اذکار
چه راهب نقطه حق جوی پرگار
فراز بام آن دیر دل افروز
بر آمد از قضا راهب یکی روز
زهر سو بود سر گرم تما شا
به صنع سر مدی خلاق یکتا
که نا گه دید از یکسوی آن دشت
ز مشرق شمس رخشانی عیان گشت
ز پی طالع مه چندی منور
همه چون بدر تابان مطهر
پس آنگه دید راهب کوکبی چند
همه دنبال هم بر بسته دربند
به اطراف مه و خورشید کوکب
گرفته شش جهت دیدی یکی شب
جمال لا مکان را در مکان دید
خدا را زاهد ترسا عیان دید
سری چند همچو خورشید از بدن دور
مشعشع رویشان چون سینه طور
به پیشاپیش آن سرهای پر خون
سری دید از همه در رفعت افزون
زنان و دخترانی چندش از پی
همه بر سر زنان از غر بت وی
بپای دیر او منزل نمودند
ز پشت نا قه ها محمل گشودند
فرود آمد زدیر آن طینت پاک
گشودی در بدان افواج بیباک
بدیشان گفت لشکر از کجائید
مرا واقف از این شورش نمائید
شما را این تها جم بی سبب نیست
بگو ئید این زنان و این سر از کیست
باو گفتند آن خلق تبه کار
چو باشد راهبا با این سرت کار
کنون ما این عیال و این سرا ن را
همی این بسته پرها کودکان را
که بینی روزشان را جمله چون شام
اسیری میبریم از کوفه بر شام
چو راهب این سخن زانها شنیدی
میان دیر خود گریان دویدی
گرفت از مخزن جان بدره زر
به ایشان داد بگرفت آن جهان سر
زری داد و سر جانان خریدی
سعادت بین نگو ارزان خریدی
به دیر آمد بروی خویش در بست
پس زانو دمی در فکر بنشست
گهی در ناله گه در فکر بودی
گهی گرم دعا گه ذکر بودی
بدور شمع سر پروانه گردید
ز خویشان جهان بیگانه گردید
گشودی راهب عاشق زبان را
که جوید شاید آن سر نهان را
در اول گفت ای سر صفوتی تو
ویا گنجور پاک رحمتی تو
تو نوحی یا که ابراهیمی ای سر
و یا هستی ذبیح الله اکبر
تو ئی ای سر مگر موسی بن عمران
که هست از قبطیا نت دیده گریان
مسیحی ای سر این شورش صلیبت
عجب دارم از احوال عجیبت
تورا ای سر قسم اول به اسفار
که آمد مر رسولان را ز دادار
بحق حرمت تورات اقدس
به انجیل و بدان سِفر مقدس
تو ای سر از کدامین خاندانی
ز بستان کدامین دودمانی
نشد زین گفته حل مشکل او
نروئیده ز شوره حاصل او
دوباره گفت ای محبوب سر مد
دهم سو گند ای سرور به احمد
بحق بن عم و دامادش ای سر
بحق حضرت زهرای اطهر
ز خا موشی مرا ای سر مرنجان
دمی با من تکلم کن مرا جان
چو بردی نام زهرا راهب عشق
تجلی کرد هر سو ثاقب عشق
به طورش جلوه کردی نور الله
زخود بیخود شد آن مرد دل آگاه
ز هر سو دید صد مو سی ابن عمران
فتاده محو و مات اندر بیابان
لب پر خون آن سر شد چو گل باز
تکلم کردن آن سر کرد آغاز
بافغان گفت کی شوریده ترسا
اگر خو اهی مرا باشی شناسا
من ای راهب غریب این دیارم
بدشت کربلا افتاد گذارم
جوانان مرا لب تشنه کشتند
ز یارانم کسی راهب نهشتند
تنم را در میان خون کشیدند
سرم را از قفا عطشان بریدند
✍منکلام:استاد افسر خوانساری
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
🏴 #محرم_۱۴۰۱
📌 #شور_حضرت_رقیه_س
#و_امام_زمان_عج
🚩بند اول:
زینت دوش اباالفضل، یا رقیه
جوش و خروش اباالفضل، یا رقیه
ستاره تو دل ماهی، وقتی هستی
توی آغوش اباالفضل، یا رقیه
غنچه باغ حسینی
شمع و چراغ حسینی
تو حرمِ دلِ ارباب
صحن و رواق حسینی
رقیه محبوبه، رقیه اعلا
رقیه آروم و قرار مولا
رقیه حوریه شبیه مادر
رقیه معنای حیا و تقوا
یا رقیه
🚩بند دوم:
نوه ی فاتح خیبر، یا رقیه
دلبر آل پیمبر، یا رقیه
سه ساله ی بی نظیری، توی عالم
شیفعه ی روز محشر، یا رقیه
ای ماه عصمت ارباب
کوثر حضرت ارباب
با اشکای تو یاری شد
علم نهضت ارباب
رقیه، ای خَلقاً وَ خُلقاً زهرا
نجابت با اسم تو میشه معنا
همه دیدن که با سلاح گریه
یزید و نقشه هاشو کردی رسوا
یا رقیه
🚩بند سوم:
منجی آخر دنیا، یا بن زهرا
منتقم آل طاها، یا بن زهرا
وقتی میگیری تو دستت، تیغ حیدر
میشه چه محشری برپا، یا بن زهرا
وعده ی موعود قرآن
شاه عدالت و میزان
روایتا میگه هستش
انتظاره، فرج ایمان
أبانا یا مهدی، بقیة الله
صراط المستقیمی و اصل راه
اگه تو یک لحظه، نباشی آقا
همه عالم میشن، یقینا گمراه
یا مهدی
شعر و سبک: #یاحسین(طاها تحقیقی)
#علی_مهدوی_نسب
#امام_سجاد_زمینه
تموم نفس هاش روضه اس
با غم محرم شد پیر
نشونه داره رو جسمش
از غل و زنجیر
بی تاب گریه می کنه
با آب گریه می کنه
یاد خشکیه لب
ارباب گریه می کنه
یعقوب کربلا
کم گریه کن
همراه نیزه ها
کم گریه کن علی
یا سید الساجدین
زین العابدین
با یه دل خون می باره
چشای امام سجاد
یاد روزی که باباش از
رو مرکب افتاد
موهاش غرق خون شده
دردا بی امون شده
عمه سینه میزنه
رو تل نیمه جون شده
بر جسم بی سرش
کم گریه کن علی
همراه خواهرش
کم گریه کن علی
یا سید الساجدین
زین العابدین
نزدیک چهل سال میشه
از غصه می باره چشمام
کربلا شکستم اما
امان از این شام
بین کوچه ها توی
انظار بردن عمه رو
آبم کرده، بودمو
بازار بردن عمه رو
از مجلس شراب
کم گریه کن علی
با غصه ی رباب
کم گریه کن علی
یا سید الساجدین
زین العابدین
#وحید_محمدی
بسم الله الرحمن الرحیم
شور حضرت زینب سلام الله علیها
بند اول
تا خطبه خوندی، دیدن همه باز، بالای منبر، حیدره
لحن کلام و، طرز بیانت، از همه منظر، حیدره
از حرف اول، تا حرف آخر، حرفت سراسر، حیدره
همه دیدن با خطبه هات، قیامت کردی
چقدر دشماناتونو ، ملامت کردی
برای نهضت حسین، امامت کردی ۲
بنت الامام، اُخت الامام، والا مقام زینب زینب
ختم کلام،اوج قیام،شد فتح شام زینب زینب
" یا عقیلة العرب زینب " ۳
بند دوم
وَمارأیت، الّاجَمیلا، گفتی که غوغا، شد به پا
بااین دم تو، تو لشکر کفر، توفان تو دلها، شد به پا
زینب کبری، یک جمله گفت و، محشر کبری، شد به پا
چقدر باصلابته، جناب زینب
زانوی شاه علقمه ست، رکاب زینب
پرچم دین حق شده، حجاب زینب ۲
در هر قدم، پای علم، خوردی قسم زینب زینب
در اوج غم، هستی بازم، تیغ دودم زینب زینب
" یا عقیلة العرب زینب " ۳
بند سوم
جنگ برا تو، مثل دفاع از، عرش معلّی ست، یا زینب
پیشونی بند،"نَحنُ جُنودک"، روی سر ماست، یا زینب
ماجون میبازیم، پس پرچم تو، همواره بالاست، یا زینب
تا که این خونواده هست، کرم می مونه
دستای ما بریده شه، علم می مونه
اگه سرهای ما بره، حرم می مونه ۲
ای استوار، حیدر تبار، کوه وقار زینب زینب
بر روزگار، هستی مدار، با اقتدار زینب زینب
" یا عقیلة العرب زینب " ۳
شعر؛ #مجتبی_خرسندی
سبک؛ #حمید_رضا_خزائی
سید محمد جهاد اکبری.mp3
4.41M
.:
ا ﷽ ا
🎶 به خونه برگردیم...
خونه آغوش حسین مگه نه❤️
خونه بین الحرمین مگه نه 💚
تا #اربعین
👌👌👌
تکثیر عشق 💚 👈
@azizamhosen
@yaraliagham
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_حسن__ع__زمینه
ای شاه کرم
ای تاج سرم
آقا بفدایت پدر و مادرم
دارم به نام تو ارادت
دارم به عشق تو علاقه
غلام خونهء تو بودن
برام بهترین اتفاقه
خدا محبت تو رو
سرشته برام
به روی سینه اسم تو
نوشته برام
بزم عزای تو خود
بهشته برام
---
ای شیر جمل
ای نور ازل
ای ذکر فضائل تو خیرالعمل
با گوشه ء چشم تو اقا
سر میشه هر روز و شب من
اسم شیرین تو حسن جان
نمی افته از رو لب من
کبوتر دلم شده
هوایی تو
خدا کنه که من بشم
فدایی تو
که پادشاهیه منه
گدایی تو
--
ای نور خدا
ای سعی و صفا
هر سال به نیابتت میرم کربلا
موکب موکب دیدم که پرچم
تو مشایه خورده به نامت
قربون اون چای عراقی
که میرختش اون پیر غلامت
میون بین الحرمین
تو کرببلا
همش بودم به یاد تو
اره به خدا
گفتم که کربلا کجا
مدینه کجا
--
(اه من الفراق
ای کعبه ء عراق
از حال دلم میشه بگیری سراغ)
اربعین هر ساله صفا داشت
بین موکبهای عراقی
شیرین میشد دنیا به کامم
با تلخی چای عراقی
خدا کنه بیفته باز
نگام به حرم
امام رضا مدد کنه
بیام به حرم
بدم تو بین الحرمین
سلام به حرم
امیرحسین الفت
امام حسن (ع)
زمینه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_زینب__س__شور
دوباره یادِ زینبیه، دلم به شور و غوغاست
هواییِ حریمِ زینب، دخترِ پاک مولاست
حجاب مادران ما از، حجاب مادر اوست..
..وَهمچنین زینب کبری، آئينه دار زهراست
(دل من، به هواش، پر میزنه
به حرم، همیشه، سر میزنه
دخیل ِ، دل ُبر، در میزنه)(٢)
نوحه شو از قدیم می خونم
میون ِاین حریم می خونم
با لهجه ی آذری حالا ..
به یادِ حاج سلیم می خونم
(زینب زینب زینب
کنز حیا زینب کان وفا زینب
زینب زینب زینب
درد آشینا زینب غرق بلا زینب
زن قهرمانی زهرا نیشانی
ای روح با ایمان
جانیم سنه قوربان)(٢)
مولاتی زینب(۴)
آرامشِ دلِ حسین و..، اَنیسِ مجتبی بود
توکربلا بعدِ اباالفضل، اُمیدِ خیمه ها بود
خطیبِ خطبه های کوفه، کَفیل و یارِ سجاد
تو شام با جمله ی جمیلا ، قاتلِ اَشقيا بود
(برایِ، آسمون، ها کوکبه
خوشيدِ، روزِ و..، ماه ِشبه
دعا گو، یِ حسین، هم زینبه)(۲)
شبيه يا کریم می خونم
تو گوشِ هر نسیم می خونم
با اون خلوصِ نيّت حالا ..
به یادِ حاج سلیم می خونم
(زینب زینب زینب
کنز حیا زینب کان وفا زینب
زینب زینب زینب
درد آشینا زینب غرق بلا زینب
زن قهرمانی زهرا نیشانی
ای روح با ایمان
جانیم سنه قوربان)(٢)
مولاتی زینب(۴)
الهی که مدافعش شَم ، تو راهِ او بمیرم
منی که نوکرِ حسینم ، به دام او اسیرم
دارم من از بی بی یه خواهش، بِرَم به جنگِ داعش
تو اين مسير اِذنِ شهادت، از دست او بگیرم
(شبیه، شهيداش، بی طاقتم
برایِ ، خادميش ، در حسرتم
کربلا ، شده کُلِّ حاجتم)(۲)
تو حال ِنوكريم می خونم
تا جنّت النَعيم می خونم
با قَصدِ اَمرِ فَرج حالا ..
به یادِ حاج سلیم می خونم
(زینب زینب زینب
کنز حیا زینب کان وفا زینب
زینب زینب زینب
درد آشینا زینب غرق بلا زینب
زن قهرمانی زهرا نیشانی
ای روح با ایمان
جانیم سنه قوربان)(٢)
مولاتی زینب(۴)
ملتمس
حضرت زینب (س)
شور
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_حسن__ع__نوحه
عزیز دلم ای آب و گلم فراقت شده قاتلم قاتلم
راحت از غم شدم آخر من رسیدم به تو مادر
سر گذارم به دامانت بار دیگر
تا تو رفتی ز دنیا بریدم تا تو رفتی خمیدم خمیدم
شکسته پرم بیا در برم مرا هم ببر مادرم
هر کجا نام تو بردم از غم دوریت مردم
آن شبی که زمین خوردی زهر خوردم
من شدم وارث غربت تو من شدم کشته ی حرمت تو
امام حسن (ع)
نوحه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#اربعین_حسینی__ع__روضه
رفتند کربلا و مرا جا گذاشتند
روی دلم دوباره همه پا گذاشتند
تنها دلم به کرب و بلایی شدن خوش است
گیرم مرا زقافله تنها گذاشتند
این بار هم ز قافله جا ماندم ای دریغ
خوبان چه شد بحال خودم واگذاشتند
دنبال آفتابِ سرِ نیزه گم شدم
حالا دل مرا به تماشا گذاشتند
با دل مرا به کرب و بلا می برد حسین
سهم مرا به عهدۀ مولا گذاشتند
حالا اگر لیاقت آنجا نداشتم
یک کربلا برای من اینجا گذاشتند
آری مرا که خادم هیئت نوشته اند
دربست وقف زینب کبری گذاشتند
بر دیده اَبر مقتل مولا چکیده است
بر سینه مِهر حضرت زهرا گذاشتند
بر دل جمال حضرت مولا کشیده اند
بر جان وصال آل عبا را گذاشتند
آنانکه می روند سوی هیئت حسین
انگار دل به جنّت اعلا گذاشتند
این ساده نیست ، دل حرم الله می شود
این را به دل در عالم بالا گذاشتند
هرکس که اهل چلّه نشینیِ کربلاست
یک اربعین در عالم معنا گذاشتند
می خواستم شهید ره کربلا شوم
این وعده را دوباره به فردا گذاشتند
شاعر : محمود ژولیده
اربعین حسینی (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_رقیه__س__روضه
زخم و غم و درد و داغ و گريه
بـا آل علـي رفيـق هستنـد
انگـار تمـام « شام » با هـم
در ظلم ، به مـا دقيق هستنـدیاسر قربانی
امـروز بـراي اسـتـراحـت
يك گـوشه نشستـم و همان جا
درحُجره كسي به خشم مي گفت:
« اي دختـر پـا بـرهنـه ، برپـا »
اين حلقه ي آهني و سنگين
جا كرده به روي دست و پايم
دنيـا بـه سرم خراب شد تا
گفتند« شبيه يك گـدايـم »
درجمع هميشه يك نفر هست
تـا عيب بـه دامنم بگيـرد
زخمم كه نديده است ؛ ايراد
از طـرز نشـستنـم بگيـرد
حق داشت ، اگرچه ناروا گفت
مـن ، دختـرِ شـاهِ آسمـانم
اين نيست سزايِ من كه اينطور
بـا دامـنِ نـخ نمـا بمـانم
سيلي زد و گفت: خارجي ها
ديگـر شب آخرست امشب
در كنـج خرابه لال باشيد
چون شاه مُكَدّرست امشب
ديـروز ، عـرب زبـان نبودند
آنهـا كـه زدند و بنـد بستند
غش كردم و صبح خواهرم گفت:
ديـشب ، سـر عمه را شكستند
دندانِ شكسته ام ، لبـم را
چون تيغ بُريد و درد دارد
ترسم كه بـه پاسبان بگويم
بر زخم دلم ، نمك گذارد
دركوچه كسان ديگري هم
هستنـد كه راه را ببندند
از بـام نجاستي بريـزند
بر صورت مـا ، تا بخندند
در سايه نمي شود بمانيم
از ترس ، تمام وقت بيدار
امروز يزيد مست تر بود
از هيچ ، إبا نكـرد اين بار
سختست كه با كسي بگوييم
در مَزبَلِه جاي خواب ما شد
تلخست كه چشم روميان ، باز
بر چهره ي بي نقاب ما شد
شاعر : یاسر قربانی
حضرت رقیه (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_سجاد__ع__روضه
در شعله تب شمع آسا گریه می کرد
بیمار هجر دوست تنها گریه می کرد
وقتی که پرپر دید گل های ولایت
بلبل به یاد گل به آوا گریه می کرد
بعد از غروب شام عاشورا شب و روز
تا زنده بود آن ماه سیما گریه می کرد
آن وارث خونین قیام وادی تف
هر گاه می دید آب هر جا گریه می کرد
گاهی به یاد کودک شش ماهه می سوخت
گاهی به یاد پور لیلا گریه می کرد
از داغ ماه علقمه اختر فشان بود
وزهجر مهر عالم آرا گریه می کرد
با چشم تر هر جا که جام آب می دید
با یاد کام خشک سقا گریه می کرد
تا چل بهار از سوز سینه همچو باران
بلبل زهجر روی گل ها گریه می کرد
در بزم جان شمع وجودش آب می شد
وقتی زسوز دل سراپا گریه می کرد
نه بهر زنجیر و غل و زندان کوفه
نه بهر شام و جور اعدا گریه می کرد
گاهی زجهل مردم گمراه می سوخت
گاهی زداغ مرگ بابا گریه می کرد
وقتی به زیر ناقه پایش بسته بودند
خون بر غریب دشت و صحرا گریه می کرد
با عمه ها و خواهرانش درخرابه
بر غربتش آن ناقه حتی گریه می کرد
در دامن شهر غم انگیز مدینه
فرزند زهزا همچو زهرا گریه می کرد
بس « حافظی » شعر ترت حزن آفرین است
چشم قلم هنگام انشا گریه می کرد
شاعر:حافظی
امام سجاد (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_سجاد__ع__روضه
خطاب به امام زمان (عج)
صاحب عزای حضرت راوی ِ کربلا
جانم فدای غربت پیوسته ی شما
بین بقیع ، وارث درد و اَلَم شدی
زائر برای خاک ِ بدون حرم شدی
داری به دیده اشک ِ غم زین العابدین
با داغ های کرب وبلایش شدی قرین
حالا کنار قبر ِ بدون ضریح او
خون گریه می کنی گل زهرا شبیه او
او دم به دم ز سوز جگر گریه کرده است
سی سال در عزای پدر گریه کرده است
یادش نرفته نیمه ی روزی کنار او
شد لاله چین ِ قافله اش،کینه ی عدو
آتش گرفته عصر ِ جسارت،خیام او
وقتی فتاده گوشه ی مقتل،امام او
وقتی که رفت از دل ِ اهل حرم قرار
دستور از او رسیده: عَلیکُنَّ بِالفَرار
با اشک ،شسته پیکر غرق ستاره را
بر بوریا نهاده تن پاره پاره را
او را سوار ناقه ی عریان نموده اند
تا شهر شام رفته دو دستش میان بند
بر روی نیزه دیده سر زخمی پدر
او هم شبیه فاطمه ها گشته محتضر
رفته میان هلهله های حرامیان
شد آشنای طعنه و دشنام ِ شامیان
مانده به روی پیکر او ردّ ِ سنگ بام
او هم کشیده درد نوامیس و ازدحام
در مجلس شراب ِ عدو رفته از جفا
دق کرده از شرار لب و چوب بی حیا
هر چند او گرفته ز زهر جفا امان
شد قاتل حقیقی او چوب خیرزان
️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
امام سجاد (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#اربعین_حسینی__ع__نوحه
با دوصد شور و نوا
میرویم تا کربلا
این قافله عزم کوی حسین دارد
میرویم تا نینوا
پا برهنه با صفا
هر جای این صحرا بوی حسین دارد
در میان عاشقان
هم قدم با کاروان
دل شوق دیدار روی حسین دارد
نوکر دربار او
عاشق سردار او
دست گدایی را سوی حسین دارد
وحید زحمت کش شهری
اربعین حسینی (ع)
نوحه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
حال مرا بپرس از این تازییانه ها
دارم ز عشق تو به تن خود نشانه ها
بر روی نیزه قاری قرآن مادرم
پایان بده به اینهمه شک و گمانه ها
@hosenih
تشییع میکنند تو را سنگهای شهر
همراه نیزه ها به سر بام خانه ها
مثل زبان حرمله بددهن مرا
سوزانده است شعله سرخ زبانه ها
آیات حق کجا و شراب و قدح کجا
قرآن کجا و رقص و نوای ترانه ها
یک کاروان بریده و زنجیرها برید
جان اسیرها به لب از دانه دانه ها
منکه حریف اشک رقیه نمیشوم
باید چه داد پاسخ سیل بهانه ها
هر روز زخم تازه به روی تو میخورد
جانم به لب رسیده زدست جوانه ها
رفتی تنور خولی و رفتی به روی نی
دارم به سینه حسرت این آشیانه ها
@hosenih
گاهی به دست باد و گهی هم به دست شمر
خورده گره به موی سر تو ز شانه ها
بین من و تو حرف نگفته زیاد هست
خاموش گشته زمزمه عاشقانه ها
شاعر: #ابراهیم_میرزائی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#دیر_راهب
قدمت روی دیده ام خیر است
راهت امشب به گوشه دیر است
سربریده عجب ملیحی تو
نکند که خود مسیحی تو
دیدم از روی نیزه می تابی
در دل شب شبیه مهتابی
نگران است از چه احوالت
این زن و بچه کیست دنبالت
@hosenih
تو که آواره بین هر شهری
لب چرا بسته ای مگر قهری
هرچه سرمایه داشتم دادم
تاکه امشب به دامت افتادم
شانه وظرف آب آوردم
کوزه ای از گلاب آوردم
مثل گل صورت تو می بویم
زخم های سر تو می شویم
صبر من وضع چهره ات بُرده
بارها صورتت زمین خورده
حنجرت نیزه نیزه است چرا
سر تو گشته دست به دست چرا
ناگهان دیر عرش اعلا شد
آن لبان ترک ترک واشد
گفت ای پیرمرد نصرانی
تو از امشب دگر مسلمانی
زینت دوش مصطفایم من
پاره قلب مرتضایم من
بانویی که کنار ما اینجاست
مادر قد خمیده ام زهراست
آه راهب بدان أنا المظلوم
شدم از مِهر مادرم محروم
@hosenih
آه راهب سرم جدا کردند
پیکرم بی کفن رها کردند
این اسیران که دستشان بستند
همه ناموس مصطفی هستند
دور ما کف زدند و رقصیدند
گیسویم را به شاخه پیچیدند
گر شده وضع چهره ام ناجور
صورتم سوخته میان تنور
شاعر: #قاسم_نعمتی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
📜 #محرم_الحرام_۱۴۰۱ 📜
🟢■ هدیه بیست و چهارم ■🟢
#شهادت_امام_سجاد_علیه_السلام
~ نام اثر : سجده طولانی ...
جدید 💯 (واحد شلاقی)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✍️ #بنداول 📝
ذکر مؤمنین / مولانا زین العابدین
ای پناه روز محشرم
بی عنایتت / تو دنیا میخورم زمین
ای دوای قلب مضطرم
این ذکرو سجده های تو / واسهی همه درسه
هرکی شد بندهی خدا / از کسی نمیترسه
الگوی تموم دنیایی
صاحب اختیار ماهایی
ای بهونهی / عاشقی و شیدایی
اسوه هزاران لقمانی
مرد سجده های طولانی
گریه های تو / میکنه چه طوفانی
💢ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ💢
السلام شهید روضهها
السلام امیر قلب ما
السلام علی بن الحسین
💢ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ💢
✍ #بنددوم 📝
با تو زنده شد / مکتبِ شاهِ کربلا
مونده روی دوش تو علم
ای مفسر/ برهان و راهِ کربلا
ای حماسه آفرینِ غم
با اینکه توی سلسلهست
کلّ دست و پای تو
ویرون شد شام و کوفه از
لحن خطبه های تو
خون مرتضی تو رگهاته
کاخ ظالمین زیر پاته
هرکجا باشی / نور حق به همراته
انگاری که ختم دنیا شد
دشمن از بیانت رسوا شد
نهضت حسین / با دَم تو امضا شد
💢ــــــــــــــــــــ💢
السلام شهید روضه ها
السلام امیر قلب ما
السلام علی بن الحسین
💢ــــــــــــــــــــ💢
✍️ به قلم : #علی_حاجیان_فر
یکشنبه ۳۰ مرداد۱۴۰۱ هجریشمسی
زمزمه وزمینه شهادت حضرت سجاد (ع)
به کربلا بودم،اسیر بیماری،عمه ی من می کرد، زمن پرستاری
چقدرسختم بود،به جنگ با دشمن،توان نبودم تا،پدر کنم یاری
یا ابتا مظلوم،یا ابتا مظلوم،یا ابتا مظلوم،یا ابتا مظلوم۲
____
به روزعاشورا،یکی یکی گلها،زباغ زهرایی،چیده شد وپرپر
در آن میان بوده،کارمن اشک وآه،حسرت وتنهایی،فتاده در بستر
یا ابتا...
____
به خیمه بودم من،شرر در آن افتاد،زحمله ی دشمن،عمه نجاتم داد
غروب عاشورا،طلوع غارت بود،زنان وطفلانِ، فراری وفریاد
یا ابتا....
_____
پیکر بی سر را،به بوریا بردم،ناله زدم آنجا،به خاک بسپردم
به کوفه ودر شام،به من جسارت شد،دعای من این بود،که کاش می مردم
یا ابتا....
شعر :اسماعیل تقوایی
#امام_سجاد__ع__زمزمه
من امام ساجدینم ای مدینه دل غمینم
ای مدینه آمد امشب لحظههای آخرینم
ای مدینه بودهام من یار عشق بودهام من قافله سـالار عشق
ای مدینه با دو دست بـستهام رفتهام من بر سر بـازار عشق
وای من ای وای من ای وای من
**
ماندم از كجا بگویم از غم و بلا بگویم
ای مدینه بـا تو امشب من ز كربلا بگویم
دیدهام پـر خون دل آواره را دیدهام تن های پاره پاره را
من بروی دست بابایم حسین دیدهام لبخند شیــر خواره را
وای من ای وای من ای وای من
**
جان من بر لب رسیده دیدهام گلهای چیده
مثل عمه بوسه دادم من به رگهای بریده
بی كفن جسم بابامو دیدهام از تماشایش به خود لرزیدهام
خم شدم من تن پاره پاره رو در میان بوریـا پیچیدهام
وای من ای وای من ای وای من
**
من ز غم افسرده بودم مثل گل پژمرده بودم
اگر عمه نبود اونجا توی خیمه مرده بودم
كاروان اشك و ناله دیدهام چیدن یك باغ لاله دیدهام
نیمه شب در گوشه ویرانه من داغ زهرای سه ساله دیدهام
وای من ای وای من ای وای من
**
كنج ویران در برم بود او سه ساله خواهرم بود
من خودم دیدم كه رویش مثل زهرا مادرم بود
طفل خسته پیكرش آزرده بود پیش چشمم تـازیانه خورده بود
گر نمی شد عمه من سپرش او براه شام و كوفه مرده بود
وای من ای وای من ای وای من
شاعر : سید محسن حسینی
امام سجاد (ع)
زمزمه
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
حال مرا بپرس از این تازییانه ها
دارم ز عشق تو به تن خود نشانه ها
بر روی نیزه قاری قرآن مادرم
پایان بده به اینهمه شک و گمانه ها
تشییع میکنند تو را سنگهای شهر
همراه نیزه ها به سر بام خانه ها
مثل زبان حرمله بددهن مرا
سوزانده است شعله سرخ زبانه ها
آیات حق کجا و شراب و قدح کجا
قرآن کجا و رقص و نوای ترانه ها
یک کاروان بریده و زنجیرها برید
جان اسیرها به لب از دانه دانه ها
منکه حریف اشک رقیه نمیشوم
باید چه داد پاسخ سیل بهانه ها
هر روز زخم تازه به روی تو میخورد
جانم به لب رسیده زدست جوانه ها
رفتی تنور خولی و رفتی به روی نی
دارم به سینه حسرت این آشیانه ها
گاهی به دست باد و گهی هم به دست شمر
خورده گره به موی سر تو ز شانه ها
بین من و تو حرف نگفته زیاد هست
خاموش گشته زمزمه عاشقانه ها
شاعر: #ابراهیم_میرزائی
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
شهادت امام سجاد علیه السلام
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس برمیخاست
علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟
خدا او را به بزم عشقبازی شعلهور میخواست
علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزانتر، علی بودن هنر میخواست
نباید شعلۀ این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر میخواست
به پاهای کبوتر نامهای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر میخواست
مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر میخواست
امامت را زنی با جان و دل میبرد آهسته
که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر میخواست
پدر لبتشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای شرشر باران چه از جان پسر میخواست
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر میخواست
#سیدحمیدرضا_برقعی
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_سجاد__ع__روضه
روضه در یک کلام وای از شام
دردِ بی التیام وای از شام
کاش مادر مرا نمی زائید
ناله های مدام وای از شام
ناسزاهای بد به ما گفتند
همه جایِ سلام وای از شام
آن دیاریِ که کرده بازی با
آبروی امام وای از شام
قافله تا غروب گیر افتاد
کوچه ها ناتمام وای از شام
دخترِ فاطمه اذیت شد
از نگاهِ حرام وای از شام
گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود
آتشِ رویِ بام وای از شام
جایِ حیدر زگیسویِ دختر
می گرفت انتقام وای از شام
در میان ِ چهار هزار رقاص
گریه در ازدحام وای از شام
سر و تشت و پیاله های شراب
چوبِ بی احترام وای از شام
لعنتی در کنارِ سر میریخت
میِ باقیِ جام وای از شام
سرخ موئی اشاره کرد و یزید
گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام
من چهل سال گریه میکردم
با همین یک کلام وای از شام
قاسم نعمتی
امام سجاد (ع)
روضه
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_سجاد__ع__روضه
خطاب به امام زمان (عج)
صاحب عزای حضرت راوی ِ کربلا
جانم فدای غربت پیوسته ی شما
بین بقیع ، وارث درد و اَلَم شدی
زائر برای خاک ِ بدون حرم شدی
داری به دیده اشک ِ غم زین العابدین
با داغ های کرب وبلایش شدی قرین
حالا کنار قبر ِ بدون ضریح او
خون گریه می کنی گل زهرا شبیه او
او دم به دم ز سوز جگر گریه کرده است
سی سال در عزای پدر گریه کرده است
یادش نرفته نیمه ی روزی کنار او
شد لاله چین ِ قافله اش،کینه ی عدو
آتش گرفته عصر ِ جسارت،خیام او
وقتی فتاده گوشه ی مقتل،امام او
وقتی که رفت از دل ِ اهل حرم قرار
دستور از او رسیده: عَلیکُنَّ بِالفَرار
با اشک ،شسته پیکر غرق ستاره را
بر بوریا نهاده تن پاره پاره را
او را سوار ناقه ی عریان نموده اند
تا شهر شام رفته دو دستش میان بند
بر روی نیزه دیده سر زخمی پدر
او هم شبیه فاطمه ها گشته محتضر
رفته میان هلهله های حرامیان
شد آشنای طعنه و دشنام ِ شامیان
مانده به روی پیکر او ردّ ِ سنگ بام
او هم کشیده درد نوامیس و ازدحام
در مجلس شراب ِ عدو رفته از جفا
دق کرده از شرار لب و چوب بی حیا
هر چند او گرفته ز زهر جفا امان
شد قاتل حقیقی او چوب خیرزان
️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
امام سجاد (ع)
روضه
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم