شهادت امام سجاد علیه السلام
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس برمیخاست
علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟
خدا او را به بزم عشقبازی شعلهور میخواست
علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزانتر، علی بودن هنر میخواست
نباید شعلۀ این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر میخواست
به پاهای کبوتر نامهای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر میخواست
مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر میخواست
امامت را زنی با جان و دل میبرد آهسته
که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر میخواست
پدر لبتشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای شرشر باران چه از جان پسر میخواست
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر میخواست
#سیدحمیدرضا_برقعی
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_سجاد__ع__روضه
روضه در یک کلام وای از شام
دردِ بی التیام وای از شام
کاش مادر مرا نمی زائید
ناله های مدام وای از شام
ناسزاهای بد به ما گفتند
همه جایِ سلام وای از شام
آن دیاریِ که کرده بازی با
آبروی امام وای از شام
قافله تا غروب گیر افتاد
کوچه ها ناتمام وای از شام
دخترِ فاطمه اذیت شد
از نگاهِ حرام وای از شام
گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود
آتشِ رویِ بام وای از شام
جایِ حیدر زگیسویِ دختر
می گرفت انتقام وای از شام
در میان ِ چهار هزار رقاص
گریه در ازدحام وای از شام
سر و تشت و پیاله های شراب
چوبِ بی احترام وای از شام
لعنتی در کنارِ سر میریخت
میِ باقیِ جام وای از شام
سرخ موئی اشاره کرد و یزید
گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام
من چهل سال گریه میکردم
با همین یک کلام وای از شام
قاسم نعمتی
امام سجاد (ع)
روضه
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_سجاد__ع__روضه
خطاب به امام زمان (عج)
صاحب عزای حضرت راوی ِ کربلا
جانم فدای غربت پیوسته ی شما
بین بقیع ، وارث درد و اَلَم شدی
زائر برای خاک ِ بدون حرم شدی
داری به دیده اشک ِ غم زین العابدین
با داغ های کرب وبلایش شدی قرین
حالا کنار قبر ِ بدون ضریح او
خون گریه می کنی گل زهرا شبیه او
او دم به دم ز سوز جگر گریه کرده است
سی سال در عزای پدر گریه کرده است
یادش نرفته نیمه ی روزی کنار او
شد لاله چین ِ قافله اش،کینه ی عدو
آتش گرفته عصر ِ جسارت،خیام او
وقتی فتاده گوشه ی مقتل،امام او
وقتی که رفت از دل ِ اهل حرم قرار
دستور از او رسیده: عَلیکُنَّ بِالفَرار
با اشک ،شسته پیکر غرق ستاره را
بر بوریا نهاده تن پاره پاره را
او را سوار ناقه ی عریان نموده اند
تا شهر شام رفته دو دستش میان بند
بر روی نیزه دیده سر زخمی پدر
او هم شبیه فاطمه ها گشته محتضر
رفته میان هلهله های حرامیان
شد آشنای طعنه و دشنام ِ شامیان
مانده به روی پیکر او ردّ ِ سنگ بام
او هم کشیده درد نوامیس و ازدحام
در مجلس شراب ِ عدو رفته از جفا
دق کرده از شرار لب و چوب بی حیا
هر چند او گرفته ز زهر جفا امان
شد قاتل حقیقی او چوب خیرزان
️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
امام سجاد (ع)
روضه
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
السلام علیک یاسید الساجدین
ای سجودت،جنّت سجّاده ها
تا خدا نور تمام جاده ها
برده ای دل از همه دلداده ها
دستگیری کردی از افتاده ها
می رود با بال پروازت به عرش
هر شکسته بال ِ مانده روی فرش
ساختی با یک صحیفه راه را
راه قرب حضرت الله را
پرکشیدن از زمین تا ماه را
تا بگیری دست هر گمراه را
یک صحیفه نه بگو خطّ امان
جان قرآن و مفاتیح الجنان
اشک هم زانو زده در محضرت
ای فدای گریه ی چشم ترت
شهریاری و دو عالم نوکرت
من توسل میکنم بر مادرت
مادرت الگوی عفّت بر همه
از لیاقت شد عروس فاطمه
مادرت آن گوهر والا سرشت
آن که دل داده به آقای بهشت
برده او را عرش،دست سرنوشت
نام او را پیش اربابش نوشت
ماه رویش ماند مخفی از نظر
این صدف که چون تویی دارد گهر
شهربانو نه! که بانوی جهان
وقت مدحش می شود الکن زبان
با وساطت از امام مهربان
اوست بر ایرانیان باب الجنان
هست ایران عزّتش از نام تو
شکر! ما هستیم از اقوام تو
مصلحت این بوده وقت انتقام
از همانکربوبلا تا شهر شام
ذوالفقار تو بماند در نیام
می شود برنده تر تیغ کلام
تو نجنگیدی اگر در کربلا
زندگی بخشیده ای بر کربلا
کم نشد از شوکتت با کوه درد
کوفه را آتش زدی با آه سرد
چه نیازی هست دیگر به نبرد
تیغ صبرت شام را ویرانه کرد
خطبه هایت ضربه های ذوالفقار
کربلا با خطبه ات شد ماندگار
خطبه ی تو کار صد شمشیر کرد
قلب شام و کوفه را تسخیر کرد
شامیان را یک به یک تحقیر کرد
عرشیان را غرق در تکبیر کرد
شام را صحرای محشر کرده ای
کار ده ها فتح خیبر کرده ای
وای ِمن از تازیانه و تنت
سایش زنجیر و زخم گردنت
از فراز ناقه ها افتادنت
قاتلت شد خیزران ِدشمنت
خیزرانی که میان بزم شام
بی هوا می خورد بر لعل امام
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
💠💠
🔶🔸اللهم عجل لولیک الفرج🔸🔶
سبک شور شهادت
امام سجاد علیه السلام
#شور_امام_سجاد_ع
#تموم_پیکرش_کبوده
💥به سبک محاسن تو غرق خونه
بند🌹
تموم پیکرش کبوده
زخمیِ کوچه ی یهوده
مگه گناه اون چی بوده؟
روی تنش جای طنابه
روضه ی شام براش عذابه
به یاده شیرخواره ربابه
موقع قحط آب خون گریه کرد
تو مجلس شراب خون گریه کرد
با گریه ی رباب خون گریه کرد
📿 غریب امام من واویلتا 📿
بند🌹🌹
دیده قِساوت عدو رو
رأس پر از خون عمو رو
رَگای در هم گلو رو
دَم غروب تو جار و جنجال
دیده به روی خاک لگد مال
جسم حسین و ته گودال
کناره پیکرش خون گریه کرد
برای حنجرش خون گریه کرد
شبیه مادرش خون گریه کرد
📿 غریب امام من واویلتا 📿
بند🌹🌹🌹
طعم اسارت و چشیده
از این و اون طعنه شنیده
رقیه رو گرسنه دیده
یادش نمیره کوچه بازار
که جمع شدن یه عدّه بی عار
دادن نَوامیسش رو آزار
تو مجلس یزید خون گریه کرد
انگشترو که دید خون گریه کرد
بمونه چی کشید خون گریه کرد
📿 غریب امام من واویلتا 📿
«التماس دعای خیر»
🖋 #علیرضا_پناهیان #عبدالزینب_س
💠💠
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
#امام_زمان_عج
#حضرت_زینب
یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست
خوابمان برده ست...در اینجا کسی هشیار نیست
تو دعامان میکنی، ما بیمحلی میکنیم
هیچ کس انگار مشتاق تو ای دلدار نیست
بیقراری از غم هجر تو کار عاشق است
من که عاشق نیستم، وقتی که حالم زار نیست
آخرش میمیرم و رویت ندیده میروم
ظاهرا این نوکر تو لایق دیدار نیست
زحمتت دادم، برایت درد سر بودم ببخش
در میان نوکرانت مثل من سر بار نیست
باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین
توبه و بدقولی من که همین یکبار نیست
من فقیر و رو سیاهم، بینوایم... بیکسم
همنشینی کریمان با فقیران عار نیست
این دل ویرانه را آباد کن یابنالحسن
بهر این ویرانهدل غیر از شما معمار نیست
دست من در محضرت خالیست میدانم ولی
مطمئنم با کریمان کارها دشوار نیست
من که سر تا پا گناهم... غیر گریه بر حسین
مرهمی بر زخمهای این دل بیمار نیست
زینب و دروازهی ساعات و یک شهر شلوغ
یک مسلمان در میان این همه اغیار نیست؟
بین بازار از روی ناقه صدا زد یا أخا
جای خواهرهای تو در بین این بازار نیست
مثل اینکه باز از زوار او جا ماندهام
قسمتم کرب و بلا در اربعین انگار نیست
علی سپهری
@rozeh_1
#امام_زمان_عج
#حضرت_زینب
نیستی و بر لبم انگیزهی لبخند نیست
جز به دامان غمت دستم به جایی بند نیست
طالعم با غم گره خورده، گره را باز کن
حتم دارم که دلت راضی به این پیوند نیست
روز مرگم باد روزی که بفهمم قلب تو
ذرهای از این مَنِ پُر مُدّعا خُرسند نیست
خوب میدانم وبال گردنت هستم؛ ببخش
بهترین بابای دنیا حقش این فرزند نیست
من به حق عمهات سوگند خوردم، پس بیا
خوب میدانم که بالاتر از این سوگند نیست
کاش حرفی از اسارت، قتل یا غارت نبود
کاش میگفتی مقاتل آنچه میگویند نیست
محمد بیابانی
@rozeh_1
#حضرت_زینب
دید با چشم خود چهل منزل، اشکِ پنهانِ چشم زینب(س) را
کاروانی که با خودش می بُرد، تشنگی را و خشکیِ لب را
دست و پاها اسیر سلسله بود، شمرِ ملعون امیرِ قافله بود
یک علی(ع) مانده بود غرق غضب! چه کند غیرتِ لبالب را؟!
بچّه ها خسته، پابرهنه، نحیف! زخم شد دستهای کوچکشان
بسکه بر خارها زمین خوردند، گریه کردند تا سحر شب را
روی هر نیزه یک سرِ مظلوم، قاتل جانِ کاروان می شد
تا که با خود تکان تکان میداد، باد موهای نامرتّب را
ناقه ها در کمالِ عریانی، بی کجاوه بدون محمل بود
ساربان ها مقابل نیزه، آب دادند هر چه مرکب را
خسته از راه آمدند امّا، دورشان ازدحام و هلهله بود
همۂ شهر را خبر کردند، تا تماشا کنند زینب(س) را!
مرضیه عاطفی
@rozeh_1
#حضرت_زینب
چو موی یار پریشان شدیم بعد از تو
شکسته، خَسته و حیران شدیم بعد از تو
تو زیر سم ستوران کوفه اما ما
سوار ناقه عریان شدیم بعد از تو
میان خيمه آتش گرفته لرزیدیم
درون شعله هراسان شدیم بعد از تو
زمان غارت معجر دلم شکست حسین
میان خلق نمایان شدیم بعد از تو
دلم کنار تن پاره پاره ات بود و
روانه سوی بیابان شدیم بعد از تو
به کوفه ای که شد آباد دست بابایم
چقدر بی سر وسامان شدیم بعد از تو
میان مجلس ابن زیاد محو تو و
شکوه آیه قرآن شدیم بعد از تو
میثم تربتی
@rozeh_1
#حضرت_زینب
دست منو زنجیر ،فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر، فکرش را نمی کردم
بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
باحنجرت درگیر، فکرش را نمی کردم
من باتو بودم بی تو از عمرِ بدون تو...
...اینقدر باشم سیر ! ، فکرش را نمی کردم
مسمار و پهلو و غلاف و شعله را دیدم
اما گلو و تیر، فکرش را نمی کردم
دیدم برادر اصغرت را پیش چشمانت
تیری گرفت از شیر، فکرش را نمی کردم
بی دست شد سقا و پرچم بر زمین افتاد
آن دستِ پرچمگیر،...فکرش را نمی کردم
تا بود عباسم کنارم، شمر می لرزید
حالا که گشته شیر، فکرش را نمی کردم
شمشیر بالارفت و پایین آمد و اکبر...
مُردم از آن تصویر،فکرش را نمی کردم
در کوچه های کوفه در پیش کنیزانم
خیلی شدم تحقیر،فکرش را نمی کردم
خوابی که دیدم در زمان خردسالی ام
با اینکه شد تعبیر،فکرش را نمی کردم
حالا فقط من ماندم و رأس تو بر نیزه
ای وای از این تقدیر،فکرش را نمی کردم
مهدی نظری
@rozeh_1