eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها کرده خدا بهشت را خلق برای فاطمه بوی بهشت نشنوی جز برضای فاطمه منطق لال من کجا مدح و ثنای وی کجا گفته خدای لم یزل مدح و ثنای فاطمه خلقت کائنات را پنج نفر که علّتند کیست میان پنج تن رکن سوای فاطمه جمله به نام فاطمه کرده خدا معرفی معتبر است این سخن قول خدای فاطمه فاطمه است و باب او فاطمه است و شوهرش فاطمه است و آل او آلعبای فاطمه از رخ تابناک او منفعل است آفتاب منفعلم بگویم از شرم و حیای فاطمه معنی لفظ کوثر است امّ شُبیر و شَبر است طاهره و مطهّره کنیه برای فاطمه دختر ختم انبیا همسر شاه اولیاء چشم امید ماسوا سوی عطای فاطمه عصمت و عفت و حیا از ید قدرت خدا دوخته جامه ایست بر قدّ رسای فاطمه گر خود او نمی شدی جزء عوالم جهان کون و مکان نمی شدی جزء بهای فاطمه عقل بسیط کی کند درک جلال و شوکتش سجده برند قدسیان بر کف پای فاطمه عرض صراط می شود پهن تر از درازیش وصل شود اگر بدو تار ردای فاطمه گفته نبی ابطحی علت غائی جهان جان من و جهانیان باد فدای فاطمه جسم من است فاطمه روح من است فاطمه باعث رنجشم بود رنج و اذای فاطمه مهر خداست مهر او قهر خداست قهر او علت لطف لم یزل لطف و رضای فاطمه گر بتو خود نکند عنایتی کی بُوَدَت لیاقتی بهر رثای فاطمه یافته است از او بها رفعت و عزت و شرف قدر شرافتش شده درد و بلای فاطمه صورت حور او کجا سیلی ملحدی کجا گشته کبود صورت ماه لقای فاطمه ✍منکلام:مرحوم استادحاج سید رضا حسینی تبریزی متخلص به سعدی زمان 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها سالها پیش در این شهر درختی بودم یادگار کهن از دوره ی سختی بودم هرگز از همهمه ی باد نمی‌لرزیدم ناز پروده چه اقبال و چه بختی بودم به برومندی من بود درختی کمتر رشد می کردم و می شد تنه‌ام محکم‌تر من به آینده ی خود روشن و خوش بین بودم باغ را آینه‌ای سبز به آیین بودم روزها تشنه ی هم‌صحبتیِ با خورشید همه شب هم نفس زهره و پروین بودم ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک برگ‌هایم گل تسبیح به لب مثل ملَک راستی شکر خدا برگ و بری بود مرا با درختانِ دگر سِرّ و سَری بود مرا دست و دل بازتر از سرو و صِنوبر بودم چتری از سایه و شهد و ثمری بود مرا چشم من بود به شاهین ترازوی خودم تکیه کردم همۀ عمر به بازوی خودم ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی باغ شد صحنه ی طوفان بیابان گردی در همان حال که احساس خطر می‌کردم نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی تا به خود آمدم از ریشه جدا کرد مرا ضربه‌هایش متوجّه به خدا کرد مرا حالتی رفت که صد بار خدایا کردم از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم از سعادت به رُخم پنجره‌ای وا کردم از من سوخته دل بال و پری ساخته شد کم کم از چوب من آن روز دری ساخته شد وقف دیوارِ حرم‌خانه ی ماهم کردند هر چه در بود در آن کوچه نگاهم کردند از همان روز که سیمای علی را دیدم همه شب تا به سحر چشم به راهم کردند مثل خود تشنه ی سیراب نمی‌دیدم من این سعادت را در خواب نمی دیدم من بارها شاهد رُخسار پیمبر بودم مَحرم روز و شب ساقی کوثر بودم تا علی پنجه به این حلقه ی در می‌افکند به خدا از همه ی پنجره‌ها سر بودم دست‌های دو جگر گوشه که نازم می‌کرد غرق در زمزمه و راز و نیازم می‌کرد به سرافرازی من نیست دری روی زمین خورده بر سینه ی من بال و پر روح الامین سایه ی وحی و نبوت به سرم بوده مدام به خدا عاقبت خیر همین است همین هر زمانی که روی پاشنه می‌چرخیدم جلوۀ روشنی از نور خدا می‌دیدم گاه گاهی که زِ من فاطمه می‌کرد عبور موج می‌زد به دلم آینه در آینه نور سبزپوشان فلک پشت سرش می‌گفتند «قل هو الله احد» چشم بد از روی تو دور سوره ی کوثری و جلوه ی طاها داری آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری دیدم از روزنِ در جلوه ی احساسش را عطر گل‌های بهشتی و گل یاسش را دیده‌ام مائده‌ای را که فرستاده خدا دیده‌ام فاطمه و گردش دستاسش را زیر آن سقف گلین عرش فرود آمده بود روح همراه ملائک به درود آمده بود هر گرفتار غمی حلقه بر این در می زد هر که از پای می‌افتاد به من سر می زد آیۀ روشن تطهیر در این کوچه مدام شانه در شانۀ جبریل امین پر می زد یک طرف شاهد نجوای یتیمان بودم یک طرف محو شکوفایی ایمان بودم من ندانستم از اوّل که خطر در راه است عمر این دلخوشی زودگذر در راه است دارد این روز مبارک شب هجران در پی شب تنهایی ریحان رسول الله است مانده بودم که چرا آینه را آه گرفت یا پس از هجرت خورشید چرا ماه گرفت رفت پیغمبر و دیدم که ورق برگشته مانده از باغ نبوت گل پرپر گشته مهبط وحی جدا گردید جبریل جدا مسجد و منبر و محراب و حرم سرگشته هست در آینه ی باغ خزان دیده ملال نیست هنگام اذان صوت دل انگیز بلال همه حیرت زده افروختنم را دیدند دیده بر صحن حرم دوختنم را دیدند بی وفایان همه آن روز تماشا کردند از خدا بی‌خبران سوختنم را دیدند سوختم تا مگر از آتش بیداد و حسد چشم زخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد شعله جان سوز اگر بود جهان سوز نشد رسم آتش زدن از عهد خلیل الله است آتش آن روز گلستان شد و امروز نشد آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز داغ این باغ فراموش نگردد هرگز سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست پشت در این علی است و همه ی هستی اوست یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم حیف آن روز به نجّار نگفتم ای دوست تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی بر سر وسینه ی من میخ چرا کوبیدی همه رفتند و به جا ماند درِ سوخته‌ای دفتری خاطره از آتشِ افروخته‌ای روی گلبرگ شقایق بنویسید هنوز هست در کوچه ی ما چشمِ به در دوخته‌ای تا بگویند در این خانه کسی می‌آید مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید ✍منکلام:استاد شفق 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها ای حریر چرخ پای انداز تو مه چراغ محفل اعزاز تو آفتابت فوج عصمت را یَزک اخترانت چهر عفّت را زرک از شراب وحدتت رنگ شفق وز سحاب رحمتت نور فلق کهکشان صفُّ النِّعال درگهت سرمه سای چشم مَه خاک رهت شمسه ی کاخ رسالت روی تو مَهبَطِ روح و ملک مشکوی تو چلچراغ محفل اُمُّ القُری نور یثرب بضعه ی خَیرُ الوَری ماه بر باب جلالت حلقه زن بوریای محفلت عِقد پرن درة البیضای اکلیل وفا غایة القُصوای آزرم و حیا جلوه ی نه گنبد از خاک درت وز فروغ لایزالی گوهرت پیر گردون سر چو بر پایت نسود زد به نیل غصّه شولای کبود شد مکدّر ماهتاب شب فروز کو نبیند آفتابت را به روز باد از کویت چو راهی شد به باغ گل شد از انفاس قدسی تردماغ تا زکویت پا صبا در خلد هِشت تازه شد جان ریاحین بهشت از مسیرت تا غبار انگیز شد نافه ی غبرا عبیر آمیز شد ای صفای آب حیوان از لبت بلکه فیضش از زلال مشربت در تنافس قدسیان بر خدمتت ماسوا مهمان خوان رحمتت صبحگاهت صافی مرآت صدر شامگاهت "لیلة القدر"ی به قدر شدّه ی مرجان ز یاقوتت پر آب لعل کانی از عقیقت کامیاب سوری از برگ گلت شاداب و تر لاله از شرم تو در خون غوطه ور سِدره از صدرت "هو الحق" تا شنید هم چُنان سروت به جنّت سر کشید آستان بوست سپهر چنبری زهرا ماه عارضت را مشتری ای تو سرجوش خم عرفان و شور ای شعاع باده در جام بلور مستی هر مست از سرمستیت هستیِ هستی، رهین هستیت ای عجین توحید در آب و گِلت ای رموزکُنه وحدت در دلت ای تو نور و هرچه نور از نور تو وی زجاج نه فلک منشور تو عابدم ای کعبه ی مقصود من آستانت قبله ی مسجود من روسیاه و عاصیم بی دادرس غیر تو پشت و پناهم نیست کس رحمتی ای آیت لطف اله تا شود پاک از دلم لوث گناه ✍منکلام:مرحوم استادحاج محمد عابد خیابانی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
. محبوبه ی حی کبریایی زهرا ممدوحه ی ختم الانبیایی زهرا صدیقه و منصوره و مرضیه، بتول تو فاطمه ام النجبایی زهرا معنای تمام سوره های قرآن تو کوثر و نور و هل اتایی زهرا ممدوحه ی تو شخص پیمبر باشد تو مادر مصباح هدایی زهرا مرآت رسول الله اعظم هستی تو آینه ی خدا نمایی زهرا از بعد خدیجه مادر والایت حامی رسول دو سرایی زهرا از اول خلقت بشر جز خاتم منجی تمام انبیایی زهرا هم ام ابیها لقب خاص شماست هم همسر شاه اولیایی زهرا تو زمزمی و رکن و مقام و کعبه تو مروه ای و سعی و صفایی زهرا انوار تو روشنی قلب احمد تو نور تمام ماسوایی زهرا خورشید بود ذره‌ای از نور شما تو نور دل اهل ولایی زهرا در بین زنان امت پیغمبر تو اسوه ی شرمی و حیایی زهرا بعد از نبی و حیدر کرار، علی بر کل بشر تو رهنمایی زهرا با این همه ایثار و فداکاری خویش همپای علی مرتضایی زهرا نوربخش همه ی عالم امکانی تو بر دیده ی ما نور و ضیایی زهرا سرمنشاء جود و کرم و احسانی ای جان علی، کان عطایی زهرا همراه علی ساقی حوض کوثر تو شافعه ی روز جزایی زهرا جبریل بنازد که بود خادم تو سر تا به قدم عبدِ خدایی زهرا در بین تمام خلق عالم تا حشر اسطوره ی ایثار و وفایی زهرا با یک نگهت رواست حاجات همه سرمنشاء جودی و سخایی زهرا با یاد خداوند به هر صبح و مساء با زمزمه و ذکر و دعایی زهرا مادر، تو به زینبی و ام کلثوم جان حسن و حسین شمایی زهرا در بحر ولا، یگانه گوهر هستی بر کشتی دین تو ناخدایی زهرا هر خطبه ی تو رنگ خدایی دارد بر یاری دین بانگ رسایی زهرا همراز علی حیدر کرار هستی تو بانوی درد آشنایی زهرا با یاد مدینه ی تو و غربت تو دارم به دلم حال و هوایی زهرا هرچند که از عدو ستم ها دیدی از همسر خود عقده گشایی زهرا هنگام مشقت و غم و رنج و الم آرامش طوفان بلایی زهرا دادند عجب مزد رسالت به نبی تو کشته ی دست اشقیایی زهرا در پیش دو دیده ی علی شیر خدا همسنگر افتاده ز پایی زهرا با پهلوی بشکسته و با روی کبود تو حامی شاه‌ لافتایی زهرا در پشت در سوخته با ضرب لگد بی جرم و گنه، شدی فدایی زهرا با دیدن این صحنه ی پر سوز و گداز زینبت داشت به لب شور و نوایی زهرا هر چند بدم سائل درگاه توام برگو که زِ عبد خود (رضایی) زهرا ....................................................................
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست کسی که سوخته از انتظار، می‌داند دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست کسی که روی تو را دید یک نظر، چون خضر چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟! کسی که درک کند دولت حضور تو را نیاز گوشۀ چشمی به دیگرانش نیست نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت که بی حضور تو، حاجت به این و آنش نیست به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار! گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست بهار زندگی‌ام در خزان نشست بیا «بهار نیست به باغی که باغبانش نیست» کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی به جز تو با خبر از قبر بی‌نشانش نیست بیا و پرده ز راز شهادتش، بردار پسر که بی‌خبر از مادرِ جوانش نیست...
نمی خواهد مرا آن‌ یار که دنیاست خواهانش همان که کشته ما را ماجرای وصل و هجرانش از آن روزی که فهمیدیم..،صحرا خیمه‌گاهِ توست همیشه غبطه میخوردیم بر ریگ بیابانش دل مجنون شکست و قصه ی لیلی زبانزد شد همیشه رسم عشق این بوده..؛عاشق داده تاوانش قفس یا قصر؟! فرقش چیست وقتی یار آنجا نیست زلیخا هرکجا یوسف نبوده..، بوده زندانش همین آشفته‌حالی‌ ها نیازِ وصل معشوق است پشیمان می شود هرکس نمی گردد پریشانش برای رزق گریه..،چشم‌پوشی کن ز مالِ غِیر که ابری این چنین پایان نخواهد یافت بارانش حضور تو میان شهرِ ما حاشا نمی گردد کدامین سنگ‌فرشِ کوچه خواهد کرد کتمانش؟! کمال عقل یعنی فقر..،یعنی سائلت‌بودن که ما هر کس گدایت نیست میخوانیم نادانَش غریبِ بی محلّی‌ها! تو هم مثل حسن هستی همان مردِ کریم کوچه ها..،جانم به قربانش امیدِ آخر هر بچّه‌شیعه،چادر زهراست برای اینکه برگردی گره خوردم به دامانش تو را جان همان پهلو‌شکسته..،زودتر برگرد همان خانم که میخِ داغِ در افتاد بر جانش ▪️ ▪️ فقط ای کاش آتش صورت او را نمی سوزاند... میان آن ‌همه شعله گمانم نیست امکانش
ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه.. ز لاله ساخته ام باغ جنتی تازه.  به دست لاغر من لقمه نیز سنگین است کشیدم از علی امشب خجالتی تازه زنی به نیت خنده عیادتم آمد خدا کند که نباشد عیادتی تازه مگر که گریه ی یک زن چه اذیتی دارد؟! رسیده باز به حیدر شکایتی تازه علی به حجره ی من هرزمان که سر بزند به غیر گریه نداریم صحبتی تازه  نفس کشیدن پهلو شکسته آسان نیست مصیبتی است وَ پشتش مصیبتی تازه دوماه پیش چنان سیلی بدی خوردم که هست بررخم انگار ضربتی تازه لباس های قدیمی بزرگ‌ شد به تنم بیار جامه ی نو بهر قامتی تازه سه چهار مرتبه مردم ولی به عشق علی.. خدا به فاطمه اش داد فرصتی تازه!
بی نیاز از تمام دنیاییم مستمند نگاه زهراییم عزت جاودانه می خواهیم رحمت مادرانه می خواهیم فاطمه ای یگانه خلقت سوره ی مهربانی و رحمت مثل باران نور می باری تاج لولاک روی سر داری نغمه ی آسمانی توحید مشرق نور یازده خورشید بر بلندای نور و ایمانی حجت الله بر امامانی آسمانها ز نور چشمانت ملک الموت هم به فرمانت پشت پرچین خانه ات جبریل آمده مستمند احسانت و پدر پشت بوسه ها می دید آسمان را میان دستانت نور شبهای چادرت بانو کرده محراب را غزل خوانت می شود دیدنی جمال علی وقت اعجاز صوت قرآنت برده هوش از سر تمامی شهر عطر خرمای سهم سلمانت بی تو خورشید سنگ تاریک است با تو تا عرش راه نزدیک است پاسخ رنج های دنیایت در قیامت "لَسوفَ یُعطیکَ" است در عبادت عظیم و نستوهی به تو زیبد "نَفَخْتُ مِن روحی" تو صراط کمال دنیایی زهره ی بی زوال دنیایی صفتی نیست قابلت باشد چه کلامی معادلت باشد؟ "یُطعِمونَ الطَعامِ" سوره ی دهر آیه ای از فضائلت باشد انسیه حوریه و یا انسان تا کجا حد فاصلت باشد قبل خلقت که امتحان دادی به خدا خویش را نشان دادی نور اگر پاک دامنی دارد از جمال تو روشنی دارد پدرت جمله ی "فِداها"یش یک جهان حرف گفتنی دارد بر پدر مایه ی مباهاتی نور یک اربعین مناجاتی کوری چشم ابتران حسود مادر نسل پاک ساداتی روز محشر در آن پریشانی صاحب برترین مقاماتی صورتت رو گرفت از دنیا بلکه از آن دو چشم نابینا آفتاب از حجابتان روشن واژه ها در مقابلت الکن با ولای تو زندگی کردیم در کلاس تو بندگی کردیم در پناه دعای روشن نور تبِ دنیا شد از جهانم دور بی پناهم پناه می خواهم خسته ام تکیه گاه می خواهم ای همه عرش و فرش پابستت ای فدای جریحه ی دستت قبر مخفی ت میزند فریاد تا ابد بر سقیفه نفرین باد ای که سرچشمه ی بهاری تو به چه جرمی بنفشه زاری تو یاس هجده بهار دیده چرا ذکر عجل وفات داری تو نود و پنج روز بارانی لحظه ها را به انتظاری تو ای که بر ماه چهره ات مادر طاقت برگ گل نداری تو آه از دست شوم آن نامرد آه از خنده های آن ولگرد وسط کوچه اتفاق افتاد ناگهان ماه در محاق افتاد از خجالت زمین ترک برداشت صورتت داغی از فدک برداشت رد شوم از فضای آن کوچه از غم ماجرای آن کوچه بگذرد این جهان جهانی که... می رسد آن زمان زمانی که... ذولفقار از نیام می جوشد از زمین انتقام می جوشد وارث روزگار می آید یوسفت با بهار می آید
با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می کنی ماه‌بانو!نان ظلمت را تو آجر می کنی "عقلِ"بی احساس را با"عشق"دمخور می کنی دامن سجّاده را با یاس ها پُر می کنی آسمان دلداده ی راز و نیازت می شود بال جبریل امین چادرنمازت می شود تو درآغوش خدیجه مثل حور افتاده ای مادر پیغمبری گرچه پیمبرزاده ای قبل خلقِ کهکشان ها امتحان پس داده ای از همان اوّل برای آخِرت آماده ای روز محشر تک تک ما را صدا خواهی نمود دانه دانه شیعیانت را جدا خواهی نمود ای که با لطفت بیابان غرق باران می شود خاک خشک یثرب از عطرت گلستان می شود پای تسبیحات تو سلمان،مسلمان می شود کوثر تو آبروی کُلِ قرآن می شود روح ایمانی تجلی خدایی مادرم لَيْلَةِ الْقَدْرِ تمام انبیایی مادرم مادر آئینه‌ها ای مادر اهل کسا بانی آرامشِ پیغمبر اهل کسا آفتابِ روی بام حیدر اهل کسا چادرت پهن است بر روی سر اهل کسا آینه دار امیر المومنینِ پنج تن ریشه های چادرت حبل المتین پنج تن یا کریم بام احمد جلد بام فاطمه است بَضْعَةُ مِنِّ محمد در مقام فاطمه است ذکر پیغمبر شب معراج "نام" فاطمه است آیه های روشن قرآن کلام فاطمه است آیه ی تطهیر هم با او مطهر می شود کائنات از نور ایمانش منور می شود ای که افلاک است خانُم،مُستجیر نانِ تو می شود آزاد،هرکس شد اسیر نان تو کاش بنویسی مرا جیره بگیرِ نانِ تو بی نیاز از هر دو دنیا شد فقیر نان تو چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است دست"دستاس" تو را هفت آسمان بوسیده است تو گُل نیلوفر هِجده بهار حیدری تو چراغ روشن شب‌های تار حیدری تو قرار چشم های بی قرار حیدری در دل تلخی و شیرینی کنار حیدری حرز مولا در میان کارزارش نام توست ذکر حکاکی شده بر ذوالفقارش نام توست آفتاب عشق را تا بی کران تابانده ای در دل غم ها علی را باز هم خندانده ای کهکشان را با حجابی اطلسی پوشانده ای "پیش نابینا،میان حِصنِ چادر مانده ای" آه!گفتم چادرت...،داغ دل ما تازه شد بارش غم در هوای سینه بی اندازه شد راه را تا بست..،یاسی رنگ نیلوفر گرفت چشم‌زخم دشمنِ آل عبا آخر گرفت دست سنگینی به زیر گونه ی مادر گرفت خاک کوچه رنگ سُرخ لاله ای پرپر گرفت خاک عالم بر سر من..،معجرش خاکی شده پیش چشمان حسن بال و پرش خاکی شده آه!آئینه چرا سنگی محک می زد تو را؟ بشکند دستی که در کوچه کتک می زد تو را نا نجیب از حرص حیدر داشت چک می زد تو را دومی با نیّت باغ فدک می زد تو را چشم تو تار است..،راه خانه را گم کرده ای گوشوارَت را میان کوچه ها گم کرده ای
به نام خدا السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) """""""""""""""""""""""""""""" در شهــر عشــق ، شاه ترین شهـریار ، تو بر خلقــت زمیــن و زمــان ، اعتبــار ، تو روشـن به نام توست دلِ کوچه های شهر با چتــر نور ، بر ســرِ ما ، سـایه سـار ، تو آیینــــهٔ تمــــام نمــــایِ تمــــامِ عشــــــق تصــویرِ قـابِ آینـــه را خـوش نــگار ، تو بر قـامت بلنـــد غـزل ، خوش نشسـته ای بر شاخه های خشکِ غزل ، برگ و بار ، تو هر چشمه قطره ایست فقط ، از یَمِ شما ای مایــهٔ زلالـــیِ هر چشمـــه ســـار ، تو باران تـریـن ! اسیــر غم خشکســالی ام بر این کویــر ، نـم نـمِ بـاران ! ببــار ، تو بر صورتِ سیــاهِ زمیــن خـو گرفته ایم ای مَــه ! بتـاب بر دلِ این شــامِ تار ، تو افســرده در کنارِ  زمستـان نشســته ایم بر انجمــاد قلب زمیـــن ، نـو بهــار ، تو غـــم ، خانه کرده است به قلب زمینیان ما غصّــه پروریم ، ولــی غمگســـار ، تو در بیقــراری و غـمِ هجـرانت ای عــزیـز! از دست رفتــه ایم   ولــی ، برقـرار ، تو فیــروزه ایست رنگ دلم رو به جمکران هستی به پنج  گنبــد خود ، آشـکار ، تو از سیــزده ستــاره سرشتـه ست نورتان مــاه شـبِ چهـــــاردهِ ایـن تبــــار ، تو از بغــض کوچه و در و دیوار و فاطمـه تا کربـــلا و  شــــام بـلا ، داغـــدار ، تو دسـتت گرفته قبضــهٔ شمشیـر حیدری شایستـهٔ صیـانت از این ذوالفقـار ، تو پایان هفتــه ، غــرق تماشـای حسرتیم در ندبه های جمعــه ، غـمِ انتــظار ‌، تو چون "کیمیا"، به پای شمـا خاکسار ، من بر بیت بیتِ  هــر غــزلـم ، اعتبــار ، تو رقیه سعیدی✍ ......................................................
❣: (أشهد أنکِ عصمةالله الکبری...) أشهدُ انّکِ عصمةُ اللهِ الکبری أشهدُ انّکِ آیتُ اللهِ العظمی انتِ انسیّةُ الحَوراء السَّلام ملیکةَ النّساء السَّلام علامةَ الهدی السَّلام حبیبةَ النبی السَّلام مُحامیَ الوِلاء یازهرا، مطهّره منوّره محدّثه یازهرا، چقد اسامی شما مقدّسه یازهرا، همین که مادرم تویی برام بسه یا زهرا مدد یا فاطمه ......................................... أشهدُ انّکِ صَفوَةُ اللهِ العُلیا أشهدُ انّک رحمةُ الله لِلدُّنیا انتِ صدیقةُ الکبری السّلام قَلادَةَ الوُجُود السّلام حَلیفةَ السجود السّلام مَکینةَ السّماء السلام شهیدةَ الشُّهُود یازهرا، حکیمه و فهیمه و مکرّمه یازهرا، مسیر تو همون صراط اَقْوَمه یازهرا، خدا رو شکر عشق تو تُو قلبمه یا زهرا مدد یا فاطمه ......................................... أشهدُ انّک دُرّةُ بحرِ النَّدی أشهدُ انّک نورُ آیاتِ الهُدی انتِ فاطمةُ الزهرا السّلام شفیعةَ العُصاة السلام وسیلةَ النَّجاة السلام عبیدة عابدة السلام مُقیمةَ الصلاة یازهرا، سلیمه و جلیله و معظّمه یازهرا، اسامی تو زینت دو عالمه یازهرا، هرچی برای وصف تو بگیم کمه یازهرا مدد یا فاطمه مداحی
. 🎤 🏴بند اول میشویمت ای همسرم با اشک چشمانم تو را در این دل شب میروی از خانه ام زهرا کجا اسما بریز آب روان اما کمی آهسته تر از کینه ی دشمن شده زهرای من بشکسته پر بر پیکرِ از،گل نازک او مانده نشانه،از تازیانه آخر گرفت از،من فاطمه را دست زمانه،با هر بهانه خدانگهدار زهرای حیدر 🏴بند دوم بر روی دیوار از غمت سر میگذارد حیدرت آندم که دستش میرسد بر زخم روی پیکرت بر صورت نیلیِ تو میگریَد آن خیبر شکن خواهد شد او با خبر از کوچه و آن راز حسن بر صورت از،سیلی کبودت دستش رسیده،اشکش چکیده آن باغبان که،گل را ندیده حالا که دیده،رنگش پریده خدانگهدار زهرای حیدر 🏴بند سوم من میبرم جسم تورا از آشیانه نیمه شب در زیر تابوتت علی جانش دگر آید به لب زینب ندارد طاقتی در زیر تابوت دیده ام چند قطره خون تازه ایی می آید و خون شد دلم پهلو شکسته،قامت خمیده آید به صحرا،در بین اعدا بر روی نیزه،رأس حسینش بر سر زند او،با درد بازو خدانگهدار زهرای حیدر 📓مناسبت:شام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها شب سوم ایام فاطمیه 🎤با نوای زیبا و دلنشین کربلایی جواد مقدم 🎪هیئت بین الحرمین طهران
4_5832364102462210131.mp3
2.24M
‍ مادر جوانم، مادر کمانم برده ای توانم کنار بسترت نشستم می زنم صدایت، جان من فدایت می کنم دعایت سوی خدا باشد دو دستم بیمار من چرا شبت سحر ندارد کسی ز حال دخترت خبر ندارد وای مادرم، وای مادرم، خدا نگه دار منو ذکر مادر، با دو دیده ی تر در کنار بستر ببین که من ز پا نشستم لاله ی خزانی، گل ارغوانی تو اگر بمانی واللهِ ممنون تو هستم درد تو را با قیمت جان می خرم من عصای تو هستم به راهت می برم من وای مادرم، وای مادرم، خدا نگه دار من و بی قراری، من و سوگواری من و خانه داری نبر تو آرزوی زینب ای خمیده مادر، در میان بستر خیز و بار دیگر شانه بزن به موی زینب این خانه بعد از تو غبار غم بگیرد با رفتنت ترسم که بابا هم بمیرد وای مادرم، وای مادرم، مظلوم مادر
شور، مگه میشه تو رو داشته باشم.m4a
1.68M
مگه میشه تو رو داشته باشم و توی دنیا حس کنم که بی کسم با تو روزگارمو می سازم و بی تو تووو دنیا می گیره نفسم نفسم بنده به هر، نفس سینه زنات چشمه ی حیاتمه، اشک چشم نوکرات جوونیم ناقابله، جونمم میدم برات مادر حرم، سایه ی سرم تا تو رو دارم مادر در پناه تو، با نگاه تو غصه ندارم مادر اُمُنا زهرا 🏴🏴🏴🏴🏴 خدا دوستم داره که محبتت روزیِ ارثیِ خونوادمه آرزومه پسرم خادمت و دخترم توو روضه باشه خادمه تووی قلب نوکرات، اگه حب حیدره اگه اسم بچه هات، دلامون رو می بره این همه ش از اثره، شیر پاک مادره نوکرتم و، نوکراتونو مثل شما دوس دارم پای علی و، پرچم علی شاهرگمو می ذارم اُمُنا زهرا 🏴🏴🏴🏴🏴 اثر هیچ چیزی توی زندگی مثه یه دعای مادرونه نیس تو دعا کنی نشد نداره که مرگمو میون روضه بنویس بنویس که مدفنم، بشه خاک کربلا مثل اربابم حسین، کفنم شه بوریا الهی که خاک بشم، زیر پای زائرا تا نفسی هس، ممنونم از این لطفی که به من کردی عاقبتمو، ختمِ به حسین ختمِ به حسن کردی اُمُنا زهرا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
4_5836988377785696265.m4a
1.5M
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (زبانحال امام زمان عجل الله تعالی فرجه) ••••••••••• غرقه در تاب وتبم همنوا با زینبم ذکر هر روز وشبم فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه ●●●●●●● ●بند اول: من قرار سینه ی خیر النسایم فاطمیه آمده صاحب عزایم موسم بی مادریه من رسیده همنشین غصه و رنج و بلایم همچو شاه بی کفن همنوایم با حسن ناله دارم وای من فاطمه فاطمه ... ** بند دوم: در مدینه سهم ما خون جگر شد عمر مادر با غم و محنت به سر شد آتش کینه ز حیدر شعله ور شد قتلگاه مادرم در پشت در شد سوزد از پا تا سرم یادآن میخ درم مادرم وای مادرم فاطمه ** بند سوم: قلب زهرا قلب حیدر را شکستند حرمت آل پیمبر را شکستند بهر قتل یکنفر لشکر رسیده وحشیانه آمدند در را شکستند در میان شعله ها یا به زیر دست و پا ناله زد فضه بیا (مهدی بیا) فاطمه فاطمه ●شاعر: مرتضی کربلایی
یا لطیف وا اُمّاه هر نفس شعله ای از سوختنت می آید آه چون آتش سرخ از دهنت می آید وای اگر زخمِ زبان‌بسته دهن باز کند... بوی خون است که از پیرهنت می آید این صدا خش خشِ یک آینه‌ی خُرد شده است... زینبت گفته صدا از بدنت می آید حرف همسایه دروغ است..،نه..،لاغر نشدی این لباسی که خریدم به تنت می آید گوشواری که گرفتیم بیانداز به گوش دارد از کوچه ی خلوت..،حسنَت می آید دُوُّمی خواسته از من..،به عیادت برسد پاشو کدبانویِ من، راهزنت می آید دست من بسته که شد بین شلوغی..،قُنفذ طعنه زد: فاطمه ، خیبرشکنت می آید با من از میخ کج و محسن شش ماهه نگو فضه اینجاست..،بگو، هم‌سخنت می آید شب شد و تشنه‌لبت خیره به در..،داد کشید ناله ی کُشته ی دور از وطنت می آید وقت غسل تو علی دست ز دنیایش شُست... این چه خونی است که روی کفنت می آید شعر: بردیا محمدی
تار و پود چادر تو.mp3
11.11M
             📝 تار و پود چادر تو 🎤کربلا‌یی‌                      ◾️ ؛     @azizamhosen @yaraliagham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️نوحه فاطمیه : اثر حاج مجتبی صمدی شهاب قرار دل ببین که بیقرارم چگونه سر به نعش تو گذارم مرو که بی تو در این سیل غمها شوم خانه نشین ای خانه دارم ببین که شد اشکم جاری ندارم جز تو غمخواری امان از درد بی یاری خدارحمی کند بر این دل زارم بدون تو در این دنیا گرفتارم فاطمه 3 جان ..... دو دستم را سپردی دست غمها به زانویم رساندی دست من را غمت پشت مرا طوری زمین زد که شاید برنخیزم دیگر از جا من آن خیبر گیرم امّا که چشمانم گشته دریا که افتادم حالا از پا زد از ریشه فراق تو توانم را بمان جان علی با من مرو زهرا فاطمه 3 جان ..... زخم واکن دوباره پلک دیده ببین حیران شدم رنگم پریده الهی بشکند دست سیاهی که اینگونه زده بر تو کشیده امان از داغ پنهانت غم و درد بی پایانت شده خون مرده چشمانت همان روزی که افتادی منم مردم خدا داند که من هم بر زمین خوردم ...... بستر: الا ای بستری بیمار حیدر در این بی یاوری غمخوار حیدر قیام تو به پیشم با تن زخم شده یا فاطمه آزار حیدر الا ای یار بیمارم توهستی تنها دلدارم من از رویت خجلت دارم الهی که شفایت را بگیری تو الهی که بمیرم من نمیری تو .... زبستر خیز و و از دل رفع غم کن تنور خانه را خیز و علم کن برای دلخوشی کن خانه داری کمی از زحمت این خسته کم کن دلم خواهد خیزی از جا به کوری چشم اعدا کمک حالم باشی زهرا از این پهلو به آن پهلو مشو زهرا دعا کن تا جدا گردی از این غمها
خدایا چرا این روزا مادرم حال خوبی نداره یه گوشه توی بستر افتاده و بی قراره واویلا بمیرم بریده نفس هاشو اون زخم کاری پهلوش تعادل نداره تو دستاش پر از درد بازوش واویلا شده دیگه از زندگی سیر واویلا تو این سن کم شد زمینگیر واویلا دعا میکنه واسه مرگش این شبها شده با غم و غصه درگیر واویلا **** هنوزم نمیگنجه تو باورم هیزم و دود و آوار همونایی که اومدن پست در واسه آزار واویلا سوزوندن دره خونه رو پیش چشمای مبهوت ماها تا که مادرم پشت در رفت گرفت شعله بالا واویلا یکی با لگد حمله ور شد واویلا شکست پهلو و دردسر شد واویلا در افتاده بود روی مادر فهمیدم زیر دست و پا بی پسر شد واویلا **** عزیزم الهی بمیرم به چه وضعی افتاده حالت توی بستری و شکسته شده هر دو بالت واویلا عزیزم حلال کن منو خونه امنی واست نداشتم ببخشم اگه توی این زندگی کم گذاشتم واویلا چرا روتو از من میگیری زهرا جان دعا میکنی که بمیری زهرا جان ببین بچه ها بی قرارن این شبها کجا بی علی آخه میری زهرا جان **** عزیزم نفس هات بریده میدونم که پهلوت شکسته تو رو اون دو تا بد زدن دست و بازوت شکسته واویلا عزیزم نمیتونی از جا بلند شی توون نیست تو پاهات زمین میخوری دائما سو نمونده تو چشمات واویلا تنت پیش چشمای من سوخت زهرا جان جلوی حسین و حسن سوخت زهرا جان کسی واسه یاری نیومد تو کوچه که انگار نه انگار یه زن سوخت زهرا جان
زمزمه وشور شهادت حضرت زهرا(س) یاس کبودم.. زهرا، نبود تو نبودم زهرا به سوگت ای گل خوشبویم، سرود غم سرودم زهرا مرگ تو ای همراهم، نگشته باورم ای زهرا دمی گشا دو چشم خود را، شکسته حیدرم ای زهرا حبیبه دوعالم زهرا، حبیبه دوعالم زهرا، حبیبه دوعالم زهرا، حبیبه دوعالم زهرا۲ _____________________________ بمانده مرتضایت تنها، شده اسیر سیل غمها بدون تو عزیز حیدر، صفا نمانده در این دنیا گشته پریشان حیدر، تو بوده ای مرا همسنگر همیشه حامی ام بودی و، امید من پس از پیغمبر حبیبه دو عالم زهرا.... ____________________________ یار جوانمرگ من، بسوزم از جوانی تو نمی رود زیادم جانا، همیشه مهربانی تو شمع شبستان من،گل همیشه خندان من به رفتنت زدنیا زهرا، زدی بهم تو بنیان من حبیبه دو عالم زهرا.... _____________________________ زینب تو ای مادر، نموده چادر تو برسر به دست کوچکش می گیرد، غبار غم زروی حیدر جای تو خالی باشد، کنار سفره ما زهرا امان ما بریده گریه، به یادت ای عزیزدلها حبیبه دوعالم... شعر:اسماعیل تقوایی
مادر مادر، افتادى ميون بستر مادر مادر، بى تو چه غريب حيدر داغ دلبر، اى دل اى دل خزون باغ، اى واى اى واى شعله ى در، اى دل اى دل ميخ داغ، اى واى اى واى اى هماى آسمونى پر شكسته، نيمه جونى با همين قد كمونى تو چراغ خونمونى مادرم مرو يا زهرا ... مادر مادر، ياس ارغوان و نيلى مادر مادر، با رخت چه كرده سيلى اشك نم نم، اى دل اى دل قلب غمگين، اى واى اى واى كوچه ى غم، اى دل اى دل دست سنگين،اى واى اى واى پر زدن برا تو زوده سيلى حق تو نبوده زينبت برات بميره زير چشم تو كبوده مادرم مرو يازهرا ... مادر مادر، از بعد تو غم مى بينم مادر مادر،گودال و دارم مى بينم! آه و شيون، اى دل اى دل تيغ و خنجر، اى واى اى واى بوسه ى من، اى دل اى دل زير حنجر، اى واى اى واى دوختى كهنه پيرهن رو غم گرفته قلب من رو مي پوشونه بوريايى جسم شاه بى كفن رو! ياحسين غريب مادر
(السّلام علیكِ یا فاطمةالزهراء) چنان ز سیلی ، نیلی عِذار فاطمه شد که دهر، تیرہ به حال نزار فاطمه شد میانه ی در و دیوار و ناوَک مسمار نشانه، محسن نیکوعِذار فاطمه شد ز ضرب در، که عدو زد به پهلوی زهرا فغان فضّه فقط ، غمگسار فاطمه شد ز سقط محسن معصومِ فاطمه نه عجب که میخ غرقه به خون شرمسار فاطمه شد عدو به رغم ولای علی و غصب فدک زمینه ساز غم بی شمار فاطمه شد علی که بعد نبی بود جانشین رسول ز غصّه خانه‌‌نشین در کنار فاطمه شد کنار چشمه‌ی کوثر ، پیمبر خاتم (ص) غمین و مویه کُنان داغدار فاطمه شد نهان اگرچه بظاهر مزار فاطمه است میان قلب محبّان ، مزار فاطمه شد نه (شمس قم) شدہ گریانِ این غم جانکاہ که چشم جنّ و بشر ، اشکبار فاطمه شد شادروان سید علیرضا شمس قمی
عرض ارادت به مولای متقیان علی علیه‌السلام یا علی تنها نه ما را سروری بلکه بر فرق دو عالم افسری جز نبی اکرم آن مرآت حق از همه در شأن و رتبه برتری جان به قربان سلونی گفتنت شهر علم مصطفی را تو،دری کس نداده جزتو ، ای کان کرم سائلش را در رکوع انگشتری تشنه صهبای تو خضر نبی یاعلی ، ساقی حوض کوثری نفس اماره اسیر چنگ تست بسکه تو عبد مطیع داوری تا دم محشر دراین ام القری حافظ دین خدای اکبری در نجف با این حریم باصفا از همه پیرو جوان دل می بری تا نظر کردم به ایوان طلا یادم آمد از بهشت دیگری فرشیان سهل است و از اهل سما این حرم دارد هزاران مشتری جبرئیل ازشوق دل در این حرم می زند صبح و مسا بال و پری فاطمیه آمده ، خاکی ، زقم آمده سوی تو با چشم تری من کجا وصف مقام تو کجا باشد از الطاف تو این نوکری اگر دوغرانسا خاکی رشته رشته دئمز زیبا ، فنا دنیاده زشته ولی ایوان طلا بسکی گوزلدی دیر بیر گوشه سی کل بهشته دوشنبه 1401/914 نجف الشرف حرم مطهر امیرالمومنین علیه السلام
) امشب منم و اشک یتیمان تو زهرا گردیده علی زار و پریشان تو زهرا خون کرده دل زار مرا ،حامی حیدر اشک حسن و شام غریبان تو زهرا ▪️ درون خانه بی صبر و قرارم به یاد غربت تو اشک بارم ز بس گردیده ام تنهای تنها سرم بر زانوی زینب گذارم ▪️ شب شام غریبان با دل خون شده سوز غمت در سینه افزون به یاد غربت و مظلومی تو کنار قبر تو گردیده دل محزون ▪️ دلم مادر دوباره شد هوایی ز سوز داغ تو دارم نوایی شب شام غریبان تو باشد عزیز مرتضی مادر کجایی ▪️ دگر بعد از تو از عالم گسستم به یاد تو دخیل گریه بستم شب شام غریبان تو زهرا کنار قبر تو تنها نشستم ▪️ مه کاشانه ام زهرا کجایی گل گلخانه ام زهرا کجایی دلم بار دگر تنگ تو گشته صفای خانه ام زهرا کجایی ▪️ به یاد تو در نایابم امشب غم تو کرده زهرا آبم امشب خدا داند شب شام غریبان کنار قبر تو بیتابم امشب
می رسد نان شب ما از نوای فاطمه آمدیم اصلا در این دنیا برای فاطمه مدح او را باید از پیغمبر و حیدر شنید ما کجا و گفتن از حال و هوای فاطمه حک شده با خط حیدر روی درهای بهشت اولویت هست اینجا با گدای فاطمه اشهد انَّ علی ... را هر که گوید در اذان می شود وارد به جمع بچه‌های فاطمه هر چه نعمت می‌رسد بر ما یکی از این دوتاست: یا دعای فاطمه یا که وفای فاطمه قبل ابراز نیازم حاجتم را می‌دهد تا که می‌خوانم خدایم را : خدای فاطمه! حق او با گریه تنها نمی‌گردد ادا پیر کن ما را خدایا در عزای فاطمه می زنم بوسه به دست آن که در روز الست زلف من را زد گره با سرجدای فاطمه محمدحسین رحیمیان
یارب من اگر به نفس خود بدکردم خواندی تومرا به خویش ومن ردکردم از رحمت خود دور مدارم که مدام مداحی زهرا و محمد کردم **** سرفصل کتاب آفرینش زهراست روح ادب وکمال بینش زهراست روزی که گشایند در از باغ بهشت مسئول پذیرش و گزینش زهراست (( مرحوم صالحی خمینی ))
واحد پنج شب فاطمیه زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با پنج تن آل عبا ........... شب اول : پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تو که بودی داشتیم عجب عزتی تو رفتی و بی یارو یاور شدیم تو رو کشتن و رو به روز بعد تو غریبتر شدیم و غریبتر شدیم نبودی ببینی/ که جون عزیزت رو بر لب رسوندن نبودی ببینی/ دره خونه ی دخترت رو سوزوندن نبودی ببینی/ که بابای ما رو تو کوچه کشوندن نبودی ببینی / که حق علی رو به نامردی خوردن نبودی ببینی/ بابامونو با دستای بسته بردن نبودی ببینی / ما رو تو مدینه غریب گیر اوردن چقد وحشیونه زدن مادرو تو کوچه تو خونه زدن مادرو نگفتن که این جان پیغمبره که با تازیونه زدن مادرو بند دوم: همه اومدن مادرو میزدن گرفتن ازش روح و ریحانشو نذاشتن یه کم اه و زاری کنه خراب کردن اون بیت الاحزانشو زدن مادرم رو / و گقتن همین میشه مزد رسالت زدن مادرم رو / به جرم دفاع از علی و ولایت زدن مادرم رو/دیگه بعد از اونروز نداشت خواب راحت زدن مادرم رو / یه جوری که از چشم مادر همه ش خون میباره زدن مادرم رو/ که دنیا جلو چشم اون تاره تاره زدن مادرم رو/ نگفتن یتیمه و بابا نداره نبودی ببینی شدیم خونجگر همه سمت خونه شدن حمله ور یه جوری زدن مادر ما رو که صدا زد که فضه شدم بی پسر ..................... شب دوم: امیر المومنین علیه السلام بند اول: ازون روزیکه مادرم رو زدن نیومد دیگه خنده روی لبت بابا میدونی سخته بی مادری برا ام کلثوم برا زینبت براتو بمیرم/ سه ماهه دل تو به غصه اسیره براتو بمیرم / سه ماهه که مادر ازت رو میگیره براتو بمیرم/ میبینی داره پیش چشمات میمیره براتو بمیرم/ دیدی وحشیونه زدن همسرت رو براتو بمیرم/ همه بی بهونه زدن همسرت رو براتو بمیرم / که با تازیونه زدن همسرت رو شده قسمت تو غم بی حساب به دستای تو بسته بودن طناب الهی بمیرم که توو این روزا سلام تو بابا شده بی جواب بند دوم: دل زینبت خیلی اتیش گرفت بابا وقتی همسایه ها اومدن برای عیادت نبود میدونم اگه اون دوتا بی حیا اومدن میگن رفتنیه / نمونده براش دیگه تاب و توونی میگن رفتنیه / داره پر میگیره با قد کمونی میگن رفتنیه / داره میمیره توی سن جوونی میگن رفتنیه / نمیتونه دستش رو بالا بیاره میگن رفتنیه/ که از زخم پهلوش هنوز خون میباره میگن رفتنیه / همین روزا حیدر رو تنها میذاره تموم امیدش علی بود و بس که جرمش دفاع از ولی بود وبس اگه دومی مادر مارو زد به فرمان اون اولی بود وبس شب سوم: امام حسن مجتبی علیه السلام بند اول: چی اومد تو کوچه سر مادرم همش رو میدونی داداش مجتبا چرا زانوی غم بغل میگیری چرا خواب راحت نداری شبا نگفتی یه بارم/ که چشمای تو توی کوچه چی دیده نگفتی یه بارم/ چرا مادر ما شده قد خمیده نگفتی یه بارم/ چرا چادرش روی خاکا کشیده نگفتی یه بارم / چرا از چش مادرم خون میباره نگفتی یه بارم/ چرا دستشو روی پهلو میذاره نگفتی یه بارم / تو از ضربه ی سیلی و گوشواره به ماها نگفتی ازون ماجرا ولی داری روی لبت این دعا الهی دوتا دست اون بشکنه که زد مادرو سیلیه بی هوا بند دوم: تو میدونی *عجل وفاتی* چرا شده ذکر روز و شب مادرم تابوتش رو تا دید ، بعد از سه ماه یه لبخند اومد رو لب مادرم میگه ای علی جان / حلالم کن ای سرور و نور عینم میگه ای علی جان/ چقد بیقرارم برا زینبینم میگه ای علی جان/ شبا آب بذاری برای حسینم الهی بمیرم /میگه من رو تشییع کنید مخفیونه الهی بمیرم/ بذارید که قبرم باشه بی نشونه شبونه خاکم کن/ که شاید نبینی جای تازیونه امانت سپرد مادرم دست من کفن واسه بابا براتو حسن الهی بمیرم برای حسین بجای کفن داده یک پیرهن شب چهارم: امام حسین علیه السلام تویی همدم من داداشم حسین بگو مادرم رو کجا میبرن مگه مادر ما گناهش چی بود بگو مخفیونه چرا میبرن؟ خداحافظی کن از امشب دیگه با غمش همنشینی خداحافظی کن نمیشه دیگه صورتش رو ببینی خداحافظی کن نمیتونی دیگه کنارش بشینی خداحافظی کن داره میره مادر بیا توشه بردار خداحافظی کن بزن بوسه پاشو برا اخرین بار خداحافظی کن ببین خون میباره باز از زخم مسمار الهی که میشد بمیرم براش بمیرم برای غم و غصه هاش حسینم همیشه کنارم بمون تورو هیشکی از من نگیره داداش بند دوم: برا بچه ها سخته بی مادری شده کارمون گریه و اشک و آه از امشب دیگه ما نمی بینیمش باشه وعده ی ما توی قتلگاه میاد توی مقتل/ کارش گریه و ناله ی آتشینه میاد توی مقتل/ تو رو غرق خون روی خاکا می بینه میاد توی مقتل/همون وقتیکه شمر رو سینه ت میشینه میاد توی مقتل/ میاد توی مقتل/ میاد تا سرت رو به زانو بگیره ولی سر نداری / الهی که خواهر براتو بمیره ولی سر نداری/ سرت پیش چشمم روی نیزه میره داداش قسمت من اسارت میشه توی کوفه و شام جسارت میشه توی کربلا هم کنارم بمون همون وقتی که خیمه غارت میشه ...............