مصلح دنیا
ا لآ ا ی یـو سف ز هـــرا
ا لآ ا ی مـؤ نس دلـهـــا
ا لآ ا ی مـنجئی عــا لم
بــیــا ا ی مـصلح دنــیــا
درا ین دنـیای مظلوم کش
تــــو یا ر بی پـنـا هــا نــی
تـو صاحب برزمان هستی
انیس بـــــی نـوا یــا نـــی
تـوکـشـتـیی نـجــا ت مــا
دراین بحر غم انـگـیـز ی
گـلـی ا ز گـلـشـن طـا هـا
تــو در دوران پــائــیـز ی
گـلـی زهـر ا بـیـا یـکــد م
تــو عـا لــم راگلستان کن
جهان ظلمت سر ا گشته
بـیا سر سبزو بوستان کن
به هر کوی و به هر برزن
نــشـسـتـه ابری از مــاتــم
امـیــد مــا کــجــا ی تــو
رهـان تـو شـیعـه را از غم
(ریاضیم) چـو مـوری من
کــه د ر ر اه سـلـیـمـانم
گــد ا ی حـضـرت یـــارم
سـرا پـا غرق عصیـا نــم
ابراهیم ریاضی
غم عظما
خـــون اگــــــــر گـریه کنـد تربت تـو نیست عجب
ا ز غـمـت چـشــــم همه عـالمیـان خون گریست
نــــــه فقط آ د میـان د ر غم تـو نـو حــه گر ند
وحــــــوش دشت و دمن نعره زنان خون گریست
مـا هــی د ر آ ب عـــزادار تـو مـرغان به هــو ا
جــــغــد ویرانــه نشین ناله کنـا ن خـون گریست
غــــم عظـمـای تـو بسکــه عظیم وسنگین است
عـــرش و فرش و قلم و لوح بیان خون گریست
آ تـش د ا غ تـــو سـو زا نـد. • دل آل رسول
مـا د ر ت فـاطمه بـا قـد کــمــان خـون گریست
قــائــم آ ل عــلی روزو شب است •خون به جگر
صاحب عصروزمان • مهدی دوران خون گریست
منی عاصی چه نـویسم • زکدامین غم گویـــــم
فاش گــویــم کـه همه خلق جهان خون گریست
ا ی (ریاضی) تــو مگــو شـرح غــم د شت بلا
خون چکان خنجرشمر طور عیان خون گریست
ابراهیم ریاضی
فاطمیه
فاطمیه غر بت مـولآی مـاست
فاطمیه آتش و هیزوم به پاست
فاطـمـیـه عــالــمـــی غرق محن
فاطــمــیــه کوچه و اشک حسن
فاطــــــمیه گریه و اشک حسین
فاطـــــمیه ناله های زیــنــبــیــن
فاطـمیه جان هستی برلب است
فاطـــمیه نـالــه های زینب است
فاطـــمـیـه غــنــچـــهٔ پرپر شود
زینب مـظلـومه بی مـــادر شـود
فاطـــمـیـه خانهٔ د ر زمــزمـــــه
ذکر آن خانه بود یا فــا طـــمــه
فاطـــمــیــه اول در د و بلآست
فا طــــمــیـــه شاهراه کربلاست
فا طــمـیـه دست مولا بسته شد
پـهـلــوی یار گـلش بسکسته شد
جــاهـــلان بردخت پیغمبر زدند
تــازیــانـــه بر گل حیدر ز د نــد
پشت در یا س علی پر پر شده
زیـبـنـبـش پـر و ا نهٔ مادر شده
ابراهیم ریاضی
.
#حضرت_زهرا
زهره ی زهراء (س)
کیستی ای که به چشمِ تو فلق مستتر است
روی دستانِ تو خورشیدِ فلک شعله ور است
کیستی ای ز وجود تو به پا خیمه ی عشق
وی که در دستِ تو سرلوحه ی حُکم قَدَر است
کیستی ای فَلکی نور که در دشتِ زمین
آسمان پیشِ تو چون طایرِ بی بال و پر است
کیستی ای که به دستان تو زد بوسه نبی
وَ بدین بوسه ی خود ختمِ رُسُل مفتخر است
کیستی ای که به هنگامِ عبادت در شب
ماه نیز آینه دارِ رخ تو تا سحر است
کیستی ای همه مرآت الهی که ز شوق
مَلکِ وحی تو را - فاطمه - پیغامبر است
این تویی زهره ی زهرا که به گلزارِ وجود
شجرِ نُه فلک از نورِ رُخت پر ثمر است
چشم بگشا که ز آفاق بر آید خورشید
چشمِ روشنگرِ تو مبدأ صبح ظفر است
آنچه می داشت خدا ، داشت به تو ارزانی
یعنی ای گل ز وجودِ تو خدا جلوه گر است
اصلِ اسلام شمایید - وَ در این باور
هر که بی مهرِ شما زیست ز دین بی خبر است
بی سبب نیست که دل تربتِ پاکِ تو نیافت
وسعتِ خاکِ تو از روی زمین بیشتر است
معبرِ کوی تو را هیچ ندیدم خلوت
ازدحامِ دلِ عشّاق در آن رهگذر است
ای که شد دفترِ هستی همه شیرازه ز تو
قصّه عمرِ تو از چیست چنین مختصر است
"یاسر" از شعله ی آئینه ی دل می بیند
آهِ جانسوزِ تو با سوختگان همسفر است
oo
محمود تاری "یاسر"✍
.....................................................................
در پیش من آتش نزن بال و پرت را محمود کریمی
در پیش من آتش نزن بال و پرت را
خونین مکن جان پدر چشم ترت را
فردا همین که جمع کردی بسترم را
آماده کن کم کم عزیزم بسترت را
*–*
آماده کن از آن کفن ها دومین را
بیرون بیاور یادگار مادرت را
بگذار روی سینه ام باشد حسینت
بگذار بر قلبم حسن را دخترت را
*–*
بگذار با طفلان تو قدری بسوزم
حالا بگویم حرف های آخرت را
زاری مکن بر حال من با حال و روزت
خاکی نکن دنبال بابا معجرت را
*–*
تو بار شیشه داری و میترسم از تو
خیلی مواظب باش طفل دیگرت را
وقتی که میریزند هیزم روی هیزم
وقتی که میسوزاند آتش سنگرت را
*–*
بابا حواست باشد آنجا محسنت را
بابا مواظب باش پشت در سرت را
ای کاش میشد روضه بازو نمیشد
وقتی علی آهسته میشوید پرت را
*–*
این جمله آخر عزیزم با حسین است
با خود مبر در قتلگه انگشترت را
محمود کریمی در پیش من آتش نزن بال و پرت را
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
.
گل در آتش
خانه شد ویرانه و گلخانه ام آتش گرفت
شمع چشمم سوخت و پروانه ام آتش گرفت
بوی عطر سیب آمد از میان شعله ها
بر زمین افتاد گل ، ریحانه ام آتش گرفت
تا به روی شانه ام زینب سر خود را گذاشت
ناگهان احساس کردم شانه ام آتش گرفت
در عزای فاطمه ویرانه شد کاشانه ام
قبل ویران گشتنش کاشانه ام آتش گرفت
از لسان فاطمه بنویس روی برگ گل
شاخ و برگم سوخت و دُردانه ام آتش گرفت
خانه ی بی فاطمه ویرانسرایی بیش نیست
در فراق روی او ویرانه ام آتش گرفت
از دل آئينه ام خون می چکد «یاسر» ببین
جام دل بشکسته و پیمانه ام آتش گرفت
**
#مرثیه #واحد_سنتی
محمود تاری «یاسر»✍
#فاطمیه #حضرت_زهرا
....................................................................
.
#دکلمه
#فاطمیه
چلچراغ عشق
ای تو اسلام مجسّم فاطمه
پیش پیغمبر مکرّم فاطمه
برگی از روی تو را شبنم ندید
تاری از موی تو نامَحرم ندید
جان فدای جلوه ی افلاکی ات
آیه ی قرآن گواه پاکی ات
چلچراغِ عشق تنها نام توست
آیه ی تطهیر نورِ بام توست
ای وجودِ تو بَری از هر خطا
عطر یاسِ باغسارِ هَلْ اَتیٰ
ای معطّر جان ز عطرِ جاری ات
ای علی خُرّم ز خانه داری ات
شورِ یثرب در حجازِ تو نبود
جز علی کس همتَرازِ تو نبود
آسمان محوِ نمازِ هر شب ات
از مَلَک دل بُرده یارب یارب ات
ای بهشتِ مصطفی یا فاطمه
جان به جسمِ مرتضی یا فاطمه
قطره را آئینه ی دریا کند
هر که فرهنگِ تو را احیا کند
بهترین الگویِ زن در جامعه
با تو روشن می شود هر جامعه
زن اگر در راهِ تو برداشت گام
پیشِ اهلِ عرش دارد احترام
در مسیرِ حفظ ارزش های دین
داشتی چون لاله قلبِ آتشین
گوهرِ دین ایمن از ایمان توست
نسلِ احمد جاری از دامان توست
بر نبی هم دختر و هم مادری
افتخار عترتِ پیغمبری
حاملِ وحیِ خداوند وَدود
بارها در خانه ات آمد فرود
ای کَرامتگاه انسان کوی تو
ای منوّر آسمان از روی تو
زهره ی زهرایِ آفاقِ وجود
وسعتِ روشنگرِ غیب و شهود
هاله ی مهتابِ چشمانِ رسول
راضیه ، مرضیّه ، زهرایِ بتول
دامنت مَهدِ ولایت پرور است
بیتِ تو ، بیتِ امامت پرور است
ای ولایت را پذیرفته به جان
وی امامت را تجلّی در جهان
گلشن ات ناگه خزانی شد چرا
یاسِ رویت ارغوانی شد چرا
از چه ناگه یک جهان شیون شدی
این چنین پژمرده در گلشن شدی
ای ز اندوه تو خون چشمِ مَلک
داسِ دشمن چیده گندم از فدک
داشتند ای آفرینش را بها
سنگفرشِ کوچه ها نقشِ تو را
در میانِ کوچه ای عطرِ بهار
بر زمین افتاده بودی بی قرار
در تلاطم شد نسیمِ آب آه
پنجه ی شب بر رخِ مهتاب آه
اشکِ خود را نیلگون افشانده ای
چهره از آئینه ها پوشانده ای
تا که رویِ ماهِ تو مصدوم شد
آسمان از دیدنت محروم شد
oo
حاج محمود تاری "یاسر"✍
#کوچه_بنی_هاشم
#حضرت_زهرا
....................................................................
#زمینه_شور_روضه_ای_فاطمیه
#ای_بیمار_علی
☑️بند اول
ای بیماره علی(ع)
فاطمه بانوی تب داره علی(ع)
مرحم چشمای غمباره علی(ع)
ای بیمار علی(ع)
ای شمع محفلم
میزنی سوسو ای کل حاصلم
یه نظر کن زهرا بی تابه دلم
ای شمع محفلم
یادمه فاطمه(س)
سیلی خوردی تو کوچه ها
پیش چشم من بی هوا (۲)
یاس جوونه من یا فاطمه(س)
ارومه جونه من یافاطمه(س)
قامت کمونه من یا فاطمه(س)
☑️بند دوم
گریونم فاطمه (س)
یه نظر کن که دلخونم فاطمه(س)
بی تو میمیرم میدونم فاطمه (س)
ای جونم فاطمه(س)
تار میبینه چشات
علی رو کشته بغضای بی صدات
کاش میشد زهرا جون میدادم به جات
جونم به فدات
میگیری رو چرا
چن وقتیه از حیدرت
قربونه دله مضطرت
خونیه بسترت یا فاطمه
درد میکنه سرت یا فاطمه
گریونه دخترت یا فاطمه
☑️بند سوم
آه از اتیش و دود
از جفای قوم بدتر از یهود
کاشکی زهرای من پشت در نبود
آه از اتیش و دود
آه از مسمار در
وقتی ثانی میزد با لگد شرر
فاطمه پشت در میزد بال و پر
آه از مسمار در
یادمه فاطمه
سیلی خوردی تو کوچه ها
پیش چشم من بی هوا
غم به دلم نشست تا بی حیا
تو رو به قصد کشت زد بی هوا
پهلوتو بد شکست تو کوچه ها
#شاعر_مجیدمرادزاده
سبک وشعر
مداحی
#رضاابوالحسنی
یازهرا🖤
کیست زهرا،یاس خوش عطر رسول/
راضیـه،انسیـه،مـرضیـه،صدیقه،بتول
کيست زهرا کهکشاني منجلي
کيست زهرا کعبه عشق علي
کيست زهرا عالمي را نور عين
ميوه قلب حسن جان حسين
کیست زهرا عالمي حيران او
ذره تا خورشيد سر گردان او
گر نبود او هستي هستي نبود
ساغر و پيمانه و مستي نبود
گر نبود او عشق معنايي نداشت
هيچکس اميد فردايي نداشت
گر نبود او زمزم و کوثر نبود
گر نبود او احمد و حيدر نبود
او تمام راز و رمز عالم است
افتخار دودمان آدم است
موي او وَالّليل،رويش وَ الضُّحي
قد او طوبي و قدرش هل اتي
هرچه در عالم بوَد پابست اوست
هرچه درهستي بوَدازهست اوست
کيست زهرا قبله شرم و عفاف
کعبه گرد اوست در حال طواف
قامت او عرش حق را قائم ست
هر چه در عالم بود از فاطمه ست
#فاطمیه
حضرت #فاطمه_الزهرا سلام الله علیها
#شور_روضه_ای
#سه_ضرب_پایانی
#کبوده_روی_مادر
#درخواستی
🔘🔘🔘🔘🔘🔘
بند1⃣
کبوده روی مادر
ورم رو گونه ش داره
دید دو چشماش تاره
پنهونی هی می باره
جوری زده نامرد که
افتاده رد دستاش
سیاه شده بدجور جاش
میزد یواشتر ای کاش
دو دوستی محکم کوبید
یهو به روی مادر
محکم زمین خورد با سر
مادرمون شد پرپر
یه جوری محکم زد که
چشمای مادر کور شد
سیاه شد و بی نور شد
صورتشم رنجور شد
وای مادرم.....
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
بند2⃣
بی هوا زد بی وجدان
سوره ی کوثر افتاد
هستی حیدر افتاد
دخت پیمبر افتاد
دستای اون سنگین بود
خدا خودش میدونه
که مادرم حیرونه
گم کرده راه خونه
کبوده روی مادر
سیلی اون جوندار بود
کارهمون کفتار بود
که در پی آزار بود
اصن یه جوری زد که
چشاش به رنگ خون شد
حسن براش گریون شد
حتی خدا محزون شد
وای مادرم.....
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
بند3⃣
مادرمون مجروحه
شکسته دستو بازوش
در افتاده محکم روش
خون میچکه ازپهلوش
مادرمون مجروحه
روز غمم امروزه
میکشه آتیش زوزه
در با مادر میسوزه
مادرمون مجروحه
اینقده که درد داره
شب تا سحر بیداره
زخمی یک مسماره
مادرمون مجروحه
دستمالی بسته روسر
میگه با چشمای تر
خداحافظ ای حیدر
وای مادرم.....
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
بند4⃣
عَجّل وفاتی میگه
ازین زمونه سیره
دیگه داره میمیره
از پیش حیدر میره
عَجّل وفاتی میگه
گوشه ی بستر مادر
نداره حیدر باور
شده روزای آخر
نرو نرو یا زهرا(س)
آروم نداره حیدر
نرو قراره حیدر
که خون نباره حیدر
نرو نرو یا زهرا
دنیا بی تو زندونه
صفا نداره خونه
زینبه تو دلخونه
وای مادرم...
💠💠💠💠💠💠
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
.
#سیمای_بهشتی
خانه ات گلشن ز طوبای بهشتی فاطمه
حجره ات عرش معلای بهشتی فاطمه
حجره ای داری معطر از مناجات و نماز
گوشه ای از آن ، مصلای بهشتی فاطمه
از دعایت می رسد دلهای یاران در بهشت
ای مناجات تو نجوای بهشتی فاطمه
برترین ذکر تو یا الله ، یا قدوس بود
کمترین یار تو حورای بهشتی فاطمه
چادرت زیباتری تصویر در چشمان ماست
چادرت یعنی که سیمای بهشتی فاطمه
ریشه های چادرت در تار و پود ما نشست
بانوی امروز و فردای بهشتی فاطمه
رنگ پائیزی نداری ای بهارستان عشق
چون تویی باغ شکوفای بهشتی فاطمه
قطره ای از اشک خود را هدیه کن بر ما که هست
اشک تو از جنس کالای بهشتی فاطمه
کی جدا می گردی از مولای هستی مرتضی
چون علی داری تو همتای بهشتی فاطمه
جرم تو این بود بت ها را شکستی بی تبر
ای خلیل الله زن های بهشتی فاطمه
می روی اما نه از قلب علیِ مرتضی
این تویی؛ جانانِ مولایِ بهشتی، فاطمه
«یاسر» از دنیا و عقبا جز ولایت را نخواست
بانوی دنیا و عقبای بهشتی فاطمه
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»✍
#فاطمیه #حضرت_زهرا
....................................................................
#حضرت_زهرا_سلامالله_علیها
💠 بَضعَةٌ مِنّی
ای که پیش از خلقت خود امتحان پسدادهای
از ازل -آری- برای سوختن آمادهای
"بَضعَةٌ مِنّی" شدی یعنی خودِ پیغمبری
شأن تو این نیست که تنها پیمبرزادهای
"بَضعَةٌ مِنّی" شدی یعنی تو هم روز اَلَست
اولین فردی که فریاد "بَلَی" سردادهای
فوق عصمت، فوق باور، فوق درک انبیا
فوق هر تعریفی و توصیف، فوقالعادهای
ای که عرش از چادرت حاجت تمنا میکند
از چه سرکردی جهان را با حصیر سادهای؟
درد پهلو، زخم بازو داری اما همچنان
با قنوت گریههایت بر سر سجادهای
مادر سادات! تنها مادر سادات نه
مادر دلسوز هر مرد و زن آزادهای
بغض تلخی در گلوی ماست تا روز ابد
از همان روزی که تو در بسترت افتادهای
لیلةالقدر انتظار دیدنت را میکشد
مطلعالفجر تماشایی! کجای جادهای؟
#علی_سلیمیان