#ورود_کاروان_به_کربلا
با خودش دارد امیرِ مهربان این کاروان
زیر پا حس میکند هفت آسمان این کاروان
با حرارت دورشان گرم طواف است آفتاب
از پرِ جبریل دارد سایه بان این کاروان
@hosenih
میرود منزل به منزل مادرانه پشتِ سر
میخورد با دست زهرا(س) آب و نان این کاروان
خسته شد هرگاه، فوراً با نگاهی بر حسین(ع)
بیشتر از پیش میگیرد توان این کاروان
از حبیب بن مظاهر تا به طفل شیرخوار
دلبری کرده ست با پیر و جوان این کاروان
با صدای شبه پیغمبر مهیّا میشود
در صفوف عاشقی با هر اذان این کاروان
از امامش یک قدم هرگز نمی افتد جلو
از علمدارِ وفا دارد نشان این کاروان
هست لبخندِ رقیه(س) التیام خستگی
با خودش آورده یک آرام ِ جان این کاروان
چیست تقدیرش؟چه ها خواهد شد و با زینب(س) است
غرقِ در دلشوره های بیکران این کاروان
@hosenih
عده ای سرهایشان بر نیزه خواهد رفت و بعد...
خیمه ها میسوزد و بر سر زنان این کاروان
میرود ده روز دیگر دست-بسته، داغدار...
تا به شهر شام با شمر(لع) و سنان(لع) این کاروان!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#ورود_کاروان_به_کربلا
لحظۀ پر زدن ما به نظر نزدیک است
راه عرش از دل صحرا چقَدَر نزدیک است
در دل خیمه بیایید همه جمع شوید
همه را سیر ببینم که سفر نزدیک است
مادرم زودتر از ما زده خیمه اینجا
چقَدَر بوی گل یاس پدر نزدیک است
@hosenih
تا سری هست به سجده بگذارید امروز
لحظۀ بال درآوردن سر نزدیک است
تا توانید به ششماهۀ من بوسه زنید
بوسه های لب یک تیر سه پر نزدیک است
گریه ای کرد و غریبانه به زینب فرمود:
دخترم پیش تو باشد که خطر نزدیک است
گفت آسوده بخوابید همین شبها را
وقت بیداری شب تا به سحر نزدیک است
@hosenih
گریه کرد و به علمدار اشاره فرمود:
که فدای تو شوم درد کمر نزدیک است
بر سر و روی یتیمان حسن دست کشید
گفت قاسم که: عمو مرگ مگر نزدیک است؟
قد و بالای جوانش جگرش را سوزاند
ای خدا صبر بده داغ پسر نزدیک است
شاعر: #مجتبی_شکریان_همدانی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#ورود_به_ماه_محرم
آوای حزن ، صوت عزا ، نالۀ جرس
نزدیک گشته ام به محرم نفس نفس
این اشتیاق دست خودم نیست یا حسین
گریه به زیر پرچمتان کرده ام هوس
هستم مریض عشق و دوا تربت شماست
درد مرا به جز تو نفهمیده هیچ کس
اذن دخول میطلبم قابلم بدان
ای تشنه لب به داد دلِ بی کسم برس
میخواند روضه خوان سخنش بود آشنا
میگفت بی هوا که تو افتادی از فرس
شعرش رسید بعدِ دو بیتی به قتلگاه
حرف از سنان و حرمله و شمر شد سپس
دم داد نوحه و دمِ " ای کربلا " گرفت
با ذکرِ " بر مشام " دل ما جلا گرفت
@hosenih
آمد محرم و نفسم رنگ آه شد
دیوار و در ، ورودیِ هیات سیاه شد
موکب علم شد و دلِ نوکر جلا گرفت
چای و بساط روضۀ مان روبراه شد
وقتی کتیبه ها روی دیوار جلوه کرد
چشمم به شعرِ حاشیه گرمِ نگاه شد
گفتم که ای کتیبه تو از محتشم بپرس
این شاهِ کم سپاه چرا بی سپاه شد
نزدیک عصر بود که لرزید کربلا
وقتی پناهِ عالمیان بی پناه شد
آواره شد عقیله زمانی که بی سوار....
نزدیک خیمه های حرم ذوالجناح شد
این بار نوحه خوان دمِ " ادرک اخا " گرفت
با ذکرِ " بر مشام " دل ما جلا گرفت
شاعر: #مهدی_مقیمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
سخت آلودم، هوای روضه را از من مگیر
آه ای مروه صفای روضه را از من مگیر
هر لباسی جز غمت تن کردم آرامش نداشت
خواهشا رخت عزای روضه را از من مگیر
@hosenih
هیچ طعمی مثل طعم چای بزم روضه نیست
جان من ارباب چای روضه را از من مگیر
هرچه پل پشت سرم بوده خرابش کرده ام
این دو قطره اشک پای روضه را از من مگیر
تا نفس دارم برایت اشک میریزم حسین
آه آقا های های روضه را از من مگیر
من بدون روضه های مادرت دق میکنم
جان زهرا کیمیای روضه را از من مگیر
@hosenih
هرچه دارم میدهم دار و ندارم را بگیر
صاحب روضه نوای روضه را از من مگیر
...
رفتم اما هیچ جا کنج حسینیه نشد
تا نفس دارم هوای روضه را از من مگیر
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#ورود_کاروان_به_کربلا
🏴🍁✨▪️🏴🍁✨▪️
ای حضرت غریب من ای آشنای من
ای کعبه معظمه ی کربلای من
زانو بگیر تا به زمین نازلم کنی
رحلی گذار تا برسد آیه های من
هرجا تویی بهشت معلای زینب است
صحرا و خانه فرق ندارد برای من!
خون تو با اسارت من جلوه میکند
پس انتهای توست همان ابتدای من
تا شیرهای آل علی دور زینب اند
کرببلاست مرکز دولت سرای من
حالا نبین برای تو فریاد میکنم!
همسایه لحظه ای نشنیده صدای من!
گفتی قرار گریه کنان است این زمین
خرج تمام گریه کنانت به پای من!
عباس! خیمه را بغل خیمه ام بزن
هرجا که میروم تو بیا از قفای من
زینب علی ست هیچ نمیترسد از بلا
گیرم به کوچه ها برسد ماجرای من
امروز که به شانه تو تکیه میکنم
روز دهم چه میشود اینجا خدای من..
وقتی که نیزه ها به تنت سجده میکنند
تا عرش میرود شرر وای وای من
بگذار تا که ذبح شوم من به جای تو
با بچه ها برو به مدینه به جای من
عالم اسیر سفره ی خیرات زینب است
نان بیات کوفه نباشد غذای من
لعنت به نیزه های میان گلوی تو
لعنت به خنده ها وسط گریه های من
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#گوش_دل_وا_کنید
گوش دل وا کنید ای همهٔ عاشقان
می رسد نغمهٔ زنگ یک کاروان
زحال و روزشان بیتابم ای دل
به فکر خواهر اربابم ای دل
تموم ترس من قحطی آب
به فکر کودک بی خوابم ای دل
خواهری گریون ،گشته دوچشمانش، بیاد حرفهای آخر بابا
کربلا زینب ،یاور ویار تو ،میون اهریمن، بی کس وتنها
التماست میکنم ، برادرجان بیا و، برگردیم شهر مدینه
دلهره دارم ، که زینبت روزی ،تورو به زیر دشنه هاببینه
حســــــــین وآااااای حســـــین وآااای
یاحسین مولا/ ای گل طاها/ عزیز زهرا/
ابی عبدالله/ حضرت ثارالله/ عزیز زهرا /
این سفر آخره درد ورنج وبلاست
قتلگاه عشاق، دشت کرببلاست
خدا تورو ازم، یک وقت نگیره
که بی تو خواهرت، زینب س می میره
پس از تو زندگی، عین عذابه
زه کینهٔ عدو، زینب س اسیره
بوی هجران و،جدایی می آید ،بگو که از پیشم نمیری آخر
وعده مون این بود، همیشه وهر جا ،کنار هم باشیم تا روز محشر
چیشده حالا ،قصد سفر داری ، اونم تک وتنها بدون زینب س
یا حذر کن از، رفتن ویا اینکه، ببر منو با خود بجون زینب س
حســــــــین وآای ،حســـــین وآااای
شبها خواب می بینم ،که به غم می شینم
زیر نعل مرکب،تن تو می بینم
می بینم اکبرت ، شد اربا اربا
حیفه که جداشه، دستای عباس ع
قاسم ابن الحسن ع ،سینه اش شکسته
دخترت به زیر، مشت ولگد شه
خیمه ها دربین، شعلهای غم ،غارت گوشواره شده چه آسون
می شود تارخ ،به خواهرت زینب س، زه به بی حیاییه عدوی ملعون
خیزران میزد،عدو به لبهایت، به پیش چشم بچه هات برادر
تا مگردیگه. خواب شبم تعبیر، بیا و برگردیم به جون مادر..
حسیــــــــن وااااای حســین وااای
یاحسین مولا/این گل طاها/عزیز زهرا س
ابی عبدالله/حضرت ثارالله/عزیز زهرا س
این دل بی دلم ، شده دریای غم.
منتظر نشسته، تا بیاد محرم
از غمای حسین، درسوز ودردم
کاش بشه محرم، دورش بگردم
اروم اروم دیگه، وقت عزاشه
پیراهن مشکیمو، اماده کرده ام
کاش محرم شم ،زائر دربارت، میام کنار اون ضریح شش گوش
اینقدر بر سینه ام بکوبم تا ،زداغ تو گردم،همونجا بیهوش
روزعاشورا توقتلگاه تو ،سرم رو بشکونم، زداغت ارباب
سینه خیز ایم، روبروی گنبد ،باروی خونینی اون وقت منو دریاب..
حســـــــین واااااای حســــــین واااای
🥀🥀🥀
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه ایتا👇
••✾•🌿🌺🌿•✾••
@rozevanoheayammoharramsoghandi
4_5805477980851407831.mp3
620K
🏴🏴🏴🏴
🖤🌹🖤
💔نوحه ورود به کربلای معلا💔
🎧مداح سید مهدی میرداماد🎧
هلال محرم دمیده
از چشام خون چکیده
واسه ی کرببلا
مهمون از راه رسیده
دل همه درتاب وتب
جون عالم به لب
مهدی صاحب زمان،عزادار زینب
وقت عزای عالم
مشکی پوشیده فاطمه
🖤واویلا ارباب یا حسبن
🖤واویلا ارباب یا حسین (2)
قافله ی ارباب اومده
مهرومهتاب اومده
ساقی علقمه ومشک پرآب اومده
سه ساله که شیرین زبونه
می گه این ومی دونه
نمی ترسم از کسی
چون عموم پهلونه
🖤اباالفضل،اباالفضل..
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه ایتا👇
••✾•🌿🌺🌿•✾••
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
آغشته به خون کاش به دیدار نیاید
یا نیزهنشین بر سرِ بازار نیاید
در کنجِ خرابه همه گفتند: خدایا
ای کاش که دختر بغلی بار نیاید
****
بابای خوبم! کامِ تلخم را عسل کن
این بیقراری را به آرامش بدل کن
یک خواهش از تو دارم ای رأس بریده:
از روی نی پایین بیا من را بغل کن
****
بلبلِ خوشنوا شده خاموش
تک و تنها و مضطر و بیهوش
گریه میکرد و زیرِ لب میگفت:
پس چه شد قولِ بوسه و آغوش؟
****
تیرهروزی شبیهِ شب دارم
من که "امالبکاء" لقب دارم
همچنان بیقرار آغوشم
همچنان بوسهای طلب دارم
****
من اگرچه سهسالهام، پیرم
دیگر از زندهبودنم سیرم
سخت دلتنگت ای پدر هستم
بغلم کن وگرنه میمیرم
****
معنای این اندوهِ سنگین را بفهمید
بر دردهایش رمزِ تسکین را بفهمید
این روزها خیلی دلم تنگ رقیهست
دختر بغل باید شود... این را بفهمید
****
به سینه درد و غم بسیار دارد
به روی چهرهاش آثار دارد
برای جرعهای آغوشِ بابا
چهل منزل فقط اصرار دارد
****
حدیثِ عشق را آغاز کن باز
پدرجان! دخترت را ناز کن باز
در این ویرانه خیلی گریه کردم
بیا آغوشِ خود را باز کن باز
****
روحی زلال و پاک چون آیینه دارم
داغی به قدرِ آسمان در سینه دارم
در انتظار بوسهای بر روی ماهم
آغوش بگشا، حسرتی دیرینه دارم
****
از چشم، جای اشکِ ماتم، خون ببارم
من وارثِ اندوه و رنجی بیشمارم
روزی در آغوشِ پدر میآرمیدم
حالا به دامانِ بیابان سر گذارم
****
بیحرمتی در کوچه و بازار هم بود
تنها نه یک سیلی فقط، تکرار هم بود
وای از پریشانیِ رگهای بریده
آغوشِ آخر، آخرین دیدار هم بود
****
آن ظهرِ پر خوف و خطر یادم نرفته
آن نیزهدار خیرهسر یادم نرفته
هرچند روی خارِ صحرا جان سپردم
نرمیِ آغوش پدر یادم نرفته
****
طفلک تمامِ هستی اش تاراج باشد
سینه سپر، سیلی خورِ امواج باشد
روزی نیاید کاش بابا روی نیزه،
دختر به آغوشِ پدر محتاج باشد
****
جای کبودی را به بابایش نشان داد
شرحی غمانگیز از جفای ساربان داد
افتاد سر در دامنِ طفلِ سهساله
در التماسِ لحظهای آغوش جان داد
****
پدر! بر تنم جای سیلی بهجاست
بغل کن مرا، ورنه جانم فداست
برای کنیزی مرا میبرند
بر این "ناروا" گر بمیرم، "رواست"
****
درمانِ من و دوای من باشد و بس
سوزِ دلِ بینوای من باشد و بس
ای شمر! بلند شو از آن جای بلند
آغوشِ پدر برای من باشد و بس
****
در خواب دیدم وعده ای داد و عمل کرد
با بوسهای شیرین، دهانم را عسل کرد
اصلا اسیرِ دستِ نامردان نبودم
بابا خودش آمد مرا محکم بغل کرد
****
پایان شبهای سیاه و تارم آمد
بابا: یگانه مونس و غمخوارم آمد
ای کاش من را سخت در آغوش گیرد
شاید دوباره خنده بر رخسارم آمد
****
تا آخرِ عمرم سیهپوشِ تو هستم
عالَم بداند من بلانوشِ تو هستم
تو روی نِی هستی و من هم در خیالم
بابا! فقط سرگرمِ آغوشِ تو هستم
****
حالی پریشان دارم و بشکسته بالی،
با من بگو کِی میرسد روزِ وصالی
در خواب دیدم: گرمِ آغوشِ تو هستم
من راضیام، حتی به آغوشِ خیالی
عادل حسین قربان
@rozeh_1
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
قطره ای نیست از این رود که دریا نشده
چهره ای نیست در این ماه، که زیبا نشده
من گدایی که نشستم همه جا با همه کس
او خدایی است که از پیش گدا پا نشده
یا که بخشیده و ننوشته گنهکار، مرا
یا که پرونده من، گم شده پیدا نشده
خوبی یوسفم این است که در اوج مقام
مانع سوختن و عشق زلیخا نشده
کاسهء آبرویی داشتم از لطف خدا
بارها خورده زمین بشکند اما نشده
وقت و بی وقت نشان داده که قولش قول است
نشده زود بگوید برو حالا...نشده
با کریمان بنشین شب، دم دیوار بهشت
روزی سفرهء تو آمده فردا نشده
در کجا دیده کسی جز سر بازار علی
این همه بندهء آلودهء رسوا نشده
ای که جا مانده ای از قافله عفو بیا
فاطمه گفته بیا! آخر دنیا نشده
زیر بال و پر من را همه جا خوب گرفت
همه خسته شده اند از من و زهرا نشده
زنده یا مرده ما را برسانید عرفه
سند بخشش مان خوب شد امضا نشده
جان، رقیه است همان آینهء زهرا که
کم ندارد در امامت، فقط آقا نشده
کسی اندازه او چکمه نخورده زهمه
کسی اندازه زینب کمرش تا نشده
چند تا ناخن اگر مانده شکسته شده است
هرچه کرده گرهء موی سرش وا نشده
حجم سیلی ز سر و صورت او بیشتر است
پنج انگشت، روی چهره او جا نشده
رضا دین پرور
@rozeh_1
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
به غارت برده دشمن دودمانم، دیده ای یا نه؟!
غروب عمر را در آسمانم دیده ای یا نه؟!
همان دُ دختر شیرین زبا بان تُ تو هستم
گرفته آبرویم را زبانم دیده ای یا نه؟!
پدر مویِ سرم شانه زدن دیگر نمی خواهد
شرر را در میانِ گیسوانم دیده ای یا نه؟!
شدم سرگرمی خندیدن طفلان این کوچه
دلیلِ خنده های این و آنم، دیده ای یا نه؟!
هر آن که رد شد از ویرانه با حیرت نشانم داد
ورم کرده سر و چشم و دهانم دیده ای یا نه؟!
دوتایی سنگ ها خوردیم، بابا من تو را دیدم
تو هم من را، بگو تا که بدانم دیده ای یا نه؟!
بیا تا زجر خوابیده بگیرم بین آغوشت
به لب آمد ز هجرانِ تو جانم، دیده ای یا نه؟!
اگر من را پذیرفتی، شهادت را نصیبم کن
صلاحم را به ترکِ آشیانم دیده ای یا نه؟!
محمدجواد شیرازی
@rozeh_1
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
دلم خوش بود بر عمه، که او را دست کم دارم
بیابان است و تاریک است و تازه ترس هم دارم
لباسم پاره و سرما مرا بدجور آزرده
چه بد... گرمای آغوش عمو را باز کم دارم
همیشه وقت مشکل های سخت و وقت تنهایی
توسل بر علی و فاطمه، چون عمه ام دارم
توسل کردم و آمد به سویم مادرم زهرا
رسید و گفتمش باید که فرصت مغتنم دارم
چه میبینم؟! خمیده آمدی؟! من درد یادم رفت
سوال از ماجرای کوچه و درب حرم دارم
نپرس از حال من، بابا ندارم، بعد عاشورا...
دو چشم تار و روی نیلی و آوای بم دارم
خدایا بازهم دارد، صدای زجر می آید
چه ترسی از صدای پای او در هر قدم دارم
به زیر چادرت مادر مرا پنهان کن و برگرد
ازین ملعون، کبودی در تنم چندین رقم دارم
به پهلویم لگد خورد و ببین یا فاطمه دیگر
شبیه تو ازین پس من همیشه قد خم دارم
برو مادر برو اما اگر دیدی تو بابا را
بگو از قول من، بعد از تو هر ثانیه غم دارم
محمدجواد شیرازی
@rozeh_1
#شب_دوم_محرم
#ورودیه_کاروان
کاروانِ سُلاله های خدا
کاروانِ امام عاشورا
کاروانِ بهشتیان زمین
کاروانِ فرشتگان سَما
یکی از نوکرانشان جبراییل
یکی از چاکرانشان حورا
گوشه ای از صدایشان داوود
نفسی از دعایشان عیسی
نوجوانانشان چو اسماعیل
پیرمردانشان خلیل آسا
زائر اشکهایشان باران
تشنه یِ مَشکهایشان دریا
همه آیات سوره ی مریم
همه چون کاف و ها و یا و الی
یوسفان عَشیره ی حیدر
مَریَمان قبیله ی زهرا
کعبه میبیند و طواف مَلَک
چشم تا کار میکند اینجا
کُشتگان حوادث امروز
صاحبان شفاعت فردا
تا به حالا ندیده هیچ کسی
این همه آفتاب یکجا
هر دلی با دلی گره خورده است
همه مجنون صفت همه لیلا
دارد این کاروان صحرایی
دخترانی عفیفه و نو پا
همه با احترام و با عزت
همه در پرده های حُجب و حیا
پرده را از مقابل مَحمل
باد حتی نمی برد بالا
دور تا دورشان بنی هاشم
تحت فرمان حضرت سقا
پای عُلیا مُخَدَّره زینب
روی زانوی اکبرِ لیلا
از غروبِ مدینه می آیند
در زمینی به نام کرب وبلا
میرسیدند و یاد می کردند
از سر و طشت و حضرت یحیی
حق نگهدار این همه مجنون
حق نگهدار این همه لیلا
/علی اکبر لطیفیان/
👇👇👇👇👇👇👇
@AliakbarLatifian
فاطی