#امام_هادی_النقی_ع_مدح_و_شهادت
جانم فدای آن امام مهربانی
که عرشیانش دست بر دامان گرفتند
یعنی امامی که گرفتاران دنیا
حاجات مشکل را ازو آسان گرفتند
@hosenih
قطب هدایت شد ازو توحید تابید
هادی شد و مردم ازو ایمان گرفتند
یک عده ای در ذِیل نورش رشد کردند
یک عده ای از دست خیرش نان گرفتند
یک عده، نم بودند و با لطف دعایش
مانند رودی ناگهان جریان گرفتند
یک شب درون خانه اش بی اذن، ناگاه
وارد شدند از دست او قرآن گرفتند
بردند او را بزم مِی با قصد تحقیر
ظرفی سویش با خنده نا اهلان گرفتند
اسکان که نه، در گوشهء خانِ صعالیک
جایی برایش گوشهء ویران گرفتند
کندند قبرش را جلوی چشمهایش
اینگونه ذره ذره از او جان گرفتند
وقت گریز روضه شد که روضه خوانان
با هم دمِ یا سیدالعطشان گرفتند
عمامه و پیراهن و انگشترش را
زینب زِ تل می دید این و آن گرفتند
قربان آقایی که با هم نیزه داران
با نیزه ها از پیکرش تاوان گرفتند
@hosenih
با نعل تازه جانِ زینب را به ناگاه
با رفت و آمد بر تن عریان گرفتند
دیدند که جسمش شده با خاک هم سطح
وقتی که گرد و خاکها پایان گرفتند
شاعر: #مهدی_مقیمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_هادی
دلم گرفته که مرغ هوایتان باشم
هوایی نفس ربنایتان باشم
اگر چه عید رسیده ولی ادب این است
دوباره همدم شال عزایتان باشم
تمام جامعه را خواندم و نفهمیدم
بیا و حق بده محو دعایتان باشم
خدا کند که تو دست مرا بگیری باز
خدا کند که فقط من گدایتان باشم
چه می شود که به رسم "مدافعان حرم"
فدای غربت صحن و سرایتان باشم
دعا کنید لیاقت خدا به ما بدهد
شب شهادتتان سامرایتان باشم
کبوتر دل من جلد بامتان باشد
شروع سال جدیدم به نامتان باشد
اسماعیل شبرنگ
@deabel
#امام_هادی
ای گنج معرفت به دل سامرا سلام
ابن الجواد حضرت ابن الرضا سلام
ای چون پدر مطهر و معصوم و متقی
ای آسمان علم خدا ایهاالنقی
خورشید از تشعشع نورت منوّر است
ماه فلک به یُمن حضورت منوّر است
در قول و حکم و فعل تو انصاف جاری است
باغ کرامت تو همیشه بهاری است
گنجینه های علم الهی است در دلت
حظِّ حضور می برم امشب ز محفلت
نطقت اگر نبود هدایت نداشتیم
راهی به آسمان امامت نداشتیم
با نور تو درست شده اعتقادمان
دادی طریق عرضهء حاجات یادمان
فهمانده ای به ما ادب و احترام را
طرز چگونه حرف زدن با امام را
فهمانده ای که شآن رفیع امام چیست
ظرفیت پذیرش فیض مدام چیست
لطفت اگر نبود مقرب نمی شدیم
در محضر ائمه مودّب نمی شدیم
توحید حق به نام شما آب خورده است
خضر از وجود جام شما آب خورده است
رکن خداشناسی و درهای رحمتید
فرزندهای نور و پسرهای رحمتید
جز اهل بیت بحر کرم، اصل خیر کیست؟
در این جهان بگو که چهار فصل خیر کیست؟
هر کس که باطنا" به خدا وصل می شود
با رحمت نگاه شما وصل می شود
کفر است اگر به غیر شما رو زند کسی
عشق است اگر کنار تو زانو زند کسی
ای سرو سربلند سحرهای سامرا
باز است بر گدای تو درهای سامرا
ما سائلیم و جای دگر سر نمی زنیم
جز خانه شما در دیگر نمی زنیم
ما آب و نان به دست شما صرف کرده ایم
شاهان شما، تمامی ما نیز بَرده ایم
امشب میان عشق شما سیر می کنم
از چشم پاکتان طلب خیر می کنم
ما را از آن دو چشم شریفت نگاه کن
یا هادی الائمه مرا سر به راه کن
آقا تلاش کردم و این دل ادب نشد
آماده رسیدن ماه رجب نشد
باقیِّ عمر را نگرانم چه می شود
آماده نیستم رمضانم چه می شود
آقا به قلب غمزده فیضی افاضه کن
فکری برای برکت این سال تازه کن
آغاز سال من نظری کن به حال من
بی ارزشم ولی نشوی بی خیال من
خیر مرا ندیده کسی، خیره سر شدم
در آخر خَطَم به تو محتاج تر شدم
امشب ولی به عشق هوایت رسیده ام
امشب به قصد گریه برایت رسیده ام
آقا شنیده ام که غمت بی شمار بود
دور از مدینه بودی و دل بی قرار بود
آقا چه ها که از متوکل کشیده ای
پای پیاده در دل صحرا دویده ای
خسته شدی عرق به جبینت نشسته بود
پایت برهنه، ناخن آن هم شکسته بود
گاهی تو را به بزم حرامی کشانده اند
گاهی تو را میان خرابه نشانده اند
جا داده اند بین فقیران چرا تورا؟
بردند بین حلقه شیران چرا تو را؟
شیران که در برابرتان سر گذاشتند
بی اذن تو سر از کف پا بر نداشتند
آنان که بر امام ارادت نداشتند
قاتل برای کشتن تو می گماشتند
هر چند زهر غم جگرت را کباب کرد
قلب مقدس پسرت را کباب کرد
سر را به روی پای حسن می گذاشتی
بهر خودت حنوط و کفن می گذاشتی
می سوخت پیکر تو ولی خانه ات نسوخت
در بین شعله دامن دُردانه ات نسوخت
در کربلای جدّ شما غم چکار کرد
طفلی نفس بریده از آتش فرار کرد
آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود
می سوخت بین آتش و در التهاب بود
امشب دلم شکسته و فریاد می زنم
با محتشم نشسته و فریاد می زنم
ای کشته فتاده به هامون حسین من
ای صد دست و پا زده در خون حسین من
ای شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
افتاده ای به زیر سنان بین قتلگاه
جایت کم است پیکر خود را تکان نده
مادر رسیده، تشنه لب اینگونه جان نده
مجتبی شکریان
@deabel
#امام_هادی
ابر بارانی ام و این شب ها
پا به پای غم تو می بارم
تشنه ی گریه ام و می خواهم
سر به خاک قدمت بگذارم
اشک یعنی که درون قلبم
باز هم درد زیادی دارم
من عزادار گل زهرایم
ماتمِ حضرت هادی دارم
سامرا گفتم و قلبم لرزید
ناگهان پرده ی چشمم تر گشت
داغ تصویر حریمی ویران
تلخی خاطره هایم برگشت
من از احوال حریمت آقا...
شدت فاجعه را می خوانم...
با دل خسته مفاتیح به دست...
خط به خط جامعه را می خوانم...
عادت دست شما احسان است...
من به دنبال کرم آمده ام...
از گدایان قدیمی توٱم...
بازهم سمت حرم آمده ام...
اینقدر آه نکش می سوزم...
از دلم زمزمه بر می خیزد...
تا که بر روی زمین می افتی...
ناله ی فاطمه بر می خیزد...
لحظه ی آخر خود می دیدی
مادرت با دل شاکی آمد
آه اینبار خدا رحم کند
با همان چادر خاکی آمد
سرّ مظلومیت نام علی ع
غربت شهر چه کرده با تو؟؟
سخت می افتی و برمی خیزی
اثر زهر چه کرده با تو؟؟
چشم خونین تو امّا اینبار ...
راوی واقعه ی عاشوراست...
یاد غم های حسین افتادی...
سامراء شعبه ای از کرببلاست...
تشنه بودی و پریشان احوال
وسط بزم شراب افتادی
در همان حین که گریان بودی
یاد احوال رباب افتادی
زیر لب نوحه کنان می گفتی
جای هر تکه کلامی...ای وای
زینب و مجلس رقص و شادی
عمه و چشم حرامی ای وای
همه را گفتم و دیدم قطعاً
جمعه ای نور سحر می آید
انتقام علوی در راه است
عشق با تیغ دو سر می آید
اسماعیل شبرنگ
@deabel
#امام_هادی
هادیِ ما که لبش بوی هدایت می دهد
هر دَمش در جامعه طعمِ زیارت می دهد
هادیِ ما هر سلامِ عشقِ او در جامعه
عاشقان را همچنان درسِ ولایت می دهد
زائرانش خوب می دانند که دامانِ او
هر که آید بر توسل زود حاجت می دهد
نور هست و آسمانش جلوه ای جز نور نیست
گر چه صحنِ با صفایش بوی غربت می دهد
کاش دشمن هم به اعجازش کمی امید داشت
اینکه هر تارِ عبایش اذنِ جنت می دهد
بس که تلخ و ناگوار است این بلا بر شیعیان
سینه را این داغ بر تیغِ جراحت می دهد
می رود نخلِ ولا با زهرِ کین امّا ز عشق
عالمی را مژده ی شورِ شهادت می دهد
نورِ او در چهره ی عالم نخواهد شد خموش
داغِ تلخش سینه را گر چه ملالت می دهد
این مصیبت قلبِ جدّش را مکدر کرده است
بشکند دستی چنین مزدِ رسالت می دهد
شالِ غم بر سر کن و بر پا نما شورِ عزا
قطره اشکِ روضه اش اجرِ شفاعت می دهد
باید از داغِ غمِ آقای مظلومان گریست
او که مزد گریه را بر شیعه راحت می دهد
سامرا یادآورِ کرببلای غربت است
هر کجای شهرِ او بوی مصیبت می دهد
سوختی از زهرِ کین راست ولی بر نی نرفت
این فقط ما را کمی صبر و صلابت می دهد
تل و گودال و رقیه چشم سوی علقمه
اشکِ چشمانش عمو را چه خجالت می دهد
هستی محرابی
@deabel
#امام_هادی
نام تو را در دفتر خاتم نوشتند
هادی نسل حضرت آدم نوشتند
ما راه و رسم نوكری را برگزيديم
چون كه شما را رهبر عالم نوشتند
يک قطره از مدح تو را كه ثبت كردند
ديدند بالاتر ز صدها، يم نوشتند
هر كس كه از نام شما يکبار دم زد
نام ورا مداح عيسی دم نوشتند
جزو ارادتمندهای روضهی تو
شكر خدا كه نام ما را هم نوشتند
خوشبخت آنهايند كه مست تو هستند
بدبخت آنهايی كه از تو كم نوشتند
از داغ مظلوميتت آقای عالم
چشمان ما را چشمهی زمزم نوشتند
نام تو را پروردگارت گفته هادی
چون در كرامت مثل بابايت جوادی
قطعاً مسيحا هم به فرمان تو باشد
پای كلاس درس عرفان تو باشد
ذكر دعای جامعه زيباست اما
زيباترش اينكه در ايوان تو باشد
پای دعای جامعه میخواهم آقا
ابواب ايمان وا به امان تو باشد
با يک نگاهت صاحب ملک زمين است
آنكس كه يک لحظه پريشان تو باشد
وقتی محالّ معرفت الله هستی
بايد همهعالم سر خوان تو باشد
حتی مسيحیها ارادت بر تو دارند
اين هم ز الطاف فراوان تو باشد
آقا سلاطين جهان را بنده كردی
با يک نگاهت بردگان را زنده كردی
شكر خدا يک عمر دستم را گرفتی
درس كرامت از خود بابا گرفتی
اينكه دو عالم روضهخوان غربت توست
ارثیست كه از غربت مولا گرفتی
با يک دمت ارض و سما را زنده كردی
تو گوی سبقت از دم عيسا گرفتی
ياد رقيه كردهای آن لحظهای كه
در اوج غربت در خرابه جا گرفتی
وقتی تو را بردند در خان الصعاليک
روضه برای زينب كبری گرفتی
در زير پايت آسمان از جاش پاشد
از بركت تو سامرا عرش خدا شد
نامت علی بود و غريبی را چشيدی
بار غم و غربت به دوش خود كشيدی
صحن و سرای خاكیات اين را به من گفت
بعد از شهادت هم تو روز خوش نديدی
آقا شنيدم روضهخوان ياس بودی
با روضههای مادرت زهرا خميدی؟
ابنالرضايی كه علی بودهست نامت
در كوچهها آيا تو هم طعنه شنيدی؟
آيا درِ باغ تو را آتش كشيدند؟
آيا تو هم از دست اين مردم بريدی؟
آيا طناب افتاد دور گردن تو؟
قطعا در آتش همسر خود را نديدی
با اينكه تو جان دادهای از ظلم و كينه
اما امان از روضهی شهر مدينه
آتش به روی ياس و نيلوفر كشيدند
شعله به باغ سبز پيغمبر كشيدند
در جنت الاعلی پيمبر روضهخوان شد
وقتی قباله از كف مادر كشيدند
قلب تمام عرشيان شد پاره پاره
شمشيرها را تا كه بر حيدر كشيدند
ديگر ملائک لانهها را ترک كردند
از بعد زهرا از مدينه پر كشيدند
چندی گذشت و در دل گودال خونين
بر روی عشق فاطمه خنجر كشيدند
وقتی سر بابا به روی نيزهها رفت
از دختران بیپدر معجر كشيدند
بابا ز روی نيزه صدها مست میديد
بر صورت اطفال جای دست میديد
مهدی نظری
@deabel
#امام_هادی
تب دارترین تب زدهی بستر دردم
پر سوزترین زمزمهی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوهی نیلوفر دردم
فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا
تر شد لب خشکیده ام از ساغر دردم
جای عرق از چهرهی من زهر چکیده
پیغامبر خسته دل باور دردم
بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کشتهی تیغ شرر لشکر دردم
آتش فکند بر قد و بالای سپیدار
یک ذرهی ناچیز ز خاکستر دردم
خون گریه کند اختر و مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم
وحيد قاسمى
@deabel
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همهی عمر ستم دیده هماره
سنگینی اندوه تو از کوه فزون تر
غمهای فراوان تو بیرون ز شماره
کی مثل تو در حبس ستم بازوی بسته
بر قبر خود از جور عدو کرده نظاره
تو آیه تطهیری و دشمن به چه جرأت
با جام می خود به سویت کرده اشاره
از هجر تو باید کمر کوه شود خم
جایی که گریبان ولایت شده پاره
تا ماه جمالت به دل خاک نهان شد
بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره
سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده
همراه عدو رفتی و او بود سواره
از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود
کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره
فوجی پی آزار دلت دست گشودند
قومی ز دفاع تو گرفتند کناره
«میثم» دگر از این غم جانسوز نگویی
کز نوک قلم جای سخن ریخت شراره
#شهادت_امام_هادی_علیه_السلام
#استاد_غلامرضا_سازگار
@deabel
#امام_هادی
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی
سفری کنم و سری زنم به سرات یاعلی النقی
به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس
برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی
هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن
بنویس سردر مشق های سیات یاعلی النقی
بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت
شود آب های جهان اگر که دوات یاعلی النقی
بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم
که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علی النقی
تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی
و سروده ای غزل از زبان خدات یاعلی النقی
و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت
شده اید رب جلی ولی به صفات یاعلی النقی
ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن
و به شیر جان بده با مسیح نگات یاعلی النقی
منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو
که سلام می دهمت به شوق لقات یاعلی النقی
نبود به بودن تو غمم، بخدا که حر جهنمم
که گرفته ام به ولات برگ برات یاعلی النقی
بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم تورا
سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی
محمدعلی بیابانی
@deabel
❣﷽❣
🥀سینه_زنی_امام_هادی_علیه السلام🥀
▪️سنتی
🎶سبک: پشت حسین بن علی تا شده واویلاواویلا.....
غریب شهر سامرا واویلا واویلا واویلا
ای کشته زهر جفا واویلا واویلا واویلا
حجّت حق نورُالمبین کشته شد واویلا واویلا
إبن الرّضای دوّمین کشته شد واویلا واویلا
نور دل خیرالبشر کشته شد واویلا واویلا
جدّ امام منتظَر کشته شد واویلا واویلا
خراب شد خانه شور و شادی واویلا واویلا
گِریَم من از داغ امام هادی واویلا واویلا
چو باب و جدّش آن امام مظلوم واویلا واویلا
شد عاقبت از زهر کینه مسموم واویلا واویلا
#امام_هادی
حال و هوای چشم ترت جور دیگری ست
ذکر قنوت هر سحرت جور دیگری ست
وقتی میان سجده به معراج می پَری
پِی می برم که جنس پرت جور دیگری ست
حتّی نسیم کویِ تو هم اعتراف کرد
عطر بهشتی گذرت جور دیگری ست
در سامرا همیشه زیارت لذیذ هست
طعم زیارت سحرت جور دیگری ست
هادی ترین چراغ هدایت کلام توست.
نور چراغ شعله ورت جور دیگری ست
این جامعه ز "جامعه" ات رُشد کرده است
محصول کِشت پر ثمرت جور دیگری ست
درندگان کنار تو آرام می شوند
بر روی قلب ها اثرت جور دیگری ست
ارباب های ما همگی با سخاوتند
امّا عنایت پدرت جور دیگری ست
کشکول چشم های مرا پر ز اشک کن
حال گدای پُشت درت جور دیگری ست
زهری رسید و شمع وجود تو آب شد
سوسوی نور مختصرت جور دیگری ست
دیگر گُمان کنم جگری هم نمانده چون
خون لخته های دور و برت جور دیگری ست
او دیده دست و پا زدنت کنج حجره را...
آه دمادم پسرت جور دیگری ست
شُکر خدا سر از بدن تو جدا نشد
شُکر خدا کفن به تنت "بوریا" نشد
شکر خدا به پیرهنت نیزه ای نخورد
شکر خدا که بر بدنت نیزه ای نخورد
پیشانی تو سنگ و عصایی ندیده است
آقا!دو پلک شب شکنت نیزه ای نخورد
تو دست و پا زدی نه ولی زیر دست و پا
بال تو وقت پر زدنت نیزه ای نخورد
شکر خدا که دور و بر تو سنان نبود
شکر خدا که بر دهنت نیزه ای نخورد
عمامه و عبای تو سهم عدو نشد
با سُمِّ اسب پیکر تو زیر و رو نشد
بردیا محمدی
@rozeh_1
#امام_هادی
راهم بده راهی عرش اعظمت باشم
در من بِدَم، خوب است مدیون دمت باشم
از کل قرآن فیض "کلب باسط" کافیست
تاراه را پیدا کنم تا آدمت باشم
بد را بخر با خوب ها! بد نیز دل دارد
شاید که من هم بین جنس درهمت باشم
هرچند خیلی ها نمی آیند سامرا
کاری بکن من جزو زوار کمت باشم
از شیرهای برکه این را خوب فهمیدم
باید همیشه خاکسار مقدمت باشم
آموزگار جامعه دستم به دامانت!
اذنی بده تا سوگوار ماتمت باشم
ای منتهای حلم ای رکن بلاد ما
یا حضرت هادی سلام الله علیک آقا
در پادگانی غصه تبعید را داری
اندازه یک عمر درد بی دوا داری
سربازها خیلی به تو بی حرمتی کردند
قدی خم و چشمی تر از آن طعنه ها داری
قبر خودت را دیدی و آرام باریدی
آقای خوبم غربتی بی انتها داری
وقتی به تو ظرف شرابی را تعارف کرد
معلوم شد که دشمنانی بی حیا داری
خیلی به یاد عمه زینب سوختی آنجا
خیلی به دل زخم عمیق از کربلا داری
شکرخدا چشمی به ناموست نیوفتاده
شکرخدا اهل و عیالی درخفا داری
شکرخدا غارت نمیشد پیکرت هرگز
عمامه داری پیرهن داری عبا داری
نه هیچ کس نیزه به پهلویت فرو کرده
نه با تن زخمی ته گودال جا داری
نه بی کفن ماندی نه عریان بین صحرایی
نه کار با کهنه حصیر روستا داری..
سیدپوریا هاشمی
@rozeh_1