بسم رب الحسین(۵)
#نوحه_زمزمه
#شب_پنجم_محرم
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک:به سمت گودال از خیمه دویدم من...
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
وقتی که فـــریــاد تو رو شنیــدم من
دستمــو از دست عمّـــه کشیــدم من
بـرای امــدادت ، عمـــوی مظلــومـم !
(به سمت گودال از خیمه دویدم من)
عمــوی مظلــومم(۴)
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
بس که جفــا دیدم از این همه نامرد
دل و از این دنیـــا دیگــه بریـدم من
شــدم برای تو ، من آخـرین ســـرباز
دور و برت وقتی لشکــرو دیدم من
عمــوی مظلــومم(۴)
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
دست و سپر کردم مثل عمـو عبـاس
ضربه شمشیر و به جون خریدم من
سه شعبه ای اومد از جگرم رد شد
وقتی در آغـوشت ناله کشیـدم من
عمــوی مظلــومم(۴)
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
جون به لبـــم اومـد تو قتـلگـاه تو
وقتی که زخمای تنت رو دیدم من
منــم مث قاسـم ، مثــل علی اکبر
به آرزوهــایِ خــودم رسیـــدم من
عمــوی مظلــومم(۴)
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
رقیه سعیدی(کیمیا)
─┅═༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═┅─
(بسم رب الحسین)
#سینه_زنی
#اربعین
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک:ترکیبی از سلام فرمانده و ابوفاضل کریمی
بازم خدا رو شـکــر
دیـــدم کـــربلا رو
با صد آه وحـسـرت
تــاب آوردم آخـــر
دیــدم نینـــوا رو
پاشـو ببیـن داداش
اشک خـواهـرت رو
شرمنـده ،حسـیـنم
دیـدم تــو خـــرابـه
داغ دخـتــــرت رو
خـــدا رو شـکر رســــــیــدم من
نشستم روخاکِ مَدفَنـت داداش
آوردم بـا خــــــــودم هــــدیـه
برات تنها کهنه پیرهنـت داداش
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
حسین جانم حسین جانم(۲)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
دیگـــه ازم نپــــرس
حـــال دختـــرت رو
جــون داد تو خـرابه
وقتی نیمه شب دید
زخمـــایِ ســـرت رو
یاس سه ســاله شد
پر پر ، کنــج ویرون
بـا دفــــن شـبــانــه
یاد دفـــــن مـــــادر
قلبـــم شد پریشـون
غــــــم تـو یک طـــــرف داداش
ولی داغ دخـــــــتر تو پیرم کرد
صــــدای نالـــــه و گــــریــَه ش
منو از این دنــیا ســــــیـرم کرد
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
حسین جانم حسین جانم(۲)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
مـــوهام سفـیــده و
قــدّم شد خمیــــده
تــو راهِ اســـــارت
از بس که سـرِت رو
روی نیـــــزه دیــده
یـک اربعــینــــه کـه
زینـــب از تــو دوره
امـا بــاورم نیــسـت
با ایــن غصــه و غم
قلبـش باز صـبـــوره
دلــم شـــــد خــــونـــهٔ غمـهـــا
ببیـن داداش حـالِ خـــواهر تنها
عجــــیـبه صــــــبـر مــن بـی تو
چطورموندم زنده بعدِ عاشــورا
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
حسین جانم حسین جانم(۲)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
رقیه سعیدی(ڪیمیا)
۱۴۰۱/۶/۵
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
─┅══༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
بسم رب الحسین(۱۹)
#شهادت_امام_رضا_ع
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک : به سمت گودال از خیمه دویدم من...
چه غـــربتــی یارب ماه صفــر داره
اباالحــــسن مــولا عــزم سفــر داره
امام رضا هم شد مثل پدر ، مظلوم
عزیز زهـرا شد ز کینه ها ، مسموم
امام رضـــا جانم (۴)
مجلــس مأمون و زهر جفــا ای وای
روی سرش مولا ، کشید عبا ای وای
آهِ اباصـــلت و حجـــرهٔ در بستـــه
خاک کف حجره ، روضــهٔ سربسته
امام رضـــا جانم (۴)
بیاد عــاشــورا ســوز عطــش داره
می خونه از گـــودال با جگــر پاره
در اوج تنـــهایی مدینــه یادش بود
تشتـــهٔ دیــدارِ رویِ جـــوادش بود
امام رضـــا جانم (۴)
تو لحــظهٔ آخر ، پســر رسیـد از راه
ســرش به زانــو برد جــواد آل الله
پدر ، غــم داغ جوون به ســـر داره
پسـر ، روی قلبـــش ، داغ پدر داره
امام رضـــا جانم (۴)
بســوزه دلهـــامــون برای اون بابا
که ارباً اربا دیـد یه قــامت رعنـــا
چه غربتــی داره میون یک لشکر
چقد جگــر سوزه داغ علی اکبــر
غریب حسیــنم وای (۴)
رقیه سعیدی (ڪیمیا)
بسم رب الحسین(۱۸)
#پایان_ماه_صفر
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک : به سمت گودال از خیمه دویدم من...
ماتم عظمــای صفــر رسید از راه
مدینــه گریون از داغ رسـول الله
علـی ، عـــزادارِ ختـــم رســولانه
فاطمــــه از داغ پـدر ، پریشـپانه
وای از دل زهرا(۴)
بعدِ رســول الله گرفته شد از سر
ظلمِ به قـرآن و عتـــرت پیغمبــر
فتـــنهٔ نامــردا ، آتش کیـــن بر در
غـــربت زهــرا و غریبـــیِ حیـــدر
امان از این غربت (۴)
سیلــیِ نامــرد و یاس کبـــود ای وای
سینــه و مسمار و آتش و دود ای وای
امان از اون کوچه امان از اون غـربت
دل حسن خون شد از این همه مِحنت
غریب آقام ای وای (۴)
عمـــری عــزادار روضـــهٔ مــادر بود
نگــاه غمبــارش همیـــشه بر در بود
همیــشه در هر جا غریب و تنها بود
گرچـه صبـــور اما اسیــر غمهــا بود
عمر پر از غصــه به سر رسیـد،آخـر
زهر جفـا خورد از جفای یک همسـر
غریب آقام ای وای (۴)
چه غربتــی داره دفن غـــریبــونه
کنـــار تابـوتش حسیـــن پریشـونه
خاک بقیــــع آخر ، مــدفن مولا شد
قبـــر غریبونه ش شبیــه زهـرا شد
غریب آقام ای وای (۴)
رقیه سعیدی (ڪیمیا)
۱۴۰۱/۷/۳
به نام خدا
#مخمس_ترکیب
#روضه_پایان_صفر
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
روح ختم المرسلین آهنگِ هجرت کرد و رفت
توصیـه بر حرمت قرآن و عترت کرد و رفت
برحرم هردم نگاه از روی حسرت کرد و رفت
تا دَمِ آخر ، اشاره بر ولایـت کرد و رفت
با اشـاره از غـدیر خُم حکایت کرد و رفت
حرمت قرآن و عتــرت بعــدِ پیغمبــر شکست
قلب زهــرا از دو دست بســتهٔ حیدر شکست
عالم امکــان برای حضرت طاها گریست
چشم پاک مصطفا بر غربت مولاگریست
آتشِ در را تصور کرد و با زهــرا گریست
یاد داغ مجـتبــا با زینـب کبــرا گریست
لحظهٔ آخــر بیاد ظهــر عاشـورا گریست
دید زهــرا پشت در بابا صدایش می زند
نالهٔ زهــرا دلــش را سـخت آتش می زند
از هجوم شعله های فتنه،یک در سوخته
پشت آن در سینـهٔ سـوزان مادر سوخته
آیـه هـــای کوثـــر قرآنِ حیــــدر سوخته
داغ بابا دیده ، پشـت در مکـــرر سوخته
آسمـــان از غــــربت آل پیمبـــــر سوخته
اصل ایثارودفاع ازحق بنام فاطمه است
رمز اثبات ولایت در قیام فاطمه است
ناگهان درکوچه ای باریک طوفان درگرفت
دست نامردی به روی صورت مادر گرفت
هـالهٔ نیلـی تمــام یــاس را در بر گرفت
آسمان شد تیره،نور ازچشم مادرپر گرفت
چشمهـای مجتبـی با اشـکهــای تر گرفت
غـربت کوی بنی هاشم حسـن را پیر کرد
قلب او را اینچنین از زندگانی سیر کرد
ای کریم بن کریم ای سفــره دار محتــرم
ما گداییم و شمـا سلـــطان و آقــای کرم
پرچم سبزت همیشه سـایه دارد بر سرم
تا ابد با عشـق می مانیم پای این عَـلَـم
جان به قربان کریمی که ندارد یک حرم
گنبد وگلدسته می سازیم باصحن و سرا
می شــود راه بقیــع ، آزاد مثـــل کــربلا
در کرامت ، خوان تو گستـرده گویا از ازل
خوی زیبا ، روی زیبای تو شد ضرب المثل
شـد پیـام صـبر تو حَـیِّ عَلـیٰ خَیرِ العَمَـل
در شجـاعت قاسمت شد وارث شیـر جمل
یادگارت مرگ را نوشیـد اَحلـیٰ مِنْ عسل
کربلا شد جای تو، قاسم ، هوادار حسین
یادگـار دیگرت شــد آخـرین یار حسین
بودی عمـری بین مردم ظاهراً ، اما غریب
در میـان لشکــرت بی یاور و تنهـا ، غریب
پای منبر در هجـوم طعنـــهٔ اعــدا ، غریب
زندگــی کردی کنـار همسـرت حتی غریب
آه ای تنهــاترین ســردار در دنیـا ، غریب
غربت وتنهایی ات ما را پریشان کرده است
جمـع ما را زائر شـاه خراسان کرده است
حضرت شمس الشموس!آیا پناهم می دهی؟
در حریم وآستان خویش راهم می دهی؟
سرفرودم،لحظه ای اذن نگاهم می دهی؟
نامه ای ، خط امانی ، بر گناهم می دهی؟
یا امیــن الله ! اذنِ بـارگاهـم می دهی ؟
دلخوشم وقتی خودت اینگونه دعوت میکنی
آهـوی گم کرده راهی را ضمـانت میکنی
آخـر ماه صفــر کــردی چرا عــزم سفــر ؟
تا عبــا بر ســر کشیدی زندگی آمد به سـر
شد اباصـلت از عبا و حال و روزت باخبر
سوختــی در حجــرهٔ تنهـایی از سوز جگر
داغ تو بر جـان اِنس و جان عالـم زد شَرَر
روضه میخواندی به یادغربت جد غریب
ناله می زد همصـدا با ناله ات ابن شبیب
لحظـهٔ آخـر جـوادت بر سـرِ بالیــن رسید
با حضورش روح تازه بر دل وجانت دمید
تا تو را لب تشنه و تنها میان حجـره دید
سوخت بالای سرت با ناله آه از دل کشید
رفتنت را دیدو با بی صبری ازتو دل برید
بـود اگـر اینــجا سـرِ بابا به زانـوی پسـر
کربـلا ، رأس پسـر بــوده به زانوی پدر
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
رقیه سعیدی (ڪیمیا)
۱۴۰۱/۷/۲
━━═━═━━━═━═━═━═━━━
┄┅✿﷽✿┄┄
#شهادت_امام_رضا_ع
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک : به سمت گودال از خیمه دویدم من...
چه غـــربتــی یارب ماه صفــر داره
اباالحــــسن مــولا عــزم سفــر داره
امام رضا هم شد مثل پدر ، مظلوم
عزیز زهـرا شد ز کینه ها ، مسموم
امام رضـــا جانم (۴)
┄┅═══••↭••═══┅┄
مجلــس مأمون و زهر جفــا ای وای
روی سرش مولا ، کشید عبا ای وای
آهِ اباصـــلت و حجـــرهٔ در بستـــه
خاک کف حجره ، روضــهٔ سربسته
امام رضـــا جانم (۴)
┄┅═══••↭••═══┅┄
بیاد عــاشــورا ســوز عطــش داره
می خونه از گـــودال با جگــر پاره
در اوج تنـــهایی مدینــه یادش بود
تشتـــهٔ دیــدارِ رویِ جـــوادش بود
امام رضـــا جانم (۴)
┄┅═══••↭••═══┅┄
تو لحــظهٔ آخر ، پســر رسیـد از راه
ســرش به زانــو برد جــواد آل الله
پدر ، غــم داغ جوون به ســـر داره
پسـر ، روی قلبـــش ، داغ پدر داره
امام رضـــا جانم (۴)
┄┅═══••↭••═══┅┄
بســوزه دلهـــامــون برای اون بابا
که ارباً اربا دیـد یه قــامت رعنـــا
چه غربتــی داره میون یک لشکر
چقد جگــر سوزه داغ علی اکبــر
غریب حسیــنم وای (۴)
شعر:رقیه سعیدی (ڪیمیا)
۱۴۰۱/۷/۳
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
〖 کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث 〗
━━═━═━━━═━═━═━═━━━
─═༅࿇༅❃﷽❃༅࿇༅═─
اَلسَّلامُ عَلَیکِ یاأَیَّتُهَاالصِّدّیقَةُالشَّهیدَة
#مدح
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
جهان یک قطره و دریاست زهـرا
بـه دریا گـوهـری یکتـاسـت زهـرا
شـکــوه آیـه های قــدر و کـوثـر
دلیـل نـور و اَعـطَیْناســت زهـرا
به نامـش گشتـه تفسیر آیهٔ نـور
"کَمِـشـکاةٌ"خود زهـراسـت زهـرا
مـلائـک ، زیـر پایش خـاکسـارند
عـزیــزِ عــالــم بــالاسـت زهـرا
گل یاس گلـسـتـان محمـّـد(ص)
شمیـم جنـّت الاعــلاسـت زهـرا
گـل ریحـانـه ای که در زمیـن و
زمان ،اِنـسیـةُالحَوراسـت زهـرا
درخشانتر زِ رویش درجهان نیست
نگیـن خاتـم طاهـاســت زهـرا
مثالش نیسـت در دنیای خلقـت
فقط مثـل خودِ زهراست زهــرا
فــدا شــد تـا ولایــت پا بگیـرد
علی را یار بی همتـاسـت زهـرا
نـه تنها بیت اودرکینـه هاسوخت
که آتش در دلش پیداست زهـرا
مصیبات دلش از حَد ، فزونست
زِ غمها در دلش غـوغاست زهـرا
پریشـان خـاطر و زار و شکسته
ز ِ دردِ غربت مـولاسـت زهــرا
در اوجِ درد پهلـو ، درد سیـنه
به فکر ظهـر عاشوراست زهـرا
بـه یاد کربـلا یـک خیـمـهٔ غــم
میان سـینه اش برپاسـت زهـرا
دلش هر لحظه همراه حسینـش
کنـار اکبـر لیـلا ســت زهــرا
قیامـت می کنـد در روز محشـر
شفیـع محشـر کبـراســت زهـرا
به محشر آوَرَد دسـت ابا الفـضل
که الحـق مـادر سقّـاسـت زهــرا
حـرم دارد بـه دلـهـای مُحبـّـان
مزارش گرچه ناپیداسـت زهـرا
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
رقیه سعیدی(ڪیمیا)
(بسم رَبّ الحسین)
#شب_جمعه
#شب_زیارتی
#امام_حسین_علیه_السلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
«السَّلامُ عَلیک یا ابا عبدالله الحُسَین»
__________________________
خدا تو را گلِ خلقـت به این جهان داده ست
تو را برای سعادت به اِنس و جان داده ست
تـو را برای رسیـــدن به راه روشـــن عشــــق
چـراغ سبــزِ هـــدایت به ما نشــان داده ست
تو نوری از ملکـــوتی و مُلــک ، در قـــدمت
فـروغِ تو به زمیـن ، رنگ آسمـان داده ست
عزیــز کــــردهٔ عرشــی ، که گاهـــوارِ تو را
میــانِ عالَــمِ بالا، مَلَــــک تکـــان داده ست
برای تـوبــهٔ آدم ، مَـلَـک به اذن خــدا
برای واسطه ، نـور تـو را نشـان داده ست
تو کیســتی که خـدا از همـــان زمان ازل
به زیر ســایهٔ مِهـــرَت پناهِــمان داده ست
بــرای قلــــب محبــــانِ تـو به روز جـــزا
براتِ عشـــق تو را ، نامــهٔ اَمـــان داده ست
کنـار کرب و بلایت چه حاجتــم به بهشـــت
بهشت هم دل خود را به این مکان داده ست
به عشـــق کرب و بلایت ، نفــس بریده ، غزل
قلم از این غم دوری شکسته ، جان داده ست
شمیــم سیب خوشی که رسیــده از حَــرَمـت
تـوانِ تازه به این شعـــــرِ ناتــوان داده ست
و طــی شــود رهِ صــدسـاله با تو در یک شب
بـرای هــر که در ایـن راه ، امتـحان داده ست
__________________________
📝رقیه سعیدی(ڪیمیا)
به نام خدا
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
➖➖➖➖➖➖➖➖
قرنها رفته ، ولی باز ، دَری می سوزد
پشتِ آن آتشِ در، بال و پری می سوزد
دَر ، میفتد به زمین ، زیر لگدهایِ زمان
سینه می سوزد و مسمار دری می سوزد
شد مدافع ، که حَرَم اَمن وسلامت باشد
در هوایِ حَرَمش چون سپری می سوزد
وسط کوچه زمین می خورد انگار هنوز
تا شده قامت مادر ، پسری می سـوزد
کوچه شد رازِغریبیِّ حسن این همه سال
سالها رفته ، و لیکن جگری می سوزد
می کشانند علی را وسط کوچه هنوز
دست لرزان کسی بر کمری می سوزد
کوثری آیه به آیه به زمین می ریزد
حیدر از آهِ غمِ پر شَرری می سوزد
بازوانی که نشسته است بر آن رَدّ غلاف
بی صدا ، وقتِ قنوت سحری می سوزد
فتنه ها می بَرَد از یاد ، حدیثِ ثقلین
دو امانت که سپرده پدری ، می سوزد
تکیه دارد به روی مسند حق ، ناحقی
منبری در پیِ این خیره سری می سوزد
کوچه ها پر شده از غفلت این بی خبران
جگر مادر از این بی خبری می سوزد
آتش خانه ی وحی آمده تا کرب و بلا
خیمه می سوزد وهِی موی سری می سوزد
خواهری ناله کنان می نگرد علقمه را
مانده در حسرتِ قرصِ قمری می سوزد
داغدار است دل فاطمه تا وقتِ ظهور
مهدیِ فاطمه با اشکِ تَری می سوزد
➖➖➖➖➖➖➖
🖊رقیه سعیدی( کیمیا)
___________________________
به نام خدا
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
➖➖➖➖➖➖➖➖
قرنها رفته ، ولی باز ، دَری می سوزد
پشتِ آن آتشِ در، بال و پری می سوزد
دَر ، میفتد به زمین ، زیر لگدهایِ زمان
سینه می سوزد و مسمار دری می سوزد
شد مدافع ، که حَرَم اَمن وسلامت باشد
در هوایِ حَرَمش چون سپری می سوزد
وسط کوچه زمین می خورد انگار هنوز
تا شده قامت مادر ، پسری می سـوزد
کوچه شد رازِغریبیِّ حسن این همه سال
سالها رفته ، و لیکن جگری می سوزد
می کشانند علی را وسط کوچه هنوز
دست لرزان کسی بر کمری می سوزد
کوثری آیه به آیه به زمین می ریزد
حیدر از آهِ غمِ پر شَرری می سوزد
بازوانی که نشسته است بر آن رَدّ غلاف
بی صدا ، وقتِ قنوت سحری می سوزد
فتنه ها می بَرَد از یاد ، حدیثِ ثقلین
دو امانت که سپرده پدری ، می سوزد
تکیه دارد به روی مسند حق ، ناحقی
منبری در پیِ این خیره سری می سوزد
کوچه ها پر شده از غفلت این بی خبران
جگر مادر از این بی خبری می سوزد
آتش خانه ی وحی آمده تا کرب و بلا
خیمه می سوزد وهِی موی سری می سوزد
خواهری ناله کنان می نگرد علقمه را
مانده در حسرتِ قرصِ قمری می سوزد
داغدار است دل فاطمه تا وقتِ ظهور
مهدیِ فاطمه با اشکِ تَری می سوزد
➖➖➖➖➖➖➖
🖊رقیه سعیدی( کیمیا)
___________________________
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نام خدا
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)
#زمزمه
#امام_زمان_عج
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
─┅═𑁍✿𑁍═┅─
گفتم در انتظارم ، کی فصلِ غم سرآید
گفتا نمانده چیـزی ، از پرده، مَه در آید
گفتم که از شـبِ تـار یارب دلـم گـرفتـه
گفتـا بخـواه از من ، شمس منـوّر آیـد
گفتم که در غم او از دیده خون فشـانم
گفتـا خوشـا که عاشـق بـا دیـدهٔ تـر آید
گفتم که تکیـه گاهم تنـها محبت اوست
گفتـا تو عاشقی کن او عشـق پـرور آید
گفتم که جانِ تشنـه می سوزد ازفراقش
گفتـا که شـاه عالَــم بـا جـام کوثـر آید
گفتـم بگــو خـدایــا ! او را کجـا ببـینم
گفتـا تـو نـوکری کـن او نـزد نـوکـر آید
گفتم که آبـرویی من پیـش او نـدارم
گفتـا کـه از دلِ او بخشـندگی بـر آید
گفتم که چارده قرن،زهرادرانتظار است
گفتـا رسیده وقتـش ، فـرزند حیدر آید
گفتم هوای جمعه مـا را به جمکران برد
گفتا خوشـا هوایی کـز سـوی دلبـر آید
گفتم عزیـز زهـرا ! صبـری به دل نمانده
گفتـا غـمـت نـباشـد ،ایـام بـهـتـــر آیـد
گفتـم بـه زیر پایـت بـر"کیمیا" نظـر کن
گفتا اگر بخواهیـم هـر ذره چون زَر آید
─┅═𑁍✿𑁍═┅─
رقیه سعیدی(کیمیا)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نام خدا
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)
#زمزمه
#امام_زمان_عج
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
─┅═𑁍✿𑁍═┅─
گفتم در انتظارم ، کی فصلِ غم سرآید
گفتا نمانده چیـزی ، از پرده، مَه در آید
گفتم که از شـبِ تـار یارب دلـم گـرفتـه
گفتـا بخـواه از من ، شمس منـوّر آیـد
گفتم که در غم او از دیده خون فشـانم
گفتـا خوشـا که عاشـق بـا دیـدهٔ تـر آید
گفتم که تکیـه گاهم تنـها محبت اوست
گفتـا تو عاشقی کن او عشـق پـرور آید
گفتم که جانِ تشنـه می سوزد ازفراقش
گفتـا که شـاه عالَــم بـا جـام کوثـر آید
گفتـم بگــو خـدایــا ! او را کجـا ببـینم
گفتـا تـو نـوکری کـن او نـزد نـوکـر آید
گفتم که آبـرویی من پیـش او نـدارم
گفتـا کـه از دلِ او بخشـندگی بـر آید
گفتم که چارده قرن،زهرادرانتظار است
گفتـا رسیده وقتـش ، فـرزند حیدر آید
گفتم هوای جمعه مـا را به جمکران برد
گفتا خوشـا هوایی کـز سـوی دلبـر آید
گفتم عزیـز زهـرا ! صبـری به دل نمانده
گفتـا غـمـت نـباشـد ،ایـام بـهـتـــر آیـد
گفتـم بـه زیر پایـت بـر"کیمیا" نظـر کن
گفتا اگر بخواهیـم هـر ذره چون زَر آید
رقیه سعیدی(کیمیا)
─┅═𑁍✿𑁍═┅─