مفاخره تولا
در راه عشق آن نی ام از یار بگذرم
بگذار بگذرد ز غمش آب از سرم
سوگند میخورم به جمال جمیل دوست
در باغ سینه جز گل عشقش نپرورم
از بس که جلوه کرد به چشمم جمال یار
گردد حریم کعبه به هر سو که بنگرم
خاک حریم اوست مرا قبله مراد
جُز کوی او نماز کنم خاک بر سرم
تکفیر عاشقان نه طـریق ادب بُود
در کفر زلف یار مسلمان نه کافرم
هستم به چشم صیرفیان دَغل ، خَزَف
امّا به چشم جوهریان لعل و گوهرم
گه گه درآ به محفل شوقم ز ره مرو
هر چند موی سر نتراشم قلندرم
لبریزم از شراب محبّت به جان دوست
دیگرچه حاجتی است به تسنیم و کوثرم
شکر خدا ، که ساقی خمخانـة الست
کرد از شراب ناب تجرّد به ساغرم
از باغ جنّت و لب حور و کنار حوض
باشد گل جمال تو منظور منظرم
در سینه ام دمی بِخرام و نگاه کن
کز شوق تو چگونه زند جوش آذرم
هرجا سخن ز کوثر لعل لبت کنم
دود از نهاد چشمه زمزم برآورم
گلواژه های گلشن شعرم به نام توست
هر برگ را چو بنگری از باغ دفترم
آنجا که لب به مدح جلال تو وا کنم
از عرش آورد مَلک اسباب منبرم
دل در کمند دانه خال سیاه توست
آخـر به بام درگه عشقت کبوترم
آری من آن کبوتر جَلدَم به بام تو
کز عشق تو دگر نشود سبز شهپرم
از عرش گر صفیر زنندم پَرَم کجاست
گویم که سبز شد پرم آخر کجا پَرَم
تحصیل عشق کرده ام از مکتب پدر
آیین مهر داده به من یاد، مادرم
سیل هوس مرا نتواند کَنَد ز جای
چون در ریاض لطف تو نخل صنوبرم
هرچند مور عاجزم امّا ز لطـف تو
هرگز نیاز خود به سلیمان نمی بَرَم
این جان عاریت که به نزدم امانتی ست
بر آن سرم به پای وصال تو بسپرم
دَمسردی طبیعت و دلگرمی هوس
ترسم کشد در آتش دوزخ به محشرم
گر دست رحمت تو نگیرد مرا ز دست
آخر چگونه از پُل هنگامه بگذرم
هر شب به عرش بَر شود « اَمَّن یُجیبِ» من
باشد عنایتی ز تو بر حال مضطرم
چون حلقه غلامی تو کرده ام به گوش
از خسروان صاحب اورنگ برترم
آسوده ام ز قید علایق در این جهان
نی در هوای تخت و نه در فکر افسرم
از گلشـن ولای تو آخر کجا روم
آن طوطی ام که طالب دکّان شکّرم
چون سر سپرده ام به ولای شه نجف
در چشم، چون سفال بُود تاج قیصرم
از من عجب نه فخر به شاهان از آنکه من
دربان آستانه سلمان و بوذرم
حاشا به مدح خصم لب از لب گُشایدم
سوزند اگر در آتش خصمانه پیکرم
« ازبحث و فحص شعر نو و کهنه فارغم
من مادِح مدیحه سرایان حیدرم»
« خاکم به سر ز نخوت اگر ادّعا کنم
در خیل شاعران که من نیز شاعرم»
دست از ولا چو میثم تمّار کی کشم
بردار اگر کشند ز نخل تناورم
در یک سریر مُلک نگنجد دو پادشاه
دل خانۀ کسی نبُود غیر دلبرم
از سوختن چه غم به ره عشق و عاشقی
در آتش محبّت تو چون سمندرم
چشمم ز خوان پادشهان است بی نیاز
چون ریزه خوار سفره مولای قنبرم
منّت خدای را که از این دولت ولا
نعت علی و آل علی شد میسّرم
از دولت علی ست اگر دولتی مراست
ورنه همان فقیر فقیر محقّرم
شاهی که در مفاخره عزّت و شرف
می گفت من ولی خدا شیر داورم
فخر الفخار کون و مکانم از آنکه من
داماد و ابن عمّ و وصیّ پیمبرم
آنجا که علّت العللِ خلقت جهان
فرمود در مقام اُخّوت برادرم
دیگر چه جای دعوی بیجای عمرو و زید
زانو زند ز عجز شهان در برابرم
آنان بسان شب پره در ظلمت شب اند
من روشنای صبحم و خورشید انورم
#شبخیز در سلوک وفا مرتضی علی است
پیر و مراد و مرشد و مولا و رهبرم
✍منکلام:مرحوم استادحاج عباس شبخیز تبریزی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
غدیریه
الهی به آئین مردان پاک
به آئینه داران افلاک و خاک
به سوز و گداز خراباتیان
به راز و نیاز مناجاتیان
به کیفیت باده ی جام نور
به ظرفیت میکشان صبور
به ساقی به ساغر به مینا به می
به مطرب به بر بط به چنگ و به نی
به مستوره ی مست بنت العنب
بدان دختر بکر بی ام و اب
به بزم خرد سوز ساغر کشان
به رزم جنون خیز خنجرکشان
به تسبیح و سجاده ی زاهدان
به پیمانه و بادة شاهدان
به سرو و گل و لاله و نسترن
به نیلوفر و سوسن و یاسمن
به باد و به آتش به خاک وبه آب
به عرش و به فرش و مه و آفتاب
به شمشیر مردان آتش نهاد
که کردند روشن چراغ جهاد
به صهبای بی رنگ بزم الست
که سلمان از او شد بیک جرعه مست
به ساغرپرستان بزم حضور
که مَستند از ذوق جام طهور
به مسند نشینان ملک جلال
که سایند سر بر فلک از کمال
به شاهي كه ملک جهان زان اوست
هزاران چو جبریل دربان اوست
به شاهی كه از دولت اتحاد
قدم در حریم توحد نهاد
به شاهی که خاک درش توتیاست
ز فیض نظر سرمه ی انبیاست
مرا از غلامان درگاه کن
غلام غلامان این شاه کن
اگر از غلامان درگه شوم
ز کیفیت عشق آگه شوم
زهی اين غلامی که شاهی بود
همین نیز لطف الهی بود
که از سالکان سلوک حقم
محب علی آن شه مطلقم
بیاساقی آن جام توفيق را
که بگشایدم باب تحقیق را
از آن می که بردست سلمان شبی
فتاد و سحر شد ز آل نبی
به من ده که اکسیر جانم از اوست
دوای دل ناتوانم از اوست
اگر جرعه ای می به مینا کنی
هزارم دریچه بدل وا کنی
از این می کند هرکه یک جرعه نوش
کشد دار خود را چو میثم بدوش
اگر شير نوشد از این جام می
کند نُه فلک را به يك گام طی
وگر مور ا ز این باده لب تر کند
سلیمان شود خاک را زر کند
بیا ساقی آن جام کوثر سرشت
که زاهدکند آرزو در بهشت
به من ده که رخ ارغواني کنم
به هنگام پیری جوانی کنم
اگر ذره ای درکشم زین شراب
زنم خیمه در عرصه آفتاب
بیا ساقیا حکمت اندیشه کن
شراب حکیمانه در شیشه کن
بیار آن شفابخش مخموريیم
همان چارة درد مهجورييم
خمار و خرابم شرابم بده
کویر عطشناکم آبم بده
روان از مسیح می ام تازه کن
رهایم ز گرداب خمیازه کن
گر از نور صهبا لبالب شوم
چو ماه فروزنده در شب شوم
گرم جلوة جام گردد دلیل
کنم سیر آفاق بی جبرئیل
به مستی از اين خاکدان بگذرم
چو سیمرغ بر لامکان بگذرم
کجا زاهد غافل و خودپرست
شود آگه از حال رندان مست
به میخانه خود خواه را راه نیست
ز کیفیت باده آگاه نیست
بیا ساقی آن جام عالم فروز
که گردد شبم از فروغش چو روز
می ام ده ، رهاند ز هستی مرا
ز اندیشه خودپرستی مرا
به من ده از آن شعله حالي کنم
ز دل آب اندوه خالی کنم
خراباتیم ساغر باده کو
شرابی که نقشم کند ساده کو
الا؛ ای رفیقان میخانه ای
حریفان پیمان پیمانه ای
چو مُردم به میخانه خاکم کنید
کفن از ورقهای تاکم کنید
که مردان وارسته از قید خاک
چو میثم ندارند از مرگ باک
من آن رند بی باک ساغر کشم
به سان سمندر به آتش خوشم
بيار آن شراب حقايق شكاف
به کنج بطالت بس است اعتكاف
به من ده از آن جوهر لعل فام
که بستانم از تشنگی انتقام
دل آسوده سازم ز بود و نبود
زنم خا ک برچشم چرخ حسود
در آتش کشم نقش اوهام را
فروزان کنم مشعل جام را
قلم بر بساط علایق زنم
قدم در بهشت شقایق زنم
به من ده که اهل سرورم سرور
نه مشتاق حورم نه جام طهور
بیارآفتاب خرابات را
که روشن کند شمع ذرات را
به من ده از آن جام عذب و فرات
که ارزانی خضر آب حیات
گر از میکده شمه ای بو کنم
خرابات را پر ز یاهو کنم
من آن رند #شبخیز دیوانه ام
ز جام ولا مست مستانه ام
✍منکلام:مرحوم استادحاج عباس شبخیز تبریزی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
مدح امام حسن علیه السلام
ای علوی تاج و نبوت سریر
مصطبهء عشق و ولا را امیر
خاک درت سجده گه آفتاب
صفِّ نعال حرمت نه قباب
طرهء اورنگ تو گیسوی حور
نقش لوایت خَطِ الله نور
ماه فلک شمع شبستان تو
حور و ملک طفل دبستان تو
کنگرهء عرش خدا خانه ات
خیل ملک خادم کاشانه ات
دست به دامان تو افلاکیان
مست ز جام کرمت خاکیان
گوشهء دستار تو حبل المتین
سایهء دیوار تو حصن حصین
شیفتهء حُسن تو ارباب عشق
حُسن تو آئینه آداب عشق
ای حجرالاسود ما، خال تو
کعبه به تفصیل ز اجمال تو
سبط نخستین شرف اوصیا
دُوُّمی از سلسلهء اولیا
دوشِ نبی مکتب تعلیم تو
ملک ولا مطلع تقویم تو
نام تو گلواژهء شعر ازل
حُسن تو بیت الغزل لم یزل
کعبه جانها حرم کوی تو
قبله دلها خم ابروی تو
لعل لبت چشمه آب حیات
تار سر زلف تو حبل نجات
خضر عطشناک لب جوی توست
نوح گرفتار سر کوی توست
چون قدح از عشق تو آکنده ام
کشته عشقم به ولا زنده ام
عشق تولای تو مستم کند
حُبّ ولا باده پرستم کند
مستی ام از زمزمه نام توست
روشنی دیده ام از جام توست
مست نه تنها منم از جام تو
میکده مست از قدح نام تو
این نفس زنده که من می کشم
از نفس عشق حسن می کشم
باده حسن جام حسن مِی حسن
نغمه حسن زمزمهء نِی حسن
زندگیم بسته به گیسوی اوست
دل به تمنّای سر کوی اوست
حسن کجا دم زند از ما و من
پیش صف آرایی حُسنِ حسن
یوسف اگر دم زند از حُسن و نام
لاف و گزاف است فقط والسّلام
یوسف صدّیق اگر ماه بود
مطلع الانوار رخش چاه بود
لیک حسن ماه سپهر وفاست
جلوه گهش مشرق عرش خداست
هر دو جهان جلوهء اجلال اوست
قیمت صد مصر یکی خال اوست
یوسف اگر بود چنان شمع جمع
چیست مگر در شب تاریک شمع
شمع شبستان زمان و زمن
روشن از آئینهء حُسنِ حسن
وارث دیهیم کمال علیست
مظهر اوصاف جلال علیست
چشم و چراغ حرم مصطفی
نو گل زهرا حسنِ مجتبی
همدل و همراز و شفیق حسین
محرم اسرار و شقیق حسین
پیکر صدق آیت صلح و صلاح
مظهر اخلاص و ظهیر فلاح
شمع شب افروز دل انجمن
روشنی چشم محبان حسن
از شرف دولت اقبال او
بس کند این پایه به اجلال او
کز نظر لطف خداوندگار
خواجهء لولاک شه تاجدار
مایه ی فخر و شرف و مجد اوست
پادشه ملک جهان جد اوست
کیست مَکَد غیر حسین و حسن
از لب انگشت پیمبر لَبَن
این شرف از آن شما بود و بس
شیر کجا خورده ز انگشت کس
مستیِ #شبخیز ز الطافتان
از قدح عشق و مِی صافتان
✍منکلام:مرحوم استادحاج عباس شبخیز قراملکی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
مدح امام حسن علیه السلام
ای علوی تاج و نبوت سریر
مصطبهء عشق و ولا را امیر
خاک درت سجده گه آفتاب
صفِّ نعال حرمت نه قباب
طرهء اورنگ تو گیسوی حور
نقش لوایت خَطِ الله نور
ماه فلک شمع شبستان تو
حور و ملک طفل دبستان تو
کنگرهء عرش خدا خانه ات
خیل ملک خادم کاشانه ات
دست به دامان تو افلاکیان
مست ز جام کرمت خاکیان
گوشهء دستار تو حبل المتین
سایهء دیوار تو حصن حصین
شیفتهء حُسن تو ارباب عشق
حُسن تو آئینه آداب عشق
ای حجرالاسود ما، خال تو
کعبه به تفصیل ز اجمال تو
سبط نخستین شرف اوصیا
دُوُّمی از سلسلهء اولیا
دوشِ نبی مکتب تعلیم تو
ملک ولا مطلع تقویم تو
نام تو گلواژهء شعر ازل
حُسن تو بیت الغزل لم یزل
کعبه جانها حرم کوی تو
قبله دلها خم ابروی تو
لعل لبت چشمه آب حیات
تار سر زلف تو حبل نجات
خضر عطشناک لب جوی توست
نوح گرفتار سر کوی توست
چون قدح از عشق تو آکنده ام
کشته عشقم به ولا زنده ام
عشق تولای تو مستم کند
حُبّ ولا باده پرستم کند
مستی ام از زمزمه نام توست
روشنی دیده ام از جام توست
مست نه تنها منم از جام تو
میکده مست از قدح نام تو
این نفس زنده که من می کشم
از نفس عشق حسن می کشم
باده حسن جام حسن مِی حسن
نغمه حسن زمزمهء نِی حسن
زندگیم بسته به گیسوی اوست
دل به تمنّای سر کوی اوست
حسن کجا دم زند از ما و من
پیش صف آرایی حُسنِ حسن
یوسف اگر دم زند از حُسن و نام
لاف و گزاف است فقط والسّلام
یوسف صدّیق اگر ماه بود
مطلع الانوار رخش چاه بود
لیک حسن ماه سپهر وفاست
جلوه گهش مشرق عرش خداست
هر دو جهان جلوهء اجلال اوست
قیمت صد مصر یکی خال اوست
یوسف اگر بود چنان شمع جمع
چیست مگر در شب تاریک شمع
شمع شبستان زمان و زمن
روشن از آئینهء حُسنِ حسن
وارث دیهیم کمال علیست
مظهر اوصاف جلال علیست
چشم و چراغ حرم مصطفی
نو گل زهرا حسنِ مجتبی
همدل و همراز و شفیق حسین
محرم اسرار و شقیق حسین
پیکر صدق آیت صلح و صلاح
مظهر اخلاص و ظهیر فلاح
شمع شب افروز دل انجمن
روشنی چشم محبان حسن
از شرف دولت اقبال او
بس کند این پایه به اجلال او
کز نظر لطف خداوندگار
خواجهء لولاک شه تاجدار
مایه ی فخر و شرف و مجد اوست
پادشه ملک جهان جد اوست
کیست مَکَد غیر حسین و حسن
از لب انگشت پیمبر لَبَن
این شرف از آن شما بود و بس
شیر کجا خورده ز انگشت کس
مستیِ #شبخیز ز الطافتان
از قدح عشق و مِی صافتان
✍منکلام:مرحوم استادحاج عباس شبخیز قراملکی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab