#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
نبود تاب و توانی که وا کند لب را
گرفت با نگه خود سراغ زینب را
خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد
دوان دوان به کنار برادرش امد
رسید و چادر خود را که از سرش انداخت
نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت
@hosenih
صدای گریه و آه بلند می آمد
زبان خواهر دلخسته بند می آمد
کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم
دو چشم خود بگشا ای ستم کشیده ، منم!
عزیز مادر من باز خونجگر شده ای
شبیه مادرمان دست بر کمر شده ای
چرا عزیز دلم رد خون به لب داری
چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری
غریب فاطمه رنگ تنت عوض شده است
تن تو سبز شده، گلشنت عوض شده است
شنیده ام که چه رنجی ز یار می بینی
شنیده ام که دو روز است تار می بینی
بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم
اگر حسین بفهمد حسین را چه کنم
خودت بگو چه کنم اشک و آه قاسم را
بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را
نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است
نگاه بر تو و طشت و غم جگر سخت است
گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه
به عزت و شرف لااله الا الله
تن غریب وطن را بلند می کردند
تن شریف حسن را بلند می کردند
برادران همه رفتند زیر تابوتش
فرشته ها همه بردند سوی لاهوتش
کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید
شکوه و جلوه ی تشییع مجتبی را دید
گذشت لحظه ای و فتنه ای به راه انداخت
به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت
کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود
تلافی همه از کینۀ جمل شده بود
@hosenih
کنار قبر نبی از دل عقده واکردند
و از کمان همگی تیر را رها کردند
صدای ناله ی واغربتا به گوش آمد
چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد
غم غریبی ات آقای من چه دلگیر است
به پیکرت لب هفتاد چوبه تیر است
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
حیدر آیینه دار زهرا بود
هر نفس بی قرار زهرا بود
خانه ی ساده و گلین علی
جنت و نوبهار زهرا بود
مرتضی پشت در که در می زد
در دلش انتظار زهرا بود
در یمین و یسار عرش خدا
نام حیدر کنار زهرا بود
@hosenih
اگر احمد دو دست او بوسید...
امر پروردگار زهرا بود
چشمه های کرامت حسنین
همه از چشمه سار زهرا بود
چرخش کائنات از اول
همه گرد مدار زهرا بود
نور دادن به عالم امکان
کار لیل و نهار زهرا بود
گفت روحی فداک یا مولا
این سخن افتخار زهرا بود
نام حیدر اگر به مآذنه رفت
همه از اعتبار زهرا بود
آنچه ما را گدای فاطمه کرد
کرم بی شمار زهرا بود
جنگ می کرد با سلاح سخن
خطبه ها ذوالفقار زهرا بود
آنچه برد آبروی اهل نفاق
خطبه ی شاهکار زهرا بود
ظلم می دید بی عدد که مگو
غربتی در دیار زهرا بود
آنچه آتش به قلب حیدر زد
گریه ی زار زار زهرا بود
بی علی زندگی نمی ارزد
این حقیقت، شعار زهرا بود
دیدن غربت و غم مولا
علت انکسار زهرا بود
در دل دود و آتش نمرود
مرتضی شرمسار زهرا بود
کفر آتش بیار معرکه شد
میخ هم ، هم جوار زهرا بود
ضربه ای خورد و پشت در افتاد
فضه آن لحظه یار زهرا بود
آن غریبی که بسته شد دستش
همه دار و ندار زهرا بود
از دل کوچه تا در مسجد
وسعت کارزار زهرا بود
از دل کفر، برد ایمان را
فقط این کار ، کار زهرا بود
بی علی رفت و با علی برگشت
کار در اختیار زهرا بود
آنچه در راه حق نمی لرزید
قدم استوار زهرا بود
@hosenih
سد راه سقیفه در آن روز
عزت و اقتدار زهرا بود
آن سوالی که ماند بی پاسخ
سنگ قبر مزار زهرا بود
تا زمانی که شد دوتا فرقش
مرتضی سوگوار زهرا بود
آنچه بعد از سقیفه غارت رفت
همه ایل و تبار زهرا بود
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
ظلمت آمد به خانه ی خورشید
کفر محض آمده است و شرک پلید
کینه دارد ز سوره ی توحید
می رسد با هزار و یک تهدید
آمده آفتاب را ببرد
جهل، ام الکتاب را ببرد
منتظر بود تا ولی آید
پشت در بی معطلی آید
حضرت مرتضی علی آید
از علی پاسخ بلی آید
ناگهان نقشه اش بر آب شد و...
پیش چشم همه خراب شد و...
@hosenih
زنی انگار پشت در آمد
شیرزن در دل خطر آمد
با همان داغ بر جگر آمد
سوگوار از غم پدر آمد
پشت در زد صدا چه می خواهید
از من و مرتضی چه می خواهید
مرتضی اصل هر کلام من است
علی اسلام من سلام من است
این فدایی شدن مرام من است
چون علی رهبر و امام من است
من علی را ، علی مرا دارد
شده تنها ولی مرا دارد
سایه ی مرتضی است روی سرم
با همین حال زار، پشت درم
از غم حیدر است شعله ورم
به فدای علی من و پسرم
از علی یک نفس نمیگذریم
من و محسن برای او سپریم
ناگهان آتش آمد و در سوخت
برگ های گلی معطر سوخت
شعله بسیار شد مکرر سوخت
کودکی داد زد که مادر سوخت
در خانه که شعله ور می شد
میخ هم داشت سرخ تر می شد
بی حیا زد لگد که در افتاد
بر دل انبیا شرر افتاد
از دل آسمان قمر افتاد
ثمر از شاخه ی شجر افتاد
تا زمین خورد پشت در زهرا
ناگهان زد صدا: که فضه بیا
@hosenih
ظلم و بیداد بیش از حد شد
مادر افتاد و عاقبت بد شد
آنچه در خانه اش نباید...شد
در که افتاد صد نفر رد شد
مجتبی ناله از جگر می زد
وسط معرکه به سر می زد
ستم بی حساب آوردند
کینه از بوتراب آوردند
حمله بر آن جناب آوردند
عده ای هم طناب آوردند
کعبه روی زمین کشیده شد و...
ناله فاطمه شنیده شد و ...
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
#حضرت_عباس_ع_شهادت
نشستم در بقیع اشکی بریزم
شنیدم علقمه رفتی عزیزم
شنیدم کودکان بی تاب بودند
تو بودی و همه بی آب بودند
شنیدم از عطش افتاده بودند
به دستت مشک خالی داده بودند
@hosenih
الا ای ماه، بی شمشیر رفتی
میان روبهان چون شیر رفتی
صدایت می زنم با اشک عباس
به جای نیزه بُردی مشک عباس
شنیدم مشک بردی بر نگشتی
هزاران تیر خوردی بر نگشتی
شنیدم مشک زیر آب بردی
در اوج تشنگی آبی نخوردی
الا مادر به قربان تو عباس
جدا کردند دستان تو عباس
شنیدم راه نخلستان گرفتی
شنیدم مشک بر دندان گرفتی
شنیدم مشک آبت تیر خورده
شنیدم پیکرت شمشیر خورده
الا ای که دل از من برده چشمت
شنیدم که شده آزرده چشمت
اگر می بود شمشیرت به چنگت
کسی هرگز نمی آمد به جنگت
شنیدم کرده ای غوغا اباالفضل
کنارت آمده زهرا اباالفضل
الا ای عمر مادر ای جوانم
جوانم مهربانم پهلوانم
من و داغ شما و حالِ پیری
کجایی دست مادر را بگیری
شنیدم بعد تو غوغا شد عباس
عزای زینب کبری شد عباس
پیِ تو روی تَل اطفال رفتند
همه اهل حرم از حال رفتند
شنیدم دشمنان خوشحال بودند
همه دور و بر گودال بودند
@hosenih
شنیدم زینت اطفال بردند
حسینم را تهِ گودال بردند
در آن ساعت کجا بودی اباالفضل؟
به زیر نیزه ها بودی اباالفضل؟
من از بعد حسین، همراه زهرا
زنم ناله: حسینا وا حسینا
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_حسین_ع_مناجات
دلتنگ #زیارت_کربلا
دلتنگ کربلای توأم اى حسین جان
مشتاق یک عطای توأم ای حسین جان
@hosenih
با دست خالی ام به تو رو می زنم فقط
محتاجم و گدای توأم ای حسین جان
دردم زیاد هست و شفایم زیارت است
من طالب شفای توأم ای حسین جان
با اینکه پر گناه شدم از هوای نفس
پیوسته در هوای توأم ای حسین جان
ای آفتاب، ذرّه ی بیچاره را ببین
در زیر دست و پای توأم ای حسین جان
تا آخرین نفس همه وقف توییم و بس
تا آخرش برای توأم ای حسین جان
ای لنگر زمین و زمان روضه های تو
دلتنگ روضه های توأم ای حسین جان
عالم فدای خواهر دلخسته ات که گفت:
دلبسته ی صدای توأم ای حسین جان
@hosenih
قربانِ کودکانِ به صحرا دویده ات
گریان ماجرای توأم ای حسین جان
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#زیارت_مخصوصه
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
خدا روز ازل ما را به عشقت آشنا کرده
چه عشقی که مرا از قید این عالم رها کرده
نه اربابم نه سلطانم خدا را شکر می گویم
که ما را در حریم حضرت سلطان گدا کرده
عزیز هر دو عالم شد، به بزم عشق محرم شد
کسی که رو به درگاهِ علی موسی الرضا کرده
نگاهش رحمت و رأفت، وجودش پاکی و عصمت
خدا در " اِنَّمایش " حق مطلب را ادا کرده
@hosenih
همه در حسرت جنت، خدا هم از سَرِ رحمت
دری را از حرم سوی بهشت خویش وا کرده
ولی جنت نمی آید به چشم زائرت وقتی...
...شبی را در کنار تو سحر کرده صفا کرده
خجالت می کشم وقتی که می آیم حضور تو
ترحم کن به این بنده که سر تا پا خطا کرده
به سقا خانه ات بردم پناه از درد و بیماری
چه سقاخانه ای که درد عالم را دوا کرده
همه آیینه ها لبیک می گویند آن کس را
که یکبار از صمیم دل تو را خوانده صدا کرده
قسم بر خطّه ی طوست، قسم بر شوق پابوست
زیارتهای مخصوصت، دلم را مبتلا کرده
دلا بنگر افاضاتش، ببین بحرِ کراماتش
ببین نور ضریحش بی خدا را با خدا کرده
معطل کردن سائل به پشت در مرامش نیست
به هر کس آمده در این حرم فوراً عطا کرده
نمی گوید گنهکاری، نمی گوید خطا داری
فقط آغوش بگشوده، محبت ها به ما کرده
نرفته از حرم بیرون، کسی مأیوس یا محزون
حوائج را به لطف و رحمتش یک یک روا کرده
تشرف در حرم با اختیار خویش ممکن نیست
یقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کرده
قیامت هست پشت پنجره فولاد یعنی که
خدا قبل از قیامت شور محشر را به پا کرده
چه سِرّی هست در پایین پایش هر که می آید
تمنای زیارت از نجف تا کربلا کرده
صفا در قلب این صحن و، بساط روضه هم پهن و
دو چشمم اشک می بارد هوای نینوا کرده
قسم بر نور عین تو، به فَابکِ لِلحسینِ تو
تو می دانی که عاشورا به قلب ما چه ها کرده
قسم بر پلک مجروحت، قسم بر جدّ مذبوحت...
چه کس با یک غریب بی دفاع اینگونه تا کرده؟
@hosenih
برو در قتلگاه ای دل، ببین آن بی حیا قاتل
چگونه نیزه ها را در دل گودال جا کرده؟
تو را گیرم که دشمن کشت با لبهای عطشانت
تنت را بی کفن روی زمین ، عریان چرا کرده؟
صدای مادرت پیچیده در عالم که می گوید:
بمیرم...بی کفن،جا در میان بوریا کرده
بُنَیَّ روی دامان خودم بودی ،خودم دیدم
چگونه قاتلت با خنجرش سر را جدا کرده
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#زیارت_مخصوصه
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
خدا روز ازل ما را به عشقت آشنا کرده
چه عشقی که مرا از قید این عالم رها کرده
نه اربابم نه سلطانم خدا را شکر می گویم
که ما را در حریم حضرت سلطان گدا کرده
عزیز هر دو عالم شد، به بزم عشق محرم شد
کسی که رو به درگاهِ علی موسی الرضا کرده
نگاهش رحمت و رأفت، وجودش پاکی و عصمت
خدا در " اِنَّمایش " حق مطلب را ادا کرده
همه در حسرت جنت، خدا هم از سَرِ رحمت
دری را از حرم سوی بهشت خویش وا کرده
ولی جنت نمی آید به چشم زائرت وقتی...
...شبی را در کنار تو سحر کرده صفا کرده
خجالت می کشم وقتی که می آیم حضور تو
ترحم کن به این بنده که سر تا پا خطا کرده
به سقا خانه ات بردم پناه از درد و بیماری
چه سقاخانه ای که درد عالم را دوا کرده
همه آیینه ها لبیک می گویند آن کس را
که یکبار از صمیم دل تو را خوانده صدا کرده
قسم بر خطّه ی طوست، قسم بر شوق پابوست
زیارتهای مخصوصت، دلم را مبتلا کرده
دلا بنگر افاضاتش، ببین بحرِ کراماتش
ببین نور ضریحش بی خدا را با خدا کرده
معطل کردن سائل به پشت در مرامش نیست
به هر کس آمده در این حرم فوراً عطا کرده
نمی گوید گنهکاری، نمی گوید خطا داری
فقط آغوش بگشوده، محبت ها به ما کرده
نرفته از حرم بیرون، کسی مأیوس یا محزون
حوائج را به لطف و رحمتش یک یک روا کرده
تشرف در حرم با اختیار خویش ممکن نیست
یقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کرده
قیامت هست پشت پنجره فولاد یعنی که
خدا قبل از قیامت شور محشر را به پا کرده
چه سِرّی هست در پایین پایش هر که می آید
تمنای زیارت از نجف تا کربلا کرده
صفا در قلب این صحن و، بساط روضه هم پهن و
دو چشمم اشک می بارد هوای نینوا کرده
قسم بر نور عین تو، به فَابکِ لِلحسینِ تو
تو می دانی که عاشورا به قلب ما چه ها کرده
قسم بر پلک مجروحت، قسم بر جدّ مذبوحت...
چه کس با یک غریب بی دفاع اینگونه تا کرده؟
برو در قتلگاه ای دل، ببین آن بی حیا قاتل
چگونه نیزه ها را در دل گودال جا کرده؟
تو را گیرم که دشمن کشت با لبهای عطشانت
تنت را بی کفن روی زمین ، عریان چرا کرده؟
صدای مادرت پیچیده در عالم که می گوید:
بمیرم...بی کفن،جا در میان بوریا کرده
بُنَیَّ روی دامان خودم بودی ،خودم دیدم
چگونه قاتلت با خنجرش سر را جدا کرده
شاعر: #مجتبی_شکریان
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_باقر_ع_شهادت
روضه می خوانم از زبان کسی
که خودش داغ کربلا دیده
در حوالیِ قتلگاه حسین
خولی و شمر بی حیا دیده
@hosenih
باقرالعلم اینچنین فرمود
جدّ ما را به پنج حربه زدند
لشگری با تمام بی رحمی
به غریبی هزار ضربه زدند
یک نفر با هجوم شمشیرش
عده ای با هزار سر نیزه
بر تنش زخم بی شماره نشست
تیر بر تیر نیزه در نیزه
یوسف افتاد بین صدها گرگ
پنجه هایی پلید چنگش زد
آنکه بی تیر بود و بی نیزه
از همان راه دور سنگش زد
یوسف افتاد بی رمق در خاک
پیش چشم اله و محبوبش
بی حیایی رسید و با کینه
زد به زخم حسین با چوبش
@hosenih
دادِ زینب بلند شد اینجا:
پسر مادر مرا نزنید
تن صد چاک و بی دفاعش را
دیگر اینگونه با عصا نزنید
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
روضه میخوانم از زبان کسی
که خودش داغ کربلا دیده
در حوالیِ قتلگاه حسین
خولی و شمر بی حیا دیده
باقرالعلم اینچنین فرمود
جدّ ما را به پنج حربه زدند
لشگری با تمام بی رحمی
به غریبی هزار ضربه زدند
یک نفر با هجوم شمشیرش
عده ای با هزار سر نیزه
بر تنش زخم بی شماره نشست
تیر بر تیر نیزه در نیزه
یوسف افتاد بین صدها گرگ
پنجه هایی پلید چنگش زد
آنکه بی تیر بود و بی نیزه
از همان راه دور سنگش زد
یوسف افتاد بی رمق در خاک
پیش چشم اله و محبوبش
بی حیایی رسید و با کینه
زد به زخم حسین با چوبش
دادِ زینب بلند شد اینجا:
پسر مادر مرا نزنید
تن صد چاک و بی دفاعش را
دیگر اینگونه با عصا نزنید
شاعر: #مجتبی_شکریان
#امام_زمان_عج_مناجات
هوای عشق مرا می برد به گلشن چشم
لطافت تو بهار آورد به گلشن چشم
و عقل از سرمان می پرد به گلشن چشم
(خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم)
@hosenih
به جز تو در دل خود دلبری نمی بینم
به غیر درگه عشقت دری نمی بینم
من از فراق تو چشم تری نمی بینم
(سزای تکیه گهت منظری نمی بینم
منم ز عالم و این گوشه ی معین چشم)
فدای اهل دلی که شده است محرم تو
چه کس به غربت و تنهایی است همدم تو
بگو چه کس شده چشمش سفید در غم تو
(بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو
ز گنج خانه ی دل می کشم به روزن چشم)
همیشه خواهش ما را لبت جوابی داشت
دلم ز دوری رویت چه التهابی داشت
نگاه کن دل ما را اگر ثوابی داشت
(سحر سرشک روانم سر خرابی داشت
گَرَم نه خون جگر می گرفت دامن چشم)
غم گران تو را کی دهم به عالم مفت
چه روزها و چه شبها که بی تو چشمم خفت
بیا که منتظر تو چه طعنه ها که شنفت
(نخست روز که دیدم رخ تو دل می گفت
اگر رسد خللی خون من به گردن چشم)
@hosenih
کجاست آنکه کند ناله ی گدا را گوش
چنان به یاد تو افتاده ام به جوش و خروش
که اشک، آتش دل را فقط کند خاموش
(به بوی مژده ی وصل تو تا سحر شب دوش
به راه باد نهادم چراغ روشن چشم)
شاعر : #مجتبی_شکریان
#ابیات داخلِ پرانتز غزلی زیبا از جناب حافظ
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
منی که بوده عباس و علی اکبر هوادارم
به شهر شام رفتم بی حسینم، سخت بی یارم
دم دروازه ی ساعات جانم روی لب آمد
به رفتن در شلوغیها مرا کردند وادارم
@hosenih
همه بهر تماشای اسیران آمدند اینجا
من و این ازدحام شام، خوابم یا که بیدارم
تمام دختران گویند با هم یکصدا عمه:
همه نامحرم اند اینجا، گره خورده عجب کارم
تمام شهر با سنگ و نی و دف آمدند اینجا
ولی من بی دفاع هستم فقط تنها تو را دارم
به دامانم پناه آورده اند اطفال با گریه
حسین من! از آن بالا دعایم کن گرفتارم
یتیمان را فقط با نیزه ها آرام میکردند
بماند این که من هم زخمی ام از درد سرشارم
سر سجاد را بین غل و زنجیر سوزاندند
دلم می سوزد و دلواپس احوال بیمارم
هزاران غم، هزاران سنگ و چوب و خاک و خاکستر
کدامش را برایت بازگویم یا که بشمارم
یهودی های شهر شام خیلی بی حیا هستند
علی را ناسزا گفتند و می دادند آزارم
سزد یکسر بسوزد شهر شام و اهل آن با هم
من پرده نشین را برده اند از بین بازارم
@hosenih
اگر چه دست مارا مثل بابایم علی بستند
از این تکرار غم باکی ندارم، دخت کرارم
اگر چه ابری ام طوفانی ام اما برادر جان
کنار دشمنانت یک سر سوزن نمی بارم
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات
#روضه_نامه #امان_نامه
می نویسم ز سوز جان، نامه
محضرِ صاحب الزمان، نامه
می نویسم به گریه، دلتنگم
می فرستم پس از اذان، نامه
می فرستم به روی بالِ نسیم
به سوی یارِ مهربان، نامه
کاش می شد برات بفرستم
روی بالِ فرشتگان ، نامه
بفرستیم نامه را به زمین
یا بیاید به آسمان، نامه؟
بفرستیم کربلا به نجف
یا بیاید به جمکران، نامه
باید آخر به گریه بفرستم
به نشانیِّ بی نشان ، نامه
می شود مُهر با دو قطره ی اشک
می رود سمت بی کران ، نامه
به بهارِ حقیقی عالم
می رسد باز از خزان، نامه
می فرستد به پادشاه وجود
باز هم سائلی جوان، نامه
گاه گاهی گدای مضطر را
می رساند به آب و نان، نامه
نامه ام بد خط است تاریک است
ولی این بار هم بخوان، نامه
شرح حال فراق را بدهد
در بیارد اگر زبان، نامه
غصه دارم تو را نمی بینم
می کند حال من بیان، نامه
خاطرات بدی رقم زده است
در دل و جان عاشقان، نامه
گاهی اوقات آبرویی را
می برد سهل و رایگان، نامه
گاهی اوقات از همین کاغذ
می شود کوهِ سرگران، نامه
گاهی اوقات مردِ جنگی را
می زند آتشی به جان، نامه
گاهی اوقات جای تیر سه پَر
می گذارند در کمان، نامه
وای بر مردمی که بنویسند
با خطِ خون به میهمان، نامه
راستی میدهی اجازه به من
تا بگویم کمی از آن، نامه...
...که فرستاده بود شمر لعین
به علمدارِ کاروان ، نامه
جوهر و صفحه شرمگین شده بود
سوخت تا مغزِ استخوان، نامه
نامه می کرد التماس: ای شمر!
سمتِ خیمه مبر عیان، نامه
خواست تا سمت خیمه ها نرود
چه کند؟ هست ناتوان، نامه
فاطمه خون گریست زد فریاد:
که نرو، شرم کن،بمان، نامه!!!
این خبر بین خیمه ها پیچید:
که گرفته پناهمان ،نامه
چه بگویم که آتشی شد و زد
شعله بر جان کودکان، نامه
خیلی عباس را خجالت داد
کاش می برد در نهان، نامه
بنویسید بر درِ حرمش
کشته عباس را ، امان نامه
شعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e