#مدح_حضرت_زهرا_س
خوش به حالِ آنکه شد مسکینِ تو
همنوا شد با دلِ غمگینِ تو
چنگ بر دامانِ دریای تو زد
ذوب شد در آتشِ آیینِ تو
خوش به حالِ آنکه شد مجنون تو
تا بسوزد در تبِ شیرینِ تو
فصلی از دلتنگی آن کوچه ها
گشته بارِ سینه ی سنگینِ تو
آه! ای گلبرگِ پرپر از خزان
بشکند دستی که شد گلچینِ تو
میزند زینب ز اشکِ دیدگان
بوسه بر پیراهنِ خونینِ تو
دردها را با زبان راز گفت
جامه ی از خاک و خون رنگینِ تو
شد از آن پس بیت الاحزان مسکنت
شعرِ غم شد مایه ی تسکینِ تو
گوشه ی بستر فتادی غرقِ خون
عاقبت شد خشتِ غم بالینِ تو
تازیانه خوردی و گفتی علی
سازشِ دشمن نشد تمکینِ تو
ای وجودت مایه ی فخرِ خدا
خلقتِ عالم سر از تکوینِ تو
واسطِ فیضِ خدایی بر زمین
حاجتِ ما از سرِ آمینِ تو
شرحِ وصفِ تو همان کوثر بوَد
جانِ قرآن کوثر و یاسین تو
ای به قربانِ مقامِ عرشی ات
عالم و آدم همه تحسینِ تو
کن شفاعت آنکه را با اشکِ غم
کرد این غمنامه را تدوینِ تو
#هستی_محرابی
@deabel
#مدح_حضرت_زهرا_س
پای بهشت می خرَد تاجِ کرامتِ تو را
زمزمه های خلوتِ شوقِ عبادتِ تو را
ای که تو یاسِ پَرپَری حمایت از حریمِ عشق
دستِ خدا بپرورد باغِ ولایتِ تو را
ولایتِ توِ حجّت و تکاملِ دینِ خداست
فراتر از دو عالم است مقام و طاعتِ تو را
کتابِ زندگیِ تو محضِ اداءِ بندگی ست
هر ورقش بیان کند شرحِ قداستِ تو را
سیّدة النَّسا تویی خیرِ همه عالمیان
نورِ خدا دمیده آن روحِ طهارتِ تو را
گوهرِ آفرینشی عزت و فخرِ کائنات
کیست که تا بیان کند جاه و جلالتِ تو را
وصفِ کرامتِ تو را نشنویم از زبانِ غیر
خدا بیان کند همه شأن و شرافتِ تو را
وجودِ نازنینِ تو گرمیِ جانِ مصطفاست
بوسه زند پیمبر آن دستِ حمایتِ تو را
فاطمه پاره ی تن و وجودِ جانِ احمدیست
به چشم خویش مصطفی دیده عنایتِ تو را
چگونه دختری شود امّ ابیهایِ پدر
این برساند همه ی صبر و صلابتِ تو را
#هستی_محرابی
@deabel
━━═━═━━━═━═━═━═━━━
┄┅✿﷽✿┅┄
#مدح_حضرت_زهرا_س
معجزات چشم زهرا عرش اعظم ساخته
هاجر و آسیه و حوا و مریم ساخته
از ازل بیت الاحرام کعبه ، بیت الفاطمه است
کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته
آخر پیغمبری بابای زهرا بودن است
نور زهرا مصطفی را نور خاتم ساخته
فاطمه حق و مع الحقش علی مرتضی ست
حق ولایت را میان این دو توأم ساخته
پیش زهرا ذوالفقارش سر فرود آورده است
علتش این بوده که شمشیر را خم ساخته
فاطمه وقتی که پای شوهرش آمد وسط
لشگری را با جلال خویش در هم ساخته
دم نمی آرد؛ مبادا همسرش غمگین شود
فاطمه در شعله ها هم سوخته، هم ساخته
گرچه او مقداد و عمار و ابوذر داشت؛ نه
آخرش از یک عجم سلمانِ محرم ساخته
نیمی از ما را خدا در فاطمیه ساخته
نیم دیگر را خود زهرا محرم ساخته
فاطمه معمار خلق سینه زن ها بوده است
یک حسینیه خودش در بین قلبم ساخته
وصله های چادرش دیروز زحمت داشته
تا برای روضه ها امروز پرچم ساخته
روز محشر ریشه های چادری که سوخته
مایه ی آسایش ما را فراهم ساخته
هر زمان در روضه مادر صدایش می کنی
کیسه ما را پُر از فیض دمادم ساخته
شعر: محمدجواد_پرچمی