eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
از غربت پیمبر، داور به گریه افتاد توحید روضه خوان شد، کوثر به گریه افتاد از داغ زهرِ آن دو ملعونه، جسم احمد‌‌‌... می سوخت آن چنان که بستر به گریه افتاد @hosenih وقتی که بی حیا گفت: "إنّ الرَّجل، لَیَهجُر" جبریل ناله سر داد، منبر به گریه افتاد هم دختر نبی بود، هم مادر پیمبر بدجور مادرانه، دختر به گریه افتاد یاد "حُسینُ مِنّی..." با جدّ خویش می سوخت آمد حسین، نزدِ دلبر به گریه افتاد تا حکم صبر را داد احمد به مرتضایش خیره به همسرش شد، حیدر به گریه افتاد در بین کوچه کشتند، آقای ما حسن را از بعد آن دوشنبه، مضطر به گریه افتاد رفت و ندید احمد، زهرا میان آتش... آن قدر ناله سر داد، تا در به گریه افتاد بعد از هجوم دشمن، تا دید میخ در را از غربت امیرش، قنبر به گریه افتاد روز دهم شد و شمر آمد میان مقتل آن قدر ضربه زد که خنجر به گریه افتاد @hosenih با قد خم رسید و در بین قتلگه دید... فرزند بی سرش را، مادر به گریه افتاد جوری در آن هیاهو فریاد زد: "بُنیّ..." تا صبح روز محشر، نوکر به گریه افتاد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در آن روزیکه عالم تیره میشد غمِ عالم به زهرا چیره میشد پیمبر روحِ خود تسلیم میکرد به جانان جانِ خود تقدیم میکرد شیاطین زمزمه آغاز کردند ستم بر فاطمه آغاز کردند همانکه نقشه ی قتل نبی داشت به فکرش فتنه ی حذف علی داشت @hosenih سقیفه ابتدای ماجرا نیست! سخن از فتنه ی زنها چرا نیست؟ یقیناً چند خانه آنطرف تر زنانی از زنانِ فتنه پرور پدرها را چنان تسخیر کردند که بغض و کینه را تکثیر کردند هر از گاهی پدرها را چو شیطان نهیبی میزدند آن کینه ورزان که از قدرت هر آنچه هست دارید! چرا پس دست روی دست دارید؟ نبی را ابتدا بُهتان بگوئید ز هذیان گوئی اَش چندان بگوئید نبوت را ز ریشه سست باید خلافت خودبخود در دست آید سران را از قبائل جمع سازید به اصلِ وحی بی وقفه بتازید کنید ایجاد، شورایی شبانه به چنگ آرید رأیی مخفیانه پیمبر رفت ! حیران از چه هستید به حذفِ دین، پریشان از چه هستید علی مشغول کارِ غسل و کفن است یقیناً تا سحر مشغول دفن است خلافت را محک آرید تا صبح بهانه از فدک آرید تا صبح علی مأمور بر صبر و سکوت است از او باشید خاطر جمع ، دربست اگر دیدید زهرا را صدا کرد پس او را از علی باید جدا کرد اگر دیدید حالش روبراه است هراسی نیست ، زهرا پا به ماه است اگر هم کرد قدری بی قراری به سیلی بشکنید آن پایداری به بیت وحیِ او هیزم بیارید به همره، جمعی از مردم بیارید بنای شعله بر بیتش گذارید تنِ او را به ضربِ در سپارید نترسید اصلاً از سقط جنینی نلرزید از پیِ فضه خذینی در این فرصت به قصدِ حذف حیدر بگیرید انتقام بدر و خیبر @hosenih ببندید از گلویش ریسمان را نپندارید عذابِ آسمان را بَرید او را به مسجد با اهانت بگیرید از علی چندین ضمانت جوابِ شیونِ زهرا و غیره غلافِ قنفذ و تیغِ مغیره پس از آن با خیال راحت از او علی میماند و یک بیعت از او شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قد رعنای رسول الله آخر سر شکست پایه های عرش از این داغِ درد آور شکست رحمةٌ للعالمین بود و مصیبت ها چشید صبر کرد و حرمتش در بین هر معبر شکست @hosenih جز علی و چند تن دور و برش یاری نبود در اُحد تنها شد و دندان او آخر شکست فتنه ی آن دو یهودی عاقبت کاری شد و... ... زهر آتش زد به جان او، دل دختر شکست گوشه ای از شهر غوغای سقیفه شد بلند جسم او جان داشت اما حرمت منبر شکست خواست پیغمبر بگوید باز هم حق با علی است مردکی پرخاش کرد و قلب پیغمبر شکست بال خود را بست و سوی عرش اعلی پر کشید سخت تنها شد امیرالمؤمنین، حیدر شکست بعد پیغمبر شرر بر خانه ی عصمت زدند در میان غربت این شهر نیلوفر شکست در میان دود و آتش با لگد بر در زدند در شکست و سر شکست و حرمت مادر شکست بار شیشه دارد این بانو کمی آرام تر پشت در اصلا چه شد آیینه سرتاسر شکست @hosenih پیش چشمان ولی الله زهرا را زدند پیش همسایه غرور فاتح خیبر شکست روز عاشورا که شد شبه پیمبر را زدند با شتاب نیزه، پهلوی علی اکبر شکست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
رسید موعد داغی که سخت، سوزان بود غمی که در اثرش فاطمه پریشان بود رسید لحظه و ساعات آخر مردی که اوج دغدغه اش یاری فقیران بود رسید روز وداع رسول خوبی ها همان که بر همگان رحمتی فراوان بود @hosenih به یاد "یا ابتا" گفتنش به پیغمبر دو چشم ام ابیها عجیب گریان بود دوباره یاد اُحد بود و یاد دندانش دوباره خسته ازین لشگر دو رویان بود همان زمان که بنای سقیفه برپا شد دمِ شهادت خاتم، زمانِ هجران بود اگرچه زهر گرفت از وجود او طاقت ولی هنوز رخش مثل شمس تابان بود چقدر تشنه شد و سوخت لحظه ی آخر همان نبی که دلیل نزول باران بود هنوز جای همان سنگ های اهل جفا به روی بال و پر خسته اش نمایان بود هنوز اهل کسا مست عطر او بودند هنوز خانه پر از خاطرات جانان بود چقدر حیف نگاهش اگرکه بسته شود همان نگاه که اوج یقین سلمان بود چقدر حیف نفس های آخرش باشد همان نفس که معطر به عطر قرآن بود کلامِ راه گشا را نبی به لب آورد رسید نطفه حرامی و گفت هذیان بود چقدر خون به دل پاک و خسته اش کردند چقدر خسته ز شر فلان و بهمان بود رسول رفت و فدک غصب شد در آن اوضاع امان ز حال علی... سخت نابه سامان بود رسول رفت و در این خانه چادر زهرا میان دود لگدمالِ حزب شیطان بود رسول رفت و علی را کشان کشان بردند بتول در عقبش بین راه بی جان بود @hosenih رسول رفت و به بازوی او غلاف زدند همان دمی که در آن کوچه راه بندان بود رسول رفت و به اشک بتول خندیدند سه ماه فاطمه از خلق، روی گردان بود پس از رسول فقط بود جنگ حیدر صبر جهاد فاطمه رفتن به بیت الاحزان بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از آسمان غم درد آورش زمین افتاد.. همان قبیله که پیغمبرش زمین افتاد چه با ادب ملک الموت در زد آهسته ز شرم فاطمه بال و پرش زمین افتاد @hosenih دراین دقایق آخر علی علی میکرد ز احتضار نبی حیدرش زمین افتاد ز گریه ی حسنینش به گریه افتاد و.. چه اشک ها ز دو چشم ترش زمین افتاد پدر نگاه به چادر سیاه دختر کرد مصیبت از نظر آخرش زمین افتاد چقدر دست به سینه سلام کرد ولی.. ضریح خانه زهرا درش زمین افتاد نوشته اند کمی بعد قتل پیغمبر.. میان عربده ها دخترش زمین افتاد لگد به شاخه طوبی که خورد،زود شکست به پیش چشم همه نوبرش زمین افتاد.. @hosenih همان علی که چنان کوه بود این همه سال به خنده گفت کسی... آخرش زمین افتاد! گریز حرف مرا هرکسی نمیفهمد.. زنی جوان جلوی شوهرش زمین افتاد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خوش بحال دلِ آنکس که گرفتارِ تو شد چشم بیمار تو را دیده و بیمارِ تو شد هدفَت بود بنا کردنِ وحدانیّت سجده آورد علی(ع)؛ یار وفادارِ تو شد @hosenih از خدا گفتی و کفار به تو طعنه زدند نگرفتی به دل و لطف و کرم کارِ تو شد زیرِ بارِ ستم و دشمنی و زخم زبان کمرت خم شد و اسلام بدهکارِ تو شد بعد تو دلهره افتاد به جانِ یثرب کعبه مشکی به تنش کرد و عزادارِ تو شد رفتی و باغ فدک مثل خلافت شد غصب دوّمی آمد و در کوچه طلبکارِ تو شد سخت سیلی زد و بد مزد رسالت را داد بد جسارت کرد و مایهٔ آزارِ تو شد بر سرِ فاطمه ات پیش حسن(ع) داد کشید به خدا بغضِ گلویش غم ِ سرشارِ تو شد @hosenih رفتی و سوخت سراپایِ حدیث ثقلین شعله ها باعث بیتابی بسیارِ تو شد پیرهن دوخت و نان پخت و فقط درد کشید با دلی خون شده آمادهٔ دیدارِ تو شد! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
های ماه های صفر و شهریور 🏴السلام علیک یا اباعبدالله🏴 ✔️ با سلام خدمت زائرین محترم حسینیه 🙏 امیدواریم خادمین را در ایام محرم و صفر ، از دعای خیر خودتان محروم نفرمایید. 📢 با توجه به حجم بالای مطالب و ضرورت دسترسی آسان تر به اشعار، پیشنهاد میکنیم مورد نظر خود را لمس نمایید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ✅عمومی: ✅ اول صفر: ✅ مصیبت های شهر شام: (بین مسیر کوفه تا شام) ✅ پنجم صفر: ✅ هفتم صفر: ✅ بیستم صفر: اربعین حسینی(ع) ✅ بازگشت کاروان اهل بیت(ع) به مدینه: ✅ بیست و هشتم صفر: ✅ بیست و هشتم صفر: ✅ سی ام ماه صفر: ✅ پایان ماه صفر: مناسبت شهریور ماه ✅ از ۳۱ شهریور: موضوعات پُر بازدید ✅ اشعار اول مجلسی: ✅ دودمه مخصوص میاندارها: ✅دیگر موضوعات: 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 های ماه صفر و شهریور @hosenih
زائرین محترم ✔️برای دسترسی بهتر به اشعار شهادت رسول گرامی اسلام و امام مجتبی (علیهماالسلام)، های زیر را لمس نمایید. 🔸 🔸 🔸 🔹 🔹 🔹 🔹 لازم به ذکر است: ان شاءالله اشعار شهادت امام رضا(ع)، پنجشنبه منتشر خواهد شد. التماس دعا © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زائرین محترم ✔️برای دسترسی بهتر به اشعار شهادت رسول گرامی اسلام و امام مجتبی (علیهماالسلام)، های زیر را لمس نمایید. 🔸 🔸 🔸 🔹 🔹 🔹 🔹 لازم به ذکر است: ان شاءالله اشعار شهادت امام رضا(ع)، امشب منتشر خواهد شد. التماس دعا © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در سر فقط دارند آمالِ خلافت غوغای جنجال است، جنجالِ خلافت جسمِ رسول‌الله را تنها نهادند رفتند و افتادند دنبالِ خلافت @hosenih چشمانِ خود را باز کن، ابلیس انگار بر دوشِ خود انداخته شالِ خلافت بی‌مایگان رفتند بر بالای منبر خون می‌چکد از بینِ چنگالِ خلافت دنبالِ جاهِ دنیویِ خویش بودند آنان که گردیدند دلّالِ خلافت @hosenih پَستند از بس، کامشان را کرده شیرین تلخیِ غصبِ مال و اموالِ خلافت وقتی به ناحق، حقِ حیدر غصب گردد ننگا بر این شومیِ احوالِ خلافت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از بس نبی به شخص علی التفات داشت حتی در احتضار هم از این صفات داشت خود چشمۀ حیات ولی تشنۀ علی است گویی از او ارادۀ آب حیات داشت @hosenih بوی علی شفای غم و درد مصطفاست ورنه رسول ، پیش از اینها وفات داشت سینه به سینه اش دَم آخر نهاد و گفت: هر کس که حیدریست در عالم نجات داشت هذیان نداشت خاتم پیغمبران به لب ذکر علی در آن قلم و آن دوات داشت محراب را چو غیرِ علی دید در نماز او را به غِیظ بر حذر از آن صلات داشت محراب را به شأنِ علی دیده بود و بس آن رهبری که وقت رکوعش زکات داشت چون گفت راز خود درِ گوشی بفاطمه زهرای خسته ، خنده ز شوق ممات داشت آغوش می گشود برای دو نور عین از بس به بوسۀ حسنین التفات داشت با هر نظر حبیب خدا داشت نکته ای امّا نگاه زینب کبری نکات داشت تا آخرین نفس نگران حسین بود گاهی گریز روضۀ آب فرات داشت در روزهای آخر عمرش ، بقیع را آگاه از مصائب بعد از وفات داشت تازه غم و مصائب زهرا شروع شد آنکه به زیر سایه تمام کُرات داشت @hosenih فرمود : دخترم ، بخدا می برم پناه زان فتنه گر که نقشۀ سیلی برات داشت تو بازوی علی و علی بازوی خداست از بازوی شکستۀ تو دین ثبات داشت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا آفتاب روی نبی در حجاب شد دل ها ز داغ ماتم عظمی کباب شد گرد عزا به چهره افلاکیان نشست از آه فاطمه دل ذرات آب شد @hosenih وقتی سه روز جسم نبی روی خاک بود دنیا به فرق اهل محبت خراب شد بعد از کناره گیری امت ز اهل بیت قوم امین مکه دچار عذاب شد آیا عذاب بدتر از اینکه پس از رسول بی حرمتی به گفته ی مالک رِقاب شد؟ آیا عذاب بدتر از اینکه به ظلم و جور دست گره گشای علی در طناب شد؟ آیا عذاب بدتر از اینکه به دست قهر در خانه هم عزیز علی در نقاب شد؟ از فتنه ای که حرمت خیر النسا شکست پامال، دین حضرت خیرالمَآب شد در التهاب آتش در ازدحام ظلم گلواژه ی کتاب رسالت گلاب شد زهرا غریب شد علی از او غریب تر حتی دگر سلام علی بی جواب شد ای وای آنکه حرمت ختم رسل نداشت بعد نبی به جای نبی انتخاب شد @hosenih آنکس که داشت بر لب خود "حَسْبُنا کتٰاب" مشمول لعنت ابدی کتاب شد ای خوش به آن زمان که بگویند از حجاز آن نور چشم فاطمه پا در رکاب شد شاعر: حجت‌الاسلام © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شروع واقعه " اِنَّ الرَّجُل لَیَهجُر " بود دهان طعنه پر از ظلمت و تنفر بود نداشت در سر خود چشم دیدن حق را که لاعلاج ترین درد او تکبر بود @hosenih نبود غیر حسد در دل خدانشناس و شرک و جاهلیت میوه اش تمسخر بود نبود مستحق ناسزا شنیدن ها کسی که گفته ی او مثل وحی در خور بود شکسته بود دلی از عناصرالابرار سقیفه ای که در انصاف سست عنصر بود به پاس مزد رسالت زدند فاطمه را به زعم لات و هبل بهترین تشکر بود نداشت فرق زیادی اگر که با شمشیر... غلاف قنفذ وحشی بی حیا پر بود حسن شمرد پس از رفت و آمد دشمن یکی دو تا نه چهل رد پا به چادر بود @hosenih دو ضربه خورد پس از بی هوا کتک خوردن به روی صورت مادر نشان آجر بود نبود علت قتل حسن دو جرعه ی سم که قاتل پسرش روضه ی تحیر بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قد رعنای رسول الله آخر سر شکست پایه های عرش از این داغِ درد آور شکست رحمةٌ للعالمین بود و مصیبت ها چشید صبر کرد و حرمتش در بین هر معبر شکست @hosenih جز علی و چند تن دور و برش یاری نبود در اُحد تنها شد و دندان او آخر شکست فتنه ی آن دو یهودی عاقبت کاری شد و... ... زهر آتش زد به جان او، دل دختر شکست گوشه ای از شهر غوغای سقیفه شد بلند جسم او جان داشت اما حرمت منبر شکست خواست پیغمبر بگوید باز هم حق با علی است مردکی پرخاش کرد و قلب پیغمبر شکست بال خود را بست و سوی عرش اعلی پر کشید سخت تنها شد امیرالمؤمنین، حیدر شکست بعد پیغمبر شرر بر خانه ی عصمت زدند در میان غربت این شهر نیلوفر شکست در میان دود و آتش با لگد بر در زدند در شکست و سر شکست و حرمت مادر شکست بار شیشه دارد این بانو کمی آرام تر پشت در اصلا چه شد آیینه سرتاسر شکست @hosenih پیش چشمان ولی الله زهرا را زدند پیش همسایه غرور فاتح خیبر شکست روز عاشورا که شد شبه پیمبر را زدند با شتاب نیزه، پهلوی علی اکبر شکست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از آسمان غم درد آورش زمین افتاد.. همان قبیله که پیغمبرش زمین افتاد چه با ادب ملک الموت در زد آهسته ز شرم فاطمه بال و پرش زمین افتاد @hosenih دراین دقایق آخر علی علی میکرد ز احتضار نبی حیدرش زمین افتاد ز گریه ی حسنینش به گریه افتاد و.. چه اشک ها ز دو چشم ترش زمین افتاد پدر نگاه به چادر سیاه دختر کرد مصیبت از نظر آخرش زمین افتاد چقدر دست به سینه سلام کرد ولی.. ضریح خانه زهرا درش زمین افتاد نوشته اند کمی بعد قتل پیغمبر.. میان عربده ها دخترش زمین افتاد لگد به شاخه طوبی که خورد،زود شکست به پیش چشم همه نوبرش زمین افتاد.. @hosenih همان علی که چنان کوه بود این همه سال به خنده گفت کسی... آخرش زمین افتاد! گریز حرف مرا هرکسی نمیفهمد.. زنی جوان جلوی شوهرش زمین افتاد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
رسید موعد داغی که سخت، سوزان بود غمی که در اثرش فاطمه پریشان بود رسید لحظه و ساعات آخر مردی که اوج دغدغه اش یاری فقیران بود رسید روز وداع رسول خوبی ها همان که بر همگان رحمتی فراوان بود @hosenih به یاد "یا ابتا" گفتنش به پیغمبر دو چشم ام ابیها عجیب گریان بود دوباره یاد اُحد بود و یاد دندانش دوباره خسته ازین لشگر دو رویان بود همان زمان که بنای سقیفه برپا شد دمِ شهادت خاتم، زمانِ هجران بود اگرچه زهر گرفت از وجود او طاقت ولی هنوز رخش مثل شمس تابان بود چقدر تشنه شد و سوخت لحظه ی آخر همان نبی که دلیل نزول باران بود هنوز جای همان سنگ های اهل جفا به روی بال و پر خسته اش نمایان بود هنوز اهل کسا مست عطر او بودند هنوز خانه پر از خاطرات جانان بود چقدر حیف نگاهش اگرکه بسته شود همان نگاه که اوج یقین سلمان بود چقدر حیف نفس های آخرش باشد همان نفس که معطر به عطر قرآن بود کلامِ راه گشا را نبی به لب آورد رسید نطفه حرامی و گفت هذیان بود چقدر خون به دل پاک و خسته اش کردند چقدر خسته ز شر فلان و بهمان بود رسول رفت و فدک غصب شد در آن اوضاع امان ز حال علی... سخت نابه سامان بود رسول رفت و در این خانه چادر زهرا میان دود لگدمالِ حزب شیطان بود رسول رفت و علی را کشان کشان بردند بتول در عقبش بین راه بی جان بود @hosenih رسول رفت و به بازوی او غلاف زدند همان دمی که در آن کوچه راه بندان بود رسول رفت و به اشک بتول خندیدند سه ماه فاطمه از خلق، روی گردان بود پس از رسول فقط بود جنگ حیدر صبر جهاد فاطمه رفتن به بیت الاحزان بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آنکه با غمزه‌‌های گفتارش درس‌آموزِ صد مدرّس بود در نفس‌های آخرِ عمرش قلم و کاغذی طلب بنمود چون که می‌خواست مردمِ دینش نشوند از مسیر حق، گمراه خواست در آخرین وصیت خویش بنویسد: "علی ولی‌الله" @hosenih ناگهان از میان جمعیت محضر حضرت رسول‌الله یک نفر _آن‌که دانی و دانم_ گفت "ان الرجل لیهجر"... آه او که آیات را نمی‌فهمید گفت قرآن برای ما کافی‌ست او نفهمید که کلام رسول جز کلام خدای سبحان نیست آن رسولی که گفت: ای مردم! یک امانت زِ من کنار شماست اجر پیغمبریِ من، تنها احترامِ به دخترم زهراست چند روزی گذشت... مردی که بر نبی بست تهمتِ هذیان او که قرآن برای او بس بود حمله‌ور شد به کوثر قرآن کوچه آماده، هیزم آماده یک نفس مانده بود تا آتش داد زد: ای اهالیِ خانه یا که بیعت کنید یا آتش... همه گفتند: فاطمه آنجاست گفت: فضه، حسن، علی، یا او، هرکسی پشت درب این خانه‌ست طعمه‌ی آتش است حتی او همه گفتند: محسنش پس چه؟ گفت: فرقی نمی‌کند اصلاً باید این خانه را بسوزانم مرد باشد میانِ آن یا زن @hosenih چند لحظه سکوت کرد و سپس چند گامی سوی عقب برگشت همه گفتند: منصرف شده است همه گفتند که بخیر گذشت ناگهان باز سمت خانه دوید لگدی زد به در...خدا!... مادر فاطمه بی‌سپر...خدا!... محسن در شده شعله‌ور...خدا!...مادر شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پلک هاى کبود خود وا کرد دور تا دور خود تماشا کرد اشک از گوشه دو چشمش ريخت گريه بر گريه زهرا کرد زير لب يادى از خديجه نمود صحبت از آن انيس غم ها کرد @hosenih پير مرد عصا به دست حجاز بر دعا دست خويش بالا کرد ثقلين اين دو پايه ی دين را در نظام وجود ابقا کرد نور او در زمان جهل و کفر چهره ی اين زمانه زيبا کرد حرمت دختران زنده به گور خون دل خورد تا که احيا کرد تا بگويد على امام شماست فکر يک دست خط و امضا کرد يک نفر گفت ((الرجل يهجر)) آتش فتنه را مهيا کرد لحظه ی آخر اين رسول غريب محشرى را ز گريه بر پا کرد نگران غرور زهرا بود نظرى بر على تنها کرد دست و بازوى فاطمه بوسيد بعد هم توصيه به مولا کرد گفت زهرا امانت است على جمله اش را عجيب معنا کرد پرده از روضه ها کنار کشيد رازهاى نگفته افشا کرد گفت بايد على تو صبر کنى صحبت از ماجراى فردا کرد گفت گويا به چشم ميبينم لگدى درب خانه را وا کرد ميخ در بين سينه جا خوش کرد زير در فاطمه چه آوا کرد فضه آمد ميان آتش و خون جسم پا مال گشته پيدا کرد بار شيشه به پشت در افتاد بايد اين روضه را معما کرد بعد از آن گفت تازه :وای حسين روضه هايش ادامه پيدا کرد صحبت از آن بريدن حنجر تشنه لب در کنار دريا کرد @hosenih صحبت از نيزه و لبان حسين صحبت نحر آن گلو را کرد شمر با لشگرى که ترسيده سر ذبح حسين دعوا کرد ضربه هاىی که پشت گردن خورد قامت دختر مرا تا کرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از غربت پیمبر، داور به گریه افتاد توحید روضه خوان شد، کوثر به گریه افتاد از داغ زهرِ آن دو ملعونه، جسم احمد‌‌‌... می سوخت آن چنان که بستر به گریه افتاد @hosenih وقتی که بی حیا گفت: "إنّ الرَّجل، لَیَهجُر" جبریل ناله سر داد، منبر به گریه افتاد هم دختر نبی بود، هم مادر پیمبر بدجور مادرانه، دختر به گریه افتاد یاد "حُسینُ مِنّی..." با جدّ خویش می سوخت آمد حسین، نزدِ دلبر به گریه افتاد تا حکم صبر را داد احمد به مرتضایش خیره به همسرش شد، حیدر به گریه افتاد در بین کوچه کشتند، آقای ما حسن را از بعد آن دوشنبه، مضطر به گریه افتاد رفت و ندید احمد، زهرا میان آتش... آن قدر ناله سر داد، تا در به گریه افتاد بعد از هجوم دشمن، تا دید میخ در را از غربت امیرش، قنبر به گریه افتاد روز دهم شد و شمر آمد میان مقتل آن قدر ضربه زد که خنجر به گریه افتاد @hosenih با قد خم رسید و در بین قتلگه دید... فرزند بی سرش را، مادر به گریه افتاد جوری در آن هیاهو فریاد زد: "بُنیّ..." تا صبح روز محشر، نوکر به گریه افتاد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از غربت پیمبر، داور به گریه افتاد توحید روضه خوان شد، کوثر به گریه افتاد از داغ زهرِ آن دو ملعونه، جسم احمد‌‌‌... می سوخت آن چنان که بستر به گریه افتاد وقتی که بی حیا گفت: "إنّ الرَّجل، لَیَهجُر" جبریل ناله سر داد، منبر به گریه افتاد هم دختر نبی بود، هم مادر پیمبر بدجور مادرانه، دختر به گریه افتاد یاد "حُسینُ مِنّی..." با جدّ خویش می سوخت آمد حسین، نزدِ دلبر به گریه افتاد تا حکم صبر را داد احمد به مرتضایش خیره به همسرش شد، حیدر به گریه افتاد در بین کوچه کشتند، آقای ما حسن را از بعد آن دوشنبه، مضطر به گریه افتاد رفت و ندید احمد، زهرا میان آتش... آن قدر ناله سر داد، تا در به گریه افتاد بعد از هجوم دشمن، تا دید میخ در را از غربت امیرش، قنبر به گریه افتاد روز دهم شد و شمر آمد میان مقتل آن قدر ضربه زد که خنجر به گریه افتاد با قد خم رسید و در بین قتلگه دید... فرزند بی سرش را، مادر به گریه افتاد جوری در آن هیاهو فریاد زد: "بُنیّ..." تا صبح روز محشر، نوکر به گریه افتاد شاعر:
به مدینه خبری داغ ببر از فردا که ز شب‌های شما رفته سحر از فردا پدر پیر شما میل به رفتن کرده نیست روی سرتان دست پدر از فردا @hosenih مَلَک الموت خجالت زده ی فاطمه شد مانده پشت در و آورده خبر از فردا بستر مرگِ نبی مجلس روضه شده است روضه می‌خواند به صد سوزِ جگر از فردا گفت احمد که علی دوره صبرت آمد بی جواب است سلام تو دگر از فردا کار تو سوختن و سوختن و سوختن است تویی و خون دل و دیده‌ی تر از فردا تیغ تو فاطمه است و سپرت فاطمه است چه نیازی ست به تیغ و به سپر از فردا @hosenih نظری کرد به زهرا نفسش بند آمد.. فاطمه جان نرو دیگر دمِ در از فردا بی علی رد نشو از کوچه خطر بسیار است امنیت نیست ز کوچه نگذر از فردا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فلک امشب نشان داده‌ست روی دیگر خود را که پس می‌گیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را.. @hosenih فَلَک می‌ریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را مَلَک بر اشک چشمش می‌کشد بال و پر خود را یکی «انا الیه راجعون» روی لبش جاری‌ست یکی با گریه می‌گیرد سر زانو سر خود را تمام عمر رو به قبله بود و حال می‌خواهد بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را بزرگان گِرد او هستند و می‌چرخد به آن سمتی که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را @hosenih علی ماند و پی کاری همه رفتند... پیغمبر، به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e