eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زینت بابایی یا زینب وارث زهرایی یا زینب تو نوه ی خدیجه ی کبری عشق رسول اللهی زینب ما خونوادتن ، عاشق خونوادتیم نوکر صاف و سادتیم دلتنگ زیارتیم ۲ توی رویامه ، که شب ولادتت زینبیه باشم و ، مشغول زیارتت تو قبولم کنی و ، شامل شفاعتت صلی الله علیکِ یا زینب ۴ عشق اباعبدالله زینب یار امام مجتبی زینب ثانی صدیقه ی کبری میوه ی قلب مرتضی زینب ما اصلاً اصالتاً ، اهل زینبیه ایم پاکار رقیه ایم سرباز عقیله ایم ۲ میگیری آروم ، توی آغوش حسین گریه شد خنده ، توی آغوش حسین برسون ما رو ، بی بی بین الحرمین صلی الله علیکِ یا زینب ۴
مداحی آنلاین - آنکه نامش کرده عالم را مسخر زینب است - بنی فاطمه.mp3
3.52M
🌸 (س) 💐آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است 💐آن که وصفش می‌رباید هوش از سر زینب است 🎤 👏 @azizamhosen @yaraliagham
مداحی آنلاین - دیده عالم ز محنت اشک بار زینب است - حاج سلیم موذن زاده.mp3
5.79M
🌸میلاد حضرت سلام الله علیها 🌸دیده عالم ز محنت 🌸اشک بار زینب است 🎤نوای دلنشین حاج سلیم موذن زاده اردبیلی 🌸بسیار دلنشین @azizamhosen @yaraliagham
مربع ترکیب مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها آسمانی پر از بلا دارم سینه ای غرق ربنا دارم بر دلم آه بی صدا دارم در سرم شور نینوا دارم زینبم من عصاره ی زهرا دخت محبوبِ حضرت مولا کودکی با بلا عجین بودم در صبوری چو بی قرین بودم اسوه‌ی صبر صابرین بودم اینچنین شد که برترین بودم بالِ جبریل پا خورم باشد پرده‌ی عرش چادرم باشد آمدم زینت پدر باشم راویِ ضرب میخ در باشم شاهد پاره‌ی جگر باشم کربلا راهی خطر باشم من شب تیره را سحر هستم بَهرِ مولای خود سپر هستم مادر دو شهید خوش نامم بانوی پاکِ دین اسلامم سر پرست و بزرگِ ایتامم شهد غربت چکیده در کامم کربلا سنجشِ غرورم بود قتلگاهش که اوج شورم بود لحظه‌ی سخت من همان دم شد لحظه ای که فضا پُر از غم شد ..وَ غمی در نهاد عالم شد آسمان ناگهان جهنم شد این ندا آمد و زمین لرزید شمر دون رأس شاه را بُبْرید رأس او را بروی نی بردند چه بگویم کجا و کی بردند تا که بردند، بر او پی بردند سوی بزم حرام و می بردند سر آقا کجا و تشت طلا لب آقا کجا و چوب جفا از سرش بگذریم ، پیکر او در کنارش فتاده مادر او خون رَوَد از رگ و زِ حنجر او زخم شمشیر شد سراسر او نعل اسب و تن مطهر شاه نیزه‌ی غارتی و پیکر شاه بعد او نوبت حرم آمد چه بگویم، چه بر سرم آمد آتشی سوی معجرم آمد تازیانه به پیکرم آمد چون کبوتر اسیرِ در دامم برده اند سوی کوفه و شامم کوفی و بی حیایی و پستی خطبه های من و می و مستی سنگِ از روی بام و یک دستی ..بُرده از من تمامیِ هستی کوفه شادی و هلهله دارد کوفه خولی و حرمله دارد شامی و سیلی و کبودی ها بزم شام و غم حسودی ها آتش و کینه و یهودی ها چشمِ هیزِ کلاهخودی ها وجه مجهول شد سرت را شام عاقبت کُشت دخترت را شام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5778504082993974745.ogg
281.1K
و شاعر: اى شور تو در سر اى ذكر تو بر لب يا بنت المرتضى مولاتى يا زينب تو دارى بال و پرى از حسين هميشه با خبرى از حسين يك كلام والسلام اومدى دل ببرى از حسين مليكه ى عرب و عجم تويى تويى شرف علم نوشته روى در حرم يا زينب يازينب * در روى تو پيدا انوار زهرايى در همت در هیبت تكرار مولايى ديگه مثلت نمياد خواهرى شكوه رتبه ى تو مادرى يك كلام والسلام لحن هر خطبه ى تو حيدرى دفاعِ از حرم شما وظيفه شد برا شيعه ها ميگم منم مثه شهدا يا زينب يا زينب * دشمن هم مى ترسه از نطق طوفانت من قربون درسِ تفسير قرآنت دل من بى سر و سامانته گداى سفره ى احسانته يك كلام والسلام ابوالفضل گوش به فرمانته گدا در خونت و زده شب تولدت اومده يه كربلا صدقه بده يازينب يازينب © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
۱۴۰۱ ✅ دلا شده امشب پر شور خونه ی مولا شد پُر نور حیدر و زهرا چقدر خوشحالند و مسرور ۲ پیک وحی باز خبر ، خبر آورده نخل دین باز ثمر ، ثمر آورده ز کرامات خداوند داور زهرا قرص قمر ، قمر آورده ۲ مددی مددی زینب کبری ۴ ✅ روح مناجات اومده تفسیر آیات اومده مژده بدید که عمه ی سادات اومده ۲ دختر حضرت حیدر رسیده فاطمه را بوده نور دو دیده در صبوری چنان زینب کبری نه کسی دیده نه کسی شنیده۲ مددی مددی زینب کبری ۴ ✅ بر فاطمه هستی نائب تویی تو ام المصائب دعا کن بهر ظهور حضرت غائب ۲ بر زهرا و علی نور دوعینی دختر فاتح جنگ حُنینی خدای صبر و خدای حیائی عزیزمجتبی اخت الحسینی۲ مددی مددی زینب کبری ۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༺ :::🍃🌺🍃::: ༻ سلام ای مبدأ زیبا سرودن سلام ای مبدأ سالاریِ زن سلام ای بانوی اسلام ، زینب که شد نامت ز حق اعلام ، زینب چه زینب ، آیه ی وحیست نامش نباشد کمتر از عصمت مقامش چه زینب ، زاده ی زهرای اطهر چه زینب ، زینت دامان حیدر چه زینب ، حق ز آیاتش خبر داد که جبریل از مصیباتش خبر داد چه زینب ، بهر یارش تار و پودش سِزَد خوانیم بی همتا وجودش چه زینب ، همچو کوثر بی قرینه چه زینب ، دختر ماه مدینه چه زینب ، دانش او چشمه ی فهم رسیدن بر کمال درک او وهم شجاعت از حسین آموخت زینب مناعت از حسن آموخت زینب فصاحت را زِ مادر ارث برده بلاغت را زِ حیدر ارث برده چنان مجذوب شد در ذات یکتا که جز واحد زبانش نیست گویا چنان از مهر دلبر بی قرار است که شرط ازدواجش مهر یار است اگر زینب نبود آیین کجا بود اصول دین ، فروع دین ، کجا بود اگر زینب نبود ، ایمان نمی ماند کلامی باقی از قرآن نمی ماند اگر زینب نبود آشوب می شد قیام کربلا سرکوب می شد اگر زینب نبود خانه بر دوش چراغ نیزه ها می گشت خاموش اگر نطقش نمی داده شکوفه پیامش گم می شد در شام و کوفه چه باید گفت یا زینب به مدحت که دُر خواهد بریزد لب به مدحت فنای فی الحسین از نام هایت نماز عشق از اقدام هایت تو یار غمگساران حسینی قرار بی قراران حسینی تو دیدی دیده های سرخ و گریان به مقتل سینه های زخم و عریان ز کِید مکر مکاران چه دیدی؟ ز اولاد جگر خواران چه دیدی ؟ اگر چه دیده ای اجسام بی سر اگر چه دیده ای گل های پرپر مدد کار ولی الله بودی نگهدار طریق الله بودی
هوای وصل دلبر را به سر دارم در این شبها رسیده جان من برلب دگر سیرم از این دنیا حسین جان بعد تو دیگر خمیده قامت خواهر بمیرد از غمت زینب همین امروز یا فردا اگر مویم سپید است و اگر من تار می بینم دلیلش هجر تو بوده ، کجایی ماه بی همتا ؟ در این یکسال و نیم از بعد عاشورا شده کارم بگیرم مجلس روضه ، کنم بزم عزا برپا لباس خونی ات را باز روی سینه ام دارم دوباره یادم افتاده غروب روز عاشورا به زور ضربه ی نیزه ز روی اسب افتادی سپاهی حلقه زد دورت شدی در قتلگه تنها خودم دیدم که قاتل خنجری را دست و پا می کرد خودم دیدم که می آمد به روی سینه ات با پا خودم دیدم ز روی تل که می لرزید دستانش جدا می کرد رأست را به پیش مادرم زهرا برادر جان پس از تو خیمه هایت سوخت در آتش عدو خوشحال و طفلانت فراری در دل صحرا به دست دشمنت عمامه و انگشترت دیدم میان عده ای بوده سر پیراهنت دعوا مرا با کعب نی از کوفه میزد دشمنت تا شام به زیر تازیانه ناله ی من بوده : “واجدّا..” به روی نیزه تا دیدم جبینت غرق در خون است به پای چوبه ی محمل شکستم من سر خود را ز بام خانه های شام آتش بر سرم افتاد ولی دستان بی جان و کبودم بسته بود آنجا جسارت شد به دختر ها میان بزم و محفل ها به پیش دیدگانِ خونی و شرمنده ی سقا عدو ما را میان کوچه های شام می گرداند شکسته شد غرور ما میان آن یهودی ها " گدایی می کنم هرشب ، سر کویِ تو یا زینب گدایی می کنم تا کربلای من شود امضا " مهدی علی قاسمی
هنگامه وصال من و دلبرم شده این الحسین زمزمه آخرم شده چشمم به راه مانده کجایی عزیز من پیراهن تو گرمی بال و پرم شده از گریه پینه بسته دگر چشم های من عالم سیاه پیش دو چشم ترم شده موی سپید و قد کمانم چه دیدنی ست غم های کربلاست چنین یاورم شده من پیر سالخورده ام و دست های من محتاج شانه های علی اکبرم شده از خاطرم نمی رود آن لحظه فراق ناله زدی که وقت وداع از حرم شده داغیِ بوسه از لب تو مانده بر لبم خون گلوی تو نفس حنجرم شده من بین قتلگاه تو جان دادم ای حسین! این چند ماهه جان تو درد سرم شده می خواستم بغل کنمت جان تو نشد نیزه شکسته زحمت این پیکرم شده من پا به پای پیکر تو ضربه خورده ام سر تا به پا تمام تنم پر ورم شده دشمن همین که پا به روی چادرم گذاشت گفتم به خویش ارثیه مادرم شده جان خودت به زور کشیدند چادرم شاهد ببین که پارگی معجرم شده قاسم نعمتی
من زینبم، مریم دخیل چادرم شد در کسب رزق از آسمان ریزه خورم شد عمری فقیر بخشش دست پُرم شد خرج حمایت از ولی هر عنصرم شد گرچه ز نسل یاسم و حساس هستم در معرکه یک پارچه عباس هستم من زیبنم، اسطوره ی سوز و گدازم در نیمه شب ها عاشق راز و نیازم حاجت دهد حتی نخ چادر نمازم جوشن که می خوانم خدا با هر فرازم... ... می گوید این ناموس من فرزند زهراست فخر تمام کائنات و عرش بالاست در راه عشق دلبرم زهرا ترینم هرچه بلا نازل شود از صابرینم زاکیه ام، معصومه ام، اهل یقینم من دختر حیدر امیرالمومنینم فکری برای دفع هر نیرنگ کردم با خطبه هایم مثل زهرا جنگ کردم در شام و کوفه حرص دین خوردم برادر کعب نی از شمر لعین خوردم برادر از بام، سنگ آتشین خوردم برادر با دست بسته بر زمین خوردم برادر در هر کجا خوردم زمین، با اشک و با آه زیر کتک گفتم فقط الحمدلله اصلا که گفته کوچه ی اشرار رفتم بی معجر و بی پوشیه بازار رفتم باور نکن در مجلس اغیار رفتم دیدی اگر در بزم مِی ناچار رفتم... ...می خواستم تا جامه ات را پس بگیرم می خواستم عمامه ات را پس بگیرم از بس که اهل غفلت و دنیا پرستند این قوم با اوصاف ما بیگانه هستند یک روز رأست را روی نیزه شکستند روزی دگر نامردها بر شاخه بستند خیلی برایت گریه کردم با رقیه لعنت بر این دل سنگی آل امیه طفلک رقیه پلک و ابرویش شکسته سنجاقِ سر در لای گیسویش شکسته اصلا خبر داری که بازویش شکسته با ضرب پای زجر، پهلویش شکسته از هر طرف پا می شود آخر می افتد دستش شکسته غالبا با سر می افتد سایه نشسته بر تنش مانند مادر شد باغ لاله دامنش مانند مادر خونی شده پیراهنش مانند مادر شد نیمه کاره، دیدنش مانند مادر بار سفر بسته پرستو زار و خسته کنج خرابه ساکت و تنها نشسته خیلی خسارت بین شهر شام دیدیم معنای غربت بین شهر شام دیدیم صدها مصیبت بین شهر شام‌ دیدیم ما هتک حرمت بین شهر شام دیدیم خیلی عوض شد قد و بالای رشیدم از بس مصیبت های سنگینی چشیدم محمدجواد شیرازی @rozeh_1
هردم به آخرین سخنت گریه میکنم یاد غروب و زخم تنت گریه میکنم یکدم بیا ببین که فتادم زپا حسین دائم به غصه ومحنت گریه میکنم پیراهنت به سینه گرفتم بیا ببین بر خون روی پیرهنت گریه میکنم یادم نمی رود که چه دیدم به قتلگاه با یاد دست و پا زدنت گریه میکنم در زیر آفتابم و یاد تن توأم از طرز زیر و رو شدنت گریه میکنم شد بوریا کفن به تن نعل خورده ات هر لحظه من،بر آن کفنت گریه میکنم کی میرود،زخاطر من مجلس شراب بر چوب دشمن و دهنت گریه میکنم محمود اسدی
به مدینه خبرِ سوختنش را نبَرید آه در سایه بیایید تنش را نبرید پیشِ او نامِ حسین و حسنش را نبرید از روی سینه‌یِ او پیرهنش را نبرید بگذارید که راحت بدهد جان زینب هرچه کردند نسوزد دَمِ آخر که نشد یا کمی کم بشود گریه‌یِ خواهر که نشد یا به عباس نگوید غمِ معجر که نشد یا نخواند نَفَسی روضه‌یِ حنجر که نشد چه پریشان شده امروز ، پریشان زینب بی نَفس مانده و بالایِ سرش نیست کسی رو به قبله شده و دور و برش نیست کسی تا بگیرند زیرِ بال و پَرش نیست کسی یا بگیرند خبر از جگرش نیست کسی زیرِ لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب یادش اُفتاد خودش دید پرش را بُردند دیر آمد سرِ گودال سرش را بُردند با سرِ نیزه‌یِ سرخی پسرش را بُردند زودتر از زن و بچه خبرش را بُردند میدَودَ در وسطِ خیمه‌ی سوزان زینب یک طرف داشت سنان باز سنان را میزد یک طرف حرمله هم پیر و جوان را میزد همه‌ی قافله را دخترکان را میزد جای شلاق به تن چوبِ کمان را میزد تک و تنها شده با جمعِ یتیمان زینب چه کند ، مادری از طفل نشان میخواد کودکِ بی رَمَقی تکه‌یِ نان میخواهد دختری آمده از عمه توان میخواهد راه رفتن به رویِ آبله جان میخواهد میرود تا برسد گوشه‌ی ویران زینب... حسن لطفی
گوشه ی خانه ی خود جای به بستر دارد مثل زهرا شده و دست روی سر دارد دختر فاطمه و حیدر کرار است این عفت فاطمه و هیبت حیدر دارد زینت حیدر و پیغامبر کرببلاست این که در جان خود اوصاف پیمبر دارد گریه گریه همه ی بستر او تر شده است مثل یک لاله ی مجنون، دل پرپر دارد لحظه لحظه همه ی خاطره ها در ذهنش یادی از پر زدن سوره ی کوثر دارد گُر گرفته بدنش، در تب و تاب است تنش یاد دیوار و دری روضه ی مادر دارد همه ی عمر به دل عشق حسینی پرورد به لبش ذکر حسین تا دم آخر دارد ظرف یک سال غم کرببلا پیرش کرد قامتش تا شده، درد کمر و سر دارد بدنش را طرف سایه نیارید فقط سینه ای داغ تر از داغ برادر دارد به روی سینه ی او پیرهن خونین اش زیر لب زمزمه ی روضه ی حنجر دارد زیر لب زمزمه می کرد: خدایا... نزنید «این هلال سر نی آمده دختر دارد» دختران علی و فاطمه در بازارند صورتش سوخته زینب... غم معجر دارد وحید محمدی
در سینه ام جز مِهر زینب جا نخواهد شد با او کسی در عاشقی همتا نخواهد شد عاشق شوی حرف دلم را خوب می فهمی ذکری شبیه "زینب کبری" نخواهد شد نوکر که جای خود،غلام نوکرانش هم درمانده و محتاج در عقبی نخواهد شد هر کس که گریان شد برای عمه ی سادات شرمنده پیش حضرت زهرا نخواهد شد داغ برادرها...اسارت...سیلی و غارت در چشم بانویی جز او زیبا نخواهد شد از غیرت و از عفت زهرایی اش پیداست حتی اگر معجر بسوزد وا نخواهد شد مِیلش شهادت بود در کرب و بلا،اما زینب نماند که عدو رسوا نخواهد شد بعد از ابوفاضل علمدار است و دین حق جز با اسارت رفتنش برپا نخواهد شد عمری بلا دیده ولی داغی برای او مانند داغ عصر عاشورا نخواهد شد . همراه مادر هر چه بر سر می زنیم انگار قاتل ز روی سینه ی تو پا نخواهد شد کل تن تو جای زخم نیزه و تیر است جایی برای بوسه ام پیدا نخواهد شد؟ مرضیه نعیم امینی
༺ :::🍃🌺🍃::: ༻ سلام ای مبدأ زیبا سرودن سلام ای مبدأ سالاریِ زن سلام ای بانوی اسلام ، زینب که شد نامت ز حق اعلام ، زینب چه زینب ، آیه ی وحیست نامش نباشد کمتر از عصمت مقامش چه زینب ، زاده ی زهرای اطهر چه زینب ، زینت دامان حیدر چه زینب ، حق ز آیاتش خبر داد که جبریل از مصیباتش خبر داد چه زینب ، بهر یارش تار و پودش سِزَد خوانیم بی همتا وجودش چه زینب ، همچو کوثر بی قرینه چه زینب ، دختر ماه مدینه چه زینب ، دانش او چشمه ی فهم رسیدن بر کمال درک او وهم شجاعت از حسین آموخت زینب مناعت از حسن آموخت زینب فصاحت را زِ مادر ارث برده بلاغت را زِ حیدر ارث برده چنان مجذوب شد در ذات یکتا که جز واحد زبانش نیست گویا چنان از مهر دلبر بی قرار است که شرط ازدواجش مهر یار است اگر زینب نبود آیین کجا بود اصول دین ، فروع دین ، کجا بود اگر زینب نبود ، ایمان نمی ماند کلامی باقی از قرآن نمی ماند اگر زینب نبود آشوب می شد قیام کربلا سرکوب می شد اگر زینب نبود خانه بر دوش چراغ نیزه ها می گشت خاموش اگر نطقش نمی داده شکوفه پیامش گم می شد در شام و کوفه چه باید گفت یا زینب به مدحت که دُر خواهد بریزد لب به مدحت فنای فی الحسین از نام هایت نماز عشق از اقدام هایت تو یار غمگساران حسینی قرار بی قراران حسینی تو دیدی دیده های سرخ و گریان به مقتل سینه های زخم و عریان ز کِید مکر مکاران چه دیدی؟ ز اولاد جگر خواران چه دیدی ؟ اگر چه دیده ای اجسام بی سر اگر چه دیده ای گل های پرپر مدد کار ولی الله بودی نگهدار طریق الله بودی
یک سال می شود که تو هم پر کشیده‌ای من هم به سوگ پر زدن تو نشسته‌ام شاید به جا نیاوری‌ام آشنای من می‌بینی از فراق تو خیلی شکسته‌ام چون آفتاب بر لب بامم که مثل تو مانده به زیر صورت خورشید پیکرم ای تشنه لب به یاد ترک‌های لعل تو لب تشنه مانده‌ام به نفس های آخرم بی تو تمام باغ تو رنگ خزان گرفت بی تو پری برای پریدن نمانده بود صحرای داغ، پای برهنه، لباس خشک نایی دگر برای دویدن نمانده بود چندی ست رفته قوت دیدن ز دیده‌ام  بنگر به راه رفتن خواهر که دیدنی ست دارم هنوز بر تنم از آن مسافرت یک باغ پر بنفشه برادر که دیدنی ست  دل پاره پاره از همهٴ طعنه‌هایشان پایم هنوز آبله دار از شتاب ها جا خوش نموده بر بدنم جای سلسله ردی ست بر تمام تنم از طناب ها  پیراهنی که خون تو آغشته اش بود هرگز نَشُسته‌ام نرود عطر و بوی تو دارم هنوز با خودم از کوچه‌های شام سنگی که خورد بر سر نیزه به روی تو محسن عرب خالقی
بَـر سـَر زدن نبود اگر زینبی نبود عاشق شدن نبود اگر زینبی نبود کرب و بلا اگر دارد نسیم سیب حُب وطن نبود اگر زینبی نبود اسم حسین اگر بخشد گناه خلق یاد حسن نبود اگر زینبی نبود از ابتدا شده تا انتها علی گهنه کفن نبود اگر زینبی نبود شام بلا سرت بردن حرامیان... درد و محن نبود اگر زینبی نبود دیدم تن تو را در خاک و خون حسین شعر و سخن نبود اگر زینبی نبود عبدالرحمن رستمیان جهرمی
زینبم نائبة الزهرایم مادرم گفته که بی همتایم بشنوید ارض و سما! آوایم این حسینی که بُوَد، آقایم ... ... تا که دیده به روی من وا کرد مهر خود را به دل من جا کرد کوثر حضرت کوثر هستم زین اَب هستم و زیور هستم زیور فاتح خیبر هستم خطبه ام گفت: که حیدر هستم همه دیدند هنر دارم من مثل عباس، جگر دارم من ذوالفقار سخنم برّان است یکی از لشکر من طوفان است دشمن از «مردی» من حیران است بی سبب نیست که سرگردان است... ... دیده هر بار، حریف همه ام پروش یافته ی فاطمه ام ای برادر! به دلم غم دارم دل سوزان و قدی خم دارم دم آخر شده ماتم دارم خاطراتی ز محرّم دارم لرزش دستم اگر جلوه نماست همه اش زیر سر عاشوراست همه جا پای به پایت بودم دائماً زیر لوایت بودم مثل یک کوه برایت بودم شاهد کرب و بلایت بودم من که بازیچه ی تقدیر شدم از غم تو به خدا پیر شدم روضه ی باز شنیدن سخت است بار بر دوش کشیدن سخت است تلخی آه چشیدن سخت است سوی گودال دویدن سخت است دیدم آن جا که چه غوغا کرده بی حیا، کار خودش را کرده حنجری سوخته شد بعد از آن ... جگری سوخته شد بعد از آن ... مادری سوخته شد بعد از آن ... معجری سوخته شد بعد از آن ... زیر و رو شد بدنت با نیزه تا که شد در تن تو تا نیزه وای از آن سفر شام، حسین! وای از آن ملأ عام، حسین ! وای از طعنه و دشنام، حسین ! وای از سنگ لب بام، حسین ! آن دیاری که پر از بیداد است شام نه، کشور کُفر آباد است ذرّه ای رحم در آن ناس نبود بینشان عاطفه بشناس نبود حرفی از غیرت و احساس نبود کاش آن جا سر عبّاس نبود ... ... تا نبیند سر بی معجر را پای پر آبله ی خواهر  را محمد فردوسی
نخ روی نخ آمد که حیا داشته باشد باتیرگی اش نورخدا داشته باشد معجر شدو میخواست بها داشته باشد تابرسر خورشید نما داشته باشد آمد بشود سایه روی سر زینب میخواست که نامش بشود معجر زینب با نور نماز شب او نور گرفته تا ستر شده رتبه مستور گرفته درخلوت بی بی شرف طور گرفته به به به چنین قرب که اینجور گرفته از عطر نفس های علی تافته باشد این تافته باید که جدا بافته باشد هرچند حجاب است به سنگر زده کارش تا حشر وقارست بدهکار وقارش تقوا و حیا ریخته در تاربه تارش از طایفه ی چادر زهراست تبارش یک پارچه اما زره محکم پیکار نه اینکه زره،معجره اعظم پیکار الحق و الانصاف مهیای خطر شد در بحبوحه ی فاجعه مردانه سپر شد هرچند که خاکی شد و راهی سفر شد در کوفه و درشام چو شمشیر دوسر شد هرگز که به کوهی گذر کاه نیفتاد یکبار به سویش نظر ماه نیفتاد سوگند به این کوه گسستی نرسیده به سوره توحید شکستی نرسیده سوگند به او پنجه و دستی نرسیده یا چشم بد مردم پستی نرسیده باید که خلایق ز رخش دور بمانند هرجاکه گذر کرد همه کور بمانند هرچند که عمریست شده همدم زینب دارد به دلش داغ ز قد خم زینب گریان شده و سوخته پای غم زینب انگار که او نیست دگر محرم زینب امروز بنا کرده که آرام بماند وقتش شده تا بی بی ما روضه بخواند یکسال فراغت صد و ده سال گذشته از زینب تو گفتن از حال گذشته سخت است بگویم به چه منوال گذشته با یاد تو و روضه ی گودال گذشته من صابره ام باز ولی تاب ندارم باور بکن از روز دهم خواب ندارم رفتی و کسی خنده به این دیده ی تر کرد امنیت این قافله احساس خطر کرد کفر آمد و در شام به توحید نظر کرد آیات حجاب از سر بازار گذرکرد تا قرعه بی کس شدن افتاد به زینب شهر پدری خوب محل داد به زینب درشام چه داغی بروی قلب حیا خورد اسلام معاویه به اسلام خدا خورد سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد زینب وسط شهر کشیده دوسه جا خورد من بت شکنی کردم و جایش دهنم سوخت از ضربه ی شلاق تمام بدنم سوخت حالا شده ام خیره به این در تو بیایی خوبست که این لحظه ی آخر تو بیایی خواهر شده ام تا که برادر تو بیایی ای بی سر من کاش که با سر توبیایی این پیرهن توست که برسینه فشردم یک آب خنک بعد تو ولله نخوردم سید پوریا هاشمی
تازه آتش به رقص آمده و  تن صحرا تب جنون دارد چوب مَحمل نمیکند گریه اشکِ شوقی به رنگِ خون دارد تازه اینجا شروع زیباییست چه کسی گفته آخر سفراست؟ زینبانه کمی تأمل کن ازهمیشه حسین زنده تر است خواهرانه برادری کردی پشت هم داغ دیده ای بانو شک ندارم هزار مرتبه هم به شهادت رسیده ای بانو درکتاب تو خون مقدمه شد وقت ایثاروجان فشانی توست فرق دارد نبرد تو؛ حالا چشمِ عالَم به خطبه خوانی توست خطبه یعنی در اوجِ غم ها هم چشمه سارِ کرامت و فضلی خطبه یعنی میانِ جنگ و نبرد پایَش افتَد خودَت ابالفضلی خطبه یعنی همان زمانی که اقتدارِ تو زینبی تر شد آن زمان که صدایِ مادری ات قدکشید و صدای حیدر شد آسمان ها فدای چشمانت از نگاه تو نور می خواهم دوست دارم غلامتان باشم شور دارم شعور می خواهم تا همیشه بدونِ پاییزی تا همیشه فقط بهاری تو قبل از این ها که بوده ای بانو بعدازاین هم ادامه داری تو... محسن کاویانی
جرم من را ننویسید که ساغر زده ام بنویسید که امشب دو برابر زده ام مست بودم که چنین باده مکرر زده ام گرچه یک بار فقط میکده را در زده ام شصت و نه بار ز میخانه جواب آمده است ذره در چشم کریمان به حساب آمده است در عریضه ننوشتم که دوا می خواهم نان من کم شده یا آب و هوا می خواهم ننوشتم صله ی شعر عبا می خواهم شصت و نه بار نوشتم که تو را می خواهم شصت و نه قطره اشکم که چکیدم امشب شصت و نه مرتبه باید بنویسم زینب آن خدایی که ازل پایه پیوند گذاشت گریه را مرحله آخر لبخند گذاشت نام میلاد تو را گریه یک بند گذاشت به خدا اسم تو را نیز خداوند گذاشت خواست جام اسدالله لبالب باشد امر فرمود که او صاحب زینب باشد زینت زینت دنیا چه کسی غیر تو بود سوره کوثر مولا چه کسی غیر تو بود دومین ام ابیها چه کسی غیر تو بود نه،بگو مادر زهرا چه کسی غیر تو بود تو خدیجه شده ای نه تو پیمبر شده ای مادرِ مادر و بابا و برادر شده ای شأنت این بود برای پدرت ناز کنی با همان دیده بسته سخن آغاز کنی عشق را پیش نگاه همه ابراز کنی چشم خود را به روی کعبه فقط باز کنی قبله ای نیست تورا غیر دو ابروی حسین جز تو ما را نبرد هیچ کسی سوی حسین کم نوشتم اگر از تو قلمم محرم نیست کم نوشتم ولی از لطف نوشتی کم نیست بی تو ایمان من و اهل زمین محکم نیست آنکه در وصف تو شعری نسرود آدم نیست آدم آن است که از عشق تو دیوانه شود تا ابد حلقه به گوش در این خانه شود کمرت پیش کسی خم نشد الا،الله پنج خورشید به دور تو بگردند ای ماه میروی،پشت سرت راه می افتد ناگاه ذکر لا حول ولا قوه الا بالله پنج تن دور سر تو صدقه گردانند ما همه بنده و این قوم خداوندانند چشمهایت سندی بود که دریا بودی فوق ادراک همه عرش معلا بودی هرکجا بود حسین تو همانجا بودی آنچه خوبان همه بودند تو تنها بودی شب میلاد تو چشم من اگر تر بوده چون که این اشک ثوابش دوبرابر بوده ای که پیغامبر واقعه دردی تو زن ولی مردتر از مردتر از مردی تو کربلا را به خدا کرببلا کردی تو بره را از دهن گرگ درآوردی تو گرگها پیرهن یوسفتان را بردند تو نبودی همه اهل حرم می مردند محسن عرب خالقی
در خلقت این عقیله عالم مانده در هیبت این عقیله عالم مانده مانند علی ذات خدایی دارد در صولت این عقیله عالم مانده در کوفه علی وار سخن میگوید در شوکت این عقیله عالم مانده ما بین لبش چه ذوالفقاری دارد در غیرت این عقیله عالم مانده اوصاف خدایی علی در او هست در مدحت این عقیله عالم مانده او یک نفسِ جام بلا را خورده در قسمت این عقیله عالم مانده صاحب علم عشق حسین میباشد در عزت این عقیله عالم مانده محمد حبیب زاده
السلام ای دختر سلطان دین السلام ای زینت عرش برین السلام ای تالی خیرالنسا السلام ای جلوه ی اهل کسا السلام ای دختر حبل المتین وارث حلم امیرالمومنین السلام ای بانوی مردآفرین گفته بر صبرت خدایت آفرین رخصتی ده تا بگویم شرح تو فرصتی ده تا بگویم مدح تو مدح تو فوق بیان و درک ماست مدح تو کار خدای ماسواست ای امیر المومنین حیران تو حضرت روح الامین دربان تو انبیا و اولیا پابست تو گریه ماه محرم دست تو عالم و آدم گدای خوان تو ما همه شرمنده احسان تو ای سراپا عصمت و عز و وقار حضرت صدیقه را آئینه دار ای فدای ذکر یارب یاربت ای ملائک عاشق اشک شبت از تو خواهش می کند خون خدا در نماز شب کنی او را دعا ذوالفقار حیدری در کام تو کوفه با تیغ سخن شد رام تو تو حسین بن علی را یاوری کشتی نوح خدا را لنگری ای که نامت ذکر هر روز و شب است ای خدا فرموده نامت زینب است ای فدای نام تو عالم همه تو حسینی یا حسن یا فاطمه (س) بعد زهرا بر زنان سرور تویی بر حسین بن علی مادر تویی بعد زهرا دیده ای رنج و محن گریه کردی بحر مادر چون حسن بعد زهرا دیده ای شق القمر بسته ای با معجرت فرق پدر بعد زهرا دیده ای داغ پدر بعد زهرا دیده ای لخت جگر بعد مادر دیده ای رنج و بلا با برادر بوده ای کرب و بلا پیکر صد چاک اکبر دیده ای ای بمیرم ذبح اصغر دیده ای دیده ای خون خدا مضطر شده دیده ای سبط نبی بی سر شده آمدی از خیمه ها با چشم زار زینبا کردی عبور از نیزه زار آمدی در قتلگه با اشک و آه دیده ای تو پیکر صد چاک شاه با دلی آرام و قلبی استوار دست بردی بر تن خونین یار لب گشودی کای خدایا کن قبول این قلیل قربانی از آل رسول محمد رستمی
گلی از باغ و بستانِ ولا آمد مبارک باد ز نورش هر دو عالم را جلا آمد مبارکباد ترنّم میزند باران که با زیباترین واژه همان آیینه ی حجب و حیا آمد مبارکباد شکوهِ نازِ چشمانش به گُل آراست عالم را ز وصفش عرش در مدح و ثنا آمد مبارکباد ملائک شاد و خندان گردِ شمعش چه غزلخوانند سلامِ ویژه از سوی خدا آمد مبارکباد و عقل و عشق در پیوند این آیینه مدهوشند که بانوی ادیبِ کربلا آمد مبارکباد کویرِ خشکِ یثرب چه شکوفا میشود،آری گلی از گلشنِ آلِ عبا آمد مبارکباد الا ای اهلِ عالم مژده نیکو دختری آمد ز گیسویش نسیمِ جانفزا آمد مبارکباد پیمبر می نهد نامِ گلش را زینبِ کبری(س) که بر دردِ حسینِ او دوا آمد مبارکباد چو بابش عالیِ اعلی و مادر زهره ی زهرا (س) به نامش سوره ی شمس و ضُحا آمد مبارکباد بپیچد لای گلبرگش حریرِ نازکِ جان را به کوثر میوه ی مِهر و وفا آمد مبارکباد شده زینب که تا زینت دهد دامانِ بابا را که از "زین"و "ابش" عطرِ صفا آمد مبارکباد بوَد او مظهرِ صبر و عفاف و غایتِ پاکی همان شان نزولِ هل اتی آمد مبارکباد حسین جان میشود نامت غمِ لالاییِ خواهر تو را تیمارِ دشتِ نینوا آمد مبارکباد بخواب لالا لالا ای دخترِ غم پرورِ مادر که در بختِ تو غم از ابتدا آمد مبارکباد بخواب دریا بخواب چشمه بخواب ای نم نم باران مدالت سیره ی صبر و رضا آمد مبارکباد امانت داری بر دوشت بخوانی خطبه ی قراء شگونِ تو غمِ شامِ بلا آمد مبارکباد الا یا ایها الساقی کجایی بینی تا خواهر به شوقِ آن دو دستانِ جدا آمد مبارکباد سلام ای قامتِ سبزِ زلال مهربانیها که امشب حاجتِ دلها روا آمد مبارکباد! هستی محرابی