|⇦•نیزه میرفت و برمی گشت ..
#سینه_زنی تقدیم به دلهایِ جامانده از کنگره عظیم پیاده روی اربعین به نفس کربلایی نریمان پناهی•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
نیزه میرفت و برمی گشت
چشماش باز و بسته میشد
هرکس تویِ مقتل اومد
آنقدر میزد خسته میشد ..
زود راحتش کنید
رو تنش پا نذارید
کمتر اذیتش کنید
پیراهنش رو نه
میدونید کیه میخواید
هتک حرمتش کنید؟
لب هاش مثلِ چوبِ خشکِ
تشنه است دائم میره از حال
خواهر رویِ تل ایستاده
مادر میره تویِ گودال
آتیش به ما نزن
اینقده پنجه رو خاکِ کربلا نزن
رو سینه اومدن
زیر دستُ پاهاشون اینقدر دستُ پا نزن
دق میکنم حسین
دست و پا هم میزنی زهرا رو صدا نزن
زود راحتش کنید
رو تنش پا نذارید
کمتر اذیتش کنید
آی نامسلمونا!
باید اول بُکشید بعداً غارتش کنید
↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدون ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#hardrevenge
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#کربلایی_نریمان_پناهی
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
#اربعین
•┄┅══༻○༺══┅┄•
✅ وب سایت↶
www.babolharam.net
↜سروش↶
http://sapp.ir/babolharam_net
↜ایتا↶
https://eitaa.com/babolharam_net
↜تلگرام↶
https://t.me/babolharam_net
↜اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حسن_کردی
▶️
دل ما دلشدگان وقف غم توست حسین
خانه ی مادری ما حرم توست حسین
@hosenih
همه مدیون نفس های تو هستیم فقط
نفسی هست اگر از کرم توست حسین
من اگر هیچ نلرزد دلم از طوفان ها
تکیه ام شانه ی سبز علم توست حسین
سربلندم که فقط پیش تو سر خم کردم
هستم آزاده و این لطف کم توست حسین
من حبیبت نشدم کاش ظهیرت باشم
جان من پیش کشی بر قدم توست حسین
بعد پیراهن خونین تو ای لاله ترین
"پرچم سرخ نشان حرم توست حسین"
@hosenih
سوره ی یوسف زهرا چه مقطع شده ای
کمر عشق خم از قد خم توست حسین
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
#روح_الله_قناعتیان
▶️
بـریدند عاقـبت بال و پرم را
گلـم ، برگ و برم نیلـوفرم را
از اول هم دل من شور می زد
به هم پاشیـد ، داغت لشکرم را
@hosenih
چه کاری بود آخر با تو کردند
درآوردنــد ، اشــک مــادرم را ...
خدا را شکر هر جا خطبه خواندم
به خـوبی حفـظ کردم ، سنـگرم را
خبر داری ، تو از دست شکسته
که سر وا کرد ، زخم کوثرم را ؟
همین که چشم او را دور دیدند
دو چــشم غیـرت ِ آب آورم را
همـان مردم که روزی درک کردند
همیـن کوفه ، بـرادر محضـرم را ...
هـمان ها که تلمــذ کرده بودند
کــلاس درس ِ گــریه آورم را ...
به سنگ و چوب با نیزه شکستند
کـنار خــانه ی خــولـی ، ســرم را
اگر می شد که می دادم نشانت
کــبودی هــای ِ روی پیـــکرم را
نمانده چیزی از من ، ای بـرادر
فنـا داده به غـم ، خاکـسترم را
ســر نیـزه همـان بـالا کـه هــستی
همان جا که شدی سایه ، سرم را
@hosenih
ببین دست کسی این دور و برهــا
نمـی بینــی بــرادر ، مـــعجـرم را ؟
تمــام "لات هــای" شـام ، دیدند
بــلور ِ اشــک ، چشمــان تـرم را
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#اربعین_حسینی
#جامانده
بگو که اینهمه اندوه و داغ را چه کنم؟
هجومِ فصلِ زمستان، به باغ را چه کنم؟
زِ عشقِ روی تو، ای نازنینِ هر دو جهان!
چگونه دم نزنم؟، اشتیاق را چه کنم؟
شکوهِ عکسِ حرم، جلوه کرده بر دیوار
شمیمِ عطرِ تو، بینِ اتاق را چه کنم؟
دوباره باز، برای حرم دلم تنگ است
هوای گنبد و صحن و رواق را چه کنم؟
برای قتلِ تو، در دل، حرارتی، برپاست
درونِ سینه ی خود، احتراق را چه کنم؟
به دردِ هجر، گرفتارم و نمیدانم
فراقِ تشنهی خاکِ عراق را چه کنم؟
عادل حسین قربان
@deabel
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
باور نمیکنم که رسیدم کنارِ تو
باور نمیکنم من و خاکِ دیارِ تو
یک اربعین گذشته و من پیر تر شدم
یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو
یک اربعین اسیرِ بلایَم اسیرِ عشق
یک اربعین دچارِ فراقم دچار تو
یک اربعین دویدهام و زخم دیدهام
دنبالِ نالههای یتیمانِ زارِ تو
یک اربعین بجای همه سنگ خوردهام
یک اربعین شده بدنم داغدارِ تو
یک اربعین به گریهی من خنده کردهاند
لبهای قاتلانِ تو و نیزه دارِ تو
مثلِ رُباب مثلِ همه تار تر شده
چشمان خستهی منِ چشم انتظارِ تو
روز تولدم که زدم خنده بر لبت
باور نداشتم که شوم سوگوار تو
با تیغ و تیر و دشنه تو را بوریا کنند
با سنگ و تازیانه مرا داغدارِ تو
یادم نمیرود به لبت آب آب بود
یادم نمیرود بدنِ نیزه زار تو
مانده صدای حرمله در گوشِ من هنوز
وقتی که نیزه زد به سرِ شیرخوار تو
حالا سرت کجاست که بالای سر روم؟
گریَم برایِ زخمِ تنِ بی شمار تو
من نذر کردهام که بخوانم در علقمه
صد فاتحه برای یَلِ تکسوار تو
یک مُشت خاک رویِ تو و من دعا کنان
شاید شوم نشانِ تو – سنگ مزار تو
حسن لطفی
@deabel
#سلام_علی_قلب_زینب_الصبور
کربلا در خاطراتم خون و خنجر ماند و بس
یک دلِ آشفته و صد داغِ دلبر ماند و بس
آنچه از دشتِ بلا در خاطراتم پُر شده
اشک خونِ دیده ی ساقی و ساغر ماند و بس
از کنارِ قتلگه وقتی عبورم داده اند
دیده ام دشتی پُر از گلهای پرپر ماند و بس
تا که آن شب خونِ زلفت را ز اشکم شسته ام
تازه فهمیدم برایم از تو یک سر ماند و بس
با خودم گهواره ی شش ماهه ات را می برم
چون در آن عطرِ غمِ لالای اصغر ماند و بس
عصرِ عاشورا مرا وقتی که جولان داده اند
در نگاهم شرحی از تصویرِ محشر ماند و بس
وقتِ رفتن سوی کوفه آخرین آهِ نگاه
گو فقط سوزی خزان از باغِ کوثر ماند و بس
#هستی_محرابی
@deabel
#اربعین_حسینی
#جامانده
پر شکسته بیارید فصل پرواز است
برای مانده ته خط زمان آغاز است
اگر چه راه حرم بسته است این ایام
به پای دل برو تا کربلا که ره باز است
برو که همهمه ی مردم است می آید
در این مسیر مه و انجم است می آید
ببند بار و بزن دل به جاده های بهشت
صدا صدای هلابیکم است می آید
خدا کند که شوم باز با تو همسایه
ستون ستون بروم در مسیر مشایه
خدا کند که شب جمعه اربعینی باز
بیفتد از کرمت باز بر سرم سایه
اگر چه از غم هجران پر از غم و دردم
ز راه دور دلم را به صحنت آوردم
به یک سلام مرا زائری حسابم کن
مخواه دست تهی از مسیر برگردم
مقدر است که امسال غرق غم باشم
میان خانه زائر آن شاه با کرم باشم
چه وعده ها که به دل دادم از زیارت دوست
* ولی نشد که شب اربعین حرم باشم *
ناصر شهریاری
@deabel
#مرثیه_نذر_اربعین_زبانحال
#حضرت_زینب_س_با_برادر
خیز ای سردارِ بی سر بین که سر آورده ام
من سرت را از میانِ تشتِ زر آورده ام
کن حلالم ای برادر راس پُر خونِ تو را
گر که از کاخِ یزیدِ بد گُهر آورده ام
خیز ای سردارِ بی سر من فقط این اربعین
قدرِ صدها اربعین بر تو خبر آورده ام
زینبم در چهل منزل رنج و غمها دیده ام
شرحی از ویرانه های پُر خطر آورده ام
بر سرم یک اربعین جز نیزه و خنجر نبود
سینه ای آکنده از خونِ جگر آورده ام
خیز ای جانم ببین از شامِ ویرانِ خراب
قصه ی آن دختر و راسِ پدر آورده ام
ای تو نورِ دیده ام شرمنده ام گویم اگر
زخم های تن پُر از تیغِ شرر آورده ام
خطبه خواندم، خطبه ی قراء و زهرا گونه ای
اشکِ عالم را من از این صحنه در آورده ام
خوانده ام شرحِ سقیفه ماجرای پشتِ در
باغِ غصبیِ فدک را من ثمر آورده ام
ای برادر جان برایت تحفه ای از این سفر
آهِ سردِ سینه و اشکِ بصر آورده ام
شاهِ بی غسل و کفن اینک برای شستشوت
من گلابِ تازه ای از چشم تَر آورده ام
#امان_از_دل_زینب
#هستی_محرابی
@deabel
#حضرت_زینب
#اربعین
برخیز گلم خواهرِ تو از سفر آمد
از شامِ بلا زینبِ خونین جگر آمد
برخیز ببین خواهرت از بندِ اسارت
با آهِ دلِ سوخته و چشمِ تر آمد
او مضطر و ماتم زده از پیشِ رقیه
آن مرغکِ پژمرده ی بی بال و پَر آمد
گر بودی و میدیدی که در کنجِ خرابه
با گریه چگونه پیِ راسِ پدر آمد
تا آن سرِ خونینِ تو بگرفته به دامان
آن شبِ غمِ هجرانِ رقیه سحر آمد
بین زینبِ محزونِ تو با قد خمیده
با هروله از کوفه و شامِ خطر آمد
آمد که بگوید به تو این رنجِ اسارت
هر آنچه که بگذشته به زینب به سر آمد
#هستی_محرابی
@deabel
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
ای سربلندی پیمبرها سر تو
تابیده مثل ماه بردنیا سر تو
رفتم تمام شهرها را با سرتو
دیدی رسیدم آخرش بالا سر تو
بار دگر سنگ صبور من تو هستی
آقاترین اهل قبور من تو هستی
باید بگویم باتو غربت نامه ام را
خط به خط از اوج مصیبت نامه ام را
تحویل تو دادم شکایت نامه ام را
وقتی که میخوانم زیارت نامه ام را
سرتا به پایم را ببین قدم خمیده
یابن علی مرتضی زینب رسیده
بعد از تو اوضاع حرم دیگر عوض شد
سربسته میگویم به تو معجر عوض شد
هم جای خواب آل پیغمبر عوض شد
هم که سرت با کیسه های زر عوض شد
با نیزه بر زنها مکرر میزدند آه..
نامحرمان به خیمه ها سر میزدند آه..
شلاق خوردم با شتاب افتاد دستم
انگار در سرب مذاب افتاد دستم
در وقت بیداری و خواب افتاد دستم
جای النگویم طناب افتاد دستم
روبنده ام را یک نفر باخنده وا کرد
پیش نگاهم چکمه ات را زود پا کرد
یکدفعه دیدم که سرت گم شد برادر
انگشت با انگشترت گم شد برادر
آن یادگار مادرت گم شد برادر
در راه کوفه دخترت گم شد برادر
اورا پس از سیلی زدن تحویل دادند
از مو گرفتند و به من تحویل دادند
در کوفه دیدم کربلارا خاطرم هست
زخم زبان آشنا را خاطرم هست
آن چشمهای بی حیارا خاطرم هست
رقصیدن رقاصه ها را خاطرم هست
هرکوچه ای بوی غذاها پخش میشد
بین اسیران نان و خرما پخش میشد
شهرپدر با دخترش نامهربان بود
دور و بر من دسته نامحرمان بود
حتی مهار ناقه ام دست سنان بود
ناموس تو زندان کوفه میهمان بود
همسایه با من شد غریبه گریه کردم
با گریه ی ام حبیبه گریه کردم
اصلا خبر داری که مارا شام بردند
مارا میان کوچه ای بدنام بردند
در معرض چشمان خاص و عام بردند
وقتی میامد سنگها از بام بردند
ویرانه ای تاریک جای خواب ما شد
سردی شبهایش بلای خواب ما شد
یک گوشه بازار زنها جمع بودند
یک گوشه قومی بهر دعوا جمع بودند
بازاریان دور و برما جمع بودند
خیلی کتک خوردیم هرجا جمع بودند
برچادر من رد پا مانده ازآنروز
روی تنم جای عصا مانده ازآنروز
در طشت بودی اضطرابش کشت مارا
هی چوب خوردی و عذابش کشت مارا
آن بی حیا ظرف شرابش کشت مارا
بوی غذا بوی کبابش کشت مارا
یک خیرران روز و شبم را ریخت برهم
زد به لبت وقتی!لبم را ریخت برهم
سنگینی چشم حرامیها چه سخت است
با پای زخمی ماندن سرپا چه سخت است
حرف کنیزی پیش چشم ما چه سخت است
پس دق نکردن از غمت آقا چه سخت است
جان داد آخر دخترت یک گوشه تنها
شرمنده ام ازاین امانت داری آقا
سیدپوریا هاشمی
@deabel