eitaa logo
عزیزم حسین♥️
3.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.4هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجود ما عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوادهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا دیر اومدی پیشم؟ دخترت رو دوست نداری؟ انتظارشو نداشتم که بری و جام بذاری چرا اینقدر پریشونی؟ الهی دورت بگردم کاشکی دستام کمی جون داشت موهاتو شونه می کردم @hosenih از همون وقتی که رفتی دل دخترت کبابه چرا تا رسیدی بابا بوی نون گرفت خرابه؟ من غذا نخواسته بودم بس که از زندگی سیرم بغلم‌ ‌نکردی؟…باشه من تو رو بغل می گیرم نمیگی که دخترت رو چرا با خودت نبردی؟ لااقل بگو بابایی منو دست کی سپردی؟ چادرم تو صحرا گم شد اما روسریم نیفتاد گوشوارم رو پس می گیرم عمه قولشو بهم داد روسریم یخورده سوخته غم نخور عیبی نداره عموم از سفر که برگشت یدونه نوشو میاره چی میشه بازم بخندی؟ دلم از غصه رها شه دندونم شکسته، اما شیریه…غمت نباشه شب خرابه سرده، اما هرجوری شده می‌خوابم خاکی ام؟ عیبی نداره نوه ی ابوترابم اینا چیزی نیس بابایی همشون میگذره میره اما چند روزه ‌کلافم زبونم‌ همش میگیره دخترت شیرین زبون‌ بود بود ولی از این به بعد نیست بخدا جواب اشکام خنده های ابن سعد نیست @hosenih تا زمانی که تو شامم حال و روز من همینه یا پیشم بمون بابایی یا که باز بریم مدینه نه…دیگه طاقت ندارم بعیده این گره وا شه دخترت میخواد بمیره دعا کن حاجت روا شه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
❣﷽❣ 🥀 خرابه نشینان پدر آمده شب هجر ما را سحر آمده تنی بی کفن ، مانده در کربلا سری غرق خون ، از سفر آمده 🥀حسین یا حسین اگر تازیانه زده دشمنت فدای سر تو ، فدای تنت بگو که کجا بر سرت خورده سنگ بگو که بریده رگ گردنت 🥀حسین یا حسین تمام تنم گشته نیلو فری ز پروانه ات ، مانده خاکستری خودت بین خوابم به من گفته ای که امشب مرا همرهت می بری 🥀حسین یا حسین پدر جان زد این غصه آتش به جان اسیری ما ، خنده ی شامیان در این روز غربت ، عمویم کجاست که می ترسم از خولی و ساربان 🥀حسین یا حسین ❣﷽❣ ➖ گل من چه زیبا شکوفا شدی اجل شد عسل ، غرق احلی شدی به زیر سم اسب این دشمنان تو ای نو نهالم چه رعنا شدی ➖یتیم حسن ای یتیم حسن مزن دست وپا پیش چشم ترم مکش پا به روی زمین در برم گل مجتبی این تن پاره را در آغوش خود میبرم تا حرم ➖یتیم حسن ای یتیم حسن پر از خاک و خون ، حجله گاهت شده یتیمی تو و این گناهت شده رسیده ز صحرا شمیم حسن عجب دیدنی قتلگاهت شده ➖یتیم حسن ای یتیم حسن ❣﷽❣ ✨ شده بسته مهریه ی مادرم عطش سایه کرده به چشم ترم حرم تشنه و تشنه تر از حرم بود ای خدا ، نازنین اصغرم ✨لالایی علی لایی لایی علی دو چشم چو دریای تو دیدنی است تمنای بابای تو دیدنی است اگرچه تمام حرم تشنه اند ترک های لبهای تو دیدنی است ✨لالایی علی...... فلک با دل ما چها کرده ای چه خون بر دل لاله ها کرده ای الهی بسوزی تو ای حرمله که طفلی ز مادر جدا کرده ای ✨لالایی علی....... (زبانحال حضرت رباب سلام الله علیها) بیا آسمان شور باران بخوان بیا با دوچشمان گریان بخوان بیا مادری را تسلا بده بیا روضه ی طفل عطشان بخوان ✨لالایی علی....... دل مادری را به محنت مده گل سرخ او را به غارت مده لب کوچکی از عطش پر شده دگر مادرش را خجالت مده ✨لالایی علی..... (زبانحال حضرت علی اصغر علیه السلام) علی هستم و دست تو منبرم به شمشیرها گو که من حیدرم بیا حرمله با سه شعبه بزن ببین که سپر میشود حنجرم ✨حسین یا حسین فلک تو اسیرم به دنیا مکن به گهواره ی غصه تنها مکن نمی خواهم آبی ، پدر ،جان من از این سنگ دلها تمنا مکن ✨حسین یا حسین ❣﷽❣ 🕊 دلا گریه کن در عزای حسین بخوان نوحه ی کربلای حسین قدم نه به صحن و سرای حسین سفر کن به پایین پای حسین 🕊سلام علی علی ابن الحسین به آیینه ی تو قمر بوسه زد به زخم تن تو ، جگر بوسه زد لب تشنه ات را بهانه نمود لب تشنه ات را پدر بوسه زد 🕊سلام علی… پس از تو جهان شب شده وای من پریشان چو زینب شده وای من تو را در عبا چیدم اما دریغ تنت نامرتب شده وای من 🕊سلام علی… دو تا فرق تو همچو حیدر شده برای تو ساقی پیمبر شده سر تو شکسته ز ضرب عمود تنت بوسه باران خنجر شده 🕊سلام علی… چه شد یوسفم با تن اطهرت ببوسم لب و روی پیغمبرت چه گرگی تو را پاره پاره نمود نه پیراهنی مانده نه پیکرت 🕊سلام علی… ❣﷽❣ ⚜ خدایا به خون خفته آب آورم بر این پاره تن ، نوحه خوان مادرم نمانده سری تا به دامن نهم نمانده تنی تا به خیمه برم ابو فاضلم ای ابو فاضلم برای غمت خون ببارد حرم تو گر جان دهی،جان سپارد حرم بخواب ای دو چشمان خونین ولی دگر خواب راحت ندارد حرم ⚜ابو فاضلم ای...... دو دستت جدا تا ز پیکر شده ببین دشمنم بی حیا تر شده میان عدو صحبت از غارت است میان حرم حرف معجر شده ⚜ابو فاضلم ای..... ز داغت برادر قدم گشته تا دو دست علمگیرت از تن جدا سرت را بر آور ز خاک و ببین چه آید پس از تو سر خیمه ها ⚜ابو فاضلم ای.... 👇👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
کنون که داغ تو بر سنگ‌ هم اثر بگذارد چه مرهمی ز غمت عمه بر جگر بگذارد برو بهشت که جبریل جای خشت خرابه برای زیر سرت بالشی ز پر بگذارد سه سال داری و صد زخم، باید عمه‌ات امشب برای غسل تنت وقت، بیشتر بگذارد کجاست فاطمه تا بازوی شکسته ببیند علی کجاست به دیوار غصه سر بگذارد منم حسین و تو عباس، پس رواست که عمه کنار پیکر تو دست بر کمر بگذارد تن کبود تو را بین قبر می‌نهم اما هلال قامت رنجیده‌ات اگر بگذارد کنار عمه بمان؛ من نمی‌گذارم از این پس در این خرابه کسی با تو سر به سر بگذارد @hosenih بمان عزیز دلم قول می‌دهم نگذارم دوباره چوب قدم بر لب پدر بگذارد **** خودم به پای خودم می‌روم دوباره به بازار کفن برات بگیرم سنان اگر بگذارد* شاعر: ‏ *میلاد حسنی © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگه بازم اومدی سرای من یه عصا هدیه بیار برای من میدونی چرا نمیتونم پاشم آخه پا خورده به دست وپای من @hosenih ممنونم که اومدی حالا دیگه به همه میگم  اینم  بابای من اِنقدر صدات زدم صدام گرفت پس ببخش در نمیاد صدای من یادته که میگرفتی دستمو حالا توو دست توعه شفای من خیلی خستم من میبندم چشامو تو  یکم لالا  بگو برای من من فقط تورو میخواستم از خدا حالا مستجاب شده دعای من میبینم عمه رو گریَم  میگیره خیلی تازیونه خورد به جای من @hosenih یه جاهایی  بی تو  بردن ماهارو که نه جای عمه بود نه جای من مجلس یزیدو یادم نمیره کاش میزد اون چوبُ رو لبای من شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ساکن روزهای بی نورم.. گم شده آیه های مستورم زرد بودم سیاه و سرخ شدم رنگ رنگم شبیه منشورم @hosenih صورتم را گرفته ام‌ با دست چون که روبنده نیست مجبورم جور شد دیدن تو اما حیف شرمسارم ز وضع ناجورم رد شلاق ها کنار هم است گاهی از دور مثل هاشورم سن‌ و سالی ندارم اما من بین زنها به پیر مشهورم بس که لاغر شدم مشخص نیست شبحم،آدمم و یا حورم‌.. با تمسخر نگاه میکردند خسته از دختران مغرورم در بساطم که نیست نقل و نبات نوش جان کن ز گریه ی شورم @hosenih میشود روی سینه ام باشی؟! کمکم کن نمیرسد زورم گفتی از حرف آن سفیر بگو ولی از من مخواه معذورم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آیینه دار زینب و زهرا رقیه کوچکترین انسیة الحورا رقیه پشت سرش بی شک دعای پنج تن بود آدم اگر می گفت اول یا رقیه @hosenih خورشید در منظومه‌ی عشق حسینی صد سال نوری راه دارد تا رقیه جا داشت روی شانه‌ی کعبه اباالفضل جا داشت روی شانه‌ی سقا رقیه آرام تر از هر زمانی بود اصغر می خواند تا بالا سرش لالا رقیه پا بر مغیلان می نهد اما محال است روی سر موری گذارد پا رقیه این طفل بی آزار را آزار دادند زجر بدی را دید در دنیا رقیه زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه طفلان همه بر ناقه اند اِلّا رقیه مقتل که می خواندم شبی با خویش گفتم پیدا نمی شد کاش در صحرا رقیه وقتی که پیدا شد خمیده راه می رفت شد پیرتر از زینب کبری رقیه حتی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست جز دست گرم و بوسه‌ی بابا رقیه دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد تنها سر آمد دیدنش اما رقیه... حیرت زده پرسید عمه این سر کیست؟ یاللعجب نشناخت بابا را رقیه! @hosenih خود را مرتب کرد تا در چشم بابا باشد همان دردانه‌ی زیبا رقیه از بوسه اش جان میگرفت، اینبار اما جان داد با بوسیدن لب ها رقیه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دختر اگر یتیم شود پیر می شود از زندگی بدون پدر سیر میشود هم سن و سال ها همه او را نشان دهند دل نازک است دختر و دل گیر می شود وقتی که گیسوان سری پنجه می خورَد هر تاب آن چو حلقه زنجیر می شود اصلاً رقیه نه، به خدا مَرد بی هوا با یک شتاب ضربه زمین گیر می شود دادند جای غسل، تیمم تنش... چرا؟ خون از شکاف زخم سرازیر می شود 🖋قاسم نعمتی @marsieha
‍ ای دختر غم پرور بابا🕊 برخیز که آمد سر بابا 😭 امشب شده ازمقدم این سر سرتاسر این خانه منور برخیز که مهمان تو آمد بی اکبرو بی قاسم و اصغر برخیزو نشین در بر بابا🕊 برخیز که آمد سر بابا 😭 بااو سخن ازسیلی بسیار نگویی ازسنگ جفا برسر بازار نگویی او طاقت آزار تو را هیچ ندارد باگل سخن از سرزنش خار نگویی ای غنچه نیلوفر بابا🕊 برخیز که آمد سر بابا 😭 بانوای مداح اهلبیت ع🎤 👌
خودم را می‌کِشم سویت دو پایِ ناتوان را نَه غمم از یاد بُردم   طعنه‌های کودکان را نَه سرِ تو رفت و قولت نه   یقینم بود می‌آیی به عمه صبر دادی  دخترِ شیرین‌زبان را نَه تمام دختران خوابند زیرِ چادرِ عمه یتیمت را ببر  سربارم  اما  عمه‌جان را نَه خداصبرت دهد دیدی که می‌خندند بر وضعم که بر هر زخم طاقت داشتم  زخم زبان را نَه شنیدم غارتت کردند و عُریانت  به خود گفتم که دزدان را نمی‌بخشم  خصوصا ساربان را نَه حلالت می‌کنم ای تازیانه سنگ خاکستر حلالت می‌کنم ای خار  اما خیزان را نَه همینکه چوب می‌خوردی لبانم چاک می‌خوردند به او گفتم بزن من را  ولیکن آن دهان را نَه طنابی در تمام شهر دورِ گردنِ ما بود فقط گفتم بکش مویم  ولی این ریسمان را نَه گذشتم با مکافات از حراجیِ یهودی‌ها من عادت داشتم بر درد ، درد استخوان را نَه به من برمی‌خورَد ما سفره‌دارِ عالمی هستیم بیاندازید سویم سنگ  اما تکه نان را نَه اگرچه کودک و پیرش هولم دادند و مو کندند پدر بخشیدم آنان را   ولی پیرِزنان را نَه حسن لطفی @rozeh_1
می‌کشم روی زمین پای پر از آبله را تا میان من و تو کم کنم این فاصله را سرِ نیزه ، وسط تشت طلا ، کنج تنور فرصتی نیست بگیرم سر پر مشغله را کاش دست تو کمی موی مرا شانه کند بلکه آرام کنی دختر بی حوصله را جان من فکر نکن قافیه را باخته ام خواستم پیش تو راحت بنویسم گله را بین بازار به اشکم همه می‌خندیدند دوست دارند چرا گریه ی در هلهله را کاش بودی و مرا باز بغل می کردی کاش بودی که بگیری يقه ی حرمله را عمه در هلهله ها گفت کجایی عباس؟ غیرت الله بیا ختم کن این غائله را عمه کوهیست که ما تکیه به او میکردیم مادری کرد ، که آرام کند قافله را خطبه ای خواند که بند دلشان را لرزاند شام حس کرد دم صحبت او زلزله را راستی واژه‌ی "یابن طلقا" یعنی چه؟ عمه آتش زده این سلسله ی باطله را او عقیله ست، صبور است، خدا حفظ کند دختر فاطمه ی عالمه ی فاضله را حسم این است که من دردسر قافله ام کاش با خود ببری دردسر قافله را می کشم منت اگر ناز مرا هم بکشی می کشم روی زمین پای پر از آبله را احمد ایرانی نسب @rozeh_1
در اوج کودکی از زندگیْت سیر شدی سه سال فاطمه بودی، چقدر پیر شدی گناه کرده به فرض محال اگر پدرت تو که گناه نداری، چرا اسیر شدی؟ همین که با سرِ بر نیزه گفتگو کردی به ضرب سیلی نامرد سربه‌زیر شدی عمو کجاست که بر شانه‌اش تو را ببرد؟ در این میانه اگر خسته از مسیر شدی دمی جدا نشدی این سه سال از بابا امان از آن دم آخر که ناگزیر شدی چقدر پیش خدا شأن و منزلت داری که هرکه رو به تو انداخت دست‌گیر شدی برای بردن تو با سر آمده‌ست حسین میان خیل شهیدان تو بی‌نظیر شدی علی سلیمیان @rozeh_1
لبهات را تا که نبینم خیزران بسته چشم مرا با دست هایش عمه جان بسته بهتر که وضع ما به چشمان تو واضح نیست دیدن ندارد باغِ گلهای خزان بسته زخم لبت را دیده، ورنه حرف ها دارد بابا اگرزخم لبم امشب دهان بسته خورشید من تا آمدی بارید چشمانم اینگونه شد که گونه ام رنگین کمان بسته من جای گریه بغض کردم دائماً از ترس راه گلویم را نگاه ساربان بسته آنکه کمربند تو را گودال غارت کرد حالا کمر برقتل کل کاروان بسته یک وقت بابایی نگویی به عمو عباس دست برادرزاده هایش را سنان بسته ما را سربازار که میبرد میگفتم ای کاش باشد چشم های شامیان بسته خرمافروشی که شده خنجرفروش شهر از بعد قتل و غارتت دیگر دکان بسته از آن شبی که گم شدم حرصش گرفته زجر سرتا ته صف را بهم با ریسمان بسته از لحظه ای که باعث لکنت زبانم شد با خنده میگوید به من «طفل زبان بسته» شعر از گروه یا مظلوم @rozeh_1