eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
  زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود مهر شما به داد تمنای ما رسید ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود تعداد بی نظیریتان روی این زمین از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت تا چشم های حضرت یعقوب تر نبود ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟ ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟ این جشن ها برای تو تشکیل می شود این اشک ها برای تو تنزیل می شود رفتی، برای آمدنت گریه می کنم چشمان ما به آینه تبدیل می شود بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد سالی که بی نگاه تو تحویل می شود ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است با مقدم ظهور تو تکمیل می شود تقویم را ورق بزن و انتخاب کن این جمعه ها برای تو تعطیل می شود ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟ ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟ ای آخرین توسل خورشید بام ها ای نام تو ادامه ی نام امام ها می خواستم بخوانمت اما نمی شود لکنت گرفته زبان کلام ها ما آن سلام اول ادعیه ی توییم چشم انتظار صبح جواب سلام ها حالا چگونه دست توسل نیاوریم وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها ! از جانماز رو به بهشت خدائیت عطری بیاوریم برای مشام ها ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟ ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟ ای التماس و خواهش بالا دوازده ظهر اذان عقربه ی ما دوازده من حقم است هشت گرفته ام یک جمله هم نساخته ام با دوازده با چند نمره باشد اگر، رد نمی شوم؟ یک، دو، سه، هفت، هشت، نه آقا دوازده بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند ای نمره ی قبولی دنیا، دوازده ثانیه های کند، توسل می آورند یا صاحب الزمان خدا، یا دوازده ! حالا که ساعت تو و چشم خدا یکیست آقا چقدر مانده زمان تا دوازده؟ امروز اگر نشد ولی یک روز می شود ساعت به وقت شرعی زهرا، دوازده ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟ ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟ هر شب کنار پنجره های وصال تو حرف تو بود و آمدنی که قرار بود آن روزها که بوی تو در سال می وزید پاییز هم برای درختان بهار بود ! حتی نگاه کردن خورشید جمعه هم نذر ظهورت دولت چشم نگار بود جمعیتی به ناله ی ما گریه می شدند از بس که آه ندبه ی ما گریه دار بود ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟ ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟ دارد دوباره میوه ی ما کال می شود پرواز ما بدون پر و بال می شود در آسمان و در شب شعر خدا هنوز قافیه های چشم تو دنبال می شود یعنی تو آمدی و همه گرم دیده اند وقتی کنار پنجره جنجال می شود روز ظهور تو که دقایق، ستاره ایست روشن ترین خاطره ی سال می شود بیش از تمام بال و پر یا کریم ها دست کبود فاطمه خوشحال می شود ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟ ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟ 🔸شاعر: ___________________________
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
از تو سر و ز مادر من سینه ای شکست تا صبح حشر بر سر و بر سینه می زنم جدم که نیست در بر تو مادرم که نیست دارم به جای چند نفر سینه می زنم @hosenih من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت زخمی که شد عمیق مداوا نمی شود گر چند ضربه هم زده بودند باز هم پیشانی تو بیش از این وا نمی شود گفتند گفته ای که مرا کوچه می برند می خواهم از بیان خودت بشنوم بگو گفتند گفته ای که تماشام می کنند می خواهم از زبان خودت بشنوم بگو @hosenih بابا خودت بگو سر بازار می روم بابا خودت بگو که گرفتار می شوم بابا خودت بگو به سرم سنگ می زنند بابا بگو بدون علمدار می شوم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
جاى ناله زدن آماده کنيد تابوتى برا من آماده كنيد فاطمه منتظره بايد برم زود بريد يک کفن آماده كنيد هنو يادمه نفس نفس ميزد همه رو از دور خونه پس ميزد يادمه شبا تا صبح از زور درد بالش و به ميلۀ قفس ميزد @hosenih يادمه که شالم و گرفته بود راه اشک و نالم و گرفته بود يادمه بال خودش شکسته بود ولى زير بالم و گرفته بود يادمه به هيچ کسى امون نداد زخماش و حتا به من نشون نداد همه زندگيم و مديونشم جونم و تا نخريد جون نداد هنو يادمه حرم آتيش گرفت همه چى در نظرم آتيش گرفت در خونه رو یه بار آتيش زدند ولى صد بار جگرم آتيش گرفت يادمه داشتم ميفتادم.... نزاشت حتى تو دلم یه ذره غم نزاشت روبه قبله شد که روبرا شدم فاطمه هيچى برا من کم نزاشت حالا اون که دس به ديواره منم اونکه درد داره و بيداره منم دستم از خجالتش درنيومد اين وسط اونکه بدهکاره منم @hosenih هيچ جا اشکم اين چنين در نيومد کارى از دست کسى برنيومد صداى ناله ش و آخر درآورد ميخ در همين جورى درنيومد کاشکى پشت در من و صدا ميکرد در خونه رو نسوخته وا ميکرد كاشكي قبل از اونکه قنفذ برسه دستش و از شال من جدا ميکرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم (خواهر حضرت) گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد تنی که مُثله شده در برابرم باشد گمان نمی کنم این تکه های پخش شده همان عموی رشید پیمبرم باشد بدن مگر بدن کیست این چنین شده است؟! اگر خدای نکرده برادرم باشد...! چرا عبای پیمبر نمی گذارد تا دوباره روشنی دیدۀ ترم باشد؟ * فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت: کنار کشتۀ گودال مو پریشان گفت: * گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده حسین فاطمه یعنی برادرم باشد تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم که قول می دهم این بار آخرم باشد کفن که نیست عبا نیست، بوریا هم نیست؟! بد است بی کفن این مرد محترم باشد برای آن که روی پیکرش بیاندازم نمی شود بگذارید معجرم باشد؟
گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد تنی که مُثله شده در برابرم باشد گمان نمی کنم این تکه های پخش شده همان عموی رشید پیمبرم باشد بدن مگر بدن کیست این چنین شده است؟! اگر خدای نکرده برادرم باشد...! چرا عبای پیمبر نمی گذارد تا دوباره روشنی دیدۀ ترم باشد؟ * فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت: کنار کشتۀ گودال مو پریشان گفت: * گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده حسین فاطمه یعنی برادرم باشد تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم که قول می دهم این بار آخرم باشد کفن که نیست عبا نیست، بوریا هم نیست؟! بد است بی کفن این مرد محترم باشد برای آن که روی پیکرش بیاندازم نمی شود بگذارید معجرم باشد؟ 🔸شاعر: ___________________________
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
ما سائل غمیم به‌دنبال ماتمیم در روز چند بار سر سفره غمیم بالاى بام خانه تو را جار می‌زنیم زهرا اگر قبول کند مثل پرچمیم @hosenih دم می‌دهیم و میت‌مان زنده می‌شود حداقل در این دهه عیسى بن مریمیم مابین گریه فاطمه سرمی‌زند به ما فرقى نمی‌کند که زیادیم یا کمیم ما را اگر غلام سیاه آفریده‌اند خیلى شبیه رخت سیاه محرمیم هم تو کنار مایی و هم ما کنار تو یعنى هنوز هم که هنوز است با همیم امروز پاى روضه‌ی تو گریه مى‌کنیم فردا شریک حج رسول مکرمیم هنگام گریه قطره به قطره تبرکیم هنگام گریه آب فراتیم، زمزمیم با تو در این زمین خدا آشنا شدیم ممنون آن گناه نخستین آدمیم ما را بخر، ضرر بده اصلا، چه می‌شود؟ خوبیم یا بدیم همینیم درهمیم @hosenih واى از کسى که پیر شد و کربلا نرفت ما کربلا نرفته فقیر دو عالمیم گریه بده وگرنه ازینجا نمی‌رویم ما سائل غمیم بدنبال ماتمیم ... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آنانکه عاشقند به دنبال دلبرند هر جا که می روند تعلق نمی برند از آنچه که وبال ببینند خالی اند عشاق روزگار ، سبکبال می پرند پرواز می کنند به هر جا که جلوه ای ست گاهی ملائک اند و گاهی کبوترند دل را به دست هر کس و ناکس نمی دهند دلداده ی قدیمی آل پیمبرند آنان که عاشق علی و فاطمه شدند مدیون خانواده موسی بن جعفرند! ما عاشقیم عاشق زهرا و حیدریم ما شیعیان کشور موسی بن جعفریم آدم بدون مهر تو انسان نمی شود سلمان بدون عشق مسلمان نمی شود آن گردنی که تیغ تو را بوسه می زند سوگند می خوریم، پشیمان نمی شود وقتی کبوتران حریمت، گرسنه اند گندم برای سفره ما، نان نمی شود باید هزار قرن، حکومت کنی مرا سلطان چند روزه، که سلطان نمی شود تو خوب جایی آمده ای سروری کنی هر رعیتی که رعیت ایران نمی شود تو هشتمین پیمبر قرآنی منی حق خدا و حق مسلمانی منی تو آسمان عشقی و خورشید گنبدی خورشید هشتمی و به ایران خوش آمدی تو سجده ای و ساجد و مسجود و مسجدی تو عابدی و معبود و معبدی تو کربلایی و نجفی و مدینه ای یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی نه چشمه از علوم، به قلب تو جاری است با این حساب، عالم آل محمدی تو آمدی و آمدنت رفتنی نداشت مانند آفتاب تو در رفت و آمدی ای آبروی جن و ملک خاکبوسی ات عالم فدای جلوه شمس الشموسی ات زائر شدم نسیم، صدای مرا گرفت از دستم التماس دعای مرا گرفت یک شب کنار پنجره فولاد، مادرم آن قدر گریه کرد، شفای مرا گرفت یک پارچه گره زد و تا سالهای سال « سهمیه امام رضا » ی مرا گرفت صحن تو ، آسمان تو ، گنبد طلای تو حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا تا اینکه آهو آمد و جای مرا گرفت ای دستگیر صبح قیامت سرم فدات هم خانواده هم پدر و مادرم فدات ای مهربان ترین کرم سفره ی گدا یا ایها الرئوفی و یا ایها الرضا امشب خدا کند که تو را ای حضور سبز این قوم اشتباه نگیرند با خدا ای لطف بی نهایت شب های زائران یکبار ما، سه بار شما، پیش ما بیا با گریه های توست اگر گریه می کنیم ای روضه خوان گریه ی ابن شبیب ها یابن شبیب گریه فقط بر غم حسین یابن شبیب گریه فقط بهر کربلا یابن شبیب جد مرا سر بریده اند پیش نگاه عمه ما سر بریده اند
آستان خدا کمال شما هفت پرواز زیر بال شما با شما می شود به قرب رسید ای وصال خدا وصال شما گاه با آدم و گهی با نوح بی زمان است سن و سال شما| مثل جبرئیل می شود بالم با همین غوره های های کال شما روزگاری ست در پی دلم آید گر چه نا قابل است مال شما  بال ما را به آسمان ببرید تا خداوند لا مکان ببرید  هر کسی تو را سلام کند به مقام تو احترام کند کاش در صحن سامرات خدا تا قیامت مرا غلام کند پر و بال کبوترانه ی من در حریم تو میل دام کند هر که بی توست واجب است به خود خواب احرام را حرام کند بر دلم واجب است بعد طواف عرض دین محضر امام کند  نیمه ی ماه حج که شد باید شیعه در محضر شما آید  ای مسیحای سامرا هادی آفتاب مسیر ما هادی علی بن محمد بن علی نوه ی اول رضا هادی نیست جز دامن کرامت تو پردهٔ خانهٔ خدا هادی ذکر هر چهارشنبه ام این است یا رضا یا جواد یا هادی به ملک هم نمی دهم هرگز گریهٔ زائر تو را هادی   یک شبی را کنار ما ماندی سر سجاده جامعه خواندی  تو دعا را معرفی کردی مرتضی را معرفی کردی با فراز زیارت سبزت راه ما را معرفی کردی مرتضی و حسین و فاطمه و مجتبی را معرفی کردی نه فقط اهل بیت را بلکه تو خدا را معرفی کردی سامرایت غریب بود اما کربلا را معرفی کردی   با تو ما مرتضی شناس شدیم تا قیامت خدا شناس شدیم  ریشه های محبت ما تو مزرعه های سبز دنیا تو خواهش سرزمین پائین من اشتیاق بهشت بالا تو گاه ابلیس می شوم بی تو گاه جبریل می شوم با تو من نمی دانم این که من دارم به تو نزدیک می شوم یا تو چه کسی از مسیر گمراهی داده ما را نجات؟... آقا تو  تو مرا با ولایتم کردی آمدی و هدایتم کردی   دل من در کفت اسیر بود به دخیل تو مستجیر بود گر شود ثروتم سلیمانی باز هم بر درت فقیر بود شکر حق می کنم صدای بلند حضرت هادی ام امیر بود آبرو خرج می کنی بس که کرم سفره ات کثیر بود شب میلاد تو به ذی الحجه مطلع شوکت غدیر بود  ریشه ي ناب اعتقاد علی پسر حضرت جواد علی  دوست دارم گدای تو باشم سائل دست های تو باشم مثل بال و پر کبوترها دائماً در هوای تو باشم دوست دارم که از زمان ازل تا ابد خاک پای تو باشم نیمه شب های ماه ذی الحجه زائر سامرای تو باشم یا دعای قنوت من باشی یا قنوت دعای تو باشم  ما فقیریم سفره ای وا کن سامرایی حواله ی ما کن  با تو این عقل ها بزرگ شدند اعتقادات ما بزرگ شدند پای دل های شیعیان آن قدر گریه کردید تا بزرگ شدند با نگاه تو با محبت تو اِبن سکّیت ها بزرگ شدند خوب شد بچه های هیئت ما پای درس شما بزرگ شدند بچه های قبیله ما با کربلا کربلا بزرگ شدند  بی تو دل های ما بهار نداشت مثل یک شاخه ای که بار نداشت 🔸شاعر: ______________________________
دستِ گرم پدر فاطمه در دست علی ست بعد از این بارِ نبوت همه در دست علی ست شاعر: @dobeity_robaey
با احتیاط لاله ي ما را پیاده کن عباس جان، سه ساله ي ما را پیاده کن با احتیاط بار حرم را زمین گذار زانو بزن وقار حرم را زمین گذار با احتیاط تا که نیفتد ستاره ای می ترسم آنکه گیر کند گوشواره ای چشم مخدرات به سمت نگاه تو دوشیزگان محترمه در پناه تو باحوریان رفته به زیر نقابها یک لحظه روبرو نشدند آفتابها این حوریان عزیز خدایند و بس، همین این دختران کنیز خدایند و بس، همین این دختر علی ست که بالش شکستنی است ناموس اعظم است و وقارش شکستنی است از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش عباس جان مراقب این با حجاب باش این دختران من که بیابان ندیده اند در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند یک لحظه هم ز خیمه ي طفلان جدا نشو جان رباب از دم گهواره پا نشو توهستی و اهالی این خیمه راحتند در زیر سایه ات همه در استراحتند توهستی و به روز حرم شب نمی رسد چشم کسی به قامت زینب نمی رسد یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند احساس می کنم همه دلواپس هم اند احساس می کنم که جوابم نمی دهند با آب آب گفتنم آبم نمی دهند اول مرا به نیزه ای از حال می برند بعدا کشان کشان لب گودال میبرند اینجا مکان نیزه به پهلو کشیدن است از خیمه ها دویدن و گیسو کشیدن است راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست از سنگها شکستن دندانم آرزوست من راضیم به پای خدا دست و پا زنم با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم باید به روي نی سر ِمن نیز رو شود تا که مقام خواهر من نیز رو شود جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا این جام را الست گرفتیم ما دو تا می خواستیم عبد شدن را نشان دهیم پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم از آن همه به خواهر من ماتمش رسید وارد شدن به مجلس نامحرمش رسید با احتیاط لاله ي ما را سوار کن زینب بیا سه ساله ي ما را سوار کن
✅ حضرت رقیه سلام الله علیها 🔻 علی اکبر لطیفیان پایش ز دست آبله آزار می کشد از احتیاط دست به دیوار می کشد در گوشه ی خرابه کنار فرشته ها "با ناخنی شکسته ز پا خار می کشد" دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح بر روی خاک عکس علمدار می کشد او هرچه می کشد به خدای یتیم ها از چشم های مردم بازار می کشد گیرم برای خانه تان هم کنیز شد آیا ز پرشکسته کسی کار می کشد؟ چشمش مگر خدای نکرده چه دیده است؟ نقشی که می کشد همه را تار می کشد لب های بی تحرک او با چه زحمتی خود را به سمت کنج لب یار می کشد سلام الله علیها
🏴 اشعار ___ آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی خواهرم را بیشتر از هر کسی خوشحال کرد بانگ إنّی قاسم بن المجتبایی که زدی لشکری را ریختی، آخر تنت را ریختند کار دستت داد آخر ضربه هایی که زدی استخوان سینه ات میگفت اینجایم عمو خوب شد پیدا شدی با دست و پایی که زدی ذره ذره چون علیِّ اکبرم میبوسمت این به جای بوسه هایِ بر عبایی که زدی سیزده تا سیزده تا نیزه بیرون میکشم در إزای سیزده جام بلایی که زدی 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————