eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
چه باک کشتی آن دل که بادبان دارد میان زندگی اش صاحب الزمان دارد به هیچ کس نزند رو، کسی که منتظر است... تمام عمر نظر سوی آسمان دارد @hosenih هم آبرو و هم ایمان و هم ولای علی هر آن چه دارد ازین بیت و آستان دارد نبسته دل به کسی غیر یار و دلدارش که دل سپردنِ در این جهان زیان دارد به غیر نوکر این خانه که خودش آقاست کجاست آن که چنین یار مهربان دارد نه حرف و صحبت دیروز باشد و امروز حکایتی شده این عشق، داستان دارد چه روزهای بدی شد بدون کرب و بلا دلم هوای حریمِ حسین جان دارد از آتشی که فراگیر باشد و باقی هر آن که کرب و بلا رفته است امان دارد به سوی زائر او مادری جوان آید تعجب است چرا قامتی کمان دارد؟! تعجب است چرا چهره اش کبود شده؟! ز دود و شعله به چادر، چرا نشان دارد؟! @hosenih میان مجمع زوار کربلا، زهرا می آید و همه ی روضه را بیان دارد چه کرده است مگر با حسین و دندانش چنین گلایه از آن چوب خیزران دارد؟! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هربار آب دیدم و هربار سوختم بسیار گریه کردم و بسیار سوختم ای زهر، داغ سینه ی من حاصل تو نیست من سال ها به دیده ی خون بار سوختم @hosenih از سال شصت و یک که چهل سال طی شده هر لحظه یاد قتلگه یار سوختم دادم به گریه حکم عَلیکُنَّ بِالفرار در بین خیمه، تشنه و تبدار سوختم یادم نرفته در وسط نیزه دارها دیدم نشسته عمه گرفتار، سوختم وقتی به نیزه شد سر بابای بی کسم شد کل دهر بر سرم آوار، سوختم یادم نرفته بوسه به رگ های حنجرش هر روز یاد آن غم دشوار سوختم دیدم رقیه خورده زمین روی بوته ای بیرون کشیدم از بدنش خار، سوختم در بند مست ها چقدر حرمتم شکست با ناسزای دسته ی اشرار، سوختم تا ازدحام می شود از حال می روم خیلی به یاد روضه ی بازار سوختم گهواره ی رضیع حرم را میان شام دیدم میان دکه ی تجار، سوختم زخم عمیق سلسله هم آن قدر نسوخت طوری که از تهاجم انظار، سوختم @hosenih با دیدن سکینه ی مظلومه خواهرم یک عمر یاد شرم علمدار سوختم دیدم کفن به پیکر هر مرده می کنند... سر را گذاشتم روی دیوار، سوختم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این نسخه را عمل کن و آویزه کن به گوش جز در رضای حضرت صاحب زمان نکوش چشمی به هم زدی و جوانی تمام شد ای دل بگیر عبرت از آن مرد یخ فروش @hosenih لوح سیاه قلب مرا دید و دم نزد شرمنده ام من از رخ مولای پرده پوش گویید با امام زمان از غم فراق دیگر برای گریه کنانش نمانده هوش گریه نکرد آن که به جد مطهرش والله هست معرفتش کمتر از وحوش بار گناه و معصیتش ریخت بر زمین هر کس کشید بار غمش را به روی دوش ** جانم فدای داغ امامی که بین تب می سوخت بین خیمه و داغش نشد خموش مقتل نوشته است که زین العباد را بستند بین سلسله بر مرکبی چموش @hosenih لعنت به شمر، حضرت سجاد هرچه گفت: از خیمه دور باش، حرامی نکرد گوش تبدار بود و روضه ی ناموس را چشید آمد میان سلسله خون در رگش به جوش شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ذات حق است فقط قدر و بهای حَسنین راه قربِ به خدا چیست؟ لقای حَسنین در حسینیه موحد شدنم کامل شد بنده ام، سجده کنم رو به خدای حسنین @hosenih آبرودار شدن، ماحصل نوکری است هست، عزت همه اش تحت لوای حسنین فاطمه بی برو برگرد تلافی بکند هر کسی کارِ کمی کرد برای حسنین کیمیا می شود از خیرِ مجاور شدنش گردِ خاکی که نشیند به سرای حسنین اینکه در سلسله ی سینه زنان، سینه زدیم بوده تأثیر مناجات و دعای حسنین ذکر مادر پدرم نام حسین است و حسن جان مادر پدرم هم به فدای حسنین نذر کردم بروم ماه صفر، صحن نجف تا کنم طوف علی بهر رضای حسنین اربعین پای پیاده، حرم ثارالله کاش دستم برسد تذکره های حسنین دل من لک زده تا زائر شش گوشه شود دست خالی من و لطف و عطای حسنین @hosenih بارها گفت نبی این دو پسر جان منند این همه ظلم نبوده است سزای حسنین هر دو آقای مرا تشنه به مقتل بردند کاش امسال بمیرم به عزای حسنین شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دلتنگ این حسین است که در روضه نجاتم بدهد با مسیحا نفسش باز حیاتم بدهد شده هر ذکر و دعا از جهتی منشأ خیر ذکر او خیر ز مجموع جهاتم بدهد @hosenih ذات من ذات حسینی است، نبینید بدم یک نفر کاش که ارجاع به ذاتم بدهد دلبری هست مرا، بردن نامش به خدا طعم شیرین تری از نقل و نباتم بدهد کیست جز او که شده شهره به ارباب وفا لحظه ی مرگ نجات از سکراتم بدهد؟ روز محشر که شود، نوکری بزم حسین... قدر و ارزش به مناجات و صلاتم بدهد سخت دلتنگ سحرهای حریمش شده ام اربعین کاش برات عتباتم بدهد در شب قدر من از فاطمه خواهش کردم رزق گریه به قتیل العبراتم بدهد @hosenih کاش تا اینکه خدا جای کفن، لحظه ی مرگ یاد ارباب، حصیری ز دهاتم بدهد شرح یک گوشه از اعضاء مقطع شده را داغ انگشت و غم غارت خاتم بدهد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بیا به روضه، دلت کوه طور خواهد شد بلا از اهل حسینیه دور خواهد شد مسیر بندگی و طاعت بدون حسین مسیر ظلمت و صعب العبور خواهد شد @hosenih اگر که لوح دلت شد سیاه و آلوده بگو حسین، دلت غرق نور خواهد شد همینکه چای عزا دم کشید در روضه شفای درد و شراب طهور خواهد شد خوشا به حال هر آن نوکری که زندگی اش فقط هزینه ی خیر الامور خواهد شد خودِ حسین پناه تمام نوکرها میان حیرت یوم النشور خواهد شد اگر حسین بخواهد، فقیر هم باشم برات کرب و بلا جفت و جور خواهد حرارت غم او در دل است و این گریه گواه گرمیِ "ما فِی الصدور" خواهد شد ** کنار جسم حسینش عقیله با گریه اسیر خنده ی قومی شرور خواهد شد @hosenih سری که از نوک نیزه میان خرجین رفت شبی روانه به سوی تنور خواهد شد بدان که شام، بلند است و منتقم بیدار سحر می آید و عصر ظهور خواهد شد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e فاطی
آمد زمان سخت اسیری میان شام کوچه به کوچه سختی ماندن در ازدحام دروازه ی شلوغ و تجمع میان راه ساعات سخت رد شدن از هجمه ی نگاه @hosenih از روی نیزه حال خراب مرا ببین با آستین پاره حجاب مرا ببین در شام داده اند به ما چه مدارجی! با طعنه گفته اند به ما قوم خارجی خندیده اند بر غم ما در ازای چه؟! پوشیده اند رخت عروسی برای چه؟! ارکان آسمان و زمین تیره می شوند مردان مست شام به ما خیره می شوند رقاصه ها کنار من آهنگ می زنند زن ها ز پشت بام سویم سنگ می زنند با ضرب کعب نیزه، به اجبار می برند ما را برای چه سر بازار می برند؟! حرفی نمی زنم که شدم از خجالت آب زینب کجا و رفتن در مجلس شراب؟! با دست بسته راهی دارالخلافه ام از مجلس یزید حسابی کلافه ام در بین طشت رفت سرت، نیمه جان شدم با چشم خیس خیره سوی خیزران شدم آنقدر زد به روی لبت در برابرم دندان تو شکست، بمیرم برادرم @hosenih از ظلم روزگار گرفته دلم، چه بد... باید زن یزید به ما پوشیه دهد؟! پنجاه سال شد که به عشقت عجین شدم امشب بیا ببین که خرابه نشین شدم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چنان شمعی چکیده بر زمینم، رو به سوسویم پدر چشمم نمی بیند، تو را با دست می جویم چرا موی مرا دیگر نمی بوسی، نمی بافی؟! یقین دارم دلت خون است از اوضاع گیسویم @hosenih لبت بوسیدم و بر کام خود با مشت کوبیدم خودم زخم لبانت را به اشک چشم می شویم تکان خوردن برای شیشه ی عمرم ضرر دارد مضاعف می شود با هر تکانی درد پهلویم غذایم ترک شد اما نمازم را نکردم ترک به هر داغی شبیه عمه ام زینب ثناگویم برای من علی اکبر النگویی خرید اما به دست دختری در کوچه ها دیدم النگویم زمین خوردن شده تکرار دشوار شب و روزم نمانده قوتی دیگر میان هر دو زانویم لباسم از تنم مانند زهرا در نمی آید خبر داری مرا بیچاره کرده درد بازویم؟ یقین دارم زن غساله هم غسلم نخواهد داد خجالت می کشم خیلی ازین وضع سر و رویم @hosenih در آغوشت بگیرم تا از این ویرانه پر گیرم ندارم حاجت مرهم، فقط وصل است دارویم عجب حسن ختامی شد سه سالم را نصیب امشب نگاهت می کنم تا جان دهم با چشم کم سویم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چنان شمعی چکیده بر زمینم، رو به سوسویم پدر چشمم نمی بیند، تو را با دست می جویم چرا موی مرا دیگر نمی بوسی، نمی بافی؟! یقین دارم دلت خون است از اوضاع گیسویم لبت بوسیدم و بر کام خود با مشت کوبیدم خودم زخم لبانت را به اشک چشم می شویم تکان خوردن برای شیشه ی عمرم ضرر دارد مضاعف می شود با هر تکانی درد پهلویم غذایم ترک شد اما نمازم را نکردم ترک به هر داغی شبیه عمه ام زینب ثناگویم برای من علی اکبر النگویی خرید اما به دست دختری در کوچه ها دیدم النگویم زمین خوردن شده تکرار دشوار شب و روزم نمانده قوتی دیگر میان هر دو زانویم لباسم از تنم مانند زهرا در نمی آید خبر داری مرا بیچاره کرده درد بازویم؟ یقین دارم زن غساله هم غسلم نخواهد داد خجالت می کشم خیلی ازین وضع سر و رویم در آغوشت بگیرم تا از این ویرانه پر گیرم ندارم حاجت مرهم، فقط وصل است دارویم عجب حسن ختامی شد سه سالم را نصیب امشب نگاهت می کنم تا جان دهم با چشم کم سویم شاعر: @babollharam
چهل منزل کتک خوردم، نبودی به زیر دست و پا مُردم، نبودی منی که غنچه بودم، تشنه ماندم توانم رفت و پژمردم، نبودی چرا وقتی که بد ترسیده بودم چرا نام تو را بردم، نبودی؟! شب تاریک، در بین بیابان من از محمل زمین خوردم نبودی نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است به ضرب چکمه آزردم، نبودی چرا ساکت، چرا اینگونه سردی؟! مگر با دختر خود، قهر کردی؟! @hosenih سه ساله بودم و قدم کمان شد تسلای غمم، زخم زبان شد نبودی جان بگیرم در کنارت رقیه از یتیمی نیمه جان شد حجابم را نشد محکم بگیرم دو دستم بسته بین ریسمان شد چه دستان بزرگی دارد این شمر تمام صورتم زهرا نشان شد حواسم بود روی نیزه بودی سرت بالاسر من سایه بان شد سرت را می گذارم روی شانه که گویم حرف های دخترانه @hosenih اگرچه درد دارم قدر کافی نمی خوابم که مویم را ببافی نپرس از وضع موهایم که دیگر ندارد حاجتی بر موشکافی پر پروانه وارم را شکستند ندارم استطاعت بر طوافی شدم خسته ازین سربار بودن خودم حس می کنم هستم اضافی مرا با خود ببر، با من بگو که دگر از این مصیبت ها معافی بیا امشب به قول خود عمل کن مرا در لحظه ی آخر بغل کن شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چهل منزل کتک خوردم، نبودی به زیر دست و پا مُردم، نبودی منی که غنچه بودم، تشنه ماندم توانم رفت و پژمردم، نبودی چرا وقتی که بد ترسیده بودم چرا نام تو را بردم، نبودی؟! شب تاریک، در بین بیابان من از محمل زمین خوردم نبودی نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است به ضرب چکمه آزردم، نبودی چرا ساکت، چرا اینگونه سردی؟! مگر با دختر خود، قهر کردی؟! سه ساله بودم و قدم کمان شد تسلای غمم، زخم زبان شد نبودی جان بگیرم در کنارت رقیه از یتیمی نیمه جان شد حجابم را نشد محکم بگیرم دو دستم بسته بین ریسمان شد چه دستان بزرگی دارد این شمر تمام صورتم زهرا نشان شد حواسم بود روی نیزه بودی سرت بالاسر من سایه بان شد سرت را می گذارم روی شانه که گویم حرف های دخترانه اگرچه درد دارم قدر کافی نمی خوابم که مویم را ببافی نپرس از وضع موهایم که دیگر ندارد حاجتی بر موشکافی پر پروانه وارم را شکستند ندارم استطاعت بر طوافی شدم خسته ازین سربار بودن خودم حس می کنم هستم اضافی مرا با خود ببر، با من بگو که دگر از این مصیبت ها معافی بیا امشب به قول خود عمل کن مرا در لحظه ی آخر بغل کن شاعر:
ذات حق است فقط قدر و بهای حَسنین راه قربِ به خدا چیست؟ لقای حَسنین در حسینیه موحد شدنم کامل شد بنده ام، سجده کنم رو به خدای حسنین @hosenih آبرودار شدن، ماحصل نوکری است هست، عزت همه اش تحت لوای حسنین فاطمه بی برو برگرد تلافی بکند هر کسی کارِ کمی کرد برای حسنین کیمیا می شود از خیرِ مجاور شدنش گردِ خاکی که نشیند به سرای حسنین اینکه در سلسله ی سینه زنان، سینه زدیم بوده تأثیر مناجات و دعای حسنین ذکر مادر پدرم نام حسین است و حسن جان مادر پدرم هم به فدای حسنین نذر کردم بروم ماه صفر، صحن نجف تا کنم طوف علی بهر رضای حسنین اربعین پای پیاده، حرم ثارالله کاش دستم برسد تذکره های حسنین دل من لک زده تا زائر شش گوشه شود دست خالی من و لطف و عطای حسنین @hosenih بارها گفت نبی این دو پسر جان منند این همه ظلم نبوده است سزای حسنین هر دو آقای مرا تشنه به مقتل بردند کاش امسال بمیرم به عزای حسنین شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگرچه ندیدی وفاداری از من مبادا دمی چشم برداری از من خجالت زده هستم آقا که سر زد بدون توجه، گنهکاری از من @hosenih همیشه به ذکر و دعا رفع کردی هزاران گزند و گرفتاری از من چرا کم به یادت می افتم، مگر که... خدایی نکرده تو بیزاری از من؟! امام زمانم، دعاهای خیرت دوا کرده هرگونه بیماری از من مرا یک سحر راهی کربلا کن بیا و سحر کن شب تاری از من بجز گریه بر داغ جد غریبت متاعی ندارم، خریداری از من؟ ** بمیرم بر احوال زینب که فرمود: کجایی حسینم، خبر داری از من؟! @hosenih سرت را شکستند بین شلوغی ولی برنیامد دگر کاری از من در این بی کسی ها، شبیه گذشته بیا و خودت کن هواداری از من شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ی گریه ی بی صدا قبول نشد هرچه کردم دعا قبول نشد اهل موکب به فکر پروازند نوکری های ما قبول نشد @hosenih شد پذیرفته کار بی منت کار با ادعا قبول نشد بهر وصلش چه نذرها کردم نذری ام منتها قبول نشد بنویسید باز هم امسال عبد سر به هوا قبول نشد منم آن روسیاه و بی کس که نزد موسی الرضا قبول نشد صحن حیدر چقدر زیبا بود حیف! دیگر گدا قبول نشد هرچه گفتم وَ لا تؤدّبنی... حاجتم از قضا قبول نشد تا سحر ناله کردم از جگرم کربلا... کربلا... قبول نشد شعرها یک به یک خریده شدند شعر این بی بها قبول نشد ** حرف زینب که گفت با قاتل بس کن ای بی حیا... قبول نشد @hosenih زیورم را بگیر و سر نبرش... لااقل از قفا، قبول نشد با عصا پیری آمد و می زد گفت ضربات پا قبول نشد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک اربعین آتش گرفتم از فراقت آتش گرفتم از غم و رنج و مصیبت تا که دوباره زائرت باشم برادر چله گرفتم، چله در رخت اسارت @hosenih یادم نرفته تشنه بودی بین گودال هَل مِن مُعینت ماند آخر بی اجابت یک لقمه نان هم بعد تو راحت نخوردم حتی ننوشیدم پس از تو آب، راحت یادم نرفته لحظه ای که نیزه خوردی تکیه زدی بر نیزه ای غرق جراحت در خاطرم مانده سرت را می بریدند در خاطرم مانده زمان سخت غارت با گریه افتادم به روی پیکر تو با کعبِ نی بُردند من را از کنارت دور از نگاه ساقی لشکر ابالفضل خیلی به ما شد شام عاشورا جسارت دیدی مرا بر ناقه ی عریان نشاندند؟! دیدی چگونه شد ادا اجر رسالت؟! در آسمان کردی طلوع و سر شکستم وقتِ غروبت جان سپردم در حقیقت هر جا که رفتم مثل حیدر خطبه خواندم نام تو را بردم برادر با جسارت من دشمنت را بر سر جایش نشاندم با ذوالفقار صبر و تیغ استقامت اما دلم خیلی پر است از دشمنانت بر حرمله، بر ابن سعد و شمر لعنت هر کس که می افتاد ما را می کشیدند حتی به ما یک دم نمی دادند مهلت قبل از ورود شام با صوت حزینم گفتم به نیزه دار تا از یک راه خلوت... ... این دختران را وارد این کوچه ها کن لج کرد با ما آن خبیث بی مروت دروازه ی ساعات ما را دوره کردند خیلی در آن ساعات افتادم به زحمت از صبح دَم تا عصر مابین اراذل... باشد نمی گویم بماند تا قیامت تا سنگ خوردی سنگ خوردم، بین عشاق گونه به گونه می رود صورت به صورت یک خواهشی دارم بیا و جان زینب چیزی نپرس از دخترت از آن امانت داغ رقیه مثل داغ مادرم بود نگذار تا این که بمیرم از خجالت خیلی برایت درد و دل کردم ببخشید آخر رسیده بر دلم غم بی نهایت @hosenih غم گر غم یار است شیرین است این غم باشد برادر جان دگر خوردم شکایت من می روم باور مکن زنده بمانم من می روم دیگر از این وادی غربت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عزیزم کجایی که خواهر رسید فراق من و تو به آخر رسید مرا مثل سابق صدا کن حسین بیا حاجتم را روا کن حسین @hosenih پس از تو ندارم دگر سایه بان پس از رفتنت، قامتم شد کمان شده خواب راحت برایم حرام امان از شلوغی و از ازدحام همان کس که سیلی به سجاد زد قدم به قدم بر سرم داد زد مرا در کنار خودت خاک کن بیا اشک چشم مرا پاک کن دعا بود کارم ولیکن حسین مرا خارجی خواند دشمن حسین امان از غم و غصه ی بی حساب امان از رسیدن به بزم شراب اگرچه به سختی تکان می خورم نیفتاده از روی سر چادرم تمام تنم از کبودی پر است دلم از نگاه یهودی پر است بیا خاطرات مرا زنده کن کمی مثل سابق فقط خنده کن پس از تو دگر گریه شد کار من گواهش همین دیده ی تار من چهل شب شنیدم فقط از رباب علی لایی لایی، علی جان بخواب @hosenih چه ها دیده ام من درین اربعین شدم بعد عمری خرابه نشین بپرس از هر آن روضه در این مسیر ولی از رقیه سراغی نگیر شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
السلام ای امین وحی خدا السلام ای وصیتت تقوا معدن خیر، رحمت سرشار ای پسر عمّ حیدر کرار آبروی همه بنی هاشم روح اسلام، یا ابالقاسم باطنِ آیه های قرآنی هرچه گویم فراتر از آنی ای مقرّب به صاحبِ معراج أنتَ بابُ الکَرَم، أنَا المُحتاج @hosenih گر نباشی شهید، یا احمد پس شهادت چه ارزشی دارد؟! چقدر حرص دین ما خوردی سنگ از روی بام ها خوردی تیره شد دیده ی محبانت در اُحد تا شکست دندانت کور دل ها به داغت افزودند سال ها فکر کشتنت بودند کرد نورت به تیرگی غلبه شام تاریکِ تنگه ی عَقبه حال از فتنه ی فلان و فلان جگرت آمده میان دهان همسرانت بلا به تو دادند زهر، جای دوا به تو دادند ننگ بر دختران لات و هبل پا مکش روی خاک، وقت اجل شعله بر سینه ات زده، ای ماه جمله ی "حَسبُنا کتابَ الله" به که گویم غمِ " لَیَهجُر" را بستنِ معدنِ پُر از دُر را باز هم دم بزن علی حق است بی علی هر مسیر مُنشَق است حسنِین اند مست آغوشت بنشان هر دو را سر دوشت دم آخر به گریه افتادی به علی حکم صبر را دادی حرف رفتن نزن رسول خدا باردار است دخترت زهرا می روی گریه اش عجیب شود بین شهر پدر، غریب شود شاید اصلا به او جسارت شد دخترت پشت در اذیت شد یک زمان در شرر بماند چه؟! دخترت زیر در بماند چه؟! @hosenih وقت غسلت سقیفه بر پا شد مرتضی یکه ماند و تنها شد در کنارت، چهار تن داری خوب شد لااقل کفن داری لب گشودی به حمد و ذکر و دعا نیزه داری نبود شکر خدا تا به لب نامِ آب را بُردی آب از دست مرتضی خوردی نور خورشید بر تنت نرسید اسب بر پشت و سینه ات ندوید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قد رعنای رسول الله آخر سر شکست پایه های عرش از این داغِ درد آور شکست رحمةٌ للعالمین بود و مصیبت ها چشید صبر کرد و حرمتش در بین هر معبر شکست @hosenih جز علی و چند تن دور و برش یاری نبود در اُحد تنها شد و دندان او آخر شکست فتنه ی آن دو یهودی عاقبت کاری شد و... ... زهر آتش زد به جان او، دل دختر شکست گوشه ای از شهر غوغای سقیفه شد بلند جسم او جان داشت اما حرمت منبر شکست خواست پیغمبر بگوید باز هم حق با علی است مردکی پرخاش کرد و قلب پیغمبر شکست بال خود را بست و سوی عرش اعلی پر کشید سخت تنها شد امیرالمؤمنین، حیدر شکست بعد پیغمبر شرر بر خانه ی عصمت زدند در میان غربت این شهر نیلوفر شکست در میان دود و آتش با لگد بر در زدند در شکست و سر شکست و حرمت مادر شکست بار شیشه دارد این بانو کمی آرام تر پشت در اصلا چه شد آیینه سرتاسر شکست @hosenih پیش چشمان ولی الله زهرا را زدند پیش همسایه غرور فاتح خیبر شکست روز عاشورا که شد شبه پیمبر را زدند با شتاب نیزه، پهلوی علی اکبر شکست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
رسید موعد داغی که سخت، سوزان بود غمی که در اثرش فاطمه پریشان بود رسید لحظه و ساعات آخر مردی که اوج دغدغه اش یاری فقیران بود رسید روز وداع رسول خوبی ها همان که بر همگان رحمتی فراوان بود @hosenih به یاد "یا ابتا" گفتنش به پیغمبر دو چشم ام ابیها عجیب گریان بود دوباره یاد اُحد بود و یاد دندانش دوباره خسته ازین لشگر دو رویان بود همان زمان که بنای سقیفه برپا شد دمِ شهادت خاتم، زمانِ هجران بود اگرچه زهر گرفت از وجود او طاقت ولی هنوز رخش مثل شمس تابان بود چقدر تشنه شد و سوخت لحظه ی آخر همان نبی که دلیل نزول باران بود هنوز جای همان سنگ های اهل جفا به روی بال و پر خسته اش نمایان بود هنوز اهل کسا مست عطر او بودند هنوز خانه پر از خاطرات جانان بود چقدر حیف نگاهش اگرکه بسته شود همان نگاه که اوج یقین سلمان بود چقدر حیف نفس های آخرش باشد همان نفس که معطر به عطر قرآن بود کلامِ راه گشا را نبی به لب آورد رسید نطفه حرامی و گفت هذیان بود چقدر خون به دل پاک و خسته اش کردند چقدر خسته ز شر فلان و بهمان بود رسول رفت و فدک غصب شد در آن اوضاع امان ز حال علی... سخت نابه سامان بود رسول رفت و در این خانه چادر زهرا میان دود لگدمالِ حزب شیطان بود رسول رفت و علی را کشان کشان بردند بتول در عقبش بین راه بی جان بود @hosenih رسول رفت و به بازوی او غلاف زدند همان دمی که در آن کوچه راه بندان بود رسول رفت و به اشک بتول خندیدند سه ماه فاطمه از خلق، روی گردان بود پس از رسول فقط بود جنگ حیدر صبر جهاد فاطمه رفتن به بیت الاحزان بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از غربت پیمبر، داور به گریه افتاد توحید روضه خوان شد، کوثر به گریه افتاد از داغ زهرِ آن دو ملعونه، جسم احمد‌‌‌... می سوخت آن چنان که بستر به گریه افتاد @hosenih وقتی که بی حیا گفت: "إنّ الرَّجل، لَیَهجُر" جبریل ناله سر داد، منبر به گریه افتاد هم دختر نبی بود، هم مادر پیمبر بدجور مادرانه، دختر به گریه افتاد یاد "حُسینُ مِنّی..." با جدّ خویش می سوخت آمد حسین، نزدِ دلبر به گریه افتاد تا حکم صبر را داد احمد به مرتضایش خیره به همسرش شد، حیدر به گریه افتاد در بین کوچه کشتند، آقای ما حسن را از بعد آن دوشنبه، مضطر به گریه افتاد رفت و ندید احمد، زهرا میان آتش... آن قدر ناله سر داد، تا در به گریه افتاد بعد از هجوم دشمن، تا دید میخ در را از غربت امیرش، قنبر به گریه افتاد روز دهم شد و شمر آمد میان مقتل آن قدر ضربه زد که خنجر به گریه افتاد @hosenih با قد خم رسید و در بین قتلگه دید... فرزند بی سرش را، مادر به گریه افتاد جوری در آن هیاهو فریاد زد: "بُنیّ..." تا صبح روز محشر، نوکر به گریه افتاد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از غربت پیمبر، داور به گریه افتاد توحید روضه خوان شد، کوثر به گریه افتاد از داغ زهرِ آن دو ملعونه، جسم احمد‌‌‌... می سوخت آن چنان که بستر به گریه افتاد وقتی که بی حیا گفت: "إنّ الرَّجل، لَیَهجُر" جبریل ناله سر داد، منبر به گریه افتاد هم دختر نبی بود، هم مادر پیمبر بدجور مادرانه، دختر به گریه افتاد یاد "حُسینُ مِنّی..." با جدّ خویش می سوخت آمد حسین، نزدِ دلبر به گریه افتاد تا حکم صبر را داد احمد به مرتضایش خیره به همسرش شد، حیدر به گریه افتاد در بین کوچه کشتند، آقای ما حسن را از بعد آن دوشنبه، مضطر به گریه افتاد رفت و ندید احمد، زهرا میان آتش... آن قدر ناله سر داد، تا در به گریه افتاد بعد از هجوم دشمن، تا دید میخ در را از غربت امیرش، قنبر به گریه افتاد روز دهم شد و شمر آمد میان مقتل آن قدر ضربه زد که خنجر به گریه افتاد با قد خم رسید و در بین قتلگه دید... فرزند بی سرش را، مادر به گریه افتاد جوری در آن هیاهو فریاد زد: "بُنیّ..." تا صبح روز محشر، نوکر به گریه افتاد شاعر:
از تب زهرِ نفسگیر، تنت می لرزد همچنان مار گزیده، بدنت می لرزد چه کنم ناله ز دل، وقت تردد نکشی؟! چه کنم تا که عبا را به سر خود نکشی؟! رنگ در چهره نداری و رخت زرد شده مهربان، دست رئوفت چقدر سرد شده @hosenih شمس نورانی افلاک، زمین افتادی باز هم پا شدی از خاک، زمین افتادی بر زمین پیکر خود را مکش اینقدر بس است تا به حجره، پر خود را مکش اینقدر بس است به در حجره رسیدی، به غمت چیره شدی یاد مادر، به در حجره ی خود خیره شدی میخ در، ناله ی جانسوز چرا سر داده؟! جای در، شعله به جان جگرت افتاده عمر پر برکت و پر مرحمتت شد طی، وای رو به قبله شده ای، قبله ی عالم، ای وای خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟! نه رد سرمه به چشم است، نه رد اخم است کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است خواهرت نیست کنارت، به عیادت برسد اندکی صبر کن آقا که جوادت برسد غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند @hosenih حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت دم آخر احدی دست به خنجر نَبَرد بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شدی به زهر حرامی دچار، افتادی به راه حجره به چشمان تار افتادی شبیه فاطمه، بی اختیار افتادی نوشته اند که پنجاه بار افتادی به لب رساند مکافاتِ زهر، جانت را عبایِ روی سرت کُشت شیعیانت را @hosenih دلیل و منشأ نور و وجود خورشیدی اگرچه خاک بر اندام و جامه ات دیدی تنت ضعیف شد از سوز زهر و لرزیدی شبیه مارگزیده به خویش پیچیدی به چشم خیس، دو دستت به سوی در بردی به یاد فاطمه بودی و بد زمین خوردی گلیمِ جمع شده، از خجالتت گریید عبای روی سر از هتک حرمتت گریید میان مشت تو، تسبیح تربتت گریید دو پلک زخم و ترت، وقت غربتت گریید نبود حجره ی دربسته، بسترت ای کاش زمان پر زدنت بود خواهرت ای کاش به گریه زمزمه کردی وَ إن یَکادت را طلب نموده ای از سوی حق، مرادت را از آستان خدا خواستی شهادت را صدا زدی به لب تشنه ات جوادت را به خاک حجره تنت را رسانده ای آقا هزار شکر که تشنه نمانده ای آقا @hosenih هزار شکر که با شمر، رو به رو نشدی اسیر خنجر خولی تندخو نشدی به دست خواهرت ای شاه، جست و جو نشدی هزار شکر که با ضربه، پشت و رو نشدی چقدر خورد به گودی قتلگه، ضربه حسین و خنجر کُند و دوازده ضربه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه مجلس دعا روم، چه مجلس بکا روم اگر بدون اذن صاحبم روم، خطا روم منی که کل عزتم به دست های مهدی است ضرورت است محضرش، بدون ادعا روم @hosenih تمام هستی ام تعلّقِ به اوست والسلام مرا به دیگران حواله ام دهد، کجا روم؟ خدا کند که مثل ابتدای خلقتم فقط محب اهل بیت باشم و به آن سرا روم همیشه از بساط روضه‌خانه خیر دیده ام ازین محیط خیمه و حسینیه چرا روم؟ دلم شکسته و دوا به درد من نمی خورد طبیب گفته زودتر به مشهد الرضا روم دعای من که حبس شد، به آسمان نمی رسد مگر رضا دعا کند مرا، به کربلا روم فدای غربتش شوم که روی خاک ناله زد: به سوی حجره ام خدا توان بده مرا روم @hosenih چقدر خورده ام زمین میان راه حجره ام به خانه با تنی که شد به درد مبتلا روم حصیر خانه را به چشم خیس جمع می کنم به یاد روضه ی حسین، محضر خدا روم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دودِ هیزم در حرم آکنده شد آتش از روی علی شرمنده شد در چنان با شدت از جا کنده شد یاس حیدر بر زمین افکنده شد بانویی که حرمتش مفروض شد استخوان سینه اش مرضوض شد نعره ها پیوسته و ممتد شد و هتکِ حرمت های شان بی حد شد و حال زهرا پشت آن در بد شد و یک نفر با ضربه از در رد شد و قلبِ زهرا را قرار از دست رفت غنچه ی گل در فشار از دست رفت غربت شیر خدا شد بی حساب حمله می کردند سویش با عتاب دست هایش بسته شد بین طناب سوخت قلب حق برای بوتراب فاتح خیبر برای حفظ دین شد گرفتار دو بی دین لعین فضه زیر کتف مادر را گرفت دید حیدر را و قلبش پر گرفت زود زهرا شال حیدر را گرفت با نگاهش راه لشگر را گرفت دور حیدر بود در حال طواف تا که شد بیهوش با ضرب غلاف حیدری تنها و شمشیر و گلو فاطمه برخاست، آمد روبرو کل عالم می شد آن دم زیر و رو دست بر معجر اگر می برد او کار دشمن را علی راحت نکرد لحظه ای با اولی بیعت نکرد آه اما از دل زینب که دید یک نفر موی حسینش را کشید دیگری از راه با خنجر رسید لشگری پیراهنش را می درید دستباف فاطمه بود آن لباس شد بلند از هر شکافش بوی یاس شاعر: