#امام_حسن
سالها گریه سالها روضه
همه ی عمر مجتبی روضه
روزگارش گذشت با روضه
کوچه،در،طشت چندتا روضه
بانی و روضه خوان و سینه زن است
سوخته نام دیگر حسن است
دوستانی چو دشمنان دارد
گله از دست این و ان دارد
کارد بر روی استخوان دارد
گرچه هرروز میهمان دارد
شان اورا کسی نفهمیده
از مدینه حسن چه ها دیده
کس نفهمید ابتلایش را
در گذر بغض بی صدایش را
جوشن زیر این عبایش را
روی پا زخم آشنایش را
غصه اش را خضاب کرد حسن
مرگ را انتخاب کرد حسن
وای اگر بی کس حرم باشی
خسته از جان به هررقم باشی
بین خانه اسیر غم باشی
روزه باشی و تشنه هم باشی
پر شکسته ز خاک پر بکشی
زهر را جای اب سر بکشی
چون حسن بی کسی به دهر نبود
شان او طعنه های شهر نبود
با کسی جز مغیره قهر نبود
جگر پاره اش ز زهر نبود
داغ ناموس بود بر جگرش
به در خانه بود هر نظرش
داغ انروز که رسیدند و
چهل نفر داد میکشیدند و
پدرش را غریب دیدند و
مادرش را زمین کشیدند و
همه قاتل شدند حتی در
بی هوا رد شدند از مادر
گرچه آماده ی جدایی بود
به لب تشنه اش نوایی بود
دلش انگار کربلایی بود
وقت گریه به روضه هایی بود
روضه ی ذبح از قفای سری
زدن خواهری بپای سری
سیدپوریا هاشمی
@deabel
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
پُر تلاطم شده قلبم بخدا از گله ها
دلِ من سخت شکسته ز تو و فاصله ها
بعد تو رفتم اسارت به چه وضعی؟ حالی؟
از کفم رفت عمو جان همه ی حوصله ها
تو مگر قول ندادی که شوی حافظِ ما؟
پس چرا بسته شدم بعدِ تو بر سلسله ها
شمّه ای مویه کنان روضه بخوانم که چه شد
دور و بر پُر شده بود از شعف و هلهله ها
چقدر زجر کشیدیم عموجان در راه
ناسزاها که نگفتند به ما حرمله ها!!!
پا برهنه همه جا و همه جا گرداندند
پایِ ما را تو ببین پُر شده از آبله ها
در حَلب سقط شد از آل حسین یک محسن
کمکی هیچ نکردند بر آن قابله ها
عمّه ام نیمه ی شب باز نشسته می خواند
یادِ تو بود و پدر در همه ی نافله ها
خواهرم مُرد به ویرانه ی شام و عوضش
پُر تلاطم شده قلبم بخدا از گله ها
محسن راحت حق
@deabel
|⇦•دل تنگِ روزهایِ نخستِ محرم ..
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام تقدیم به ارواح طیبه شهدا و همۀ درگذشتگان به نفس حاج حسین سازور•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
«السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ»
این روزها اگر که دلم غرق ماتم است
دل تنگِ روزهایِ نخستِ محرم است
چشمم هنوز خیره به اشعارِ پرچم است
باز این چه شورش است که در خلقِ عالم است
اشک آنقدر که باید و شاید نداشتم
شرمنده ام برایِ غمش کم گذاشتم
قطره بدونِ عشق به دریا نمیرود
پایی که روضه آمده هرجا نمیرود
هر کس پی غلامی این خانه میرود
هرگز زِ یادِ حضرتِ زهرا نمی رود
چشمانِ ما همین که زِ گریه نشان گرفت
مثلِ همیشه فاطمه تحویلمان گرفت
ای وای اگر که ماهِ محرم نداشتیم
واللهِ بی حسین خدا هم نداشتیم
داغش نبود اگر دلِ خُرَّم نداشتیم
ای کاش غیرِ غصۀ او غم نداشتیم
آیا نظیرش آمده در عالمین نه
ما را گدا کنید ولی بی حسین نه
بعد از وفات کاش محبت به من کنید
جسم مرا محافظت از سوختن کنید
با اشکِ روضه شستشویِ این بدن کنید
بر من لباسِ نوکری ام را کفن کنید
یک لحظه ام مباد زمان را هدر دهید
پیش از همه امام رضا را خبر کنید
تا خواندمش بدونِ کلامی قبول کرد
دادم به هر طریق سلامی قبول کرد
طعنه نزد به من تو کدامی قبول کرد
بی امتحان مرا به غلامی قبول کرد
سجده به خاکِ او عمل واجبِ من است
ایرانی ام امام رضا صاحبِ من است
هنگام مرگ سائلِ سلطان شدن خوش است
چشم انتظارِ شاهِ خراسان شدن خوش است
مثلِ خودش غریبُ و پریشان شدن خوش است
در خاک غلت خوردن و گریان شدن خوش است
از سوزِ زهر رنگِ رخِ او سفید شد
آقا شبیه مار گزیده شهید شد
صد شکر زخمِ تیر رویِ پیکرش نبود
هنگام دست و پا زدنش خواهرش نبود
چشمی به فکرِ غارت انگشتر نبود
دستی پی کشیدنِ مویِ سرش نبود
↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدون ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#hardrevenge
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#حاج_حسین_سازور
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_صفر
#فاطمیه
•┄┅══༻○༺══┅┄•
✅ وب سایت↶
www.babolharam.net
↜سروش↶
http://sapp.ir/babolharam_net
↜ایتا↶
https://eitaa.com/babolharam_net
↜تلگرام↶
https://t.me/babolharam_net
↜اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net
|⇦•نفرین به آن دوشنبه و..
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام تقدیم به ارواح طیبه شهدا و همۀ درگذشتگان به نفس حاج حسین سازور•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
میخوام از زبانِ امام رضا براتون روضه بخوانم .. امروز بلند بلند گریه کنید .. آخه امروز زن ها و نوعروسانِ نوقان اومدن پیش شوهراشون گفتن مهریه هامون حلاتون .. بزارید ما برایِ این آقا بلند بلند گریه کنیم ..
جگرم یادِ حسین ریخت بهم یابن شیب
زخم شد از غم او پلکِ ترم یابن شبیب
ته گودال که جایِ پسرِ زهرا نیست
جایِ قرآن که به زیرِ سم مرکب ها نیست
پیرهن از تنِ بی سر شده درآوردن
بی کفن در وسط دشت رهایش کردن
حرمتِ مهریۀ مادرِ سادات شکست
آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست
جدِ مظلوم مرا با لبِ عطشان کشتند
مادرش دید به گیسویِ پریشان کشتند
ناله زد مادرِ ما دست به مویش نزنید
با ته خنجرِ خود ضربه به رویش نزنید
خبر از حرمتِ بوسیدنِ مادر دارید؟
پایِ خود را زِ لبانِ پسرم بر دارید
*روزها و ساعات آخرِ ماهِ صفرِ .. دو سه روز بعد از شهادتِ پیغمبر دخترش رو زدن .. خونه ش رو به آتش کشیدن نامردا ..*
نفرین به آن دوشنبه و پیکارِ لعنتی
کاری نداشتیم به اشرارِ لعنتی
باور نمی کنید که به ما حرف بد زدن
یک مشت از مهاجر و انصارِ لعنتی
سر دستۀ ارازل و اوباش سر رسید
با قنفذ و مغیره، چهل یارِ لعنتی
از پشتِ در، نفس نفسِ مادرم شنید
این جمله هست لحظۀ اقرار لعنتی
وقتی حریفِ مادرِ ما پشتِ در نشد
بیرون کشید خنجرِ خونبارِ لعنتی
سنگینی در و لگد و شعله جایِ خود
چسبیده بود سینه به مسمارِ لعنتی
باور کنید مادرِ ما گیر کرده بود
دامانِ گل گرفت به آن خارِ لعنتی
چادر گرفت فضه و مادر بلند شد
سربسته ماند پشتِ در اسرارِ لعنتی
در چند روزِ بعد، پس از احتجاجِ حق
پیچیده شد به خطبه ای کارِ آن لعنتی
با مادرم دهن به دهن شد سرِ فدک
مادر جواب داد به انکارِ لعنتی
پیچید بینِ کوچۀ باریک دورِ ما
از هر طرف شدیم گرفتارِ لعنتی
یک گوشواره لحظۀ سیلی زدن شکست
یک گوشواره خورد به دیوارِ لعنتی
یا زهرا .....
السلام علیکِ یا ام الائمه یا فاطمه ..
↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدون ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#hardrevenge
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#حاج_حسین_سازور
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_صفر
#فاطمیه
•┄┅══༻○༺══┅┄•
✅ وب سایت↶
www.babolharam.net
↜سروش↶
http://sapp.ir/babolharam_net
↜ایتا↶
https://eitaa.com/babolharam_net
↜تلگرام↶
https://t.me/babolharam_net
↜اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net
#امام_حسن
روزه بودی و همسرت ایکاش
با تو روراست بود و می شد قهر
تا مگر کینۂ پدر وَ جمل-
را نمی ریخت در پیالۂ زهر
جعده(لع) بد وعده داشت با ابلیس
کرَمت را چطور بُرد از یاد؟!
تشنه بودی و جای آبِ خنک
آتش ِ زهر را به خوردت داد
رنگت از رخ پرید و افتادی
همسرت داشت هلهله میکرد
جگرت سوخت! با پریشانی-
خواهرت رفت و تشت را آورد
گریه میکرد و سینه ات شد تنگ
جان او بسته بود بر جانت
بر گلوی حسین(ع) خیره شدی
اشک جاری شد از دو چشمانت
درد پیچیده بود دورِ تنت
لااقل کاش میزدی فریاد
زنده شد در مقابل چشمت
خاطراتِ بدی که دقّ ات داد
بغض کردی و بعدِ چندین سال
بر دلت مانده بود تأثیرش
بعدِ مسجد؛ مقابلت قنفذ(لع)
بوسه زد بر غلافِ شمشیرش
داغ مادر، مزارِ بی زائر
از تمام مدینه سیرت کرد
تکیه زد بر ورودیِ کوچه
خنده های مغیره(لع) پیرت کرد!
مرضیه عاطفی
@deabel
#امام_حسن
آری یک عمر دلش غرق عزاداری بود
تا چهل سال، فقط کار حسن زاری بود
از همان کوچکی اش کوچه گرفتارش کرد
جگر خون شده اش حامل اسراری بود
دمبدم تکیه به دیوار غریبی می داد
آنکه بر مادر خود فکر عصا داری بود
هفت بار از اثر زهر بخود پیچیده
بارها این جگرش صید جفاکاری بود
آخرین بار که زهر از گلویش پایین رفت
روزه بود و بخدا لحظۀافطاری بود
از همان روز که در خانۀآقا آمد
نقشۀجعدۀ ملعونه جگر خواری بود
زیر لب زمزمۀواحسنا زینب داشت
خواهری که همه جا در صدد یاری بود
ناگهان دید به احوال تعجب زینب
طشت رنگین شده و لَخت جگر جاری بود
با خبر کرد در آن حال برادرها را
باز هم دخت علی فکر پرستاری بود
بی خبر بود ز آثار هَلاهل ، ای وای
اثر سودۀالماس عجب کاری بود
قاسمش در بغل حضرت عباس گریست
کار عبداللَهِ دردانۀ او زاری بود
با وجودی که خودش حال عجیبی دارد
همه جا ام مصائب، پِی دلداری بود
آنکه در طشتِ بلا پاره جگر دید، همان
دید در طشتِ طلا اوج گرفتاری بود
«خیزران بود و لب قاری قرآن در طشت»
غرق در خون، دهن و لعلِ لب قاری بود
سرخ چشمی پی اظهار کنیزی خندید
شاهد خندۀاو گریۀخونباری بود
محمود ژوليده
@deabel
#امام_حسن
از بارِ داغش پشتِ پیغمبر شکسته
تنهاترین سردارِ بی لشگر شکسته
سجادهاش بر غربتِ او گریه کرده
پایِ غریبیاش دلِ منبر شکسته
بخشید آنکَس را که زد نیزه به ساقَش
او دستگیری میکند از هر شکسته
تا زهر را نوشید فرمود: آه مادر
راحت شد این آئینهیِ یکسر شکسته
بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست
اما غرورم را کسی دیگر شکسته
یک کوچهی باریک و دو دیوارِ سنگی
یک راه بُنبست و دو برگ و بر شکسته
فهمید فرزند بزرگم ، ناسزا گفت
میخواست من باشم ولیکن سر شکسته
گفتم که با رویم بگیرم ضربهاش را
رفتم نبینم حرمتِ مادر شکسته
اول مرا زد بعد از آن هم مادرم را
من میزدم بال و پَر و او پَر شکسته
از رویِ چادر پایِ خود را بر نِمیداشت
پایی که قبل از این جسارت ، در شکسته
در زیرِ پاها گوشواره خوردتر شد
خندید وقتی دید نیلوفر شکسته
فهمیدم از اُفتادنِ مادر که بد زد
فهمیدم از دیوارِ کوچه ، سر شکسته
لایوم کَ یومک حسینم گریه کم کن
تنها نه من ، از گریهات خواهر شکسته
میبینمت با مادرم بر شیبِ گودال
در لابهلایِ نیزه و خنجر شکسته
ای کاش میشد تا نبینم ساربان هم
انگشت را دنبالِ انگشتر شکسته
حسن لطفی
@deabel
#ورودکاروان_اهلبیت_به_مدینه
#السلام_علیک_یاام_البنین_س
به گوش آید زنگِ کاروانی
دلش افتاد شورِ ناگهانی
چه می سوزد دلش در شعله ی تب
روان شد تا به استقبالِ زینب
مگر مادر خبر از پیش دارد؟
که اینگونه دلش تشویش دارد
چه خم شد زیرِ بارِ این مصیبت
قدِ امّ البنینِ با صلابت
نگاهِ غربتش رنگِ شفق شد
دلش لرزید و پایش بی رمق شد
ز غم بنشسته زیرِ سایبانی
ندارد از مسافرها نشانی
چو باران چشم دوزد جاده ها را
که تا بیند رخِ شهزاده ها را
چه بگذشته مگر کرببلا را؟
نهالِ باغِ آلِ مصطفی(ص) را
چه بگذشته به حال و روزِ زینب
امان از سینه ی پُر سوزِ زینب
چه بگذشته حسین و اکبرش را
و قاسم هم علیِ اصغرش را؟
خزانِ انتظارش گو سر آمد
گلی با خاک و خونِ معجر آمد
میانِ کاروان دنبالِ او بود
ز هر کس ماجرای حالِ او بود
ز بس زینب نگاهش درد دارد
سر و رویی سراسر زرد دارد
که تا چشمانِ او بر زینب افتاد
دلش در شعله ی تاب و تب افتاد
تویی زینب چرا قدَّت خمیده؟
بگو دختر چرا مویت سفیده؟
برایم از غمِ کرببلا گو
از آن ایامِ پُر رنج و بلا گو
نمی پرسم ز احوالِ اباالفضل
که بشکسته پر و بالِ اباالفضل؟
نگو از داغِ ماه و سه ستاره
بدنهای سرا پا پاره پاره
نه از عَبدُلَله و نه عون و جعفر
بگو تو از حسینم جانِ کوثر
بگو تو از حسین و اکبرِ او
بگو از زخم های پیکرِ او
شنیدم که حسینم سر ندارد؟
بمیرم من که او مادر ندارد
سرش گر با لبِ تشنه بریدند
چِرا دیگر به جولانش کشیدند؟
چو عباسم فدای تارِ مویش
فدای زخمِ لبها وُ گلویش
تو که او را به زیرِ دشنه دیدی؟
چجوری آخر از او دل بریدی؟
خبر از قاسمِ ناشاد داری
از آن شاخه گلِ شمشاد داری
زدی بوسه بجایم روی ماهش
حنا کردی بر آن زلفِ سیاهش؟
چرا سجّادِ من پشتش خمیده
خبر آمد که بیماری کشیده؟
بمیرم من برای قلبِ زارت
رقیه نیست از چه در کنارت؟
کشَم زینب من از رویت خجالت
شنیدم دخترم رفتی اسارت؟
تمامِ راه سرها روبرویت
به روی نیزه ها در گفت و گویت
خوشا زهرا که اینها را ندیده
اگر چه بیش از ما غم چشیده
#هستی_محرابی
@deabel
#امام_حسن
شود به اذن تو دریا ، سراب هم حتی
شود به نام تو موجی ، حباب هم حتی
کریم نیست کسی پیش سفره ات هرچند
به نام او بدهند آب و تاب هم حتی
نشسته ام سر راهت مگر که یک لحظه
تو را نگاه کنم با نقاب هم حتی
همین که از تو بخواهیم باز شیرین است
اگر دعا نشود مستجاب هم حتی
تمامِ خلق رهین شکوه عزت توست
اگر شوی تو به ذلت خطاب هم حتی
به بغض تو شده کافر ، اگرچه او به رسول
به زور داده شود انتساب هم حتی
فقط به پای مزار تو بوده که آمیخت
به اشک غم ، نفس اضطراب هم حتی
خدا کند پسری مادرش زمین نخورد
خدا کند که نبیند به خواب هم حتی
سیدعلی احمدی
@deabel
#امام_حسن
تیری که شد خطیر، حسن بوده
هم پیر هم مسیر، حسن بوده
بی آنکه دست باز کند سائل
همواره دست گیر حسن بوده
از سفره داری اش،نه که از سفره
آنکه نگشته سیر حسن بوده
تا هست شیر رزم علی هست و؛
تابوده بچه شیر حسن بوده
بی شک حسین،امیر اگرهم شد
قبلش فقط امیر حسن بوده
برجنگ اگر حسین تعمّد داشت
برصلح ناگزیر حسن بوده
هم وارث اهانتِ درکوچه
هم وارث غدیر حسن بوده
آن سربلند دهر که روزی شد؛
درتشت سربه زیر حسن بوده
دوری که رفت زود حسینش بود
زودی که گشت دیر حسن بوده
مهدی رحیمی
@deabel
#امام_حسن
کسی که غرق خدا شد به یم نیاز ندارد
رواق و صحن و چراغ و خَدَم نیاز ندارد
سخای بیشتر ازحد مجتباست دلیلش
نیازمند اگرکه به کم نیاز ندارد
زبانزد است دل مهربان و پاک و رئوفش
به معجزات زبان و قلم نیاز ندارد
ویطعمون الطعامش هنوز در جریان است
گدا برای گرفتن قسم نیاز ندارد
نفس بهانۀ از او سرودن است همیشه
دمی که گفت حسن بازدم نیاز ندارد
زمین کرببلا طرحی از بهشت بقیع اش
حرم برای خودش که حرم نیاز ندارد
کتیبه های محرم کبود غربت او شد
بیان درد دلش محتشم نیاز ندارد
نوشت با خط خون تیر روی چوبه تابوت
شهید آتش کوچه که سم نیاز ندارد
علی شکاری
@deabel
#پیامبر_اکرم
ز هجران تو اشک من روان شد
زبان درد من آه و فغان شد
تو رفتی و پس از تو ای پدرجان
علی تنهاترین مرد جهان شد
الا ای قبلهگاه آرزویم
نشسته بغض داغت در گلویم
اگرچه چشم خود را بستهای باز
تبسّم میکنی بابا به رویم
پری بشکسته چون پروانه دارم
چو شمعم گریهی مستانه دارم
برای گریه از هجران رویت
میان بیتالاحزان خانه دارم
سیدهاشم وفایی
@deabel
#پیامبر_اکرم
اسلام، تا پیمبر اعظم رسیدن است
بعد از رسول بار ولایت کشیدن است
بعد از نبی، هنوز تنش مانده بر زمین ...
نوبت به آه و نالهی زهرا شنیدن است
بِاللَّه قسم که باورمان شد پس از نبی
لب بستن و نشستن و غربت چشیدن است
اینها کلام آخرِ آقاست با علی
تنها ره امام به خلوت خزیدن است
اهل نفاق بر حَرَمت حمله میبرند
وز دربِ خانه شعله به هر سو کشیدن است
وقتی که دست قدرتِ تو بسته میشود
تکلیف فاطمه پیِ مولا دویدن است
آری سکوتِ تو __ وَ فریاد فاطمه
تنها رهِ به دادِ ولایت رسیدن است
سیلی اگر زدند به زهرا، صبور باش
روی کبودِ او سندِ ظلم، دیدن است
مردم دوباره جاهلیت را رقم زنند
یعنی مسیرشان ز علی دلبریدن است
حقِّ تو را سقیفهگَران، غصب میکنند
باطل هماره در پی مَسنَد گزیدن است
شورائیان به محضِ رسیدن به قصدِ خود
انکار میکنند ،که این حق ندیدن است
اول فداییِ رهتان محسنِ شماست
رسمِ ستم، ز شاخهی گُل، غنچهچیدن است
خانهنشینیِ تو، به محرابِ خون کِشد
سهمِ حسن ز زهرِ جفا، سرکشیدن است
بعد از حسن، که پارهجگر، کشته میشود
سهمِ حسینِ من بهخدا، سر بریدن است
جز راه قتلگاه دگر راه چاره نیست
یعنی نصیب زینب من قد خمیدن است
محمود ژولیده
@deabel
#پیامبر_اکرم
به ذکر یاعلی،جان میدهم عالیِ اعلا را
بخوان خود یاعلی،بالا سرم این نام زیبا را
علیاً یاعلی،ذکر عروج و ذکر معراجم
صدای دلنشین تو مصفا میکند ما را
بمان پیشم، مرو یک لحظه حتی از کنار من
تویی روح و روان من، تویی معنا مسیحا را
به عمرم بهترین روزم همان روزیکه در کعبه
به إذنِ الله بنهادی به روی شانه ام پا را
سرم بر دامنت بگذار و دستت را روی قلبم
که جان آسان دهم، دستان پر مِهرِ تولا را
حسن را با حسین آرام روی سینه ام بگذار
که از سختیِ جان دادن رها سازند طاها را
بگو زهرا کنار بسترم یک لحظه بنشیند
و زینب وا کند بهر دعا، با اشک،لبها را
به غیر از پنج تن اینجا نماند هیچکس دیگر
ز حُجره دور سازید آن منافقهای بطحا را
مرا تهمت به هذیان میزند این فردِ نالایق
پس از این برحذر باشید این اصحاب شورا را
دگر می پاشد از هم جمعِ گرمِ اهلبیت من
به آتش میکشند این قوم، بیتِ وحیِ مولا را
اگر دست تو را بستند یاحیدر،صبوری کن
صبوری کن،خدا میبیند این ظلم و بدیها را
دگر صرف نظر کن از طلوعِ زهرۀ اَزهَر
علی؛دیگر نمیبینی پس از این،روی زهرا را
مبادا جای سیلی را ببینی بر رخ ماهش
مخواه از روی نیلی بعد از این،فیضِ تماشا را
اگر دیدی که مخفی میکند رخسارِخود از تو
نداری طاقت دیدار آن آزرده سیما را
به زودی همسر تو دست بر دیوار میگیرد
برای راه رفتن از حسن گیرد مدد پا را
تمام دنده های او تَرَک بردارد از ضربه
و اینجا پشتِ در،میخواند آن مظلومه، ماها را
اگر چه فاتح خیبر،شود خانه نشین اما
به زودی غرق خون بینند محرابِ مصلا را
حسن زهر جفا نوشد، حسینم رخت خون پوشد
اسیری میرود زینب،ببیند داغ عظما را
حدیث زینب و معجر، حدیث کشتۀ بی سر
حدیث ساقی لشگر، کند بیدار دنیا را
محمود ژولیده
@deabel
#پیامبر_اکرم
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت
چه غریبانه ، غریبانه ، غریبانه گذشت
چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم
پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم
ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو
از غریبانه ترین لحظه ی تشییع بگو
او غریبانه ترین لحظه ی رفتن دارد
روضه ی رفتن او گفتن و گفتن دارد
اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد
رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد
شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد
یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد
یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت
یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت
آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد
شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد
بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد
وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد
در عزای پدرش بود که سیلی را خورد
سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد
تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند
تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند
دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در
درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در
حسن لطفی
@deabel
#پیامبر_اکرم
دیگر طبیب بر سر بالین نیاورید
بالینِ من حسین و حسن را بیاورید
این شرحِ صدر، مرهمِ جان کَندَنِ من است
از سینه ام حسینِ مرا از چه می برید؟
ای نور دیدگانِ من این گونه بی قرار
امروز بر رسول گریبان چه می درید؟
روزی رسد که هر دو جگر پاره می شوید
با این که در بهشت شما هر دو سرورید
بوسه اگر به روی لبان شما زنم
روزی ز تشتِ خون، جگر، سر بر آورید
زهرای من! تو اِذنِ دخولِ اَجَل بده
زیرا خدا به غیر تو کوثر نیافرید
او که دری به غیرِ درِ خانه اَت نزد
داند خدا مرا به ولای تو پَروَرید
تا می شود، حبیبۀ من پشت در نرو!
زود است، استغاثه کنان پشت این درید
ای دشمنان فاطمه از من حیا کنید!
بعد از پدر چه بر سر این دختر آورید
دور مرا کسا، بگیرید دخترم!
آخر شما تمامِ امید پیمبرید
بنشین علی! که خوب به رویت نظر کنم
آری خدا جمال تو از خویش آفرید
نعش مرا شبانه چو غسل و کفن کنی
مخفی ز بی کفن کَفَنم را بیاورید
حالا که من وصیّت یک عمر می کنم
کاغذ قَلم برای نوشتن بیاورید
محمود ژولیده
@deabel
#پیامبر_اکرم
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد
رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد
عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت
حُکم بر خانه نشینیِ علی امضا شد
بعدِ تو حرمت کاشانه ی حق حفظ نشد
پای اولاد حرامی به حریمت وا شد
دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار...
خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد
خبرِ پر زدن فاطمه، حیدر را کشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد
روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا
تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد
از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید
صحبت از غارت معجر ز سر زن ها شد
زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد
داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو...
گوش نحسش نشنید و قد مادر تا شد
سر او تا که جدا شد زره اش را بردند
زره اش هیچ... سرِ پیرهنش دعوا شد
خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید
بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد
کاش انگشتری اش تنگ نبود... اما بود...
عاقبت نیمه ی سبابه ی او پیدا شد؟!
اجرِ پیغمبری ات بود که مردم دادند
ظلم هایی که پس از تو به ذَوِی القُربی شد
محمدجواد شیرازی
@deabel
#پیامبر_اکرم
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
اینجا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
کمال مومنی
@deabel
#پیامبر_اکرم
ای در هوای ماتم تو عرش، سوگوار
ای در غم تو چشم سماوات، اشکبار
اسلام در مصیبت تو می شود یتیم
دین در فراق روی تو بی تاب، بیقرار
ما را در اوج گنبد خضرای خود ببر
تا روی گنبدت بنشینیم چون غبار
هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی رود
چشمی که شد ز ماتم تو ابر نوبهار
رفتی و از مدینه ی تو رفت دلخوشی
کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار
سر زد پس از تو ای به همه خلق مهربان
از امت تو آنچه نمی رفت انتظار
هرچند از تو غیر محبت ندیده بود
اما به اهل بیت تو بد کرد روزگار
گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در
یاسی که مانده بود ز باغ تو یادگار
گر می گرفت آتش کینه به خانه و
می رفت سمت پهلوی گل دست های خار
آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد
انداخت دور گردن مولا طناب دار
در بین کوچه باز همان دست آمد و
دیوار کوچه خون شد و افتاد گوشوار
محمدعلي بياباني
@deabel
#روضه_ورود_به_مدینه
یارسول الله برخیز ارمغان آوردهام
از یتیمانِ حرم یک کاروان آوردهام
دستباف مادرم شد، پاره پاره پیرهن
زین سفر بنگر چه سوغاتی گران آوردهام
رفتم از پیشَت اگر با لشگری از محرمان
کاروان را همره نامحرمان آوردهام
آستین ها شد بجای چادرِ زنها حجاب
با چه وضعی دختران را نزدتان آوردهام
از کنیزک خواندن ناموس، نشنیده بگیر
من اماناتِ ترا با نیمه جان آوردهام
این عبا امّامه، این شمشیر، این هم خاتمت
من دلی پُر نزد تو از ساربان آوردهام
داغ هفتادو دوتن، یک صبح دیدم تا غروب
خود مپرس از من چرا قدّی کمان آوردهام
از جوانان بنی هاشم فقط سجاد ماند
جمع را همراهِ مولای جوان آورده ام
یارسول الله، یاجدّا حسینت کشته شد
خویش را از قتلگه بر سرزنان آوردهام
کوفیان میخواستند از دین نماند، هیچ چیز
پرچم اسلام، با نطق و بیان آوردهام
خوب میدانی که در شام آبرویم ریختند
با دلی خون، آبرویی جاودان آورده ام
همچو صدها خطبه، فریاد رقیه کار کرد
گر چه از آن نیمه شب دردی نهان آورده
#روضه_ورود_به_مدینه
@deabel
#پیامبر_اکرم
( زبانحال حضرت زهرا س )
دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم
افتاده ای در بسترت سرو رشیدم
هرروز دیدم دیده ی بارانی ات را
دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را
از راه رفتن کل پایت پینه بسته
ناگفته ها را گفت دندان شکسته
در مکه درگیر بلای کوچه بودی
زخمی سنگ بچه های کوچه بودی
"تبت یدا" خار بیابان بود و پایت
یک لحظه اما درنمی آمد صدایت
حالا من و تو خلوتی داریم باهم
دیگر نگاهت را نگیری از نگاهم
بابا بگو پیشم دوباره مینشینی
قدری بمان پیشم که محسن را ببینی!
تو هستی و اینجا شکوهم مستدام است
حیدر میان هرگذر با احترام است
با بودنت زهرا رخش چون قرص ماه است
آرامش این خانه ی ساده بهراه است
آتش ندیده دامنم الحمدلله
خونی نشد پیراهنم الحمدلله
هرگز ندیده روی زهرا را غریبه
آرام میکوبد در مارا غریبه
بی تو اگر حمله کنند اینها به خانه
زهرای تو میماند و صدتازیانه
آتش میوفتد روی در پشت درم من
با پهلویم سنگر برای حیدرم من
سیلی میاید سمت من ای وای بابا
بدخواب میگردد حسن ای وای بابا
پیشم بمان تا قتل زهرا را نبینی
بی تو صدایم میشود فضه خذینی..
سیدپوریا هاشمی
@deabel
#امام_حسن
خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن
همیشه می زنم صدا ز سوز دل تو را حسن
عنایتی دلم شود ز دام غم رها حسن
مرا مخواه بیش از این به غصه مبتلا حسن
خدا اجازه می دهد چنین دعا کنم حسن
که یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
ز دست می روم اگر ز سر مرا تو واکنی
ز جمع عاشقانِ با صفای خود جدا کنی
خوشم اگر به یک نظر دلم پر از صفا کنی
مرا برای نوکریِ خانه ات صدا کنی
به پای سفره ی کریم لطف خویش جا کنی
به دست خویش لقمه ای دهی به این گدا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
دوباره نوبت عزا، دوباره زمزمه، نوا
دوباره غم، دوباره دم، دوباره ذکر مجتبی
دوباره بزم خواندن از یل رشید مرتضی
دوباره یاد فاطمه دوباره داغ کوچه ها
خدا کند که جان دهم به پای روضه ی شما
بخواه حاجت مرا ز درگه خدا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
تو آخر عنایتی، من اول گدایی ام
تو عشق بی نهایتی و دلبر خدایی ام
اسیر دار هیچ کس نشد سر هوایی ام
اگرچه دل شکسته ی حسین و کربلایی ام
نوشته روی قلب من که مُلک مجتبایی ام
تمام فکر و ذکر من تویی همیشه یا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
و فهم بی کسی تو ز فهم من فراتر است
کمی ز غصه های تو به عالمی برابر است
به گرد قبر خاکی تو آه من کبوتر است
مرید مجتبی شدن عنایتی ز حیدر است
غلام مجتبی به روز حشر از همه سر است
زبان بده بخوانمت به زیر دست و پا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
صفا، وفا، عطا، سخا، ولیّ هر کرم حسن
دعای من، دوای من، نوا و شور و دم حسن
چه می شود که در بقیع تو زنم قدم حسن؟
مدد نما به لطف حق، امیر بی حرم... حسن!
کنیم پرچم تو را به عالمی علم حسن
بنا شود به مرقد تو گنبد طلا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
تو حافظ شریعت و تو ناجی امامتی
اگرچه خسته ای ولی امیر استقامتی
وجودِ جود از تو و تو جوهر کرامتی
چه رفعتی، چه رأفتی، چه هیبتی، چه قامتی
امید بی کسیِ من به عرصه ی قیامتی
ببین صدات می زنم چقدر بی ریا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
مگر تو قدرت و توان حیدری نداشتی؟
چرا به کوچه فرصت دلاوری نداشتی؟
ز کودکی به غیر دیده ی تری نداشتی
شنیده ام به معرکه... که یاوری نداشتی
بمیرم ای امیر خسته، لشگری نداشتی
شکسته شد دلت ز سنگ دست آشنا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
مجتبی روشن روان
@deabel
#پیامبر_اکرم
بوی غم می رسد انگار... دلم می ریزد
اشک از دیده ی غمبار حرم می ریزد
از نگاهِ نگران، برق اِلَم می ریزد
خوب پیداست که باران ستم می ریزد
آه آرامش زهراست به هم می ریزد
یا... قرار است که پیغمبر اکرم برود
سایه ی خنده از این گلکده کم کم برود
مهربانی که برای همه همچون خورشید
نور از خنده ی لب های ترش می بارید
از گرفتاری امّت به جزا می ترسید
روز و شب در پی ارشاد بشر می گردید
مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید
در دلم شور عجیبی ست، نمی دانم چیست؟!
در گلو بغض غریبی ست، نمی دانم چیست؟!
دخترت زار به سر می زند ای وای دلم
بر دلم غصه شرر می زند ای وای دلم
پدرم حرف سپر می زند ای وای دلم
حرف از داغ پسر می زند ای وای دلم
دل بریدن ز تو بابا به خدا آسان نیست
بعد تو واسطه ی وحیِ خدا با ما... کیست؟
این جوان کیست...؟ که از دیدن رویش در دل
غصه وارد شده و خنده ز لب شد زائل
آه یا رب شده انگار صبوری مشکل
گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل
با اجازه... بگذارید بیایم داخل
با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد
پرده از صورت پوشیده ی خود یک سو زد
مژده ای رحمت رحمان! که سحر نزدیک است
ای رسول مدنی! صبح سفر نزدیک است
شب بیچارگی نسل بشر نزدیک است
به علی نیز بگو... روز خطر نزدیک است
وقت برپا شدن آتش در نزدیک است
پدر آماده ی رفتن به سماوات، ولی...
نگران است برای غم فردای علی...
تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد
نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد
آه از سینه ی افلاک برآمد... فریاد
به علی فاطمه را باز امانت می داد
داشت اما خبر از قصه ی زهرا، ای داد
این همه بی کسی ای وای سرم... درد گرفت
دل سرشارِ غم و شعله ورم... درد گرفت
او زِ فردای حسین و حسنش داشت خبر
از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر
از به آتش زدن یاسمنش داشت خبر
از غم حیدرِ خیبر شکنش داشت خبر
از حسین و بدن بی کفنش داشت خبر
اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد
پر زد و دختر مظلومه ی او بر سر زد
مجتبی روشن روان
@deabel
#امام_حسن
چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن
مادر افکند مرا در یم احسان حسن
روزی از دست علی خوردم و از خوان حسن
از همان روز شدم بي سر و سامان حسن
بر جبینم بنويسيد مسلمان حسن
دل خود را سر هر بام هوایی نکنم
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنم
رو به هر قبله و هر قبله نمايي نكنم
پيش هر سفره كه پهن است گدايي نكنم
نان هر سفره حرام است به جز نان حسن
چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد
چقدر لطف به بیمار جذامي دارد
خنده در پاسخ آن سائل شامي دارد
وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد
همه اينها غزلي هست به ديوان حسن
آنکه نامش شده احلی من عسل كيست حسن
آنكه بخشندگيش گشته مثل كيست حسن
معني حي علي خير العمل كيست حسن
مرد نام آور پيكار جمل كيست حسن
شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن
ارث مظلومیت از غربت بابا دارد
قد خم ،سینه ی خون ،دیده ی دریا دارد
جگری سوخته از زخم زبانها دارد
گر بگوییم غریب الغربا جا دارد
خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن
زهر آمد به سراغش جگرش ريخت به هم
جگرش ريخت به هم بال و پرش ريخت به هم
زينبش آمد و چشمان ترش ريخت به هم
همه ي خاطره ها در نظرش ريخت به هم
دل پريشان شده از حال پريشان حسن
چقدر سخت گذشته است به او در کوچه
چه مراعات نظیریست حسن ،در ، کوچه
باز هم خاطره ی گریه و مادر کوچه
قاتل جان حسن می شود آخر کوچه
کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن
(چشم نامرد به ناموس علي تا افتاد)
وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد
ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد
خواست تا پا بشود باز هم اما افتاد
شعله ي آه كشد سينه ي سوزان حسن
رضا تاجیک
@deabel
#امام_حسن
داستان عشق او عمر یک ازل دارد
با دو چشم او تنها عشق راه حل دارد
بین شعر عاشورا بیست و سه غزل دارد
ده بهار و سیزده تا کندوی عسل دارد
تیغ قاسمش گویا ارثی از جمل دارد
با وجود او عباس پهلوان و یل دارد
کاروان عاشورا بیحسن نشد عازم
جلوهی حسین اکبر، جلوهی حسن قاسم
دست آسمان چیده دست سورهی کوثر
میوههای رویایی از درخت پیغمبر
پس تو عزت عرشی از بهشت هم برتر
تو بهشت بابایی زیر سایهی مادر
گاه جنتالزهرا گاه جنتالحیدر
پس تو را نمیخوانیم یک غریب بیلشگر
تو که لشگری برتر از فرشتهها داری
هر که دیدهات گفته هیبت خدا داری
عدهای تو را حوض سلسببل میخوانند
عدهای تو را یکتا؛ بیبدیل میخوانند
عدهای تو را پیوسته خلیل میخوانند
یا که منجی موسی بین نیل میخوانند
عدهای که خود را اصحاب فیل میخوانند
مثل خود تو را آقا هی ذلیل میخوانند
تو عزیز زهرایی تو که تاج سر هستی
گر چه خون دل خوردی گر چه خونجگر هستی
صحبت از غریبیِّ مرد خونجگرها شد
باز روضهی مردی که غریب و تنها شد
باز روضهی آقا روضههای زهرا شد
باز بین یککوچه مادری رو به اعدا شد
ناگهان جسارتها کینهها هویدا شد
مادری زمین خورد و قامت پسر تا شد
بین کوچه این کودک گرد و خاک بر پا کرد
زیر دست و پا افتاد جان فدای زهرا کرد
رحمان نوازنی
@deabel