#حضرت_زهرا
این قصه ی پایان رسیده ابتدا هم داشت.
این خانه ی تاریک روزی سرصدا هم داشت
این زن که حالا پوستی بر استخوان ماندست
هر نیمه شب در سجده اش یاربنا هم داشت.
این حیدری که دیر شبها میرود خانه..
یک روز بین خانه اش مشکل گشا هم داشت
خونابه های گوش بانو خوب میدانند
این گوش پاره گوشواری از طلا هم داشت
یاللعجب اوباش زهرا را چه بد کشتند!
در کوچه ای که خانم آنجا آشنا هم داشت!
ثانی لگد میزد بقیه کیف میکردند
نامردِ کوچه دوستانی بی حیا هم داشت
در روی زهرا ماند در را هم لگد کردند
تو فکر کن آن لحظه بار شیشه را هم داشت!
مردان نمیفهمند،بهتر که نمیفهمند..
اوضاع زهرا پشت در (فضه بیا) هم داشت
یک سیلی معروف و صدها سیلی پنهان..
بین شلوغی ضربه هایی بی هوا هم داشت
مولا عبا انداخت بررویش ولی زهرا..
یک چادر افتاده زیر دست و پا هم داشت..
سید پوریا هاشمی
@deabel
#حضرت_زهرا
در راه عشق باید آماده ی بلا بود
آغوش خار ، مزدِ طفل برهنه پا بود
دندان به کارِ یکی از صد گره نیامد
در کوی نیکنامان ، گریه گره گشا بود
انگار در زدن را از سائلان گرفتند
در را زدن تمام سرمایهی گدا بود
ای آخرت ! وفا کن ، با ما شکسته دل ها
با ما شکسته دلها دنیا که بی وفا بود
یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود
من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید
از بسکه مردن من، چون شمع ، بی صدا بود
در هر گذر من و دل از خوبی تو گفتیم
گر شهر عاشقت شد ، تقصیر ما دو تا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود
**
ای دست ! روی خورشید من نشستی اما
آنچه سیاه کردی روز سفید ما بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست آن دست بسته وا بود
امروز را نبینید ، این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیت گدا بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!!
با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد
آن خانه ای که فرشش تنها جهاز ما بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم :
آن را که می کشیدید او حجت خدا بود
آن شیر را که دیدم قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود
علی اکبر لطیفیان
@deabel
#حضرت_زهرا
تو که می تــوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیــلی جـوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جـانی بمان
زمــین گـیر من،آســمانی،بمان
اگر می شـود می توانی بـمان
تو نـیلوفرانه تـریـن یاس شـهر
وجود تو کانون احـساس شهر
دعا گوی هر قـدر نشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر
نباشـی، چـه آبی چه نانـی بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شـد ماجرای سـپر ماندنـت
چه شد پـای حـرف پـدر ماندنـت
پس از غـصه ی پشـت در ماندنت
نـدارد علــی هـمزبانی بمــان
برای علی بی تو بـد میشود
بدون تو غم بی عـدد میشود
نرو که غــرورم لــگــد میشود
و این سـقف،سـنگ لحدمیشود
تو باید غــمم را بدانــی بمــان
چرا اشــک را آبـرو میکــنی
چرا چــادرت را رفـو میکـــنی
چرا اسـتخوان درگـلو میکــنی
چرامـــرگ را آرزو میکـــــنی
چه کم دارد این زنــدگانی بمان
صابر خراسانی
@deabel
#حضرت_زهرا
فاطمیه؛ حالِ ما مثلِ مُحرّم میشود
میهمان کاسههای چشم، زمزم میشود
زیر سقفِ روضهی مستورِ ناموس خدا
هر کسی که مادرش زهرا ست، مَحرم میشود
آبِ کوثر را به قوریهای هیئت ریختند
چای اینجا با دمِ سینهزنان دَم میشود
با بهانه بیبهانه اشک، میریزیم ما
با در و دیوار هم مقتل مجسم میشود
خم نیاوردیم، بر ابرویمان در مشکلات
زیر بارِ روضه اما قدّمان خم میشود
میشویم از داغِ مادر گریه گریه پیرتر
مثل شمعی؛ قطره قطره عمرمان کم میشود
اشک میریزیم، شاید زخم او بهتر شود
چون نمیدانیم، آیا اشک، مرهم میشود ؟!
رضا قاسمی
@deabel
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
دخیل عشق را هر کس به پای یار می بندد
یقیناً راه دل را بر روی اغیار می بندد
طریقِ "وصل" را بی زخم رفتن از محالات است
چه خوشبخت است آن که بر کف پا خار می بندد
برای دلبَری از شمع،پروانه پرش را داد...
که عاشق هرچه را در چنته دارد،کار می بندد
پِی تهذیب نَفسَت باش،تا صاحب نَفَس گردی
بدون گردگیری،آینه زنگار می بندد
@hosenih
تمام اعتبار نام "مجنون" بسته بر "لیلا"ست
اگر دلداده نام خویش بر دلدار می بندد
اگر دنبال دریایی،ز چشمه سار خواهش کن...
ضرر کرده است آن که دل به آبانبار می بندد
دلیل ناله ی نیمه شبی،آهِ سحرگاهی است
سحر بارِ خودش را مومنِ بیدار می بندد
کمال چشم ها در رفت و آمد کردن "اشک" است
"عمارت" گر شود "متروکهخانه" ،تار می بندد
ولایت یک عدد دارد که آن هم مُختص مولاست
کسی اُمّید بر صفرِ پس از اعشار می بندد!؟
فدای مادری که هر خمیرِ پخت نانش را
به دیوار تنورِ "جار ثُمَّ الدّار" می بندد
"بیا آقا بیا آقا"..،چه تکرارِ پر از دردی...
دل شیعه چه طرفی را از این تکرار می بندد!
تو گیر افتاده ای در کوچه ای که مادرت افتاد
مسیر بازگشتت را در و دیوار می بندد
@hosenih
برای مادرت این روزها روضه بخوان آقا
بخوان روضه که دارد مادر تو بار می بندد
▪️
▪️
علی آن دستمال زردِ جنگِ خویش را حالا
به روی زخم بال خانمی تبدار می بندد
کسی که ربّنای او تعادل بخشِ عالم بود
قنوت خویش را این روزها دشوار می بندد
حَسن یک چند روزی می شود..،هنگامِ دَقُّ الباب
دو چشمان ترش را بر روی مسمار می بندد
شاعر: #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
┈•꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈
|⇦•مرا ببین و برای سفر شتاب..
#قسمت_اول روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ حاج میثم مطیعی•ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
مرا ببین و برای سفر شتاب مکن
بیا و بر سر من خانه را خراب مکن
تمام حرف دلت را غروب با من گفت
و شرح سرخیِ خود را چه خوب با من گفت
حضور سبز و پر احساسِ زندگانیِ من
مدار چرخشِ دستاسِ زندگانیِ من
*رفتی علی رو تنها گذاشتی...*
پس از تو ثانیه هایم به چنگِ دستاس است
وَ دانه های دلم زیر سنگِ دستاس است
*تو که خبر داری...*
غریب و بی کس و مظلوم ودلشکسته،علی
هنوز هم به شفایت امید بسته،علی
فقط تویی که ز تنهایی ام خبر داری
دلم به همرَهِ تو رفت،همسفر داری
مگر ز داغِ پیمبر چقدر می گُذَرد
که باغِ سبزِ تو را این شبِ خزان ببرد
*تو هنوز از مصیبت فارغ نشده بودی... زهرای من! رسم همه عالم اینه: اگه کسی عزیز از دست بده همه دورش رو می گیرن... تنهاش نمیگذارن...چرا تنها موندی؟چرا مریض شدی؟چرا دستمال به سر می بندی؟جواب این سوال ها رو کی میده؟! *
مگر قرار نشد غمگسارِ من باشی
میان معرکه ها ذوالفقارِ من باشی
مگر نه قبلِ ورودم قیام می کردی
وَ گاه پیشتر از من سلام می کردی
زِ جای خیز ،جواب سلام می خواهم
نگاه نیمه تمامت، تمام می خواهم
*چرا چشمات نیمه بازه زهرای من، چشمات رو به روی علی باز کن...*
نگاه بی رمق و ،دست بی رمق، آری
شباهتی چه صمیمانه با شفق داری
علی که جز دَرِ خیبر میانِ مشت نداشت
به معرکه زِرِهش هیچ گاه پشت نداشت
ببین که در دلِ او از غمت چه رخ داده
به زانوانِ علی،سخت،لرزه افتاده...
*وقتی زهرا رو دفن کرد؛شیخ مفید در امالی نوشته:"فَلَمّا نَفَدَ یَدَهُ مِن تُرابِ القَبر..."بالای قبر حبیبش ایستاد دستاش رو به هم زد..."هاج به الحُزن..."غم و اندوه به دل علی هجوم آورد..."وَ اَرسَلَ دُموعَهُ عَلی خَدَّیه..."شروع کرد، های های گریه کردن...بیا ببین...*
به زانوانِ علی،سخت،لرزه افتاده...
کسی ندیده علی را که در خروش رود
وَ یا در وسط مسجدالنبی ز هوش رود...
طیِ حوادثِ دوران علی هراسان نیست
ولی تصور داغ تو نیز آسان نیست...
تو روز آخر خود نیز کار می کردی
*تو خانه داری رو برای خودت افتخار می دونستی...تو به عالم یاد دادی زنی که خانه داره،انسان تحویلِ جامعه میده...انسان تربیت می کنه...*
تو روز آخر خود نیز کار می کردی
به کار منزل خود افتخار می کردی
تنور خانه ی تو گرمِ پختن نان بود
چقدر جانِ تو دلواپسِ یتیمان بود
* " اِبکِ لی یا ابالحسن وابکِ لِلیَتامی..."
علی برای من گریه کن...برای یتیمام گریه کن"وَلا تَنسَ قَتیلِ العِدا بطفِّ العراقی...." علی جان مراقب حسین من باش..*
ببین که بی تو در این کودکان توانی نیست
کنار سفره ی نان، اشتهای نانی نیست
به کودکان یتیم،حرفِ مادرانه بزن
بیا به گیسویِ دختر،دوباره شانه بزن
*شاید شب ها به هزار زحمت بچه ها رو می خوابوند...بچه هاش با گریه می خوابیدند...اشتهای غذا نداشتند...همچین که مطمئن میشد بچه هاش خوابیدن،بلند میشد...می رفت کنار قبر زهرای خودش...
اما بمیرم شاید وقتی برمیگشت می دید بچه هاش بیدار شدند...هر کدوم یه گوشه خونه نشستند...سر به زانو گذاشتند....*
"این کودکت چه دیده که هی زار می زند
هی دست مشت کرده به دیوار می زند..."
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#hardrevenge
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#حاج_میثم_مطیعی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
✓اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net
#قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ حاج میثم مطیعی•ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
برای زینبِ خود چاره کن که دلخسته است
که دختر است و به مادر همیشه وابسته است
که دختر است و شبِ خویش را سحر نکند
اگر که چادر مادر دمی به سر نکند
تو ای صبور،که ایثار را به پا کردی
و اول از همه همسایه را دعا کردی
*چه همسایه هایی داریم....هم دعاشون کردی... هم دَرِ خونۀ ما رو شلوغ کردند... هم هیزم آوردند...عجب همسایه هایی داریم...زن هاشون میان کنار بسترت گریه می کنند...لب هاشون رو می گزند...پشت دست می زنند...اما مرداشون با تو چه کردند....*
نگویمت به منِ خسته اعتنایی کن
زِ جای خیز،به همسایه ها دعایی کن
مرو که موج نیازم به راه می افتد
پس از تو یوسفِ اشکم به چاه می افتد
مرو که چینیِ این دل شکسته تر نشود
غریبِ خسته از این شهر،خسته تر نشود
*زهرای من تو بری جواب سلام علی رو هم نمیدن...تو بری،علی از همیشه تنهاتر میشه...*
هنوز نالۀ جان کاه تو به پشت در است
دلم از آتشِ آن روزِ خصم،شعله ور است
منم ز رویِ تو شرمنده چون در آتش و دود
تو سوختی و علی دید و باز صبر نمود
تو سوختی و علی سوخت با تمام وجود
که کاش راهِ گریزی میان آتش بود
که کاش مرغ دلی ناله در قفس نزند
زنی میانه ی آتش، نفس نفس نزند...
*اتفاق اونقدر مهیب بود که زهرا صدا زد:
"یا اَبَتاه! هکَذا یُفعَلُ لِابنَتِک.."بابا بیا ببین با دخترت چه می کنند...یک نفر دیگه رو هم صدا زد ولی علی رو صدا نزد...صدا زد:"یا فضة فَاِلَیکِ فَخُذینی ..."فضه بیا به دادم برس..."واللهِ قَد قُتِلَ ما فی اَحشائی..."محسنمُ کشتن...*
که کاش مرغ دلی ناله در قفس نزند
زنی میانه آتش نفس نفس نزند
که کاش شعله نیفتد به باغِ پیرُهنش
بعید نیست که تاول زند تمام تنش
سخن اگر چه نگفتم ولی دلم پر بود
نگاه من که همیشه به خاکِ چادر بود
گره به مشت تو را می زدند و من دیدم
به قصد کشت تو را می زدند و من دیدم
چنان زدند که در آسمان طنین افتاد
که گوشوار افتاد و روی زمین افتاد
علی دلیرِ هزاران مصافِ شمشیر است
چگونه قاتلِ زهرا غلافِ شمشیر است؟!
بیا که مرگ من از هجرت تو زودتر است
که روزهای من از بازویت کبودتر است
پس از فراق پیمبر چنین غمی زود است
بیا یتیمیِ این کودکان کمی زود است
بیا صفا بده ای دوست آشیانِ مرا
بگیر زیرِ پر و بال،مرغکانِ مرا
چگونه آنکه دل از آشیانه برگیرد
کبوتران مرا زیر بال و پر گیرد
حسن قرار ندارد، بیا قرارش باش
حسین می رود از دست در کنارش باش
چگونه غم ننشیند به چهره ی حسنت
که خون تازه گُل انداخت رویِ پیرهنت
*بیا به داد دل حسن برس...*
"به هر جا مادری از شوق دست طفل خود گیرد
در این کوچه گرفته طفل دست مادر خود را..."
حسن قرار ندارد، بیا قرارش باش
حسین می رود از دست در کنارش باش
کنون به پیکرِ یاست،شقایق افتاده
بیا ببین که حسینت به هق هق افتاده
تو می روی و حسن می شود کبود از زهر
تو می روی و حسینِ تو می رود از شهر
تو می روی و حسینِ تو کربلا برود
تنش به خاک،سرش رویِ نیزه ها برود
خبر دهند که در خیمه آتشی برپاست
که مثل آتشِ آن روزِ خانه ی زهراست...
*خیمه های پسرمون رو آتش می زنند...*
خبر دهند که خصم تو وحشیانه ربود
لباس هایِ قشنگی که دستبافِ تو بود...
قرار بعدیِ من با تو ای پناهِ حسین
کنار پیکرِ بی سر به قتلگاهِ حسین...
من و تو در پیِ آن راهِ دور در پیشِ همیم
پس از زیارتِ سر در تنور پیشِ همیم
*سرِ پسرمون رو می برند داخل تنور...این سر بریده بوی دود گرفت...بوی نون گرفت...همه بگید حسین...*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#hardrevenge
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#حاج_میثم_مطیعی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
✓اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
زن، رشک حور بود و تمنای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت
اسمی عظیم بود که چون راز سر به مهر
در خانه ی علی سر افشا شدن نداشت
ام البنین کنایه ای از شرم عاشقی است
کز حجب تاب نام دل آرای خود نداشت
در پیش روی چهار جگر گوشه ی بتول
آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت
زن؟ نه! همای عرش نشینی که آشیان
جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت
در عشق پاره های جگر داده بود و لیک
بعد از حسین میل تسلای خود نداشت
عمری به شرم زیست که عباس وقت مرگ
دستی برای یاری مولای خود نداشت
شاعر:افشین اعلا
حضرت ام البنین (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_هادی__ع__نوحه
دهمین رکن دین، هادی اهلبیت
گشته مسموم کین، هادی اهلبیت
یا امام زمان الامان الامان
****
ایهــا العسکــری یا حسن یا حسن
خیز و کن سیدی رخت ماتم به تن
یا امام زمان الامان الامان
****
زخم بغض عدو عاقبت چاره شد
هادی اهـلبیت جگرش پـاره شد
یا امام زمان الامان الامان
****
سامـره سامـره غرق ماتم شده
کربـلای دگــر کلِّ عالم شده
یا امام زمان الامان الامان
****
تیره از غم فضاست قتل ابن الرضاست
بلکـه صـاحب عـزا علــی مرتضاست
یا امام زمان الامان الامان
****
پیکــر پــاک او بـر روی شانهها
رأس جدش حسین کنــج ویرانـهها
یا امام زمان الامان الامان
****
هرچه با او شد از خصـم بـد اخترش
نشـد از تـن جدا لب عطشان سرش
یا امام زمان الامان الامان
****
جسم ابـن الرضا شد نهان زیر خاک
مثل جدش نشد پیکرش چاکچاک
یا امام زمان الامان الامان
****
شاعر : حاج غلامرضا سازگار
امام هادی (ع)
نوحه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_هادی__ع__روضه
آيا که شود باز ببينم وطنم را
آرام کنم سينه ي پر از محنم را
دلتنگ مناجات سحر هاي بقيعم
بامادر غمديده بگويم سخنم را
از سوز عطش تار شده راه نگاهم
آخر چه کنم؟ لرزش دست و بدنم را
آتش زده بر جان و دلم صوت حزيني
سخت است تماشا کنم اشک حسنم را
آن روز که در گوشه ي ويرانه نشستم
لرزاند، غم عمه ي سادات تنم را
من کشته ي بي حرمتي بزم شرابم
با آنکه نبسته لب چوبي دهنم را
آن روز که آمد به ميان حرف کنيزي....
سخت است که تفسير نمايم سخنم را
ناموس خدا ، خيره سري ، چشم حرامي
سربسته گذاريد بلاي کهنم را
در اين دم آخر به خدا ياد حسينم
زيرسرم آماده نهادم کفنم را
تشييع تن سالم من کار ندارد
غارت ننموده است کسي پيرهنم راa
امام هادی (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_هادی__ع__روضه
اهل دردم، غم هادی دارم
سامرایی است دل بی تابم
زنده ی فیض مدام یارم
مرده ی یك نفس سردابم
*
امشب از خویش برون می آیم
تا به چشمان پرآبش گریم
گاه بر آهِ دلِ شعله ورش
گاه بر قبر خرابش گریم
*
كینه اهرمن تیره سرشت
با مدار طبق نور چه كرد
فتنه ی قوم پلید ابلیس
با جمال پسر حور چه كرد
*
دست تذویر دوباره بی رحم
آتش كینه ی خود را افروخت
در پس پرده ی تنهایی خود
مردی از نسل سلابت میسوخت
*
رفته رفته اثری سخت نمود
زهر در جان شریف آقا
در تب و تاب شد و سوسو زد
شمع چشمان شریف آقا
*
خاك بر فرق من از این جمله
همه چو بسمل به قفس پرپر زد
پسرش پاره گریبان گریان
در عزاداری او بر سر زد
*
جگر زهر چشیده یعنی
آب گردیدن گل در آتش
هر كه از نسل علی شد مسموم
ناله زد فاطمه؛ مادر؛ آتش
*
تا نمانده به تن و دیده پر آب
سینه سوزان و لبش خشك ولی
زمزمه كرد و به سینه كوبید
كه فدای تو حسین ابن علی
*
بر سر پای پسر سر بنهاد
لحظه ی آخر جان دادن بود
از لبش ذكر نمی افتاد و
یاد آن صحنه ی افتادن بود
*
یاد میكرد از آن ساعت كه
از فراز فرس آقا افتاد
تشنه لب با بدن غرق به خون
گوشه ای در دل صحرا افتاد
*
یاد آن یوسف افتاده به چاه
گرگ ها دوروبرش زوزه كشان
گرگ وحشی تری از راه رسید
چنگ زد گرگ سرش زوزه كشان
***
گوش كن مابقی قِصّه ز من
گر چه این روضه دهد آزارت
سر بریدند و دوان سوی حرم
این بود معنی قتل و غارت
امام هادی (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_زهرا__س__روضه
کبوتر حرم من بيا به بالينم
كه زنده ماندن خود را بعيد مي دانم
نماي كودكي فاطمه بيا پيشم
ترا كه مينگرم در مقابل خويشم
پدر به خانه چو آمد تو با تبسم باش
به جاي من تو جواب سلام مردم باش
همين كه رفت زخانه تو آب و جارو كن
نهان سرشك غمت را ز ديده او كن
به جاي فاطمه سوز چراغ بابا شو
رسيد چون كه به خانه به پاي او پاشو
اگر دوباره به خانه كسي هجوم آورد
درون خانه ما ناكسي هجوم آورد
تو هم بسان من آنجا حماسه سازي كن
نما دفاع ز مولا و جان گدازي كن
حضرت زهرا (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar