سلام و درود بر شما زنده دلان:
⚪ به سوی نور ⚪:
❣❣❣
🌼🍃زندگی یک آرزوی دور نیست..
زندگی یک جستجوی کور نیست...
زیستن در پیله ی پروانه چیست؟
🌼🍃زندگی کن،زندگی افسانه نیست...
گوش کندریا صدایت میزند..
هر چه ناپیدا ،صدایت می زند...
پیله ی پروانه از دنیا جداست..
زندگی یک مقصد بی انتهاست...
🌼🍃هیچ جایی انتهای راه نیست..!
اینتمامش ماجرای زندگیست...
❣سلام شب تون بخیر و نیڪی
⛲️به سوی نور
🌼🍃پروردگارا تورا سپاس میگویم که قدرت سکوت
رابه من عیان ساختی،
🌼🍃آرامشی که در هرگام برمن پدیدار میشود را
سپاسگزارم
🌼🍃خداوندا یاریم کن برکلامم مسلط باشم و با نارضایتی سکوت نکنم
حرفی را که برزبان میرانم ناحق و خارج ازعدل
نباشد
آبرویی را برآب وکاشانه ای برباد ندهم،
🌼🍃بارالها تو یاریم کن تا با کنایه غبارناراحتی بر
روابطم،وبابی حرمتی چراغ دلی رابه خاموشی ننهم،
🌼🍃ایزدا
عشق سرمایه هرانسان است،مرا سرمایه دار
خوبیها قرار ده. الهی آمین
❣شبتون بخیر و نیڪی
⛲️به سوی نور
❣"داستانی کوتاه و پندی بزرگ"
🌼🍃گویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمی کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم.
🌼🍃به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می دوشد، بدان سو رفت و میخ را تکان داد.
با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت.
🌼🍃 مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت.
شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد.
🌼🍃 سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!!
فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟!
❣ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم.
🌼🍃 بیشتر مردم فکر می کنند کاری نکرده اند، در حالی که نمی دانند چند کلمهای که میگویند و مردم می شنوند، سخن چینی است؛ و گاهی:
❣* حالتی را دگرگون می کند
❣* مشکلات زیادی را ایجاد می کند
❣* آتش اختلاف را بر می افروزد
❣* خویشاوندی را برهم میزند
❣* دوستی و صفا صمیمیت را از بین می برد
❣* کینه و دشمنی می آورد
❣* طراوت و شادابی را تیره و تار می کند
❣* دل ها را می شکند
🌼🍃 بعد از این همه کسی که این کار را کرده فکر می کند کاری نکرده است فقط میخ را تکان داده است!!
👌قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش!
مواظب باش میخی را تکان ندهی!!
⛲️به سوی نور
❣#داستان_ضیافت_حضرت_سلیمان
🌼🍃حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داوود به رسالت و پادشاهی رسید پس از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد.
🌼🍃چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند.
🌼🍃حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت:
رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد؛ بهتر است زحمت خود زیاد نکند.
🌼🍃ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوب من بروید.
🌼🍃سلیمان هم بی درنگ به افراد خود دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند.
🌼🍃چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی.
آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند.
🌼🍃ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه از دریا سر بر آورد و گفت:
خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند...
🌼🍃سلیمان گفت: این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه میخواهی بخور.
ماهی به یک حمله تمام غذاها و خوراکیهای آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان سیر نشدم غذا میخواهم؟
🌼🍃سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت:
مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟
🌼🍃ماهی عظیم الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت:
خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است؛ الان من نیم قورت خورده ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد.
🌼🍃سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت:
❣پروردگارا توبه کردم به درستی که روزی دهنده خلق فقط توئی ....