خواب دیدم قیامت شده است. هر قومی را داخل چاه های عظیم انداخته و بر سر هر چاهی نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاه ایرانیان.
خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم:
عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده اند؟
گفت:
میدانند که ما چنان مشغول خود هستیم که ندانیم در چاله ایم یا چاه.
پرسیدم: اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند؟
گفت: گر کسی از ما فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی لنگش را بکشیم و او را به تهِ چاه باز گردانیم...
#عبید_زاکانی
هدایت شده از ️
❄ از علی آموز اخلاص عمل ️❄️
💕 #حکایت_اندکی_تفکر
قلمی از قلمدان قاضی افتاد
شخصی که آنجا حضور داشت
گفت:
جناب قاضی کلنگ خود را بردارید
قاضی خشمگین پاسخ داد:
مردک این قلم است نه کلنگ
تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟
مرد گفت:
هر چه هست باشد
تو خانه مرا با آن ویران کردی...
#عبید_زاکانی
۰
🖌#کانال_دڪتر_انوشه
🌼🌼🌼
@hesaramesh3
☔️☔️☔️