پنجشنبه اسـت همــان روزے
ڪه اموات می آیند به آسمان
می آیند به سمت نزدیکانشان
دستشان از دنیا ڪوتاه است
و محتاج یادڪردن ما هستند
با فاتحه ای یا صلواتی
روحشون را شاد کنیم 🌷
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🔰راوی: پدر شهید
🔸مادرش با رفتنش به سوریه مخالفت میکرد؛ یک روز جنایات داعش را در لپ تاپش به ما نشان داد، بعد به مادرش گفت: هر سال روز عاشورا برای عزاداری امام حسین(علیه السلام) میروی و گریه میکنی⁉️
مادرش گفت بله.
روح الله گفت: مادر به حضرت زینب بگو برایت گریه میکنم؛ ولی نمی گذارم پسرم بیاید
🔹 در جواب اطرافیان که می گفتند: بچه ات کوچک است نرو، میگفت: زن و بچه برای آزمایش است. حتی در برابر گریه ها و بی تابی های حنانه در بدرقه اش هم خودش را نگه داشت و اصلا پشت سرش را نگاه نکرد تا مبادا از رفتن منصرف شود.
#شهید_روح_الله_طالبی_اقدم
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#خاطرات_شھـــــدا
🔹همیشه میگفت : میخواهم برایت خاطرات قشنگ و به یاد ماندنی بسازم، اولینها خیلی خوب در ذهن انسان میماند، میخواهم برایت اولینهای خوبی بسازم و نمیخواهم چیزی بخواهی و به آن نرسی.
🔸گاهی اوقات کارهایی میکرد که من میگفتم الان در این موقعیت نیازی نیست این کار را بکنی میگفت تو ارزش بهترین ها رو داری، مثلا لباس عروس، عروسیمان را برایم خرید و می گفت دلم میخواهد هر سال سالگرد عروسی تو لباس عروست رو بپوشی و من لباس دامادیام .
🔹اما چقدر دنیا بیرحم بود. هنوز به دو ماه نرسیده بود پوشیدن لباس عروس که رخت سیاه عزای ایمانم پوشیدم و همه آرزوهامون جلوی چشمانم با دیدن پیکر ایمان سوخت. و به سالگرد نکشید که دوباره بخواهیم لباس عروس و داماد بپوشیم.
🔸ایمان فقط یکبار به سوریه اعزام شد. ما 94/6/19 عروسی کردیم و ایمان حدود 26 روز بعد از عروسی رفت. این در حالی بود که پدرش بخاطر مشکل کمر از پا فلج شده بودند و ایمان کارهای ایشان را انجام میداد. و چون تازه داماد بود مادرشان گفتند: مامان اگر میشه این بار نرو. ایمان یه بیت شعر برای مادر خواند : ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست.
🔹من اصلا فکر شهادت ایمان را نمیکردم. وقتی از رفتن گفت فقط یک بار گفتم میشود نری؛ الان تازه عروسی کردیم. گفت : الهه هر دلیلی آوردن برای نرفتن یک جور توجیه کردن است. مدام یک شعری میخواند؛ میگفت : ما گر ز سر بریده میترسیدیم؛ در محفل عاشقان نمیرقصیدم. بعد به من گفت الهه ما با رفتنمان جهاد میکنیم، شما با صبرتون فکر. نکن اجر شما کمتر از اجر ماست؛ شاید اجر بیشتری هم داشته باشید.
🔸من فکر میکردم این حرفها را برای مدتی که سوریه هست میزند و صبر من در آن زمان میگه اصلا فکر شهادت نمیکردم، ولی ایمان حرفهای خودش رو اینجوری به من زده بود.
✍به روایت همسربزرگوار شهید
#شهید_ایمان_خزاعینژاد🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
🔰کلی فیلم از جنایات داعش داشتند. یه وقتایی که یک گوشه هایی از آنها را به من نشان می دادند، می گفتم واقعاً نمی ترسید که اسیر این وحشی های تکفیری بشوید؟
🔰با صلابت نگاهم می کردند و می گفتند: « نه فاطمه! من نمی ترسم، اتفاقاً دوست دارم تن به تن بجنگم، می خواهم یک کاری برای مظلومان انجام دهم، ما باید انتقام مردم مظلوم و شهدا را از این وحشی ها بگیریم.»
✍ به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_هادی_شجاع🌷
از کرخه تا شام
#خاطرات_شهدا
💢 #در_محضر_شهید
◽️خود محمدجواد میگفت «در لحظهای که صدای انفجار بر اثر اصابت موشک یا خمپاره دشمن بر گوشم طنینافکن شد ناگهان به مدت ۲۰ ثانیه خود را در آسمان مشاهده کردم و از بالا به بدن خود نگاه کردم و فهمیدم به شهادت رسیدهام که ناگهان به یاد همسر و فرزندانم افتادم.
◽️بهمحض خطور این فکر در من به ناگاه از آسمان در کنار پیکر خود نزول کردم و دوباره درون پیکرم وارد شدم و دوستانم را صدا زدم.»
#شهید_محمد_جواد_قربانی
#سالروز_شھادت
@azkarkhetasham