از کرخه تا شام
#روایٺــ_عِـشق ✒️
🔺در عملیات فاو به ذهنم آمد از حضرت امام رضا(ع) کمک بگیریم. بنابراین از خط مقدم با (مرحوم) آیت الله طبسی در آستان قدس، تماس گرفتم و از ایشان خواستم پرچم مقدس گنبد حرم حضرت امام رضا(ع) را به خط مقدم ارسال فرمایند.
🔺لشکر ۲۵ کربلا زودتر از سایر یگان ها توانست خط را بشکند و پرچم متبرک رضوی را بالای مناره مسجد فاو نصب کرد. (همان مسجد معروفی که کنار اروند است) و با اینکار رزمندگان نیروی مضاعفی پیدا کردند و در مقابل سختی و خستگی ناشی از عملیات و عبور از اروندرود انرژی مضاعفی گرفتند .
✍به روایت سرلشگر محسن رضائی
📎ساعت ۲۲/۳۰ ، ۱۳۶۴/۱۱/۲۰
#سالروزعملیات_والفجر_هشت
#رمزعملیات_یازهرا
#فاو
@ azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
💠در مراسم خواستگاری گفت اولین چیزی که از تو میخواهم این است که بنده خوبی برای خدا، مادری خوب برای فرزندان و همسر خوبی برای من باشی. با این سه جمله حرفی برای گفتن نداشتم. گفت من از خودم هیچ چیزی جز ماهی ۱۸۰۰ تومان حقوق ندارم اگر پدرم امروز بگوید از خانهام بیرون برو من چیزی ندارم، گفتم مهم خود شما هستید که اگر خوب باشید با کمترین امکانات هم میتوانم زندگی کنم.
💠زمانی که قبول کردند به سوریه برود خیلی ذوق زده و خوشحال بود و به من گفت بالاخره خواهر امام حسین (ع) من را طلبید. وقت خداحافظی طوری رفت که مجبور نباشد پشتش را نگاه کند، حتی از من خواست آبی پشتش نریزم و مجبور شدم کاسه آب را داخل گلدان بریزم.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎رزمندهٔ دیروز ، مدافع امروز
#شهید_رحیم_کابلی🌷
@azkarkhetasham
کت و شلوار برادرش را پوشیده بود.
من هم با یک بلوز دامن ساده و یک چادر سفید ،
نشستم سر سفره عقد.
سفره غذاخوری بود؛
تویش فقط یک شاخه نبات گذاشته بودند ،
و یک آیینه با حلقه صد و پنجاه تومانی خرید اسماعیل.
عروسیمان هم هیچ بریز و بپاشی نداشت،
شام دمپخت دادیم
حتى عکس هم نگرفتیم
تازه به جای بزن و بکوبهای معمول هر عروسی ، قرار شد یک خانم جلسهای بیاوریم تا برای مهمانها از محاسن ازدواج صحبت کند.
🦋 شهید اسماعیل دقایقی
📚 کتاب نیمه پنهان ماه ، ج۴،ص۲۷و۲۸
#عاشقانه_شهدا♥️✨
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#مهمانی_شهدا
#شهید_ابوالفضلی
#شهیدی_که_چگونگی_شهادتش_را_میدانست
شهید محمد حسین میر دوستی🌹
تاریخ تولد: ۱۳ / ۴ / ۱۳۷۰
تاریخ شهادت: ۱ / ۸ /۱۳۹۴
محل تولد: مینودشت
مزار: تهران
محل شهادت: حلب سوریه
🌹 به حدی به حضرت ابوالفضل علاقه داشت که وقتی اسمش را میشنید از خود بی خود میشد
از او یک پسر به نام محمد یاسا به یادگار مانده. او به صورت داوطلبانه به سوریه اعزام و توانست ۲ سال از حرم حضرت زینب (س) دفاع کند🌺
در شبِ قبل از عملیات عهدنامهای داشتند و محمد حسین گفته «من شهید میشوم و مانند حضرت ابوالفضل(ع) تمام بدنم از بین میرود جز صورتم، میخواهم صورتم برای مادرم سالم بماند»🖤💙
یک روز موشک به همسنگرش شهید امجدیان اصابت کرده و پیکر آن متلاشی میشود و سپس ترکش هایش به محمد حسین خورده و پیکرش آسیب شدیدی میبیند🖤
در اصل محمدحسین دوبار شهید شد. وقتی داشتند پیکر او را به عقب میآوردند دوباره موشک به ماشینشان خورده بود و متلاشی شده بود. انگشتری که در دستش بود وصیت کرده بود این انگشتر را به پسرم بدهید، دوستش گفت به سراغ پیکر و انگشترش رفتیم🖤 اما دستی نبود که انگشتری در آن باشد و دستش با انگشترش از بین رفته بود و فقط صورتش سالم بود و او طبق حرفهایش ابوالفضلی در روز تاسوعا با دستانی قطع شده شربت شهادت را نوشید🕊🕋
شهید سید محمد حسین میر دوستی
شادی روحش صلوات💙
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🔹 وصیت نامه
برای من مجلس عزا نگیرید چون من به چیزی که میخواستم رسیدم و برای امام حسین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها ) مجلس بگیرید و گریه کنید.
پشت سر ولی فقیه باشید و با بصیرت، چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید.
از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنند نه مثل حجابهای روز، چون این حجابها بوی حضرت زهرا(سلام الله علیها) را نمیدهد.
جهان در حال تحول است دنیا دیگر طبیعی نیست،امام زمان (عجل الله تعالی و فرجه الشریف) را تنها نگذارید
وصیت من به طلاب این است که اگر برای رضای خدا درس میخوانند و هدف دارند بخوانند و اگر اینطور نیست نخوانند.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
#وصیت_شهید
#سالروزشهادت
#jihad
#martyr
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#رسم_خوبان
♦️همیشه روی لبش لبخند بود نه از این بابت که مشکلی ندارد من خبر داشتم که او با کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم می کرد...
♦️اما هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید: مومن شادی هایش در چهرهاش
وحزن و اندوهش در درونش می باشد.
♦️اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته، چهرهای بـود کـه با لبـخند آراسـته شده بـود و رفـاقت با او هیچ کـس را خسته نمی کرد.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
#خاطرات_شهدا
🔹طی سه سالی که در جبهه بود، یک دست لباس بیشتر نگرفت. مرتب آن را میشست، وصله میکرد و میپوشید. به قول دوستانش: «علی را از دور، به لباس رنگ و رو رفتهاش میشناختند.».
🔸در سرمای سخت مریوان، برای اینکه بر نفس امّارهی خویش فائق آید، نه پوتین داشت، نه پالتو. گاهی جوراب هم نمیپوشید. آخرین روزهایی که به خانه آمد، سر زانوی شلوار مندرسی که به پا داشت، پاره شده بود.
🔹شلوار را پس از خشک شدن به مادرش داد و گفت سر زانوی این را وصله کند. مادرش گفت : که برود و یک شلوار نو بخرد یا از پادگان بگیرد. علی گفت: «مادر جان، تو این را وصله کن، انشاءالله من چند تا شلوار میخرم…»
🔸وقتی وصلهی شلوار تمام شد، علی آن را دست گرفت و به مادر نشان داد و گفت: «این شلوار چه عیبی دارد؟» آن را اطو کرد و پوشید و گفت: «یک شلوار هم که از بیت المال کم شود، خودش یک شلوار است.»
🔹نظافت و پاکیزگی لباس برایش بسیار مهم بود، ولی نسبت به دوخت لباس حساس بود که تنگ و مدلدار نباشد. لباس و وسایل زندگی را برای رفع نیاز میدانست، نه تجمّل و تشریفات و مُد.
🔸در طی ۲۹ ماه حضور در جبهه، یک ریال حقوق دریافت نکرد. همواره یک جفت کفش کتانی به پا داشت. روزهای آخر بود که یک جفت پوتین را از بیت المال گرفت.
🔹قرار بود برای جلسهای قبل از عملیّات به قرارگاه برویم، همه فرماندهان آن جا بودند. ناگهان متوجه شدم جوراب علی پاره است. گفتم: «برادر بیا من یک جفت جوراب به شما میدهم. این طوری خیلی ناجور است در جلسه شرکت کنید…»
🔸علی نگاه تندی به من انداخت و گفت: «همین جوراب پاره خوب است. آنها با اطلاعات و آگاهیهای من کار دارند، نه با جورابم. اگر با جورابم جلسه دارند، امر دیگری است».
📎فرماندهٔ تیپ ذوالفقار لشگر ۲۷محمدرسولالله(ص)
#سردارشهید_علیرضا_ناهیدی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۹/۱۲/۱ تهران
شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۲۷ فکه ، عملیات والفجرمقدماتی
@azkarkhetasham