خاطره
✍شهیدی که حاج قاسم همیشه او را با نامِ کوچک «حسین» صدا میزد و میگفت: «اگر دو نفر در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛ یکی خانمم و دیگری، حسین است.» کسیکه خیلی وقتها به خاطر مشغله کاری اش، قبل از اذان صبح دم در خانه حاج قاسم منتظر میایستاد..
حتی یک کارتن در ماشین داشت که نماز صبحش را روی آن میخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتی مطمئن میشد حاج قاسم داخل خانه شده است به منزل خودش برمیگشت.
علی خلیلی، طلبه جوانی که به خاطر نهی از منکر در جریانی در 25 تیر سال 90 در یکی از محلات شرق تهران به وسیله سلاح سرد زخمی شده بود پس از 32 ماه تحمل جراحات وارده، سوم فروردین امسال دعوت حق را لبیک گفت و در قطعه 24 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
شهدا - را-یادکنیم -باذکرصلوات .
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#الگو_برداری_کردار_از_شهـــــدا
همسرداری و مهربانی شهید
خیلی آرام و شوخ طبع بود!
وقتی آمد خواستگاری، برادرم بهم گفت:
سید، خیلی خوش اخلاق و شوخ طبعه
نگران نباش که هشت سال از تو بزرگتر است و نتوانید باهم بسازید.
خیلی مهربون بود.
یه ماه اول زندگیمان که ماه رمضان بود،
بیشتر روزها سید اصغر سحری درست میکرد
و بعد من را بیدار میکرد که سحری بخوریم.
عادت داشت تا من نمی آمدم سر سفره بنشینم،
دست به غـــــذا نمیزد.
میگفت: "خانم شما اول بفرمایید بشینید"،
بعد با هم میخوریم.
دستپختم خوب بود،
ولی سید اصغر غذا برایش مهم نبود.
اگه بد میشد یا دیر میشد اصلا به رویم نمیاورد.
اینقدر عادی برخورد میکرد تا من ناراحت نشوم.
شهید مدافع حرم سید اصغر فاطمی تبار
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
یکی از صفات خوب شهید این بودکه همه اعمالش را پنهانی انجام می داد.
به عنوان مثال به آسایشگاه جانبازان میرفت تا انها را برای انجام کارها ی شخصی یاری کند و یا کمک به مادران شهدا..
شهید جواد کوهساری هر چه پدرش می گفت اطاعت عمر پدر می کرد.
مادر شهیدی از ایشان چنین نقل می کرد: شهید، منزلش را بدون چشمداشتی نقاشی کرد.
مادر شهید دیگری می گفت: چون پسرش به شهادت رسیده بود، روز حضرت زهرا(س) و روز مادر برای این مادر شهید هدیه ای گرفته...
مادر شهید جواد نقل میکند: همواره پاهای مادرش را می بوسید...
بسیار دلسوز کودکان بود.
#شهید_جواد_کوهساری🌷
#سالروز_شهادت
ولادت :۱۳۶۴ مشهد
شهادت: ۱۳۹۴/۴/۲۶ فلوجه ، عراق
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
لوح | امام زمان (عج) و شهدا
بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند، بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم، خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود؛ یاد مداحیهای او افتادم. پرسیدم : محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
محمد در حالی که میخندید گفت :
من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.
شهید محمدرضا تورجی زاده
@azkarkhetasham