از کرخه تا شام
شهید مسعود عسکری متولد ۸شهریور ۶۹ در تهران و مجرد بود.
فرزند اول خانواده بود و اول رشته برق قبول میشوند اما از علاقه ای ک به پرواز داشته درس و رها میکنه و به سراغ خلبانی میروند و خلبان هواپیماهای فوق سبک میشوند.
شهید مسعود بسیار فعال بودند در همه زمینه ها از صخره نوردی،بادیگاردی، دوچرخه سواری، غواصی، عکاس و.... درحد حرفه ای....
خیلی مومن ولایی بودن.
دفعه اول ک اعزام میشن به سوریه کسی خبر نداشته حتی به خانوادشون هم میگن که دارم میرم مأموریت وقتی برمیگردن یه بسته شکلات سوری میارن و مادرش متوجه میشه.
سری دوم که میره خانوادش فقط درجریان بودن و مادرش تعریف میکرد میگف من تو روضه بودم ک یهو دلم اشوب شد همون جا حس کردم ک انگار یه بلایی سرمسعود اومده.
شهید مسعوداز شهدای اربعه حلب بوده یعنی ب همراه شهید دهقان و شهید موسوی و شهید عطایی شهید میشن.
فرمانده شون بوده در منطقه حلب در سن ۲۵ سالگی که بوسیله شلیک گلوله توپ به شهادت میرسند و شدت جراحتش درحدی بوده ک نصف صورتش میره و به درجه رفیع شهادت میرسن
(بازگشت پیکر ۲۲/۸/۹۴)
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#رسم_خوبان
تا شروع عملیات چیزی نمانده بود. توی محوطهی بیمارستان صحرایی، برای خودم میپلکیدم که دکتر رهنمون با یک پارچ آب از جلوم رد شد. چشمهایش سرخ سرخ بود. به نظرم دو سه شبی بود که چشم روی هم نگذاشته بود. رفتم دنبالش. گفتم: «دکتر! شما چرا؟ کارهای مهمتر هست که شما انجام بدهید. این وظیفهی کس دیگری است.»
لبخندی زد و گفت: «چه فرقی میکند. هر کاری که کمک کند کار بیمارستان راه بیفتد، کار مهمی است، باید انجامش داد. چرا خودت رو گیر عنوانها میکنی. بچهها تشنهاند.»
#شهیددکتر_محمدعلی_رهنمون
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
دوره های آموزش غواصی ما در مردادماه در بندر انزلی برگزار می شد. هوا به شدت گرم بود و شرجی؛
مجبور بودیم ساعت های متوالی زیر آفتاب بمانیم و تمرین کنیم.
آب هم کثیف بود و این قضیه کار را غیر قابل تحمل می کرد. بعد از چند ساعت کار و فعالیت بالاخره یک کلمن آب برایمان آوردند.
آن همه جمعیت و تنها یک کلمن آب. همه به سمت آن هجوم بردند و بعضی ها به جای یک لیوان، چند لیوان خوردند.
در میان جمع فقط دو نفر کنار ایستاده بودند، شهید اکبر شهریاری و شهید مرتضی حسین پور (شهید حسین قمی)
وقتی کمی خلوت شد، شهید اکبر شهریاری جلو آمد و لیوان بقیه بچه هایی را که آب نخورده بودند پُر کرد، در حالی که هنوز خودش آب نخورده بود.
#شهید_مرتضی_حسینپور
#شهید_اکبر_شهریاری
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
ارادت خاصی به حضرت معصومه (س) داشت
اکثر مسافرت هایی که با آقا محمود می رفتیم، سفرهای زیارتی بود، که خیلی برایم خاطره انگیز و جالب بود . خصوصاً حرم حضرت معصومه (س)که علاقه و ارادت خاصی نسبت به خانم داشتند
..
بیشتر به قم سفر می کردیم. گاهی بدون برنامه ریزی قبلی میخواست که به قم برویم، کافی بود من مکثی کنم میگفت: وقتی اسم خانم می آید در هرشرایطی که باشید باید برویم...
حتی با این لفظ که "وقتی گفتم حرم حضرت معصومه باید حتما آماده باشید و کنار در منتظر باشید". اوایل این حرف ایشان برایم عجیب و البته کمی سخت بود و لی تقریبا بعد ازمدتی عادت کردم...
و ایشان وقتی تصمیم سفر به قم میگرفت، سریعا آماده می شدم. همین عامل باعث شده بود به معرفت و درک بیشتری دست پیدا کنم و آرامش را در زندگی بیشترحس کنم.
#شهید_محمود_نریمانی
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham