از کرخه تا شام
شهید اسماعیل حیدری #کانال_از_کرخه_تا_شام @azkarkhetasham
#کلام_شهید
من از خداوند شهادت رو زمانی که در مقابل اسرائیل یعنی در مقابل دشمن حقیقی ما، صهیونست ها، می خوایم بجنگیم، اونجا ان شاءالله..
یعنی من بزنم صهیونست ها رو بکشم و اونجا خداوند ان شاءالله توفیق شهادت به من بده که حداقل بگم آقا من تونستم اونهایی که کینه آقا امیرالمومنین(ع) رو تا الان تو دل مردم کاشتن که همین دسیسه صهیونست ها بوده.
ما فکر می کنیم مثلاً معاویه کار کرده، اینا دسیسه یهودی ها و صهیونیست های اون زمان بوده؛ حالا الان اسمش صهیونیسته اینا یهودی ها بودن دسیسه کردن، این جبهه رو ایجاد کردن، بتونیم ان شاءالله یه مرهمی بزاریم به دردهای آقا امیرالمؤمنین(ع)، دردهای خانم حضرت زهرا(س) و به قول همون جمله معروف که زمان جنگ خودما بود که ما اومدیم انتقام سیلی زهرا بگیریم..
حالا ان شاءالله خدا توفیق بده این مسیر ادامه پیدا کنه و حتی اگه ان شاءالله لیاقت داریم در رکاب فرزند برومندش صاحب الامر(عج) ان شاءالله وایستیم و دفاع بکنیم و به قول معروف ادای دین بکنیم ان شاءالله..."
#شهید_اسماعیل_حیدری
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
شهید علی زاده اکبر #کانال_از_کرخه_تا_شام @azkarkhetasham
#ستارههای_زینبی
من از روز اول میدانستم با کسی ازدواج کردهام که عشق به شهادت دارد و در این مسیر از چیزی نمیترسد. بنابراین خودم را آماده چنین روزهایی میکردم. البته مهمترین عامل در آرامش من حرفها و رفتارهای خود علی بود که سعی میکرد ما را آماده شهادتش کند. بار اول که رفت ۴۵ روز آنجا بود. وقتی که آمد و خواست دوباره برود، ابراز نگرانی و دلتنگی کردم اما علی حرفی زد که آرام شدم. او گفت فکر میکنی اگر خانه بمانم امکان ندارد بمیرم؟ مثلاً سقف روی سرم بریزد و از دنیا بروم؟ آن زمان ما تازه خانهجدیدمان را ساخته بودیم. من نشستم با خودم فکر کردم به هرحال مرگ در همه حال به سراغ آدم میآید. حالا که او خودش مسیرش را انتخاب کرده و میخواهد از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند، فردای قیامت چه جوابی دارم که به اهل بیت بدهم.
به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_علی_زادهاکبر
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
رفته بود کرمان درسش را ادامه بدهد،اما جوانی نبود که بخواهد عاطل وباطل بگردد.
کنار درس ومشق،گشت دنبال کاری تالقمه حلال دربیاورد.
هتل کسری نیرو می خواست.
هنوز یکی دوهفته نگدشته،به چشم همه آمد.
رئیس هتل نه به اندازه یک گارسون که بیشتر از چشمهایش به او اعتماد داشت.
بعد انقلاب خیلی ها اهل احتیاط شدنداما قاسم از قبلش هم رعایت میکرد.
از همکارانش درهتل کسی یاد ندارد که حتی یک بار غذایی را مزه کرده باشد
بعضی آقایان وقتی وارد خانه میشوند و محیط خانه را نامرتب میبینند یا متوجه میشوند که غذا آماده نیست، اعتراض میکنند.
مواقعی بود که بخاطر موقعیت کاری یا بچهداری نمیتوانستم غذا آماده کنم یا خانه را مرتب کنم.
وقتی مصطفی وارد میشد از او عذرخواهی میکردم
از ته قلبش ناراحت میشد و میگفت: «تو وظیفهای نداری که برای من غذا درست کنی. تو وظیفهای نداری که خانه را مرتب کنی. این وظیفه من است و حتما من اینجا کم کاری کردم».
بعد با خنده به او میگفتم: «پس من چه کاره هستم و وظیفه من چیست؟»
مصطفی هم پاسخ میداد: «وظیفه تو فقط تربیت بچههاست. بقیه کارهای خانه وظیفه من است. اگر خودم بتوانم کارهای خانه را انجام میدهم و اگر نتوانستم باید با کسی هماهنگ کنم که این کارها را برای تو انجام دهد».
زندگی با مصطفی خیلی شیرین بود. خیلی شیرین بود.
به نقل از همسر شهید مصطفی صدرزاده
#هنر_عشق_ورزی_شهدا
#شهدا_عاشق_ترند
@azkarkhetasham