#سیره_شهدا
مهمات نیروها کم بود. تعدادی از رزمنده ها حتی اسلحه هم نداشتند.
ابراهیم و یکی از رفقا به اطراف سنگر های دشمن رفتند و خیلی زیرکانه تعدادی از عراقی ها را به اسارت گرفتند.
زمانیکه عراقی ها ، که همراهشان مهمات و اسلحه بود را به سمت نیروهای خودی می بردند ، یک جوان آمد و یک سیلی به صورت یک اسیر زد و گفت عراقی مزدور.
ابراهیم که این صحنه را دید اسلحه اش را روی زمین گذاشت و فریاد زد:
برای چی زدی تو صورتش؟!
جوان جا خورد و گفت:
مگه چی شده؟! اون دشمنه.
ابراهیم خیره خیره به صورتش نگاه کرد و گفت:
اولا اون دشمن بوده ، اما الان اسیره.
ثانیا اینا اصلا نمی دونن برای چی با ما میجنگن. حالا تو باید اینطوری برخوردکنی؟!
جوان رزمنده بعد از چند لحظه سکوت ، رفت و پیشانی اسیر عراقی را بوسید و معذرت خواهی کرد.
در آن لحظات نگاه های متعجب اسرای عراقی حرفهای زیادی داشت.....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام برابراهیم ۱
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
@azkarkhetasham
#سیره_شهدا
همه میدانند که ابراهیم انسان به تمام معنا کامل بود. اما برایم سوال ایجاد شد ،
چرا ابراهیم یکباره اینقدر تغییر کرد؟ چرا در مسایل اخلاقی و دینی از تمام دوستان جلو افتاد؟
به جز پدر و مادرش که در تربیت او بسیار تاثیر داشتند ، یکی از اهالی محل بود که در شخصیت او موثر بود. شخصی بود که در حوالی منزل آن ها و در نزدیکی میدان خراسان ساکن بود. پهلوانی به نام سید_عباس.
او یک انسان ورزشکار و فرهیخته بود. خیلی ابراهیم را دوست داشت. هرجا میرفت ابراهیم را با خودش میبرد. میگفت:
من عاشق حیا و ادب این پسر هستم.
سید عباس برای ما حرف میزد. او غیر مستقیم نصیحت میکرد. سیدعباس آدم دنیا دیده و بـا سوادی بود نگاهش به دنیا و زندگی یک نگاه الهی بود.
یکی از مهم ترین مسائلی که سید عباس به ابراهیم تاکید می کرد بحث حیا بود.
میگفت : اگه کسی بـا حیا بود امید بـه سعادتش هست اما انسان بی حیا دین ندارد.
ابراهیم تحت ثاثیر او همیشه لباس های گشاد میپوشید. هیچ گاه در حضور دیگران لخت نمی شد. ابراهیم در مقابل نامحرم به شدت حیا داشت.
ما وقتی به منزل ابراهیم می رفتیم اصلا با مادر و خواهر او برخورد نداشتیم.
کسی را بـرای رفاقت انتخاب می کرد که حیا داشته باشد. اگر می دید شخصی دریده و بی حیاست تلاش می کرد که رفتارش را تغییر دهد.
به خاطر همین حیا بود که آرزو داشت پیکرش برنگردد. در مراسم یکی از شهدا بـه بهشت زهرا رفتیم آنجا پیکر شهید را می شستند و مردم نگاه می کردند.
ابراهیم گفت:
خدا کنه ما این طوری نشیم.
کسی که آدم رو شستشو می کنه اگه دقت لازم را نداشته باشه جلوی مردم خیلی بد میشه.
بعد ادامه داد من از خدا خواستم مثل حضرت_زهرا گمنام باشم و کارم به غسال خانه نرسه....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم ۲
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
@azkarkhetasham
#سیره_شهدا
ابراهیم طوری برخورد میکرد که گویی از تمام رفاهیات دنیایی برخوردار است.
گذران زندگی برای او که یتیم بزرگ شده سخت بود اما با کار در بازار ، درآمد لازم را برای خودش کسب کرد.
او پول خودش را هم برای دیگران هزینه میکرد.
نه موقعیت های ویژه او را ذوق زده میکرد و نه از دست دادن موقعیت ها او را ناراحت میکرد.
هیچ وقت لباس نو نمیپوشید. میگفت:
هر زمان تمام مردم توان پوشیدن لباس نو و زیبا داشتند ، من هم میپوشم....
#شهیدابراهیم_هادی
📚سلام بر ابراهیم2
@azkarkhetasham
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#برادرشهید
نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد.شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته ودر حال فرار بود. بگیرش، دزد،دزد ! بعد هم سریع دوید دم در. یکی از بچه های محل لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد.🌸
تکه آهن روی زمین دست دزد را برید. خون جاری شد. چهره دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد می کشید. ابراهیم رسید. موتور را برداشت و روشن کرد: سریع سوار شو! رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند و بعد باهم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی میکنی؟! آخه پول حرام که... دزد گریه می کرد. بعد به حرف آمد: همه اینها را می دانم. بیکارم. زن و بچه دارم. از شهرستان آمده ام و مجبور شدم. ابراهیم فکری کرد. رفت پیش یکی از نمازگزارها و با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: خداراشکر، شغل مناسبی برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا بخواه کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می کشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد.🌷
#شهیدابراهیم_هادی
#سالروزولادت
@azkarkhetasham
#خاطرات_شهدا
ارديبهشت سال 1359 بود ، دبير ورزش دبيرستان شهدا بودم ، در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود ، ابراهيم هم آنجا معلم ورزش بود.
رفته بودم به ديدنش ، کلی با هم صحبت كرديم ، شيفته مرام و اخلاق ابراهيم شدم.
آخر وقت بود ، گفت: تک به تک واليبال بزنيم!؟
خنده ام گرفت ، من با تيم ملی واليبال به مسابقات جهانی رفته بودم ، خودم را صاحب سبک ميدانستم.
حالا اين آقا ميخواد...! ، گفتم باشه ، توی دلم گفتم ، ضعيف بازی ميكنم تا ضايع نشه!
سرويس اول را زد ، آنقدر محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومی ، سومی و...
رنگ چهره ام پريده بود ، جلوی دانش آموزان كم آوردم!
ضرب دست عجیبی داشت ، گرفتن سرويسها واقعاً مشكل بود ، دور تا دور زمين را بچه ها گرفته بودند.
نگاهی به من كرد ، اين بار آهسته زد ، امتياز اول را گرفتم ، امتياز بعدی و بعدی و... .
ميخواست ضايع نشم ، عمداً توپها را خراب ميكرد!
رسيدم به ابراهيم ، بازی به دو شد و آبروی من حفظ شد! ، توپ را انداختم كه سرويس بزند.
توپ را در دستش گرفت ، آمد بزند که صدائی آمد ، الله اكبر... ندای اذان ظهر بود.
توپ را روی زمين گذاشت ، رو به قبله ايستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبيرستان صدايش پيچيد.
بچه ها رفتند ، عده ای برای وضو ، عده ای هم برای خانه.
او مشغول نماز شد ، همانجا داخل حياط ، بچه ها پشت سرش ايستادند.
جماعتی شد داخل حياط ، همه به او اقتدا كرديم.
نماز كه تمام شد برگشت به سمت من ، دست داد و گفت:
آقا رضا رقابت وقتی زيباست كه با رفاقت باشد.....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
@azkarkhetasham
#تلنگر
آنکه با گمنام بودن سر کند نام آور است !!
مثل #شهیدابراهیم_هادی که می خواست گمنام زندگی کند اما امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور نامش پیچیده است !!
#رهبر_انقلاب
دل ز فریاد منادی زنده شد
یاد ابراهیم هادی زنده شد
او که گمنامی زنامش جان گرفت
جانمان با یاد او سامان گرفت
« اللهم عجل لولیک الفرج »
@azkarkhetasham
#گلایهٔ_شهیدابراهیم_هادی
سلام
خواب شهیدابراهیم هادی را دیدم
ناراحت بود میگفت چرا چادرتان را کنار گذاشتین ؟اخه خیلی از چادریهای فامیلمون مانتویی شدن تازه قم هستیم
وقتی که شهید هادی بلند شد که بره دوباره گفت چادرتان را کنار نگذارید و از ریل راه اهن رد شد و رفت به طرف بیابونی .
#عنایت_شهدا🥀
#شهیدابراهیم_هادی
@azkarkhetasham
3.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
📹 شهید گمنام خوشنام تویی...
بمناسبت سالروزتولد علمدار کانال کمیل #شهیدابراهیم_هادی 🌹
هدیه بروحمطهرش صلوات
اَللّهُمَّ صلّ عَلی مُحمد وآل محمد وعجل فرجهم
@azkarkhetasham